به گزارش «شیعه نیوز»، آیت الله سیدمحمد باقر حکیم، رییس شهید مجلس اعلای شیعیان عراق، عالمی مردمی و تاثیرگذار در جریانات سیاسی عراق بود. او نزد آیات عظام سید یوسف حکیم، سیدابوالقاسم خویی و سیدمحمدباقر صدر تلمذ کرد و در سن بیست و پنج سالگی از سوی آیت الله یاسین به درجه اجتهاد نائل آمد.
در بنیانگذاری «حزب الدعوه الاسلامیه»، مشارکت و همواره در کنار اشتغالات علمی و دینی به سیاست نیز توجهی خاص داشت؛ همین امر سبب شد در مدت اقامت در عراق سه مرتبه از سوی ماموران حزب بعث دستگیر و در آخرین مرتبه محکوم به اعدام شود که پس از گذراندن ۱۸ ماه زندان در پی صدور عفو عمومی رهایی یافت و چند ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ناگزیر رهسپار ایران شد.
شهید آیتالله سید محمدباقر حکیم، یکی از علمای مؤثر و انقلابی عراق در سده اخیر بود که فعالیتهای بسیاری در حمایت از انقلاب اسلامی، مبارزه با رژیم بعث و همچنین مقابله با توطئههای استکبار جهانی داشت. او که حدود دو ماه و نیم قبل از آغاز تجاوز نظامی صدام علیه جمهوری اسلامی ایران به طور محرمانه از عراق خارج و خود را به سوریه رساند و مدت کوتاهی پس از شروع جنگ تحمیلی به عنوان میهمان امام خمینی به تهران آمد، پس از حضور در ایران، به تأسیس «مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق» همت گماشت.
در سال ۱۳۸۲ از طریق مرز میان ایران و عراق وارد شهر بصره شده و مورد استقبال مردم عراق قرار گرفت و چند روز بعد در یک استقبال بی نظیر وارد شهر نجف اشرف شد و در کمتر از ۳ ماه، در تاریخ ۷ شهریور سال ۸۲ پس از اقامه نماز جمعه در حین خروج از مرقد مطهر حضرت امام علی (ع) در یک عملیات تروریستی به شهادت رسید.
تولد و تحصیلات
یکی از اسوههای خاندان حکیم، آیتالله سید محمّدباقر حکیم است که در ۲۵ جمادیالاول ۱۳۵۸ ق/ ۲۲ تیر ۱۳۱۸ ش در نجف متولد شد. درسهای حوزه را از دوازده سالگی نزد استادان متخصص آن گذراند. صرفنظر از مراجع و آیات مبرز که سمت استادی او را داشتند، نظیر: آیتالله خوئی، سید مرتضی آلیاسین، سادات حکیم و سید صدر، باید از درسهای تخصصی ویژه او یاد کرد.
وی قطر الندی، الفیه ابنمالک، مغنی اللبیب، حاشیه ملا عبدالله، منطق مظفر، مختصر، مطول، شرح ابنعقیل، لمعه و دیگر دروس مقدماتی حوزه را با دقت و بردباری فرا گرفت.
سید محمّدباقر بسیار هوشمند بود و به فلسفه و علوم قرآنی بسیار علاقه داشت و در بیان درس، نگارش و خطابه متبحر و استاد کمنظیری بود؛ به طوری که استعداد فوقالعاده و نبوغ علمی او باعث تحسین و تجلیل مدرسان حوزه شد و سپس به تدریس در مسجد هندی پرداخت.
سید محمّدباقر حکیم از سوی آیتالله العظمی شیخ مرتضی آلیاسین در مورخ ۱۴ رمضان ۱۳۸۴ ق/ ۲۷ دی ۱۳۴۳ ش در حدود ۲۶ سالگی به درجه اجتهاد رسید. مرجع عالیقدر شیخ مرتضی آلیاسین، دایی آیتالله العظمی شهید صدر، در گواهی اجتهاد وی از سید باقر به عنوان ”علامه” نام میبرد. او همچنین نماینده مراجعی چون آیات عظام شهید صدر، گلپایگانی، حکیم و امام خمینی بود.
عالم سیاست مدار
آیت الله سید محمدباقر حکیم، در تحلیل ها و بینش های سیاسی و اجتماعی خود، دین و ارزش های اسلامی را مبنای هر حرکت و تغییری در عراق می دانست و بر این اساس، معتقد بود هرگونه تجاوز کافران و عوامل استکبار به این سرزمین اسلامی و دست درازی آنها به ثروت های عمومی، منابع سرشار و میراث فرهنگی و معنوی عراق، ناممکن است. این دیدگاه بر پایه اسلام، تشیع، حوزه های علمیه، مرجعیت دینی و اتحاد امت اسلامی استوار بود.
فقاهت قوی او نیز پشتوانه ای استوار در سیاست و تصمیم گیری های راهبردی اش به شمار می آمد. ایشان معتقد بود مردم در فهم و تشخیص اوضاع عمومی جامعه، باید از فقیه جامع الشرایط پیروی کنند؛ فقیهی که بر مسائل مربوط به مصلحت عامه مسلمانان ولایت دارد.
اندیشه پیشرو آیت الله حکیم، در راستای فقه اهل بیت، تحت تأثیر منابع قرآنی و روایی و متکی به سیره معصومین(ع) بود. بر پایه همین اصول نیز نظریه های خود را مطرح می کرد. در الگوی حکومتی مورد نظر ایشان، نقش فقها در اِعمال حاکمیت و ولایت، تعیین موضع سیاسی و اجتماعی بر اساس شرایط زمان و مکان و نیز درک مصالح و مفاسد جامعه بود. راهکار او در مقابله با اشغالگری، مبارزه منفی بود که تظاهرات، اعتصاب، صدور بیانیه و تلاش هایی از این دست را دربرمی گرفت.
