شیعه نیوز:
پرسش
مادر محمد بن عبدالله بن عمرو بن عثمان بن عفان -رضی الله عنه- فاطمه بنت حسین بن علی بن ابی طالب –رضی الله عنه- است، پس مادر بزرگ محمد فاطمه –رضی الله عنها- و پدر بزرگش عثمان -رضی الله عنه- است! از شیعه می پرسیم آیا از نظر شما درست است که فاطمه نوهای ملعون داشته باشد؟! چون بنی امیّه که محمد از آنها است، از دیدگاه شیعه ملعون هستند، و منظور از شجره ملعونه در قرآن بنی امیه است.
پاسخ اجمالی
در روایات ما فاطمه بنت الحسین ( علیه السلام ) همسر پسر عمویشان حسن بن الحسن ( علیه السلام ) معروف به حسن مثنی است. این امکان نیز وجود دارد که در میان فرزندان فاطمه ( سلام الله علیها ) نیز افرادی به دلیل عدم رعایت حدود الاهی مورد لعن خداوند قرار گیرند. علاوه بر این که ما معتقدیم که اگر گروهی؛ مانند بنی اسرائیل و بنی امیه مورد لعن خداوند واقع شدند، امکان نجات و رستگاری برخی افراد آن گروه نیز به ندرت وجود دارد و نباید به تمام افراد آن گروه به یک چشم نگاه کرد. در ضمن باید بدانیم که تفسیر شجره ملعونه به بنی امیه اختصاص به شیعه نداشته و روایات فراوانی در این زمینه در کتب اهل سنت نیز موجود است.
پاسخ تفصیلی
در پاسخ به پرسش شما باید این نکات را مورد توجه قرار داد:
یک: آیا فاطمه بنت الحسین ( علیه السلام ) همسر عبد الله بن عمرو بن عثمان است؟
دو: آیا صحیح است که فاطمه ( سلام الله علیها ) نوه ای ملعون داشته باشد؟
سه: آیا مراد از شجره ملعونه در قرآن، بنی امیه هستند و آیا فقط شیعه به این تفسیر معتقد است؟
چهار: در نهایت آیا هر گروهی که مورد لعن واقع گردید، تمامشان اهل آتش بوده و هیچ راه نجاتی برایشان متصور نیست؟
اکنون به همین ترتیب، نکات فوق را بررسی می نماییم:
- آن چه در روایات ما موجود است دلالت بر آن دارد که فاطمه بنت الحسین ( علیه السلام ) همسر پسر عموی خود یعنی حسن بن الحسن فرزند امام مجتبی ( علیه السلام ) معروف به حسن مثنی بوده [1] و از ایشان نیز فرزندانی داشته است، مانند عبدالله بن الحسن که از مادرش فاطمه روایاتی نقل نموده است، [2] البته در برخی کتاب های اهل سنت روایاتی وجود دارد که دلالت بر ازدواج ایشان با عبدالله بن عمرو بن عثمان می نماید [3] که شاید این ازدواج بعد از فوت شوهر اولشان صورت پذیرفته باشد که در هر صورت در پاسخ ما تأثیری نداشته و اجمالاً قبول مینماییم که ایشان زمانی همسر نوه عثمان بوده است.
- هر شخصی که به دستورات خداوند توجهی ننموده و نافرمانی او را نماید مستحق لعن است [4] و نوادگان حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) نیز؛ با تمام احترامی که برایشان قایلیم از این امر مستثنا نیستند. به عنوان نمونه، اگر شخصی از اولاد فاطمه ( سلام الله علیها )، مؤمنی را عمدا به قتل برساند، طبق آیه 93 سوره نساء مستحق لعن خواهد بود. بر این اساس، شیعه با وجود این که به جایگاه خاص و ممتاز سادات عقیده مند است، ولی انتساب به پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) و سایر معصومین ( علیه السلام ) را دلیلی بر مصونیت کامل آنان ندانسته و آنها نیز باید همانند سایر مردم، تقوای الاهی را مراعات نموده و در غیر این صورت مؤاخذه خواهند شد. سخنی از امام هشتم ( علیه السلام ) خطاب به برادرش زید، نشانگر لزوم رعایت تقوا برای فرزندان فاطمه ( سلام الله علیها ) است. زید در قیام خود علیه خلفا زیاده روی هایی داشته و خانه افرادی را طی این قیام به آتش کشیده بود و به همین جهت به زید النار یا زید آتشی معروف شده بود. امام رضا ( علیه السلام ) ایشان را توبیخ نموده و می فرماید: آیا گفته برخی کوفیان کوته بین که می گویند به دلیل پاک دامنی فاطمه ( سلام الله علیها )، جهنم بر خاندان او حرام گشته است، تو را مغرور نموده!؟ این گفتة کوفیان اگرچه صحیح است، ولی مراد از خاندان فاطمه ( سلام الله علیها )، تنها (فرزندان بلافصل او) امام حسن و امام حسین ( علیه السلام ) هستند. اگر تو این گونه فکر میکنی که علی رغم گناهانی که مرتکب شدی وارد بهشت می شوی و (پدرمان) موسی بن جعفر ( علیه السلام ) با آن فرمانبرداریش از خدا نیز وارد بهشت می گردد، حتما تو نزد خدا از پدرت گرامی تری! (چون تو بدون هیچ تلاشی وارد بهشت شدی در صورتی که امام کاظم آن همه عبادت و اطاعت نمود)، بدان که تنها با اطاعت است که می توان به آن چه نزد خدا است دست یافت... . [5]
هرچند که به دلیل شرایط موجود در آن زمان، نمی خواهیم قضاوت دقیقی از عملکرد زید ارائه نماییم، ولی سخن امام هشتم ( علیه السلام ) دلیل بر آن است که گناه و معصیت، حتی فرزندان فاطمه ( سلام الله علیها ) را نیز از خدا دور نموده که همان معنای لعن است؛ چون دانشمندان لغت لعن را به دوری از خدا تفسیر نموده اند. [6] بنابراین، ممکن است در میان فرزندان فاطمه ( سلام الله علیها ) نیز افرادی ملعون وجود داشته باشند، هر چند، به دلیل نبود اطلاع زیاد از زندگی محمد بن عبدالله بن عمرو، نمی توان ایشان را از این گروه دانست.
