شیعه نیوز: کلام در اصطلاح، به معنى استدلال عقلى و منطقى در [اثبات، توضیح و تشریح] اصول اعتقادى اسلامی است. (مطهری، مجموعه آثار، ج ۴ ص ۹۱) علم کلام عهدهدار تبیین آموزههای دین اسلام است و در مقابلِ پرسشها و انتقادهای پیروان دیگر ادیان، از این آموزهها دفاع میکند. کلام جزو اولین علوم اسلامی است، که در میان مسلمانان پیدا شد و با همت بزرگان و دانشمندان برجسته اسلامی گسترش یافت و جامعه علمی و حوزه تمدن اسلامی را تغذیه کرد.
مسائل علم کلام از زمان آغاز دعوت اسلام مطرح شده بود، فرقهها و مکاتب کلامی بسیاری پس از وفات پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) ظهور یافتند که هر کدام در اثبات عقاید خود تألیفاتی نوشته، به ردّیه نویسی روی آوردند.
سرگذشت علم کلام و تاریخ پیدایش این فرقهها و مکاتب کلامی فرصتی جداگانه میطلبد ولی به طور کلی در دنیای اسلام چند فرقه مهم تأثیر گذار و مهم است که عبارتند از: معتزله، مرجئه، اشاعره، اهل حدیث، ماتریدیه، شیعه، زیدیه و اسماعیلیه.
در بین فرق و مکاتب کلامی، کلام شیعه یک سری خصوصیات، امتیازات و شاخصههای دارد که آن را از دیگر گرایشهای کلامی متمایز میسازد، مهمترین این تمایزات عبارتند از: اندیشه اعتدالی، به دور از افراط و تفریط است؛ اعتدال در عقلگرایی، متکلمان شیعه از عقل برهانی استفاده میکنند و در عقلگرایی از تفریط پرهیز دارند؛ متن محوری(قرآن و سنت)، کلام شیعه در دامن قرآن و سنت پرورش یافته و از آن بهره برده است؛کلام سیاسی. این عناوین نیازمند به توضیح و تبیین است که در ادامه به آن میپردازیم.
الف- اندیشه اعتدال
اندیشه کلامی امامیه دور از افراط و تفریط است و نگاهی اعتدالی دارد. مثلاً اندیشه کلامی اشعری در مورد حسن قبح عقلی را قبول ندارد.(فخرالدین رازی، کتاب محصل،ص ۴۷۸) به همین دلیل تکلیف به ما لایطاق را میپذیرد و آن را از سوی خدا جایز میداند. در مورد صفات الهی اشاعره صفات ذاتی الهی را زاید بر ذات دانستند و کسانی را که صفات ذاتی او را عین ذات میدانند متهم به نفی صفات کردهاند و علاوه بر این صفات الهی را قدیم میدانند.( تاریخ اندیشههای کلامی در اسلام، ج ۱ ص۵۹۱)شیعه و معتزله معتقدند که صفات ذاتی عین ذات است و نه زاید بر ذات و چندین قدیم پیش نمیآید.
اشعری در مورد صفات خبری مانند احمد حنبل استوا را به معنی ظاهری تفسیر میکرد؛ مثلاً «استوا علی العرش» را به معنای استقرار گرفته است و میگفت خدا بر عرش که بالای آسمانهاست استقرار دارد. برای آنکه متهم به نجسیم نشود؛ چنین میگوید خدا همان طور که گفته است بر عرش خواهد بود و به نحوی که لایق مقام اوست بر عرش قرار دارد. گواه این مطلب آن است که خدا در آخرین ثلث شب فرو میآید و میگوید کیست مرا بخواند تا او را اجابت کنم. ( اشعری، ابوالحسن، اللمع فی الرد علی اهل الزیغ و البدع، صص ۱۹ – ۲۳) این صفات را به همان معنای واقعی میداند و بدون اینکه تفویض و تأویل کند برای اینکه متهم به نجسیم نشود جمله «به نحوی که شایسته اوست» (بلا کیف) از توضیح آن فرار میکند. این صفات اگر به معنای واقعی باشد لازمه آن تجسد و جسمانیت است، شیعه طبق مبانی برگرفته از منابع دین این صفات توجیه و تأویل میکند.