تأکید بر حضور زنان و جوانان در صحنه استقلال سیاسی و اجتماعی عراق، توجه به گسترش علوم و تکنولوژی و نوسازی روابط با دیگر کشورها با در نظر گرفتن ارزش ها و آرمان ها، و از همه مهم تر جلوگیری از تخلف از احکام اسلام با قوت هرچه تمام تر، نمونه هایی از اِعمال ولایت و حاکمیت فقیه در این متد حکومتی بود. اینها مقدمه ای است برای حاکمیت فقیه در بالاترین و کامل ترین شکل ممکن که این برنامه باید به تدریج فراهم گردد.
آیت الله حکیم خواستار سیاست و دولت و تشکیلاتی بود که نماینده تمام مردم عراق باشد و نقش مردم را در اداره امور کشور، نفی کننده اعمال حاکمیت از سوی مقام فقاهت نمی دانست. ایشان تأکید داشت دولتی قوی که به اسلام و ارزش های دینی احترام بگذارد، می تواند مشکلات کلان عراق را برطرف کند و مردم را از نگرانی و بحران ها و آشفتگی ها برهاند. البته این مهم در صورتی تحقق می پذیرد که تمام گروه ها برای رسیدن به این منظور همکاری کنند، اختلاف های قومی، حزبی و گرایش های فرقه ای را کنار بگذارند و در صفوفی متحد در این مسیر بسیج شوند.
او معتقد بود در آینده سیاسی عراق، عنصر مرجعیت نقش مهمی دارد و خود او در کنار دیگر مراجع عراق، می کوشید به روابط مراجع و روحانیان شیعی سامان دهد. البته تجربه انقلاب اسلامی را در این زمینه بررسی و آشکارا بر آن تکیه کرده بود. وی پس از ورود به عراق، در نخستین سخنرانی اش در بصره، اعلام کرد زیر نظر مرجعیت دینی فعالیت خواهد کرد و خود را سرباز مراجع بزرگوار می داند. سید محمدباقر حکیم با آیت الله سیستانی رابطه بسیار خوبی داشت و هنگام ورود به نجف گفت: «دست ایشان را می بوسم و نظراتشان را می پذیرم؛ چراکه ایشان رهبر، مرجع و بزرگ ما هستند.» آیت الله سیستانی نیز از ایشان تجلیل و استقبال کرد و از حضورش در عراق راضی بود.
آیت الله سیدمحمدباقر حکیم در ایران
آیت الله سیدمحمدباقر حکیم در کنار امام خمینی(ره)
آغاز مبارزات سیاسی با رژیم بعث
شهید حکیم، در برپایی نشستهای دینی نیز جنبوجوش فراوانی از خود نشان میداد. در گزارش محرمانه ساواک در مورخ ۱۳۴۳/۱۰/۲۹ درباره برگزاری جشن میلاد امام حسین(ع) در کربلا آمده است: «یکی از مسائل دیگر موضوع جشن کربلا میباشد که در حسینیه تهرانیها تحت نظارت و سرپرستی و مسئولیت آقایان سید محمّد بحرالعلوم و سید باقر حکیم برقرار میگردد و پنج سال است که به همین ترتیب عمل میشود و تقریباً جنبه سیاسی به خود گرفته است.»
این گزارش ادامه میدهد: «هنگام برگزاری جشن سوم شعبان، با توجه به اینکه نجف منطقه عشایری هم میباشد، چند روز فرماندار نجف به جنبوجوش افتاد و چون این جشن هم با نظارت و مسئولیت بحرالعلوم و سید باقر حکیم برپا میشد، آقای بحرالعلوم را ملاقات و از کیفیت جشن سؤالاتی نمود و حتی تهدید هم به عمل آورد که این جشن جنبه سیاسی دارد و خطابهها بایستی با نظر دولت باشد، ولی به او جواب دادند که این جشن مدت پنج سال است با نظر مستقیم آقای حکیم برپا میشود و حکومت نمیتواند مداخله نماید مگر وسیله قوای مجریه مانع شود.»
سید محمّدباقر حکیم به دفعات از سوی رژیم بعث حاکم بر عراق بازداشت شد. در نخستین مرتبه به سال ۱۹۷۴ میلادی به همراه جمعی از علما از جمله سید شهید محمّدباقر صدر دستگیر و به بغداد منتقل شد و مورد اذیت و آزار و شکنجه وحشیانه قرار گرفت. دو سال بعد (۱۹۷۴ م) بار دیگر همراه شماری از علمای مجاهد در کنار شهید صدر بازداشت شد که در این برهه شاهد اعدام پنج تن از کادرهای حزب الدعوه هستیم و البته شهید صدر و شهید حکیم به اتفاق علمای مجاهد بر اثر فشار بینالمللی به خصوص کوششهای امام موسی صدر آزاد شدند.
در سال ۱۳۵۵، شیعیان که برای مراسم اربعین حسینی آماده میشدند، حرکتشان به خاک و خون کشیده شد. روز ۱۷ صفر نیروهای امنیتی، انتظامی و نظامی رژیم بعث عراق مسیر پیادهروی زائران از نجف به کربلا را بستند و عدهای از طلاب و مردم بازداشت شدند که شماری از آنها به جوخههای اعدام سپرده شدند. آیتالله سید محمّدباقر حکیم در همین ارتباط روز ۲۲ صفر ۱۳۹۷ ق/ ۲۳ بهمن ۱۳۵۵ ش بار دیگر بازداشت شد و پس از شکنجه فراوان به حبس ابد محکوم شد. تا اینکه در سال ۱۳۵۷ با صدور فرمان عفو عمومی، تعدادی از زندانیان سیاسی و عادی آزاد شدند و آیتالله سید محمّدباقر حکیم پس از هجده ماه زندان در زمره آزادشدگان بود که البته زیر نظر قرار داشت و اجازه خروج از عراق نیز به او داده نشد.
شهید سیدمحمد باقر حکیم در جبهه های جنگ
شهید سیدمحمد باقر حکیم در جبهه های جنگ
سید محمدباقر حکیم و مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، آیتالله العظمی سید محمدباقر صدر از سید محمدباقر حکیم خواست از عراق خارج شود، امّا او نپذیرفت؛ ولی پس از بازداشت و اعدام سید صدر امکان بقای سید محمّدباقر در عراق غیر ممکن بود و از این رو حدود دو ماه و نیم پیش از آغاز تجاوز نظامی صدام علیه جمهوری اسلامی ایران به طور محرمانه از عراق خارج و خود را به سوریه رساند و مدت کوتاهی پس از شروع جنگ تحمیلی به عنوان میهمان امام خمینی به تهران آمد و در خانهای نزدیک بیت امام اقامت جُست.
