به گزارش «شیعه نیوز»، مسیرمان بازار بود و در طول مسیر همواره به این موضوع فکر میکردم که نیاز مردم چیه و مردم توی خرید رو کدوم جنس وسواس کمتری از خود نشون میدن و به اصطلاح بچههای بازار کدوم جنس نقل خریدشونه... آره نقل خرید مردم را باید پیدا میکردیم.
شیرینی خریدی که پول دادن مردم برای خریدش زیاد جیبشونو خالی نمیکرد و یا برای خرید اون جنس زیاد برای تخفیف چونه نمیزدن.
برای رسوندن خودمون به بازار تهران مسیر مترو را انتخاب کردیم و خدارو شکر مسیر خوبی بود و دلیل اون این بود که به دلیل شلوغی مسافران اجناس زیادی در اون به فروش میرسید از بادکنکهای چراغ دار بگیر تا جوراب و کلگی شارژر!
کابل شارژ، هندزفری، پاور بانک، OTG ، کلگی شارژر صدایی بود که از چند واگن دورتر به گوشم میرسید و با نزدیک شدن فروشنده به ما مسافری طالب هندزفری شد و به بررسی مدلهای هندزفری دست فروش پرداخت.
فروشنده وعده تست کن کیفیتش رو بشنو بعد بخر رو به خریدار داد و در نهایت پس از تست کیفیت صدا تنها با مبلغ ۱۵ هزار تومان مسافر صاحب هندزفری شد.
جورابهای ریز بافت نانو عطری ۳ جفت ۱۰ تومن جنس دیگه مترو بود، کیسه نیمه پر فروشنده نشون میداد که بازار خوبی داشته و زمانی که از کنارمون رد شد معلوم شد که واقعا جنس جوراباش عطریه حالا به هر شکل و ترفندی که بود تونسته بود مسافرهارو راضی کنه که با خرید و پوشیدن جورابهای نانو عطری بوی پای اونها بوی بروزترین ادکلنهای جهان میشه و به نظر من ۳ جفت ۱۰ تومن برای جورابهای ریز بافت عطری نانو قیمت بدی نبود.
در ادامه مسیر نگاهم به دست خانمی افتاد که انواع لوازم آرایش را به مسافران عرضه میکرد، اما نه! ما به درد فروش لوازم آرایش نمیخوردیم چون چیزی از فروش لوازم آرایشی به خانمها سر در نمیآوردیم.
ایستگاه ۱۵ خرداد مقصد بعدیمان بود. اینجا جایی بود که باید پیاده می شدیم. پیاده شدن ما همانا و نگاه من به خریداران اجناس دست فروشهای مترو همانا، چون تا لحظه آخر به دنبال پیدا کردن سلیقه مردم و حل این پرسش که نقل خرید مردم چه جنسیه بودم.
شونه به شونه جمعیت از ایستگاه ۱۵ خرداد خارج شدیم و با نگاهی به اطراف مسیر خلوت را برای رساند خود به چارسوق کوچک پیدا کردیم و در همین مسیر ساپورت پیشنهاد دیگهای بود که برای خرید به ما اعلام شد و هرجور حساب کردیم دیدیم این گزینه هم مثل لوازم آرایش میمونه و نداشتن اطلاعات کافی مارو به خواستمون نمیرسونه.
کلاه قاب دار تابستونی! جنسی رو که بدون هیچ دردسری میتونستیم به نقل خرید مردم تبدیل کنیم رو پیداش کردیم و چی از این بهتر که تو فصل عرق ریزون تابستون بتونیم جنسی رو به مردم عرضه کنیم که در کنار ظاهر زیبا از تابش مستقیم آفتاب به صورت اونا جلوگیری کنه و سایه گستر به روی چشم و ابروی جوونا باشه.
نزدیک به ۴۵ عدد کلاه قاب دار در رنگها و طرحهای مختلف تهیه کردیم تا بتونیم سلیقه مخاطب خود را تامین کنیم و حالا دیگه جنسمون جور بود و باید برمیگشتیم تا ساعت انتهای عصر با غروب خورشید اولین روز کاری خودمان را آغاز کنیم.
پیش از حرکت در حال فراهم کردن مقدمات و اسباب مورد نیاز کارمون بودیم و داشت اصل کار که همون زیر انداز بود رو یادمون میرفت.