مرجئه که یکی از گروههای کلامی است مورد توجه امویان بودند. مرجئه، اندیشههای بسیاری داشتند که مخالف اصول مسلّم اسلامی بود مانند:
رتبه اعمال متأخر از رتبه ایمان است و گناهان کبیره به ایمان ضرر نمیزند، مرتکب کبیره مؤمن هست. ایمان صرفاً معرفت و اعتقاد قلبی همراه با اقرار و اعتراف زبانی است. ایمان امر بسیطی است و دارای درجات و مراتب مختلف نیست. به طوری که ایمان یک فاسق جابر با ایمان پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) در یک درجه است. گناهکار اگر توبه نکند لزوماً دچار عذاب ابدی نخواهد شد و درباره اصل عذاب آنها، حکم قطعی نمیدادند. ( خاتمی، احمد، فرهنگ علم کلام، ص ۲۰۲؛ شهرستانی، الملل و النحل، ج ۱ ص ۳۴؛ ابی عبدالله، عامر عبدالله فالح، معجم الفاظ العقیده، مقدمه و تصحیح فضیله عبدالله بن عبدالرحمن بن جبرین، ص۳۶۹-۳۷۰)این روش کلامی در تمدن اسلامی موجب افول فکر، اندیشه و اخلاق گردید، بیبندوباری و انحطاط اخلاقی بین جوانان و جامعه اسلامی رشد کرد. در دوره گسترش مرجئه غنا و حالات لهو و شرب مشروبات گسترش یافتهاست. زمامداران اموی با مرجئه به خاطر عقیده ارجاء مخالفتی نداشتند؛ اما مصلحان جامعه اسلامی در آن دوران تنها افراد آگاه به مسائل اجتماعی بودند که به مخالفت با مرجئه پرداختند. لازم به ذکر است که پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) در سالهای اولیه ظهور اسلام مردم را از خطر مرجئه آگاه کرده بود. ابوموسی میگوید، پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمودند: «صِنفانَ مِن اُمَتِی لایَدخُلُونَ الجَنهَ، المُرجَئهُ وَ القَدرِیَّهُ» ( الحافظ الاصبهانی، ذکر اخبار اصبهان، ج ۲ ص ۳۵۱)
پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمودند: دو گروه از امتم وارد بهشت نمیشوند، مرجئه و قدریه است.
قَالَ أبَو الحَسَنِ عَلیِّ إبنِ مُوسَی عَن أبِیِهِ عَن ابائِه عَلِیهُم السَّلامُ قَالَ رَسُولُ اللهِ ( صلی الله علیه و آله و سلم ) «صِنفَانَ مِن اُمَتِی لَیسَ لَهُما فِی الإسلامِ نَصِیبٌ المُرجِئهُ وَ القَدرِیَّهُ»( محدث نوری، المستدرک وسایل الشیعه، ج ۸ ص ۱۸۵)
امام رضا از پدرش و پدرانش ( علیه السلام ) روایت کرد، رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمودند؛ دو گروه از امتم بهره و نصیبی از اسلام نبردهاند، مرجئه و قدریه است.
امام صادق ( علیه السلام ) در باب تربیت کودکان میفرمودند:
«بَادِرُوا اولادِکُم بِالحَدِثِ قَبلَ أن یَسبِقَکُم إلَیهِم المُرجَئه» (کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۶ ص ۴۷ باب تادیب ولد؛ طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام؛ ج ۸ ص ۱۱۱ باب الحکم فی اولاد و المطلقات، حر عاملی، وسایل الشیعه، ج ۱۷ ص۳۳۱)
امام صادق( علیه السلام ) فرمودند فرزندان خود را به واسطه احادیث اهلبیت تربیت کنید قبل از اینکه گرفتار مرجئه شود.
مرجئه همه گناهکاران و غاصبان را امید آمرزش میدادند و موجب رواج ظلم و جور میشدند این فکر باعث توجیه ظلم ستمکاران و حاکمان بنیامیه و بیاعتنایی به احکام دینی و انحطاط فرهنگ و اندیشه و اخلاق اسلامی گردید. مرجئه از دین فقط یک کالبد ظاهری ساختند و باطن دین و اعمال را که عمق دین است نادیده گرفتند.
زیدیه و معتزله از نگاه اصول مذهب بسیار نزدیک هستند، همانطور معتزله معتقد به اصول خمسه: توحید، عدل، وعد و وعید، المَنزَلَهَ بَینَ المَنزَلَتَین و امر به معروف است. تفاوت زیدیه با معتزله در باب امامت است که زیدیه در امامت بعد از پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) معتقدند که امامت حق امام علی( علیه السلام ) و بعد از ایشان امام حسن( علیه السلام )، امام حسین( علیه السلام ) و بعد از ایشان زید بن علی بن حسین( علیه السلام ) امام است.
«زیدیان یمن که خود را اهل عدل و توحید میانگاشتند، با توجه به آنکه خود را میراث بر معتزلیان یافتند و شماری از امامان خود را (و به ویژه برادران هارونی و نسل شاگردان آن دو) را از نویسندگان برجسته سنت آموزشی معتزلی میدانستند.» ( ترجمه آزاد از خلاصه النظر، تحیقیق و مقدمه زابیه اشینکه و حسن انصاری، ص ۱۷۰)
معتزله میگویند: مرتکب کبیره، یعنی عاصی منزله بین المنزلتین است. ( سبحانی، جعفر، بحوث فیالملل والنحل، ج ۳ ص ۲۰۶) اما امامیه معتقد است که مرتکب کبیره، مؤمن فاسق است. یعنی عاصی و گناهکار است، ما یا مؤمن داریم یا کافر و نوع سوم نداریم.
«هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ فَمِنْکُمْ کافِرٌ وَ مِنْکُمْ مُؤْمِنٌ» ( تغابن(۶۴):۲)
خدای که انسانها را خلق کرد، گروهی از آنان کافر و گروهی از آنان مؤمن هستند.