وی در ایران به تأسیس «مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق» در ۵ شوال ۱۴۰۲ ق/ ۵ مرداد ۱۳۶۱ ش مبادرت ورزید و خود او حدود ۱۹ سال عهدهدار ریاست مجلس اعلاء شد.
سید محمّدباقر حکیم همچنین، هفت مرتبه مورد سوءقصد عوامل رژیم بعث قرار گرفت. لازم به ذکر است که مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق پیش از آغاز جنگ تحمیلی و تهاجم نیروهای صدام به ایران، بر اصلاحناپذیری رژیم بعث حاکم بر عراق تأکید ورزید و ناگزیر به اتخاذ مشی مسلحانه شد. از این رو در آغاز جنگ به تأسیس واحد نظامی در مناطق شمالی عراق مبادرت کرد.
شروع و تداوم جنگ تحمیلی فرصت مناسبی را در اختیار مجلس قرار داد تا در صحنه عمل به ارزیابی استعداد و توان خود از بسیج نیرو بپردازد. از این زمان درون چارت تشکیلاتی و سازمانی مجلس اعلا واحد نظامی، گنجانده شد. این واحد موظف به سازماندهی نیروهای داوطلب عراقی و همچنین برخی از اسرای عراقی بود که داوطلب جنگ با رژیم صدام شده بودند. این عده در مناطقی از شمال عراق در حومه مریوان و مشخصاً اطراف شهرهای سید صادق، خرمال، حلبچه و همچنین حاج عمران، قرهداغ و یا مناطقی چون امالنعاج و دیگر بخشها در شمال بصره مستقر شدند و داخل خاک عراق دست به عملیات ایذایی زدند.
سیدمحمدباقر حکیم در خیابان های تهران در زمان جنگ تحمیلی
اقامه نماز در ارودگاه اسرای عراق توسط سیدمحمدباقر حکیم
تأکید آیت الله سیدمحمدباقر حکیم بر ضرورت وحدت و انسجام قشرهای گوناگون
آیت الله حکیم در سخنانی بیان می کند: «دوری از هرگونه تعصب فرقه ای و حزبی و جلوگیری از سلطه اکثریت بر اقلیت یا اقلیت بر اکثریت، برای همه است و سرنوشت تمام مردم، موضوع واحدی است و دشمنان و مستکبران، دشمن مشترک ما هستند و نیز مطرح ساختن حقوق قشرهای مختلف مردم بایستی ضمن توجه به توان مندی ها، لیاقت ها، مساوات و عدالت صورت گیرد و این طور نباشد که گرایش های مذهبی، علت محرومیت گردد و در این راستا ضرورت دارد وحدت امت حفظ شود و به تعدد فرهنگ ها احترام گذاشته شود.
اتحاد مردم از مصالح عالی اسلامی است که پیامبر، ائمه و علمای بزرگ اسلام بر آن توجه و تأکید داشته اند و عملی ساختن آن از طریق عمل کردن به دستورات دینی، منطق اهل بیت(ع) و آموزه های معصومین میسر خواهد بود. همچنان که امامان در تحقق وحدت اسلامی نقش اصلی را داشتند، آموزه و منش آنان در این خصوص آشکار بود، ولایت و سیر در مسیر آنان نیز یکی از محورهای وحدت مسلمانان است.
اگر خواسته باشیم وحدت اسلامی را حفظ کنیم، باید به دو مسئله توجه کنیم: اول اینکه مسلمانان در چهارچوب موّدت و محبت اسلامی با یکدیگر برخورد کنند و به مقدسات هم احترام بگذارند و زمینه آزادی کلام و گفت وگو در تمامی مسائل اسلامی را فراهم نمایند، چنان که در میان علمای اسلامی می بینیم که چگونه با حفظ احترام یکدیگر و نظرات هم، افکار یکدیگر را ارزیابی می کنند و صواب و خطای یکدیگر را برای هم مشخص می کنند و این می تواند نمادی برای وحدت میان تمامی مذاهب و فِرَق اسلامی باشد و آغازی برای دست یابی به عدالت و حق و ابزاری برای ایجاد وحدت و تقویت روابط دینی و فکری و انسانی، منافع سیاسی و اجتماعی آنان باشد.
دوم اینکه وحدت را از طریق تحمیل یک فکر و یک نظر و یک موضع مشخص بر مردم محقق ساخت و این شیوه ای است که حکام مستبد پیش می گیرند و اگر مخالفتی با رأی و نظرشان مشاهده نمایند، به سرکوب و زندان یا تبعید و حتی نابودی افراد مخالف می پردازند و به این ترتیب، تحقق وحدت، یک سویه می شود و طرف مقابل یا باید ساکت شود و در صحنه ها حاضر نگردد یا اینکه نابود شود و کسی از آنان باقی نماند»
فضیلت های اخلاقی
شهید حکیم شخصیت والایی داشت و در دین داری، ارتباط با خدا، اخلاق، خدمت به مردم، گشاده رویی و سعه صدر در اوج بود. بسیار مهربان و آرام و مأنوس با قرآن بود. هرگز به کسی خشم نمی گرفت و در رعایت احکام و دستورهای اسلامی بسیار دقیق بود. تأکید می کرد که برای خدا کار کنید تا زیان نکنید. می گفت اصل، ارتباط با خداست، نه تکان دادن لب ها و اکتفا کردن به لفظ به عنوان دعا. علاقه داشت نماز خود را در تاریکی بخواند.
هنگام خواندن دعا چنان اشک از چشمانش جاری می شد که اهل خانه و اطرافیان اتاق را ترک می کردند تا خلوت او را بر هم نزنند. هر کس رنگ خدایی داشت، نزد او عزیز بود. میزان علاقه اش به افراد بر اساس میزان دین داری و ایمان آنان بود.
