به گزارش "شیعه نیوز" به نقل از تبيان،
اصحاب شِمال در اصطلاح قرآن، كساني هستند كه گمراه، تكذيب كننده و كافر
ميباشند و در قيامت نامه عمل خود را با دست چپ دريافت ميكنند؛ بنابراين
مؤمنان گنهكاري كه برههاي در جهنّم به سر ميبرند و سپس با شفاعت آزاد
ميشوند، در شمار اصحاب شمال نخواهند بود؛ اگرچه برخي مفسران، آنان را نيز
از مراتب اصحاب شمال دانسته و ويژگيهايي را كه در آيات براي اصحاب شمال
بيان شده است، به غالب آنان كه كافرند، مربوط دانستهاند.(1)
اين گروه از مؤمنان، در زمره اصحاب يمين نيز نيستند؛ زيرا اصحاب يمين
با حسابرسي آسان به بهشت وارد ميشوند. از اين رو شايد بتوان گفت
انسانها در قيامت به اصحاب يمين و اصحاب شمال منحصر نخواهند بود.(2) قرآن
ميفرمايد: " وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ (3)،
وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ الشِّمالِ (4) ، وَ الَّذينَ كَفَرُوا
بِآياتِنا هُمْ أَصْحابُ الْمَشْئمَةِ (5). "
* اصحاب المشئمه، شاخهاي ديگر از اصحاب شمال
"اصحاب المشئمه " ، تعبيري ديگر از اصحاب شمال در قرآن است. قرآن از
اصحاب شمال با عناوين ديگري نيز ياد كرده است: " مكذّبين "، "ضالّين "
(6) ؛ "كافر "(7) ؛ "أعمي "(8) ؛ "مَن اوتِي كِتـبَهُ وراءَ ظَهرِه "(9) و
"مَن اوتِي كِتـبَهُ بِشِمالِهِ ".(10)
راز نامگذاري اين گروه از افراد به اصحاب شِمال را ميتوان در موارد زير خلاصه كرد:
1. نامه عمل آنان در قيامت به دست چپشان داده ميشود و آن نوعي بيم
دادن به آنهاست ؛ زيرا عرب تحويل نامه به دست راست را نشانه پذيرش و تكريم و
به دست چپ را علامت ردّ و اهانت ميداند.(11)
2. آنان زندگي را در پوچي ، پستي و پليدي گذرانده و با كفر به آيات
الهي بر خلاف راه حق و سعادت گام برداشتند و فرجام آنان در آمدن به دوزخ و
عذاب فراوان است .(12)
3. عالم هستي داراي دو جانب راست و چپ است. جانب راست آن ملكوت اعلا و
جانب چپ آن ملكوت اسفل و جايگاه ارواح اشقيا و فرشتگان عذاب و نويسنده
بديها و دوزخ بدكاران است.(13)
با استفاده از آياتي كه از سقوط اصحاب شمال در جهنّم، عذاب دردناك
آنها و حال و وضع آنان در آخرت سخن ميگويد، ميتوان اموري را عوامل سقوط و
عذاب اصحاب شمال دانست:
* كوردلي
قرآن اصحاب شمال را در برابر اصحاب يمين قرار داده و گروه مقابل اصحاب
يمين در دنيا نابينا معرفي شدهاند؛ بنابراين ميتوان چنين نتيجه گرفت كه
اصحاب شمال كوردلاناند و كوردلي آنان در دنيا باعث نابينايي آنان در
آخرت خواهد بود.(14)
* برخورداري از نعمت فراوان
اصحابشمال در دنيا غرق در نعمتاند و همين امر آنان را از عبرتگيري
غافل كرده است. آنها براي راحتي تن، وظايف واجب خود را ترك ميكنند. خداوند
قوه شهويه را براي رشد و تعالي انسان در وجود وي نهاده است، اما زياده روي
مترفان در خوردن و آشاميدن و پيامدهاي آن دو و خوشگذراني، زمينه غفلت و
ترك وظيفه را براي آنان فراهم ميآورد؛ از اين رو آنان قوه شهويه را كه
ميتواند وسيله رشد و كمال باشد، در جهت سقوط خويش بهكار گرفتهاند.(15)
* اصرار بر گناهان كبيره
