به گزارش «شیعه نیوز»، حمید بهرامیزاده، روانشناس و مدرس دانشگاه، به تشریح ریشههای رفتارهای مبتنی بر خودخواهی در جامعه پرداخت و اظهار کرد: در جامعه ما فرهنگ انتقادپذیری رشد نکرده است و زمانی که فردی بنابر تجربه شخصی به اعتقاد خاصی میرسد، دست برداشتن از آن باور برایش سخت شده و تلاش میکند نظر خود را به کرسی بنشاند و همین امر در قبول نداشتن دیگران ریشه دارد.
وی در تشریح ریشههای نبود قدرت انتقادپذیری در بیشتر افراد جامعه گفت: هر انتقادی در جامعه به جای بهبود شرایط و سازنده بودن موجب خشم افراد میشود؛ این خودخواهیها از صف نانوایی گرفته تا اماکن عمومی مثل اتوبوس، تاکسی و حتی در رسانهها و سخنان و رفتار مسئولان و ... مشهود است و همه دیدگاه خود را تنها دیدگاه درست میدانند که حاضر نیستند از آن دست بردارند.
این روانشناس کشورمان به نگاه تاریخی غالبی که در کشور ما وجود دارد نیز اشاره کرد و افزود: حتی با نگاه به روزنامههای قدیمی، روند حکومتهای قبلی و ضربالمثلهای رایج در جامعه میتوان رگههای خودخواهیها را در تاریخ کشور دید.
عواقب زندگی در جامعهای که بر فرهنگ غرور بنا شده است
وی ادامه داد: البته مباحث جامعهشناسی نیز مؤید این مسئله است. در جامعهای زندگی میکنیم که بر فرهنگ غرور و افتخار بنا نهاده شده است و این فرهنگ باعث میشود تلاش کنیم خودمان را به دیگران ثابت کنیم و یکی از این راههای اثبات خود به دیگران به کرسی نشاندن حرف خودمان و قبول نکردن اشتباهاتمان است.
این روانشناس کشورمان در ادامه دلایل آموزشی، پرورشی و روانشناسی را از دیگر دلایلی برشمرد که در کنار ریشههای تاریخی و جامعهشناختی موجب شده نوعی خودشیفتگی در جامعه مشاهده شود و گفت: ریشههای تاریخی و جامعهشناسانه موجب شده عوامل پرورشی و روانشناختی عمق بیشتری به انتقادناپذیر بودن ما بدهد و همین مسئله موجب میشود که اصلاح رفتارهای مردم در جامعه مشکلتر و حتی در برخی مواقع غیرممکن شود.
وی با طرح این پرسش که در مدارس چه چیزی را به کودکان آموزش میدهیم، مگر نه اینکه پیشرفت تحصیلی و معدل دغدغه اصلی آموزش است؟ گفت: وقتی صرفاً روی پیشرفت تحصیلی تأکید میشود، جای مهارت آموزیهای اجتماعی به شدت خالی میماند.
بهرامیزاده ادامه داد: تلاش زیاد برای راهیابی به دانشگاه و صرف هزینههای بسیار برای قبولی در برخی رشتهها، افراد را خودخواهتر میکند. زمانی که وارد شدن به رشته تحصیلی خاصی بسیار دشوار باشد، افرادی که وارد آن رشته میشوند خواه ناخواه احساس غرور و افتخار میکنند، به نحوی که دیگران را اصلاً قبول ندارند. به همین دلیل جای خالی آموزش مهارتهای اجتماعی و نقد و تحلیل به شدت در آموزشهای رسمی و غی رسمی احساس میشود.
اگر به جای حفظ کردن، مطالب را نقد میکردیم خودمحوری کاهش پیدا میکرد
این روانشناس کشورمان تشریح کرد: در دوران تحصیل از دانشآموزان و دانشجویان خواسته میشود مطالب را حفظ کنند نه تحلیل؛ وقتی مطلبی را تحلیل میکنیم با ابعاد مثبت و منقی موضوع آشنا شده و درک میکنیم که میتوان از ابعاد و زوایای مختلف به یک موضوع نگاه کرد، اما وقتی مطلب را حفظ میکنیم یکجانبهگرایی در ما رشد میکند و همیشه فکر میکنیم یک دیدگاه صرف وجود دارد که باید حفظ شود، در حالی که اگر نقد و تحلیل را یاد بگیریم، میفهمیم که نگاههای مختلف در موضوعات متفاوت وجود دارد و خودمحوری حداقل در سطح شناختی تا حدودی از بین میرود و این گونه دیگر دنیا را به ما و آنها تقسیم نمیکنیم؛ کاری که به شدت در جامعه ما انجام میشود.