حسن سلوک و سجایای اخلاقی ایشان، بر افرادی که وی را می شناختند پوشیده نیست. کسانی که حتی ارتباطی محدود با آن شهید داشتند، همواره وی را در حال گفتن ذکر می دیدند. دایم الوضو بود و به جای آوردن نماز شب، سنت همیشگی و تعطیل ناپذیرش بود، حتی خستگی ها و گرفتاری ها مانع این فریضه نمی شد. گاهی در برخی جلسه ها تا پاسی از شب، به پرسش های افراد پاسخ می داد، ولی این مسائل، موجب ترک نافله شب او نمی گردید. ایشان دو ماه رجب و شعبان را روزه می گرفت و بدین گونه به استقبال ماه رمضان می رفت.
بر قرائت دعاها و انجام اعمال مستحبی ماه های قمری بسیار اهتمام داشت. هر روز مقید بود یک جزء قرآن بخواند و اگر به خاطر عذری یک روز موفق نمی شد، روز بعد دو جزء می خواند. دعای کمیل را با صدای زیبا و حزن آلود از حفظ می خواند، به گونه ای که شنوندگان را تحت تأثیر قرار می داد. شرکت فعال ایشان در صف های به هم پیوسته نماز جمعه ـ که سرانجام در میان همین صف ها نیز به شهادت رسیدـ خاطره ای خوش و انکارناپذیر برای مردم ایران است.
شهید حکیم، بسیار خوش برخورد بود و مردم به راحتی با ایشان ارتباط برقرار می کردند. او رسیدگی به مشکلات مردم را در رأس امور اجرایی خود قرار داده بود. در هر مجلسی، به احترام کسانی که وارد می شدند، برمی خاست و با سیمایی باز و چهره ای خندان با همه احوال پرسی می کرد. مقید بود به نامه ها و ایمیل هایی که برایش فرستاده می شد، پاسخ دهد و خواسته ها را تا حد امکان، برآورده سازد. با وجود تراکم کاری فراوان، از وقت خود به طور کامل و منظم استفاده می کرد. روزی شانزده ساعت کار مفید انجام می داد و از هر فرصتی برای کارهایی چون نوشتن کتاب، تلاوت قرآن و حتی کاشت گل و گیاه و رسیدگی به امور خانه بهره می گرفت.
ایشان مقدار زیادی از آثار خود را در مسیر تهران ـ قم نوشته است و می گفت: «وقتی در اتومبیل هستم، آن قدر مشغول امور می شوم که فرصتی برای نگاه کردن به بیرون پیدا نمی کنم.» او می کوشید با دیگران عادلانه رفتار کند و با وجود سن بالا و خستگی ناشی از فعالیت های روزانه، از رسیدگی به مردم غافل نبود.
جویبار عاطفه در خانه
سید محمدباقر حکیم با خانم عزت ممقانی، دختر آیت الله شیخ محی الدین ممقانی و از نوادگان رجالی معروف، آیت الله شیخ محمدحسن ممقانی ازدواج کرد. نسبت این بانو از مادر، به مرحوم آیت الله محمدحسین کاشف الغطا می رسد. حاصل این پیوند فرخنده، شش دختر و دو پسر است. بانو ممقانی می گوید: مراسم ازدواج ما بسیار ساده و به دور از هرگونه تشریفات برگزار شد. در منزل آیت الله سید محسن حکیم دو اتاق در اختیارمان بود و وقتی صاحب سومین فرزند شدیم، خانه ای اجاره کردیم. از بسیاری امکانات رفاهی محروم بودیم و شهید پولی نداشت که با آن منزل و امکانات آن را توسعه دهد. وقتی به ایشان می گفتم فلان چیز را تهیه کن، می گفت: ما باید خیلی ساده تر از مردم عادی زندگی کنیم، این برای ما مفید است و ضرورتی ندارد که خودمان را برای این مسائل به سختی بیندازیم و تازه روز قیامت هم معذّب باشیم…
خودم را وقف ایشان کرده بودم و سعی داشتم بستر مطلوبی برای فعالیت های ایشان فراهم آورم. مشکلات زیاد بود، ولی بودن در کنار آن بزرگوار، دشواری ها را آسان می کرد. چندین بار ایشان را زندانی کردند و ما تحمل می کردیم. معمولاً بیانیه های سرّی ایشان را من انتقال می دادم و زمانی که محبوس بودند اعلامیه ها و اخبار را منتقل می کردم. روزی که بعثی ها ایشان را دستگیر کردند، من نشریه [ها] و اطلاعیه ها را در کیسه ای نهادم و با طنابی در چاه آویزان کردم تا وقتی از زندان مرخص شدند در اختیارشان قرار دهم. برای آزادی ایشان به همراه بچه هایم و شهید بنت الهدی صدر بارها ختم قرآن می گرفتیم. وقتی مصمم گردید از عراق بیرون رود، با اینکه مرا آزاد گذاردند که همراهشان بروم یا در عراق باشم، ترجیح دادم در کنار ایشان باشم و با بچه های کوچک، وی را همراهی کردیم. تنها دو دخترم که در عراق ازدواج کرده بودند، در عراق اقامت گزیدند. ما چهار ماه در سوریه ماندیم، سپس به ایران آمدیم که حدود ۲۳ سال طول کشید.
شهادت؛ پایان خونین سید محمدباقر حکیم
مرقد آیت الله سیدمحمدباقر حکیم
آیتالله سید محمّدباقر حکیم پس از سقوط رژیم صدام به رغم بیمیلی مقامات اشغالگر و کارشکنی آنان به عراق بازگشت و به تبلیغ و فعالیت سیاسی و اقامه نماز جمعه در صحن علوی پرداخت. هنگام ورود وی در ۱۰ می ۲۰۰۳ م/ ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۲ ش به عراق مورد استقبال بینظیر مردم و عشایر بصره و دیگر شهرها واقع شد، امّا هنوز سه ماه و نیم از ورودش به زادگاه خویش نگذشته بود که در یکم رجب ۱۴۲۴ ق/ ۷ شهریور ۱۳۸۲ مقارن میلاد امام محمّدباقر(ع)، پس از اقامه چهاردهمین نماز جمعه در حرم علوی در حالی که از حرم خارج میشد، در پی انفجار دو خودروی بمبگذاری شده همراه بیش از یکصد نفر از نمازگزاران به شهادت رسید. در این انفجار بیش از یکصد تن نیز زخمی شدند. اجساد بسیاری از افراد که در این جنایت هولناک به فیض شهادت نایل آمدند، قابل شناسایی نبود.