- اگر مطالعه ای در تفاسیر اهل سنت داشته باشیم و شأن نزول آیه 60 سوره اسراء [7] را در آنها بررسی نماییم، دیگر به سادگی، این اجازه را به خود نخواهیم داد که بگوییم تنها شیعه است که " وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فىِ الْقُرْءَانِ" را به بنی امیه تفسیر نموده است. ابن ابی حاتم که یکی از مفسران اهل سنت (قرن چهارم هجری) بوده در تفسیر خود که اخیرا در کشور عربستان سعودی - کشوری که یقینا مدافع مرام تشیع نیست - به چاپ رسیده است، در ذیل این آیه، روایتی را بیان می دارد مبنی بر این که پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمودند: در خواب بنی امیه را دیدم که بر منبرها نشسته بودند و بزودی آنها بر شما مسلط خواهند گردید و شما آنها را بد فرمانروایانی خواهید دید. در پی این خواب، رسول الله ( صلی الله علیه و آله و سلم ) اندوهناک گردید و خداوند این آیه را برای دلداری ایشان نازل فرمود. [8] در سایر تفاسیر اهل سنت نیز روایات بسیاری در این مورد بیان گردیده است، [9] هرچند برخی از مفسران به دلیل تعصبات موجود نخواسته اند که این واقعیت را باور نمایند، [10] ولی با مطالعه تمام این تفاسیر به این حقیقت پی خواهیم برد که تفسیر شجره ملعونه به بنی امیه یا بنی حکم (مروان) که یکی از شاخه های بنی امیه بوده اند، به عنوان یکی از وجوه تفسیری بیان گردیده است. بر این اساس باید گفت که چنین تفسیری مختص به شیعه نبوده و در روایات اهل سنت نیز وجود دارد.
- هر چند که شجره ملعونه را به بنی امیه تفسیر نماییم، ولی معتقد نیستیم هر گروه و جمعیتی که مورد لعن پروردگار واقع گردیدند، عملاً پرونده تمامشان بسته شده و تا انتهای زندگی بشر و فرارسیدن روز قیامت، همه افرادی که به آن گروه تعلق دارند، باید در انتظار آتش جهنم باشند؛ چون اصولاً چنین تفکری در نهایت منجر به جبر می گردد که حتماً می دانید اعتقاد به جبر در مرام شیعه پذیرفته نیست و بر خلاف برخی مکاتب اهل سنت همانند اشاعره که معتقدند خداوند می تواند شخصی را مجبور به انجام عملی نموده و سپس به دلیل همان عمل، او را بازخواست نماید، شیعیان به همراه گروهی دیگر از اهل سنت به نام معتزله، معتقد به عدل الاهی بوده و به عدلیه مشهور گردیده اند که مطابق با این عقیده، نمی توانیم تمام افراد طایفه ای را، بدون در نظر گرفتن رفتار فردی آنان پیشاپیش مستحق آتش جهنم بدانیم؛ چون این امر با عدالت خداوند سازگار نیست.
قرآن کریم نیز چنین ایده ای را مورد تأیید قرار می دهد و به عنوان نمونه در آن می خوانیم که در مورد برخی یهودیان چنین بیان می فرماید: "آنان گفتند که دل های ما در غلاف و پوشش است! این گونه نیست، بلکه خداوند آنها را به دلیل ناسپاسی مورد لعن و نفرین خود قرار داده و به همین دلیل جز اندکی از آنان ایمان نخواهند آورد". [11] یا در آیه ای دیگر بیان شده که "خداوند به دلیل کفرشان آنان را مورد لعنت خود قرار داده و به همین دلیل جز تعداد اندکی از آنان ایمان نخواهند آورد". [12]
با دقت در این آیات درمی یابیم که حتی اگر گروه خاصی از مردم همانند بنی اسرائیل مورد لعنت خداوند قرار گرفتند، این گونه نیست که دیگر امکان ایمان آوردن برای هیچ یک از افراد آن گروه ممکن نباشد، بلکه تنها درصد مؤمنان کاهش می یابد. در مورد بنی امیه نیز می توان چنین اعتقادی داشت که طایفه آنان به دلیل اذیت و آزار پیامبر خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) و خاندان گرامی شان، همانند بنی اسرائیل مورد لعنت خداوند واقع گردیدند و به جز تعداد اندکی از آنان ایمان نخواهند آورد.