وی تقسیم جامعه و خردهگروهها به ما و آنها را یکی از عوامل خودمحوری در جامعه ایران برشمرد و گفت: اینکه مردم هر شهر و روستایی خود را از سایر مردم جدا میدانند از نشانههای خودمحوری در جامعه ایران است.
اینکه مردم هر شهر و روستایی خود را از سایر مردم جدا میدانند از نشانههای خودمحوری در جامعه ایران است
این مدرس دانشگاه در ادامه به تحلیل موضوع خودمحوری در جامعه از منظر تربیتی پرداخت و گفت: برای اینکه هر انسانی، بزرگسال سالمی شود باید برخی از نیازهای وی در دوره کودکی تأمین شود. یکی از این نیازها که برای زندگی اجتماعی به شدت مورد نیاز است آموختن مسئله «محدودیتهای واقعبینانه» است. محدودیتهای واقعبینانه یعنی علیرغم اینکه من باید به دنبال آزادی شخصی و برطرف کردن نیازهای خودم باشم، به این دلیل که در جامعه زندگی میکنم، پس باید برای رسیدن به این نیازها، یکسری محدودیتهای موجود را نیز بپذیرم؛ مثلاً باید در صف بایستم تا نوبت من برسد. آموختن محدودیتهای واقعبینانه موجب خودکنترلی فرد در جامعه میشود.
وی با تأکید بر اینکه خانواده مسئول آموزش محدودیتهای واقعبینانه به افراد است، گفت: خانوادههایی که به شدت سهلگیر و کودکمحور هستند نیاز به محدودیتهای واقعبینانه را در کودکان رشد نمیدهند و موجب میشوند آنان خودمحور تربیت شوند؛ فقط خودشان را ببینند و حاضر نباشند قوانین اجتماعی را رعایت کنند.
بهرامیزاده اضافه کرد: وقتی در خانه کودکان و خواستههای آنها محور قرار میگیرد محدودیتهای واقعبینانه رشد نمیکند و عملاً به آنان یاد میدهیم که به هر نحوی باید نیازهایشان برآورده شود و دیگران تمامقد در اختیار آنها باشند تا نیازهایشان را به بهترین شکل ممکن برآورده کنند.
عواقب نیاموختن محدودیتهای واقعبینانه
وی هشدار داد: وقتی کودکان محدودیتهای واقعبینانه را نیاموزند، نظریه ذهن کودکان به اندازه کافی رشد نمیکند. معنی نظریه ذهن این است که من میدانم آدمها احساسات، فکرها، باورها و ... متفاوتی با من دارند و متناسب با افکار و باورها و احساسات خودشان رفتار میکنند. «نظریه ذهن» پایه همدلی است. اگر نتوانم افکار و باورهای دیگری را بفهمم نمیتوانم با وی همدلی داشته باشم. وقتی همدلی رشد نکند، نتیجه آن خودخواهی میشود. عدم رشد همدلی موجب گسترش تفکر ما و آنها شده و مرزهای بین افراد را شدیدتر و عمیقتر میکند.
تلههای ذهنی که منجر به خودشیفتگی میشود
این روانشناس کشورمان در ادامه از سه تله ذهنی (یعنی ذهن انسان ناخودآگاه او را به تلههایی میاندازد که در نهایت به قضاوت و تصمیمگیری اشتباه منجر میشود) که موجب خودشیفته شدن افراد میشود نام برد و تشریح کرد: «محرومیت عاطفی و هیجانی»، «استحقاق» و «نقص و شرم» سه تله ذهنی مطرح در خودشیفتگی هستند. محرومیت عاطفی به این معنی است که فرد انتظار ندارد که دیگران نیازهایش را بفهمند. ریشه این مسئله در دوره کودکی و کمتوجهی والدین به رفع نیازهای کودکان است. زمانی که محرومیت عاطفی شکل میگیرد، افراد دست به جبران افراطی این محرومیت میزنند و پرتوقعی و بیماری خودشیفتگی در آنها شکل میگیرد. این افراد دوست دارند محور توجه باشند و اگر محور توجه نباشند، دست به رفتارهایی از قبیل انتقادپذیر نبودن میزنند.
تله نقص و شرم ممکن است ما را به خودکشی سوق دهد
وی در خصوص تله ذهنی «نقص و شرم» گفت: وقتی این باور در افراد ایجاد میشود که به اندازه کافی ارزشمند، دوستداشتنی و خوب نیستند، ممکن است ذهن افراد آنها را به تله نقص و شرم بکشاند و آنها دست به تلاشهای افراطی برای اثبات خود بزنند که در نهایت این رفتارها به خودشیفتگی، در نظر نگرفتن دیگران و تلاش برای اثبات اینکه من خوب هستم منجر میشود. این افرد خودخواه میشوند، از حرفشان کوتاه نمیآیند و به شدت به انتقاد حساس میشوند. برای این افراد انتقاد به این معنی است که علیرغم اینکه تلاش کردی خوب باشی اما موفق نبودی و شکست خوردی؛ گاهی چنان این تله عمیق میشود که افراد در مواجهه با انتقاد دست به خودکشی میزنند.