بنا بر آنچه آخرین رئیس شاخه موساد در ایران در خاطرات خود روایت میکند، رژیم صهیونیستی بسیار نگران از قدرتگیری شیعیان انقلابی در پی سرنگونی صدام و حزب بعثش بود و حسب همین یادماندهها از تولد “خمینی دیگری” بیمناک و مضطرب شد و لذا با هماهنگی بقایای حزب بعث و با همکاری سرویسهای امنیتی برخی از کشورهای مرتجع منطقه و حامی تفکر سلفی مبادرت به تصفیه فیزیکی آن بزرگوار ورزید.
مرقد آیت الله سیدمحمدباقر حکیم
گفت وگوی شفقنا با حجت الاسلام والمسلمین سید حیدر حکیم: آیتالله حکیم نوعی آزادگی در زیر پرچم اسلام را خواستار بودند
حجت الاسلام والمسلمین سید حیدر حکیم، فرزند آیت الله سیدمحمد باقر حکیم در گفت وگو با شفقنا، از شخصیت های مردمی در عراق است که به دلیل مشی اخلاقی، سلوک مردمدارانه ، معنویت و نجابت ذاتی بسیار مورد توجه و علاقه است. در دفتر کوچک و حسینیه ی ساده و صمیمی پدر شهیدش مستقر است، در کنار تحصیل حوزوی به فعالیت های فرهنگی اجتماعی اشتغال دارد و پروژه ی عظیم فرهنگی شهید محراب را سرپرستی می کند. او معمولا با رسانه ها گفت و گو نمی کند و کمتر رسانه ای می شود .
سید حیدر حکیم در گفت وگو با شفقنا به سابقه، استقامت و مجاهدت های پدر و سایر انقلابیون در مبارزه با رژیم بعث اشاره و یادآور شد: شهید حکیم مبارزه با رژیم بعث و سرنگونی این رزیم بعثی را واجب شرعی میدانست و تاکید داشت که اگر هیچ کس هم به کمک او نیاید، تا آخرین نفس در راه خدا جهاد خواهد کرد.
حجتالاسلام و المسلمین سید حیدر حکیم درباره دیدگاه شهید حکیم درباره تحزب گرایی بیان کرد: در سال ۶۰ میلادی تشکلی به نام حزب دعوه وجود داشت که بعد از حدود دو سال از تشکیل آن، به این نتیجه رسیدند که علما نباید وارد حزب شوند زیرا عالم، ادامه دهنده راه رسولالله (ص) و ائمه (ع) است و نباید وارد تشکلی مانند حزب شود که آن حزب آنها را هدایت کند. به همین دلیل، شهید صدر و شهید حکیم در آن زمان از حزب خارج شدند.
او با اشاره به رابطه شهید سید محمد باقر صدر و شهید حکیم، این رابطه را ورای رابطه شاگرد و استادی دانست و گفت: میان این دو بزرگوار، نامهنگاری های بسیاری صورت میگرفت که در این نامهها بیشتر به مساله ولایت فقیه اشاره میشد.
حکیم افزود: بعد از قضیه اربعین حسینی در عراق، شهید حکیم محکوم به حبس ابد شد، اما بعد ایشان از زندان بیرون آمد. در ایام قبل از شهادت آیتالله صدر، شهید حکیم را در خانه حصر کردند و در این زمان بود که وی نامههای خود را خطاب به شهید صدر مینوشتند؛ البته ناگفته باقی نماند که آیتالله صدر اصرار فراوان داشتند که شهید حکیم از عراق خارج شوند تا بتوانند نهضت را ادامه دهند اما شهید حکیم در آن زمان قبول نکردند، تا اینکه بعد از شهادت آیتالله صدر، از عراق خروج کردند.
او با اشاره به هجرت آیتالله حکیم از عراق یادآور شد: در آن زمان شهید حکیم شدیدا زیر نظر ماموران امنیتی قرار داشت و قاعدتا به سختی میتوانستند از عراق خارج شوند اما با تدبیری که داشتند، فضا را به گونهای نشان میدادند که گویی قصد اقامت همیشگی در عراق را دارند، در حالی که به دنبال پاسپورت جعلی هم بودند. نزدیک به ماه شعبان بود که به خانواده اعلام کردند که قصد دارند ماه مبارک رمضان را در شمال عراق به سر ببرند، از همان جا قصد خروج از عراق را کردند و ما به سمت سوریه راه افتادیم. در این دوران پس از خروج، آقایان از حزب میآمدند و از ایشان میخواستند که ریاست حزب را بر عهده بگیرد اما همانطور که پیش از این هم بیان شد، شهید حکیم معتقد بودند که فعالیت در حزب با جایگاه فقیه سازگاری ندارد و فقیه نمی تواند حزبی به مفهوم معمول آن شود.
او افزود: علیرغم دعوتنامههای فراوان از کشورهایی نظیر پاکستان و هند، شهید حکیم به دعوت امام خمینی (ره)، لبیک گفت و از راه مرز و کشور ترکیه به ایران وارد شد. در آن زمان دو هفته از شروع جنگ میگذشت لذا شهید مدنی به دستور امام، مامور تهیه خانهای برای خانواده شهید حکیم در منطقه جماران شد. به همین خاطر تا زمان تهیه خانه، ما سه روز در خانه شهید مدنی در تبریز اقامت کردیم و بعد از آن به سمت تهران راه افتادیم که در این زمان ملاقات شهید حکیم و امام (ره) صورت گرفت. در این ملاقات امام راحل به ایشان فرمودند که شما از خانواده مرجعیت هستید و خود نیز عالم هستید، بنابراین شما میتوانید یا کار خود را به عنوان یک عالم در ایران و در قم بدون دردسر ادامه دهید یا اینکه راه جهادی و مبارزه خود را در پیش بگیرید که شهید حکیم هم بیان کردند که در عراق ظالمی وجود دارد که باید عراق را از سیطره و ظلم او رها سازیم، لذا با عنوان مبارز با رژیم صدام به به سمت مجاهدین و تشکیلات جهادی رفتند که تا مجلس اعلاء پیش رفت و کار ادامه یافت.