اصحاب شمال بر ارتكاب گناهان بزرگ اصرار ميورزند و گناه بزرگ عبارت
است از: گناهي كه پس از آن توبه نشود، شرك، سوگند دروغ بر اينكه خداوند
مردهها را زنده نميكند، گسستن عهد و پيمان مؤكد و استكبار و رويگرداني
از عبادت پروردگار.(16)
* انكار معاد
خداوند نيروي ادراك مفاهيم را به همه انسانها عطا فرموده است تا قدرت
تشخيص معارف حقيقي را داشته باشند، امّا اصحاب شمال از اين نيرو درست
استفاده نميكنند و به بي اعتقادي به معاد و انكار آن گرفتار ميشوند و
ميگويند: "آيا وقتي كه مُرديم و خاك و استخوان شديم، برانگيخته خواهيم
شد؟ يا نياكان ما برانگيخته ميشوند؟ "(17) خداوند به رسول گرامي خويش
فرمان ميدهد، انكار آنان را نسبت به معاد پاسخ داده و آن را ثابت كند و به
ايشان خبر دهد كه روز قيامت با خوردن "زقّوم " و نوشيدن " حميم " چه
زندگي دردناكي خواهند داشت و آنان را توبيخ كند كه خبر بعث و جزا، از سوي
خداست؛ " كسي كه آفريدگار و تدبير كننده امور ايشان است. "(18)
* گمراهي و تكذيب
اصحاب شمال از مسير هدايت و حق و ثواب گمراه شده ، توحيد و بعثت انبياء
عليهم السلام و آيات الهي را تكذيب ميكنند.(19) از ديدگاه قرآن كساني كه
به آيات الهي كفر ميورزند، همان اصحاب شمال دانسته شدهاند.(20)
* بي ايماني به خداي بزرگ
اصحاب شمال به خداي بزرگ ايمان ندارند.(21)
* بي اعتنايي به امور مساكين
اصحاب شمال مردم را به اطعام مستمندان و حل مشكلات آنها تشويق نميكنند.
زكات و حقوق واجب مالي خود را نيز نميپردازند و در قيامت به اين كوتاهي
خويش اعتراف ميكنند.(22)
* خطاكاري
اصحاب شمال خوراكي جز غسلين (چركابه) ندارند و اين غذا را فقط خطاكاران، يعني كساني كه به عمد از راه حق جدا شدند، ميخورند.(23)
* ترك نماز
آنان در آخرت اقرار ميكنند كه از نمازگزاران نبودند.(24)
* همدمي و همنشيني با اهل باطل
اصحاب شمال در قيامت اعتراف ميكنند كه با اهل باطل، همنشين ميشدند.(25)
* سرمستي در خانواده
آنان در خانواده خود پيوسته از كفر و گناه مسرورند و سرگرم شدن به لهو و لعب سرگرم اند و از تكاليف خود و خانواده غافلند.(26)
آنان در آغاز ورود به عالم آخرت با خوراكيها و آشاميدنيهاي دوزخي
پذيرايي و در قيامت به آتش سوزان وارد ميشوند. شخصيت ذاتي آنان در دنيا از
آتش طبيعت و شرارت شان از شرر آن شكل گرفته است. از اين رو در آخرت نيز به
اصل خويش باز ميگردند.
باطن آنان در دنيا نيز از آتش اخروي شعلهور است، اما بر اثر حجابهاي
ستبر آن را درك نميكنند تا اينكه با فرا رسيدن مرگ و برطرف شدن حجاب به
آن پي ميبرند.(27)
امام علي عليه السلام فرموده است: "بزرگترين بلاها در قبر، نزول
حميم و شرارههاي آتش و زوزههاي آن است كه راه فراري از آن وجود ندارد و
هيچ مانعي جلودار آن نيست ".(28)
آنان در آخرت، نامه عمل را به نشانه مردود بودن، با دست چپ دريافت
ميكنند؛ از اين رو آرزو ميكنند كه آن را دريافت نميكردند و از محتواي
آن باخبر نميشدند ؛ زيرا ميبينند كه عذاب دردناكي در انتظار آنان است و
آرزو ميكنند در پي مرگ، معدوم شده و دوباره زنده نميشدند تا گرفتار عذاب
جاويد شوند.
