به گزارش «شیعه نیوز»، «الکساندر کنیازف» کارشناس مسائل سیاسی و امنیتی منطقه در گزارشی به بررسی اهداف سفر مخفیانه رئیس جمهور آمریکا به افغانستان پرداخته است.
در این گزارش آمده است: در تاریخ 8 سپتامبر سال جاری «دونالد ترامپ» رئیس جمهور آمریکا از قطع مذاکرات با طالبان خبر داد، معلوم بود که این یک تصمیم موقت بوده، نه بر مبنای استراتژی اصلی «واشنگتن» در افغانستان بلکه صرفاً با ملاحظات تاکتیکی صادر شده است.
پس از این بیانیه ترامپ بود که به سرعت بازدیدهای طالبان از «مسکو»، «تهران» و «پکن» انجام شد. طالبان از این طریق از یک سو به دنبال حفظ جایگاه بین المللی خود به عنوان یک بازیگر سیاسی مستقل بود و از سوی دیگر به احتمال نقش آفرینی جدید پایتخت های یادشده در رابطه به مذاکرات صلح افغانستان اشاره می کرد.
چنین اقداماتی به نوعی برای آمریکا نقش کاتالیزور را بازی کرد و متوجه این نکته شد که فعالیت های دیپلماتیک روسیه، چین و ایران معنای محدود شدن امکانات واشنگتن را خواهد داشت. این نکته موقت بودن توقف مذاکرات آمریکا با طالبان را نشان می داد.
به این دلیل بود که در اواخر ماه سپتامبر «زلمی خلیلزاد» نماینده ویژه وزارت امور خارجه آمریکا در امور افغانستان موضوع از سرگیری مذاکرات با طالبان را نه تنها با دیپلمات های چندین کشور مورد بحث قرار داد، بلکه در «اسلام آباد» با مذاکره کننده اصلی طالبان «ملا عبدالغنی برادر» نیز دیدار و در مورد مسائلی نظیر ایجاد اعتماد متقابل، تبادل زندانیان و کاهش خشونت گفت و گو کرد. بعداً هم دیدارهای مشابهی صورت گرفت و در ماه نوامبر دیگر هیچ کسی واقعیت از سرگیری مذاکرات بین آمریکا و طالبان را پنهان نمی کرد.
در 27 نوامبر خود دونالد ترامپ این موضوع را تأیید کرد و در 28 نوامبر به صورت مخفیانه وارد خاک افغانستان شد و در پایگاه هوایی «بگرام» با سربازان آمریکا مراسم «روز شکرگزاری» برگزار و در همین محل با «اشرف غنی» رئیس جمهور افغانستان ملاقات کرد.
جالب است که روسای جمهور آمریکا با ادعای «صلح خواهی» خود برای افغانستان هیچ گاه آماده سفر از پیش تعیین و اعلام شده به این کشور نبوده و ترجیح می دهند تا ملاقات های خود با همتایان افغان را نه در کاخ ریاست جمهوری افغانستان، بلکه در دل شب در پایگاه نظامی خویش برگزار کنند. چنین رفتاری بازگوکننده نگاه واقعی واشنگتن به افغانستان و صلح و ثبات در این کشور می باشد.
البته صحبت هایی که ترامپ در پایگاه نظامی خود در افغانستان انجام داد چندان حرف جدیدی نداشت و نکته قابل توجه این بود که به احتمال حضور دولت افغانستان در روند مذاکرات با طالبان اشاره کرد.
اما بحث مهم این است که با توجه به بن بست سیاسی ای که پس از انتخابات ریاست جمهوری 28 سپتامبر به وجود آمده است، هنوز سرنوشت دولت جدید افغانستان مشخص نیست. گذشته از آن در کابل احتمال برگزاری دور دوم انتخابات در پایان بهار سال 2020 مورد بحث قرار گرفته است. در چنین شرایطی دخیل کردن دولت فعلی کابل در امضای توافق نامه با طالبان می تواند یک حرکت موفق برای واشنگتن باشد زیرا در آینده صلاحیت این دولت نیمه مشروع می تواند به راحتی مورد تردید واقع شود.
از سوی دیگر رعایت توافق فرضی توسط طالبان نیز جای سوال دارد، چرا که طالبان تا حدود زیادی دیگر یک ساختار متمرکز نبوده و ضمانت اجرای بدون چون و چرای دستور و فرامین رهبران آن وجود ندارد. با توجه به چنین یک شرایطی نقش واشنگتن به عنوان داور اصلی و مدیر فرایندهای سیاسی افغانستان حفظ خواهد شد.