فرزند آیت الله حکیم، شروع درگیری رژیم بعثی با پدرش را از زمان سیدمهدی حکیم دانست و تصریح کرد: در آن زمان سیدمهدی حکیم از جمله مراجعی بود که بسیار قوی کار میکرد لذا رژیم، وی را به عنوان جاسوس معرفی و محکوم کرد و از اینجا درگیری بعث با آیتالله حکیم آغاز شد.
او با اشاره به انگیزه آیتالله حکیم از بازگشت به عراق و آیندهای که وی برای عراق بعد از صدام متصور بود، گفت: شهید حکیم از بین رفتن رژیم بعثی را واجب شرعی میدانستند. در زمانی که قطعنامه ۵۹۸ اعلام شد، بسیاری از آقایان سیاسی ناامید شده و پناهنده کشورهای اروپایی شدند و مسایل سیاسی را رها کردند اما شهید حکیم در اولین سخنرانی خود بعد از قطعنامه اعلام کرد که کار ما به عنوان ملت عراق و جنگ با رژیم بعثی تازه شروع شده است و اگر همه شما بروید و من تنها بمانم، به تنهایی برای ساقط کردن رژیم بعثی پیش خواهم رفت و این مبارزه را همانند نماز، واجب میدانم و معتقدم که نماز چه با جماعت و چه به صورت فرادا باید ادا شود.
به گفته فرزند آیتالله حکیم، ایشان نوعی آزادگی در زیر پرچم اسلام را خواستار بودند؛ البته عراق با داشتن قومیتها و مذاهب متنوع نمیتواند جمهوری اسلامی را که امید آن را دارد، در عراق پیاده کند اما میتواند به یک نوع آزادگی دست یابد، بنابراین سعی داشتند تا با وجود اکثریت مردم مسلمان در عراق، حاکمیت اسلام را به عراق بازگردانند.
او یادآور شد: شهید حکیم علیرغم استقبال و اصرار میلیونها نفر از مردم، به سمت بغداد نرفتند و نجف اشرف را مکان زندگی خود قرار دادند زیرا تاکید داشتند که فقط برای خدمت و تحقق آرمانها به عراق آمدهاند و به دنبال جاه و مقام و پست نیستند، بنابراین در ۱۴ خطبهای که قرائت کردند، چارچوب حکومت و آنچه باید در عراق وجود داشته باشد را تبیین کردند.
حجتالاسلام والمسلمین حکیم، تلاشهای پدر بزرگوارشان را در تلاش برای عراق بدون رژیم بعثی و همت به تعالی عراق به گونهای دانست که آیتالله العظمی سیستانی بعد از شهادت ایشان در دیداری که به مناسبت میلاد پربرکت امیرمومنان علی (ع) با مردم صورت گرفت، بیان کردند که من عید ندارم و لبخند ندارم چراکه آیتالله حکیم با شهادت خود، بار سنگینی را بر دوش ما گذاشت.
او خاطرنشان کرد: روش و منش آیتالله حکیم به گونهای بود که تنها به عراق فکر نمیکرد بلکه در مورد مشکلات کشورهای دیگر نظیر پاکستان و هند و بحرین نیز مشورتهایی با سران کشورها انجام میداد. به طوری که در دیدار چهار ساعته خود با حافظ اسد، کمتر از یک ساعت به مشکلات عراق پرداخت و بیشتر صحبتهای خود را به مسایل جهان اسلام و خاورمیانه و مسایل مهم منطقه معطوف کرد.
حکیم به نقش عمده شهید حکیم درباره تقریب مذاهب و فرق اسلامی نیز اشاره و خاطرنشان کرد: ایشان نقشی عمده در مجمع جهانی اهل بیت داشتند و کتابی هم در مورد وحدت اسلامی دارند که دیدگاههای خود را در مورد مذاهب اسلامی بیان کردهاند.
او همچنین با اشاره به ارتباط آیتالله حکیم با امام موسی صدر، یادآور شد: همانطور که قبلا هم بیان کردم؛ ایشان وقتی در نجف بودند، با امام موسی صدر و شهید صدر رفاقتهای بسیاری داشتند. همچنین وقتی به لبنان میرفتند با علمای لبنان هم ارتباط نزدیکی داشتند چرا که مادر ایشان متولد جبلالعامل هستند و پدر پدری و مادر مادری ایشان در لبنان دفن هستند.
حکیم با تاکید بر اینکه شهید صدر همواره سعی میکردند تا طلبهها را جذب حوزه کرده و به مناطق دیگر بفرستند، تصریح کرد: اوج تاثیرگذاری حوزه در زمان آیتالله حکیم بود زیرا حدود ۷هزار طلبه در حوزه درس میخواندند که البته ۸۰ درصد آنها عراقی نبودند، اما با فشار رژیم بعثی و اخراج طلاب یا به شهادت رساندن آنها، این تعداد به ۷۰۰ نفر رسید. اما بعد از سقوط رژیم و در حال حاضر حدود ۷ هزار طلبه در نجف اشرف مشغول تحصیل هستند؛ البته در حال حاضر حوزه نجف غیر از حوزه زمان آیتالله حکیم است، زیرا طلبههای آن اکثرا عراقی هستند و ۸۰ درصد جمعیت طلاب را تشکیل میدهند.
او به نظرات شهید حکیم درباره تاثیرات آینده حوزه نجف در جهان تشیع نیز اشاره کرد و گفت: برخی افراد در آن زمان تعبیرهای درستی از حوزه ی نجف اشرف نمیکردند و معتقد بودند که حوزه بیزبان و الکن یا به تعبیری لال است اما شهید حکیم تاکید داشتند که حوزه ی نجف اشرف، صمود و مقاوم و استوار است و با تلاشهای بزرگان خود توانست علیرغم فشار و کشتارهای رژیم، حوزه را در آن زمان مستحکم نگه دارد.