در همین راستا ما در بنی امیه افرادی همانند خالد بن سعید بن العاص را مشاهده می نماییم که علی رغم دشمنی شدید رئیس قبیله آنها یعنی ابوسفیان با پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم )، از اولین افرادی بودند که به ایشان ایمان آورده [13] و از همراهان و پشتیبانان امیرالمؤمنین علی ( علیه السلام ) بودند به نحوی که امام علی ( علیه السلام ) در مأموریتی که در زمان حیات رسول الله ( صلی الله علیه و آله و سلم ) به وی محول گردیده بود، خالد را به عنوان طلایه دار سپاه خود برگزید، [14] و بعد از ماجرای سقیفه نیز خالد یکی از افرادی بود که به شدت به این جریان معترض بوده و از امام علی ( علیه السلام ) پشتیبانی می نموده و امام نیز از وی تشکر کرد. [15] در کوفه نیز به همراه آن حضرت بوده است. [16] آیا به نظر شما شیعه معتقد به ملعون بودن چنین فردی است، تنها به این دلیل که به خانواده بنی امیه تعلق دارد؟!
این گونه نیست، بلکه ما معتقدیم که ممکن است افراد مؤمن و پرهیزکاری نیز به ندرت در میان بنی امیه یافت گردد، هر چند که بیشتر آنان در تقابل با اسلام واقعی بوده اند. مانند ابوسفیان که بارها با پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) به جنگ پرداخت و فرزندش معاویه که به جنگ با امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) که اولین مسلمان و برادر پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) بود پرداخته و یکی از دو نوه پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) یعنی امام حسن مجتبی ( علیه السلام ) را مسموم نمود و بدتر از هردوی آنان یزید بن معاویه که نوه دیگر پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) یعنی امام حسین ( علیه السلام ) به فرمان او به شهادت رسید و دیگر خلفای اموی نیز؛ به استثنای موارد معدودی همانند عمر بن عبد العزیز؛ به آزار و اذیت ذریه پیامبر می پرداختند. آیا این همه جرم و جنایت، کمتر از عملکرد بنی اسرائیل است که آنها مورد لعنت قرار بگیرند، اما در ملعون بودن بنی امیه شک و تردید به خود راه دهیم.
مجددا تأکید می نماییم که ملعون بودن این طایفه، دلیل آن نیست که ما معتقد باشیم هر شخصی که به این گروه متعلق باشد، توانایی نجات و رستگاری را ندارد، همان گونه که در مورد بنی اسرائیل نیز ما و شما چنین عقیده ای نداریم.
[1] - شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 25، کنگره شیخ مفید، قم، 1413هـ ق.
[2] - کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 2 ، ص 239، روایت 29، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1365 هـ ش.
[3] - ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 15، ص 195، کتابخانه آیت الله مرعشی، قم، 1404 هـ ق.
[4] - رعد، 25؛ بقره، 161؛ نساء، 93 و ... .
[5] - مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 49، ص 217، مؤسسه الوفاء، بیروت، 1404 هـ ق.
[6] - ابن منظور ، لسان العرب، ج 13، ص 387.
[7] .-اسراء، 60 ، "وَ إِذْ قُلْنَا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَ مَا جَعَلْنَا الرُّءْیَا الَّتىِ أَرَیْنَاکَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فىِ الْقُرْءَانِ وَ نخَُوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلَّا طُغْیَانًا کَبِیرًا".
[8] - ابن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج 7، ص 2336، مکتبه نزار مصطفی الباز، عربستان سعودی، 1419هـ ق.
[9] - ابن جریر طبری، جامع البیان، ج 15، ص 77، دار المعرفه، بیروت، 1412هـ ق؛ تفسیر قرطبی، ج 11، ص 283-282، انتشارات ناصرخسرو،تهران،1364هـ ش؛ زمخشری، تفسیر کشاف زمخشری، ج 2، ص 676 و ...، دار الکتاب العربی، بیروت، 1407 هـ ق.
[10] - ابن کثیر دمشقی، تفسیر ابن کثیر دمشقی، ج 5، ص 85، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1419 هـ ق.
[11] - بقره، 88 ، "و قالوا قلوبنا غلف بل لعنهم الله بکفرهم فقلیلا ما یومنون".
[12] - نساء، 46، "و لکن لعنهم الله بکفرهم فلا یومنون إلا قلیلا" .
[13] - مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 18 ، ص 229، مؤسسه الوفاء، بیروت، 1404 هـ ق.
[14] - همان، ج 21، ص 356.
[15] - همان، ج 28، ص 202- 201. و نیز ص 210.
[16] - همان، ج 41، ص 257.
T