آنان در دنيا ميپنداشتند با مال و سلطه به هر چيز دوست داشتني ميرسند
و از هر رنجي دور ميمانند؛ از اين رو در پي كسب مال و سلطه كوشيدند و
از پروردگار غافل شدند و اكنون كه ميبينند از آنها كاري ساخته نيست، از
روي حسرت ميگويند: مالمان برايمان سودي نداشت و قدرت و شوكتمان از دستمان
رفت. خداي سبحان به فرشتگان فرمان ميدهد : " آنان را بگيريد و در غل
كشيد، آنگاه آنان را به ميان آتش افكنيد و در زنجيري كه درازاي آن 70 ذراع
است، در بندشان كشيد. " (29) آنان در صحنه قيامت هيچ هواداري ندارند تا سبب
نجاتشان شود ؛ زيرا عقيده و عمل آنان چنان بود كه در آخرت شفاعت هيچ شفاعت
كنندهاي به حالشان سودي ندارد. آنان در دنيا از دين و آيات الهي چنان
رويگردان بودند كه خران رمنده از شير گريزاناند.
آنان خوراكي جز عرق كافران يا چرك آميخته به خون ندارند. از درختي كه
ميوهاش بسيار ناگوار است، خواهند خورد و شكمهاي خود را از آن پر خواهند
كرد و براي هضم آن و رفع عطش مانند شتران تشنه، آب جوشان خواهند نوشيد.(30)
قرآن در آياتي ديگر تصويري دردناك از وضعيت اصحاب شمال در آخرت نمايان
ميسازد: آب داغ و جوشاني بر آنان پاشيده ميشود و سايهاي از دود سياه بر
آنان مستولي ميشود كه نه مانند سايههاي آفتاب خنك است و نه داراي خيري
ميباشد.(31)
* پي نوشت:
1. منشور جاويد ، ج9 ، ص451
2. الميزان ، ج20 ، ص 244ـ245
3. واقعه ، 9
4. همان ، 40
5. بلد ، 19
6. واقعه ،93
7. بلد ، 19
8. اسراء ،72
9. انشقاق ،10
10. حاقه ، 25
11. حاقّه ، 25 و تفسير ماوردي ، ج6 ، ص84
12. بلد ، 19 و التحقيق ، ج14، ص270
13. مطففين ، 7 و تفسير صدرالمتالهين ، ج7، ص22ـ23
14. واقعه ، 9-8 و اسراء ، 17
15. واقعه،45؛مجمعالبيان، ج9، ص333 و تفسير صدرالمتالهين ، ج7،
ص64 16. واقعه،46،نحل،38؛جامعالبيان،مج13،ج27،ص 252؛التبيان
ج9،ص500والميزان،ج19، ص125
17. واقعه ، 48-47 و تفسير صدرالمتالهين ، ج7، ص64 ـ 65
18. واقعه ، 73-57
19. همان ، 51 و 92
20. بلد ، 19
21. حاقه ،33
22. حاقه ، 34؛ مدثّر ، 44 و الميزان، ج19، ص401
23. حاقه ، 37-36
24. مدثّر ، 43
25. همان ، 45
26. انشقاق ، 13 و مجمعالبيان، ج10، ص700
27. واقعه ، 94-92؛ مجمع البيان ، ج9 ، ص344 و تفسير صدرالمتالهين، ج7، ص 129ـ130
28. نهجالبلاغه، خطبه83
29: حاقه ، 32- 27 و الميزان ، ج19،ص400
30. حاقه،36-35؛مدثّر،49-48؛نورالثقلين،ج5،ص409؛جامع البيان،مج14،ج29،ص80؛نورالثقلين،ج5،ص410والتبيان،ج9،ص502
31.حج،19؛واقعه،44-42و الميزان،ج19،ص124