فرزند شهید حکیم در پاسخ به این سوال شفقنا که نگاه پدرش درباره عزاداری اباعبدالله (ع) چگونه بود و آیا همیشه ایشان در زمان خواندن مقتل منقلب میشدند؟ یادآور شد: شهید حکیم بعد از رحلت مرحوم مقرم که نویسنده مقتل بود، خواندن مقتل امام حسین(ع) را شروع کرد؛ البته این مقتل در مسجد ارک تهران و مسجد امام رضا (ع) و در قم نیز خوانده میشد زیرا ایشان اعتقاد و علاقه بسیار شدید عاطفی نسبت به اهل بیت (ع) داشتند و وقتی یادی از اهل بیت همانند حضرت زهرا (س) و امام حسین (ع) میشد، بسیار منقلب میشدند و وقتی به لحظات شهادت میرسیدند، حال ایشان دگرگون می شد و این منقلب شدن هم به هیچ عنوان تصنعی نبود بلکه چند نفری هم نمیتوانستیم ایشان را آرام کنیم. ایشان در عین حال به مستحبات و خواندن قرآن اهتمام میورزیدند و سعی داشتند تا هر روز یک جزء از قرآن را تلاوت کنند، همچنین به ملاقات با مردم و بیان مشکلات مردم و دیدارهای حضوری معتقد بودند لذا سعی داشتند تا در مجالس و مناسبتهای مذهبی حضور یافته و ضمن عزاداری یا مولودی خوانی برای امامان معصوم (ع)، به سخنان مردم نیز گوش دهند.
او با اشاره به دقت نظر شهید حکیم امور منزل نیز گفت: ایشان از لحاظ حفظ اخلاق داخل منزل بسیار منضبط و دقیق بودند و موعظه عملی ایشان بیش از موعظه لفظی بود. به نحوی که به هیچ کدام از فرزندان نمیگفتند که برای من آب یا چای بیاور، هیچ کدام از ما را به زور برای نماز صبح بیدار نمیکردند، مگر اینکه خودمان از ایشان میخواستیم، حتی وقتی یک ساعت قبل از نماز صبح بلند میشدند، به گونهای رفتار میکردند که هیچ کس از اعضای خانواده از بیداری ایشان ابراز نارضایتی نمیکردند. ایشان به لحاظ صرفهجویی در مال و اموال نیز بسیار صرفهجو بودند، یک ساعت از روز را آزاد میگذاشتند تا بتوانند به امورات منزل نظیر رسیدگی به گیاهان و… برسند. همیشه وضو داشتند و بیشتر روزها، روزه بودند و میگفتند که روزه گرفتن باعث میشود که هم به خدا نزدیکتر شویم و هم زمان بیشتری به جای نشستن پای سفره داشته باشیم. همچنین ایشان در حین راه رفتن نافله میخواندند یا در مسیر رفت و آمد به کتابها و نوشتهها میپرداختند، بنابراین ایشان به خوبی از وقت استفاده میکردند و آن را به بیهودگی نمیگذراندند.
فرزند آیت الله حکیم افزود: ایشان همچنین در مسایل بیرون از خانه و رفتار با مردم بسیار محتاط بودند و سعی میکردند تا علی رغم اینکه مسایل برایشان واضح بود، قبل از انجام هر کاری با دیگران مشورت کنند. زیرا معتقد به رای اکثریت بودند و یقین داشتند که امور مردم باید به خود آنها واگذار شود.
فرزند آیتالله حکیم به نحوه و زمان شهادت پدر بزرگوارش نیز اشاره کرد و گفت: آن روز که پدر شهید شدند، من داخل ماشین خودم و پشت سر ایشان حرکت میکردم تا به نماز جمعه برویم. دو فرزند و داییهای فرزندانم هم آمده بودند. پس از پایان نماز جمعه فاصله ماشین بنده با پدر حدود ۲۷ متر بود که به یک باره انفجار همه ما را گرفت لذا از ماشین پیاده شدم و علی رغم زخمی شدن به سمت ماشین پدر رفتم که همانجا تصور کردم فرزند خودم نیز به شهادت رسیده است و گفتم که فرزندم فدای اسلام و پدربزرگش . در آن هم همه عده ای گفتند که که ماشین پدر از محل عبور کرده اما ماشینی که منفجر شده، ماشین پدر بود.
وی خاطر نشان کرد: در آن زمان بسیاری از مردم تاکید میکردند که آیتالله حکیم نباید به عراق بیاید، چراکه قطعا به شهادت خواهد رسید اما وی میگفت که من اگر امروز با هموطنانم نباشم، پس جه زمانی باید با آنها باشم لذا با روی گشاده با آنها برخورد میکرد و در سخنرانیها در قالب تلویح و تنبه میگفت که دوست دارم منفجر شوم تا با قطعه قطعه شدنم بتوانم همه مردم را در آغوش بگیرم و همچنین در تنبه دیگری میفرمود که صدام را همانند یک موش از سوراخ به بیرون خواهندکشید.
او درباره ی عوامل توطئه ی تروریستی علیه پدرش به شفقنا یادآور شد: بعد از شهادت آیتالله حکیم، آمریکاییها از عدهای بازجویی کردند اما نیت آنها رسیدگی به مساله شهادت نبود بلکه به دنبال اهداف خود بودند لذا در پیگیریهایی که خودمان انجام دادیم، متوجه شدیم که پشت ترور، زرقاوی قرار دارد که همان شب هم در نجف بود و عملیات انتحاری را القاعده و لجستیک آن را هم یکی از افسران بعثی انجام داده است.
