به گزارش «شیعه نیوز»، کشور «قزاقستان» از نظر وسعت ۲ برابر کشور ما، اما جمعیت آن نصف جمعیت ایران است. در قرن هفتم و هشتم میلادی اسلام به قزاقستان رسید و مردم این سرزمین، اسلام را پذیرفتند. قزاقها بیشتر سنیمذهب و پیرو مکتب حنفی هستند و بین آنها صوفیگری رواج زیادی دارد. طبق برخی آمارها جمعیت شیعیان این کشور بالغ بر ۵۰۰ هزار نفر است.
البته با توجه به اینکه سیستم ارزشهای اخلاقی دوره شوروی همچنان در این کشور وجود دارد و قزاقستان تا به حال سیستم جدیدی ایجاد نکرده، فاصله نسل جوان با نسل قدیم این کشور در میزان پایبندی به اسلام موجب شده که تفکرات افراطی و تکفیری در میان جوانان قزاق مشاهده شود و گروهی از آنها به راحتی جذب داعش شوند. در گفتوگویی با آرمان کودابای استاد دانشگاه و کارشناس دینشناسی قزاقستان به چرایی بحران اخلاقی در جامعه قزاق به خصوص نسل نو پرداختهایم:
بحران اخلاقی جامعه قزاقی از اواخر دهه ۸۰ آغاز شد/ شعارهای فریبنده برای جوانان مسلمان
آیا دینداری جوانان بر جو اخلاقی جامعه قزاقها تأثیر گذاشته است؟
قبل از هر چیز یک نکته اساسی را باید روشن کنم. مسألهای را که شما مطرح میکنید، اکثر مردم به جوانان پیوند میدهند. درست است که این قشر جامعه، آسیبپذیرترین و حساس ترین قشر نسبت به تمام تحولات جامعه محسوب می شود. اما اگر شکست ارزشهای اخلاقی قزاقها را که اکنون اتفاق میافتد، به جوانان نسبت دهیم کار درستی نیست.
بحران اخلاقی جامعه قزاقی از اواخر دهه ۸۰ و اوایل دهه ۹۰ آغاز شد. وقتی که جوانان آن زمان تحت تأثیر گرایشهای ایدئولوژیک مانند «از زندگی بیشترین بهره را ببرید»، «به هر وسیله سریعتر ثروتمند شوید»، «قویترین، زنده میماند» و ... قرار گرفته بودند. امروز این افراد که پدر و مادر شدهاند، فرزندان خود را تربیت میکنند و به آنها درباره ضرر اینترنت، شبکه های اجتماعی و ... میگویند. در حالی که فراموش کردهاند که چگونه دیروز در مقابل موج تولیدات هالیوودی عاجز مانده بودند.
جدل طرفداران جریانهای جدید مذهبی با امامان جماعت
این مسأله در چه چیزی ظاهر میشود؟
مثلاً، اکنون ما از عدم تمایل جوانان به ازدواج، افزایش طلاق یا انتخاب روابط غیر سنتی توسط آنها شکایت میکنیم. اما به یاد بیاوریم که چگونه در دهه ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ به ایده چندزنی شرقی و رمانهای سینمای غربی بین کارفرمایان و منشیها علاقهمند شدهایم. آیا همان موقع نبود که اولین ضربه به روابط سالم خانوادگی زده شد؟ حتی تصور کردن دشوار است که چه تعدادی از مردم به خاطر تقلید مردان کشور ما از گذشتگان، بدبخت شدهاند؟ هر روانشناس میگوید که جدایی والدین و حتی درگیریهای بین آنها، عواقب درازمدت برای فرزندان و خانواده آنها دارد.
در حقیقت، در آن زمان انفجاری صورت گرفت که حلقهای بسیار مهم را از زنجیره انتقال اطلاعات اخلاقی، هنجاری و آموزشی از نسل به نسل، از والدین به فرزندان، از استاد به دانش آموز از بین برد و اکنون ما در منطقه عمل «موج انفجار» یا «تابش باقیمانده» قرار داریم.
به رفتار جوانان امروز، به ویژه طرفداران جریانهای جدید مذهبی، نسبت به بزرگسالان توجه کنید. آنها زندگی را به والدین خود آموزش میدهند. با داشتن دیدگاههای معتدل، در مساجد با مقامات مذهبی به شدت بحث و گفتوگو میکنند. تا حدی که حتی ریشه سفیدان نمیتوانند آنها را آرام کنند. آنها با کف در دهانشان به معلمان خود ثابت میکنند که حجاب و نقاب پوشاک ملت قزاق است و کسی نمیتواند آنها را متقاعد کند. وقتی در مورد «تابش باقیمانده» گفتم، یک حس برتری نسبت به آنها را در ذهن داشتم.
بیگانگان مربی جوانان مسلمان قزاق شدهاند!
با این حال جوانان ضرورت کسب اطلاعات بیشتر را احساس میکنند. ذات آنها چنین است. اما آنها مربیان خود را از میان والدین، اساتید و شخصیتهای معتبر انتخاب نمیکنند. بلکه دنبال افراد بیگانه میروند. در زمان شوروی این پدیده «نفوذ خیابان» نام داشت. مثلاً برای جوانان که به دین علاقه دارند، اغلب موعظههای دروغین بیان میشد یا آگوز دوگان تبعه ترکیه را به یاد آورید که خودش را «میهنپرست قزاقی» اعلام کرد و صرفاً با اقدامات تحریکآمیز خود توانست ارتشی از هواداران جوان را در شبکههای اجتماعی به دست آورد.