معتزله معتقداند که شفاعت فقط برای علوّ درجه است.[۱] امامیه و تمام مسلمانان و حتی وهابیها نیز معتقدند که شفاعت فقط شامل مؤمنان نیست وشامل گناه کاران نیز میشود. امامیه میگوید شفاعت فقط برای علوّ درجه نیست، بلکه برای اسقاط عذاب و گناه است.
ب- اعتدال در عقل
یکی از اشتباهات معتزله غلّو نسبت به عقل است آنان در حجیت عقل حساب و کتابی ندارند. آنها دایره عقل را خیلی وسیع میدانند.[۱] از عقل استفاده جدلی میکنند نه برهانی.
امامیه نیز عقل را حجت (حجت چهارم) میدانند، و معتقدند بدون آن، معارف الهی ثابت نمیشود؛ اما برای آن، حدود خاصی قائل هستند. مثلاً میگویند در جایی که نصیّ از قرآن، یا حجتی از حجت خدا نباشد، عقل در آنجا حاکم است؛ اما معتزله به عقل بسیار بها میدهند از همین رو روایات، زیاد مورد استفاده آنها نیست.
بنا بر اعتقاد امامیه، قلمرو حجیّت عقل، حسن و قبح عقلی است و در این قلمرو، و در مباحث اصول، فرقی میان مستقلاّت عقلی و غیر آن نیست. هم مستقلاّت عقلیّه و هم غیر مستقلات عقلیه همه از شاخههای حجیّت عقل است. فرق مستقلاّت عقلیّه با غیر مستقلات عقلیّه در این است که در مستقلاّت عقلیّه، هم صغری و هم کبری عقلی است؛ مانند
«العَدلُ حَسَنٌ یَجِبُ العَمَلُ بِالعَدلِ» اما در غیر مستقلاّت عقلیّه صغری را شرع و کبری را عقل بیان میکند؛ مانند «الوضوءُ مُقَدَمهٌ لِلصَّلاهِ (صغری) و مُقَدَمهُ الواجِبِ وَاجِبٌ (کبرای عقلی)».[۲]
اشتباه دیگر معتزله، این است معتقدند ملائکه افضل از انبیاء هستند.[۳] امامیه معتقدند که انبیاء افضل از ملائکهاند؛ دلیل امامیه این است که ملائک، قادر بر معصیت نیستند؛ اما در انبیاء قدرت نافرمانی هست. بنابراین آدمی که قدرت بر معصیت دارد و گناه نمیکند به مراتب بالاتر از کسی است که قدرت بر گناه ندارد، هرچند مثل ملائکه در حال رکوع، سجود یا مأمور تدبیر عالم آفرینش به اذن الله باشد. [۴]
یکی از اشتباهات فاحش معتزله این است که معتقدند انسان، مفوَّض است. یعنی خدا انسان را وانهاده و دیگر کاری به او ندارد.[۵] اما امامیه معتقدند انسان، در این عالم مخیّر است و جبر و تفویض در کار نیست. بلکه انسان در این دنیا بین فعل و ترک مخیر است، و اختیار جزو آفرینش اوست.
اشاعره در این مسئله قائل به کسب میشوند که نتیجه آن جز جبر چیز دیگر نیست.[۶] امامیه معتقدند انسان مختار است. ولی در عین اختیار رابطه با خدا را حفظ کرده است. معتزله گمان میکنند اگر بخواهند مقام الهی را تنزیه کنند باید بگویند: بشر مفوّض (رها) است، تا خدا را تنزیه کنند. اما از یک طرف خدا را تنزیه و از طرف دیگر قدرت خدا را محدود میکنند، یعنی انسان از زیر قدرت خدا بیرون میرود. در حالی که محال است در عالم امکان، موجودی بدون ارادۀ حق کاری را انجام دهد. امامیه قائلاند در عین حالی که ما تحت مشیّت حق هستیم، همین مشیّتِ حق به این تعلق گرفته که انسان مخیر باشد؛ پس تعلق اراده خداوند بر تخییر است.[۷]
معتزله امر به معروف و نهی از منکر را واجب عقلی و از اصول دین میدانند. پس حتی اگر شرع مقدس هم نگفته بود، این وظیفه اسلامی و انسانی ماست. امامیه معتقدند که امر به معروف و نهی از منکر، واجب شرعی است و عقلاً واجب نیست و از فروع دین است نه اصول مذهب. هر چند گروهی از علمای امامیه مانند معتزله قائل به وجوب عقلی آن هستند. ولی آن را از فروع دین میدانند.[۸]
[۱] . همان
[۲] . سبحانی، جعفر، بحوث فیالملل والنحل، ج۳ ص ۲۱۴
[۳] . همان
[۴] . شیخ مفید، اوائلُالمقالات، ص ۴۹
[۵] . سبحانی، جعفر، بحوث فیالملل والنحل، ج ۳ ص ۲۱۷
[۶] . همان
[۷] . سبحانی، جعفر؛ بحوث فیالملل والنحل، ج ۳ ص ۲۰۹