حکیم در پایان با اشاره به تاسیس دو موسسه در عراق که یکی به نشر آثار شهید حکیم مربوط میشد و دیگری مجتمعی است که ۱۰ موسسه فرهنگی در آن قرار خواهد گرفت، گفت: با توجه به ۴هزار سخنرانی و گفتوگوهای شهید حکیم و ۱۵۰ سندی که از ایشان در دسترس است، سعی کردیم تا موسسه نشر آثار شهید حکیم را راهاندازی کنیم بنابراین از میان سندهای موجود آنها را که قابل چاپ بود منتشرکردیم تا در اختیار مردم قرار دهیم. همچنین مجتمع شهید حکیم را با ۱۰ موسسه فرهنگی در حال راهاندازی داریم که این مجتمع نیز متشکل است از موزه، مدفن شهید حکیم و چند تن از شهدای دیگر، کتابخانهای با یک میلیون جلد کتاب، مسجدی با ظرفیت ۱۲هزار نفر که بزرگترین مسجد است، مهمانسرایی با ظرفیت ۲ هزار زائر، سالنهای همایش که یکی از آنها ۱۵۰۰ نفر ظرفیت دارد و دو سالن دیگر نیز هر کدام ۳۲۰ نفره هستند، دانشگاه علوم انسانی و اسلامی که بیش از ۴ هزار دانشجو را میپذیرد، دو مدرسه حوزوی با ظرفیت ۱۵۰۰ نفر در هر کدام که بودجه این ساختمانها از طریق کمکهای مردمی تامین می شود و هیچ بودجهای از دولت دریافت نمیکنیم.
آثار و تألیفات آیت الله سیدمحمد باقر حکیم
از آن دانشمند مبارز، آثار زیادی در رشته های گوناگون علوم اسلامی، مانند فقه، تفسیر، علوم قرآنی، جامعه شناسی، اقتصاد ، تاریخ و علوم سیاسی بر جای مانده که بیشتر آنها چاپ و منتشر شده است. در ادامه، فهرست آثار منتشر شده ایشان که به دست ما رسیده است، از نظر خوانندگان خواهد گذشت:
۱. علوم القرآن: این کتاب دوجلدی که به فارسی هم ترجمه شده، درس های ایشان در «مؤسسه اصول دین بغداد» است و در سال های اخیر بازنویسی و چاپ شده است.
۲. القصص القرآنی (درباره شیوه داستان گویی در قرآن).
۳. الهدف من نزول القرآن.
۴. تفسیر سوره حمد (با مقدمه ای در روش تفسیر).
۵. الظاهره الطاغوتیه فی القرآن.
۶. اهل البیت و دورهم فی الدفاع عن الاسلام.
۷. دور اهل البیت فی بناء الجماعه الصالحه: از ارزشمندترین کتاب های شهید حکیم است که در آن، نقش اجتماعی و سیاسی هدایت پیشوایان دین را بازشناسانده است. این کتاب پنج جلدی در ایران ترجمه شده و انتشارات تبیان آن را چاپ کرده است.
۸. ثوره الامام الحسین (النظریه، الموقف و النتائج).
۹. حیاه اهل البیت: مجموعه ای از کتاب های کم حجم، ولی پرمحتوا درباره زندگی اهل بیت است که از میان آنها، دو کتاب الامام الکاظم و الامام الجواد در دسترس است.
۱۰. الحکم الاسلامی بین النظریه و التطبیق.
۱۱. دور الفرد فی النظریه الاقتصادیه الاسلامیه.
۱۲. حقوق الانسان من وجهه نظر الاسلامیه.
۱۳. النظریه الاسلامیه فی العلاقات الاجتماعیه.
۱۴. النظریه الاسلامیه فی التحرک الاسلامیه.
۱۵. لمحه عن مرجعیه الامام الحکیم.
۱۶. دعبل الخزاعی، شاعر اهل البیت.
۱۷. الشهید الصدر: المواقف و التوجهات.
۱۸. السیره العلمیه للشهید الصدر.
۱۹. النظریه السیاسیه للشهید الصدر. (مرکز دراسات تاریخ العراق الحدیث) این سه کتاب درباره مواضع و دیدگاه های سیاسی، فکری و علمی شهید سید محمدباقر صدر است.
۲۰. النجف الاشرف (رؤی و آفاق): این کتاب درباره حوزه نجف، جایگاه و چشم اندازهای آینده است.
۲۱. حوار فی المرجعیه الدینیه: در این کتاب، دیدگاه های ایشان درباره حکومت اسلامی، نقش مرجعیت در اداره جامعه و آینده نظام حکومتی عراق تشریح شده است.
۲۲. المرجعیه الاجتماعیه (النظریه و المؤسسات): در این کتاب، تجربه های ایشان در حوزه سیاسی و اجتماعی، نظام تشکیلاتی و رهبری اجتماعی بیان شده است.
۲۳. الوحده الاسلامیه من منظور الثقلین: چندین بار در مصر و ایران به زبان عربی چاپ شده و نشر تبیان، ترجمه فارسی آن را چاپ کرده است.
۲۴. الاخوه الاسلامیه من منظور الثقلین.
۲۵. العلاقه بین القیاده الاسلامیه و الامه من خلال رؤیه نهج البلاغه.
۲۶. مجموعه کتاب های المنهاج الثقافی السیاسی الاسلامی: این اثر در شش عنوان منتشر شده است: العقیده، الاخلاق، النظام، التاریخ، المواقف و الرؤی، العلاقات.
شمار کتاب های شهید سید محمدباقر حکیم را تا شصت عنوان هم نوشته اند، ولی در اینجا آثاری معرفی شده است که به چاپ رسیده اند. از آن شهید، مجموعه ای بسیار گسترده از سخنرانی ها و مقاله ها نیز باقی مانده است که در کنفرانس های اندیشه اسلامی، وحدت اسلامی و مجمع جهانی اهل بیت ایراد شده و معمولاً در سطح برترین، ژرف ترین و عالمانه ترین مقاله های عرضه شده بوده است. چنان که مشهود است، رویکرد ویژه ای در تألیفات و بررسی های علمی ایشان وجود دارد که سزاوار بررسی و تبیین دقیق و کامل است.
فقط ایشان ظاهراً رژیم امپریالیستی امریکا را دستکم گرفته، حاضر به گفتگو با رأس شیطان شد که با غدر امریکا و اذنابش هم به شهادت رسید
،شهادت هنر مردان خدا است