روزی در دیدار دانش آموزان با پیرمرد جانباز شرکت کردم که بیان میکرد چگونه پدر و مادرش در سالهای سخت جنگ با وجود کمبود مواد غذایی، داشتن فرزند زیاد و مشکلات دیگر، به پناهندگان از سایر جماهیر کمک میکردند. همانجا درک کردم که ریشخندها در میان مخاطبان مدرسه نسبت به نمایندگان نسل بزرگتر یک کار عادی شده است. البته من از ایدهآلیزه کردن همه چیز مربوط به دوره شوروی دور هستم. اما باید اعتراف کنیم که با این وجود، اصول عقیدتی آن دوران یک وظیفه مهم هنجاری - رفتاری را انجام میداد!
شاهد جانشینی ارزشهای دینی سنتی توسط رهبران جعلی مذهبی هستیم
بیتفاوتی، پرخاشگری، بیاحترامی به بزرگان، امتناع از ارزشهای خانوادگی و ... امری نیست که دین به مبارزه با آنها دعوت میکند؟
امروز شاهد جانشینی ارزشهای دینی سنتی توسط رهبران جعلی مذهبی هستیم و همه اینها توسط دستسازان ماهر انجام میشود. بدین دلیل، بسیار سادهلوحانه خواهد بود اگر توقع داشته باشیم که احیای ایمان، ارزشهای سنتی خانواده را حفظ کند. تا حدی، ما حتی به نتیجه معکوس رسیدهایم. به این دلیل که اسلام روش طلاق را سادهتر میکند!
جالب این است که شهر به تعیین سنتهای مردم قزاق پرداخته است! در یکی از مصاحبههای قبلی درباره ماجرای یک دختر جوان روستایی گفتم که برای تحصیل به شهر آلماتا رفته بود. برای بدرقه او تمام مردم روستا آمدند، زیرا دختر باهوش، زیبا و برنده المپیادها بود. اما در نخستین تعطیلات او به خانه خود با پوشش کاملاً سیاه برگشته تا برای همروستایان خود نشان بدهد، لباس زن مسلمان واقعی چگونه باید باشد. روستایی که آن را شعرا، نویسندگان و آهنگسازان قزاقی ستودهاند، امروز از طرح حفظ و انتقال سنتها بیرون آمد. متخصصان مفهوم «مصونیت فرهنگی» را دارند. از نظر من قزاقها این مصونیت را از دست دادهاند و نه روستا و نه شهر امروز قادر به مقاومت با نفوذ خارجی نیست.
یک قزاقی که جذب داعش شده است
آیا راه حلی برای این بحران اخلاقی- دینی وجود دارد؟
میدانید نقطه ضعف جامعه قزاقی چیست؟ ما تمایل داریم توضیحات و بهانهها را یا در دوران گذشته یا در خارج از کشور جستجو کنیم. در حالت اول، ما یک زمینه نسبتاً گستردهای برای دستکاری در اساطیر و افسانههای مربوط به «عصر طلایی» دریافت میکنیم. مردم میگویند که آن دورانها هیچ مشکلی نداشتیم و زندگی خوب داشتیم و تمام دردسرها به خاطر دسیسههای دشمنان و بیگانگان اتفاق افتاد. پسران و دختران سادهلوح این ادعاها را خیلی زود باور میکنند. البته برخی مخاطبان بزرگسال نیز تحت تأثیر این فکر هستند.
در حالت دوم، ما سعی داریم مسؤولیت شکاف در تربیت معنوی و اخلاقی جوانان خود را به دوش نیروهای خارجی بیندازیم. میگوییم که تأثیر منفی آنهاست. اگر چه مثلاً جوانان کشور به خاطر زندگی خوب به داعش نپیوستهاند، بلکه جستجوگری آنها را به این سمت برد.
بنابراین وظیفه اصلی بزرگسالان، آموختن به جوانان، تشخیص ارزشهای واقعی پیرامون ما و دانستن قدر آن است. بیهوده نمیگویند که عشق به خانه و خود مفهوم «خانه» با شیر مادر و نصیحت پدر جذب میشود. اما متأسفانه، در جوانان قزاقستانی که برای جستجوی زندگی بهتر مجبور به سرگردانی در سراسر کشور (جهان) هستند ، این احساس تقریباً از بین رفته است.
از سوی دیگر ما واقعیت را احساس نمیکنیم. زیرا عادت داریم مقصران را در جای دیگر جستجو کنیم. ما دنبال نظرات دیگران میرویم و لذا اعتماد به نفسمان را از دست دادهایم. توجه کنید چگونه بیگانگان به راحتی ما را توانستند قانع کنند که روش صحبت کردن، روش دعا، پوشش ما صحیح نیست. درگذشته پدران واقعاً خوشحال میشدند که دختران خود را برای مدارس و دانشگاهها اعزام میکنند. اما امروز وضعیت بر عکس است. آیا این شکست ایدهآلها و ارزش ها نیست؟ شک نکنید شکست در رفتار جوانان نیست، بلکه در زنجیره انتقال ارزشها صورت گرفت.
لذا، وظیفه اصلی ما، ارزیابی مناسب آنچه که داریم و آنچه که از دست دادهایم، است تا زمانی که به خود ایمان نیاوریم و ارزشهای اخلاقی پیشین را احیا نکنیم و به انتقال آن به نسل آینده نپردازیم، فرزندان ما همچنان به خانههای خود که در آن بزرگ شدهاند، لگد میزنند.