تاکتیک واشنگتن در مذاکرات با طالبان را نمی توان خارج از چارچوب اهداف استراتژیک آمریکا در افغانستان مد نظر قرار داد. زیرا «خیرخواهی» آمریکا نسبت به مردم افغانستان و «تلاش های» آن برای تامین صلح و ثبات در این کشور در اصل هیچ ارتباطی با برنامه واقعی واشنگتن برای افغانستان و منطقه ندارد.
هدف آمریکا در اصل حفظ سطح مشخص و قابل کنترل بی ثباتی در افغانستان و تامین حضور نظامی خود به میزان مورد نیاز در این کشور می باشد. مورد اول زمینه برای تحقق مورد دوم را فراهم می کند که به نوبه خود حداقل نیاز به مشروعیت ظاهری دارد.
تا سال 2014 مشروعیت حضور نظامی آمریکا توسط قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل و سپس موافقت نامه دوجانبه بین آمریکا و افغانستان برای سال های 2014-2024 تامین می شد.
تعدادی از عوامل و از جمله بن بست مذاکرات صلح افغانستان از جمله مسئله طالبان، فعالیت روز افزون سایر بازیگران خارجی، ضرورت معرفی «دستاوردها» در روند مبارزات انتخابات آتی ریاست جمهوری آمریکا و غیره دولت ترامپ را وادار به تجدید شرایط حضور خود در افغانستان کرد. بنابر این امضای توافق نامه با طالبان به معنای تجدید شکل خواهد بود، نه محتوا.
کاملاً مبهم و غیرقابل پیش بینی بودن فرایندهای سیاسی داخلی افغانستان به طور بلندمدت زمینه برای عدم شکل گیری یک قدرت مشروع را فراهم کرده است. این وضعیت در صورت امضای توافق نامه با طالبان، فرصت هایی را برای حفظ و حتی افزایش احتمالی بی ثباتی ایجاد خواهد کرد که این امر همچنین می تواند به فعالیت گروه های مختلف تروریستی که تحت کنترل طالبان نیستند، کمک کند.
این وضعیت تنها با دستیابی به توافق با این گروه ها، لغو نتایج انتخابات ریاست جمهوری، تشکیل دولت انتقالی با مشارکت طالبان و ایجاد نهادهای مؤثر دولتی می تواند پشت سر گذاشته شود. اما این تنها شرایط لازم برای کاهش سطح بی ثباتی و شکلگیری واقعی محورهای مصالحه در افغانستان نمی باشد.
موافقت نامه ای که آمریکا برای صلح با طالبان در نظر گرفته است فقط دستیابی به توافق با نخبگان این گروه را دنبال کرده و هیچ جزئیاتی از همگرایی شبه نظامیان عادی طالبان با جامعه افغانستان بیان نشده است. همچنین واکنش های احتمالی مردم افغانستان نسبت به بازگشت ده ها هزار نفر شبه نظامی به فضای مشروع کشور در نظر گرفته نشده است.
روشن است که در چنین شرایطی تنها فرماندهان سطح متوسط به بالای طالبان موفق تر خواهند بود و به بخش قابل توجهی از اعضای عادی و فرماندهان سطح پایین این گروه در محیط زندگی عادی نیازی باقی نخواهد ماند. از اینجاست که آنها می توانند یک منبع بسیار جدی برای گروه های تروریستی (به خصوص گروه های بین المللی غیر افغان) خارج از کنترل مقامات مرکزی طالبان تبدیل شوند.
گذشته از آن برای این گروه ها به اصطلاح مشکل کمبود بودجه وجود نداشته و علاوه بر آن تعدادی از کشورهایی که متحد آمریکا به شمار می روند (مانند عربستان سعودی، قطر، پاکستان) دارای منافع متفاوت در افغانستان می باشند. البته ساختارهای جنایی فراملی (از جمله مرتبط با مواد مخدر) نیز منافع خود را دارند.
بنابر این نمی توان از موثر تمام شدن بازگشت آمریکا به مذاکرات با طالبان (حتی با امضای توافق نامه هم) صحبت کرد. معلوم است که هدف نهایی آمریکا آوردن صلح به افغانستان نبوده بلکه پیکربندی مجدد نیروهای سیاسی این کشور می باشد تا زمینه برای تامین منافع واشنگتن در این مرحله در منطقه را تامین کند.