چه افرادی از دیگران پله، پل و ابزار میسازند؟
بهرامیزاده در خصوص تله استحقاق نیز گفت: تله استحقاق به این معنی است که به عقیده فرد او از دیگران بهتر است و بقیه در جایگاه پایینتری قرار دارند. به همین دلیل سعی میکند پول، شهرت، تحصیل و ... خود را مدام به رخ بقیه بکشد و معتقد است من باید به نیازهایم برسم و دیگران در درجه پایینتر قرار دارند. این افراد از دیگران به عنوان پله، پل و ابزار استفاده میکنند و بعد از اینکه کارشان را انجام دادند آن فرد را رها میکنند.
افزایش افراد خودشیفته در جامعه ایران
وی از افزایش مشکل خودشیفتگی در جامعه سخن گفت و افزود: در گذشته به سختی میشد افرادی با مشکل خودشیفتگی مشاهده کرد اما اکنون هر روز در کلینیکهای روانشناسی با افرادی که دچار مشکل خودشیفتگی هستند مواجه هستیم. حتی فیلمها و عکسهایی که افراد در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی قرار میدهند و برای گرفتن آن عکسها به شدت تلاش میکنند نیز نشاندهنده این سه تله ذهنی است که منجر به خودشیفتگی شده است.
خودشیفته هستم؛ طلاق میگیرم
این روانشناس کشورمان با اشاره به افزایش طلاق در کشور و ارتباط آن با خودشیفتگی افراد، گفت: زیربنای بسیاری از مشکلات روانی و اجتماعی وجود همین تلههای ذهنی است. وقتی ما تله داریم چارهای جز دست و پا زدن در تلهها و ایجاد مشکلات بیشتر نداریم و این مسئله در کنار آگاهی پایین در خصوص علم روانشناسی موجب میشود افراد کمتر به سمت اصلاح مشکل خود سوق پیدا کنند.
در این میان عدهای با سوء استفاده از نیاز و البته بیاطلاعی مردم، کارگاههای آموزشی و سخنرانیهای انگیزشی برگزار میکنند و مدعی میشوند با یک جلسه میتوانند زندگی افراد را متحول کنند، در حالی که ریشه بسیاری از مشکلات اجتماعی افراد در آسیبها و بیماریهای روانی است که باید تحت نظر متخصص درمان شوند
وی افزود: افراد خودشیفته بیشتر به دلیل افسردگی، خراب شدن روابط و شکست عاطفی یا کاری به روانشناسان مراجعه میکنند ولی وقتی ریشههای افسردگی را بررسی میکنیم میبینیم شخصیت پوشالی که برای خود ساختهاند شکست خورده و به این خاطر است که افسرده شدهاند. یعنی افرادی که به دلیل شناخت خودشیفتگی خود به کلینیکها مراجعه میکنند، بسیار کم هستند و ما در روند درمان شخصیت خودشیفته آنها را شناخته و سعی در درمان آنها داریم.
وی در پاسخ به این سؤال که علت اصلی افزایش خودشیفتگی خانواده است یا جامعه؟ بیان کرد: مشکل اصلی از خانواده آغاز میشود اما جامعه آن را تشدید میکند، چرا که خانواده کودکان را تربیت و وارد جامعه میکند و با ورود این افراد به جامعه فرهنگی ایجاد میشود که روند بازتولید خودشیفتگی را افزایش میدهد. همین فرهنگ خودشیفته است که فیلمها، کارتونها و سریالهای فردمحور و ابرقهرمان محور تولید میکند و اعضای جامعه هم همان فیلمها را میبینند و خودشیفتگی آنها تشدید میشود.
بهرامیزاده راه حل رفع این مشکل را اصلاح سبکهای فرزندپروری دانست و گفت: اگر بیسوادی جامعه در قبال روانشناسی کاهش پیدا کند، میتوان به اصلاح این مشکلات امیدوار بود. آموزش مهمترین اقدامی است که برای آگاهی خانوادهها باید انجام داد، اما مشکل این است که سرانه مطالعه در جامعه ما پایین است و در این میان عدهای با سوء استفاده از نیاز و البته بیاطلاعی مردم، کارگاههای آموزشی و سخنرانیهای انگیزشی برگزار میکنند و مدعی میشوند با یک جلسه میتوانند زندگی افراد را متحول کنند، در حالی که ریشه بسیاری از مشکلات اجتماعی افراد در آسیبها و بیماریهای روانی است که باید تحت نظر متخصص درمان شوند.