ساعت اوج مصرف برق از به کارگیری لوازم برقی پرمصرف پرهیز کنید!
پیامی بسیار کار آمد بود و تصور ما این بود حالا که چند روزی از نصب این بنر گذشته است به طور حتم مخاطب پیام آن را درک کرده و امروز دیگر روز تغییر کاربری آن است، در لحظهای کوتاه بنر را از پایه اون باز کردیم و در چشم به هم زدنی لوله شد تا بتواند نقش زیر انداز ما را ایفا کند.
با جور شدن زیر انداز اسباب شروع کار ما نیز آماده شد، کیسهای مشکی پر از کلاه و بنری لوله شده جهت زیر انداز اسباب شروع کار ما بودو اینبار اتوبوسهای بی آر تی را وسیله حرکت خود برای رسیدن به مقصد انتخاب کردیم.
زمانی که سیستم اعلام ایستگاه اتوبوس اعلام کرد ایستگاه سی و دوم تمام فکر من مشغول یاشار، مهدی رشتی و احسال لره بود و نمیدونستم در برخورد با این نفرات فرار را به قرار ترجیح بدم یا از در دوستی وارد بشم.
به ایستگاه شهید طالقانی رسیدیم باید پیاده میشدیم، اما به دلیل ازدحام جمعیت و باری که به همراهمون بود نتونستیم در ایستگاه طالقانی پیاده بشیم و راننده اتوبوس با بستن در به راهش ادامه داد.
ایستگاه تئاتر شهر... بالاخره تو ایستگاه تئاتر شهر از اتوبوس پیاده شدیم و برای پیدا کردن جای مناسب چند متری را به سمت شمال چهارراه ولیعصر قدم زدیم و در همین مسیر با گاراژی برخورد کردیم که انبوهی از چرخها و اجناس دستفروشان در آن قرار داشت.
چند دقیقهای رو بهروی گاراژ صبر کردیم و در همین زمان افرادی کم کم با مراجعه به آنجا چرخ و بساط خود را برای آماده کردن مقدمات بساط خود خارج کردند، گاراژ پر بود از چرخها و اجناسی که به راحتی ارزشی بالغ بر چند ده میلیون تومان داشت و دلیلی شد برای آنکه سرایدار این گاراژ به سوژه اول گزارش ما تبدیل شود.
+سلام اینجا محل دپو اجناس بساطیهای چهارراه ولیعصره؟
-سلام آره اینجا نگه میدارن
+یه سوال... ما بخوایم چهارراه ولیعصر بساط کنیم چیکار باید بکنیم و چقدر باید پول بدیم؟
-پولی نیست هرکی زودتر بیاد جا داره ... بعضی از مغازه دارها هم جلو مغازه خودشون رو اجاره میدن
+آقا ممنون
بعد از این مکالمه کوتاه از چهارراه ولیعصر به سمت جنوب (خیابان جمهوری و لبافی نژاد) حرکت کردیم و در طول مسیر از اونایی که در حال آماده کردن شرایط بساط در ساعت پایانی شب بودند به دنبال پیدا کردن جای خالی در پیادهرو پرس و جو کردیم.
همه بودند، زن و مرد کوچک و بزرگ پسر و دختر و چر خهای آنها در کنار خیابان ولیعصر ردیف شده بود و همه منتظر بودند ساعت هشتونیم شود.
+آقا اینجا میشه بساط کرد؟
-نه نمیشه جا نیست.
+اینهمه جا چجوری میگی جا نیست، کل پیادهرو خالیه!
-خب جا نیست اینو نمیبینی؟! این چرخ و صندلی و تخته مال صاحب جائه که خودش هشتونیم میاد.
چند ده متری مانده بود برسیم به خیابان لبافی نژاد تیمی چند نفره در حال کابل کشی برق برای پیاده رو بودند و ما برای پیدا کردن جا به سراغ اونا رفتم.
+سلام آقا جا داری ما بساط کنیم؟
-جا؟! چی میخوای بفروشی؟
+جنسم کلاهه! کلاه میخوام بفروشم.
-جا که نداریم اینجا همش صاحب داره، ولی برو پیش اون پیرمرده.
هرچی مسیر دستی رو که نشون داد نگاه کردیم پیرمردی رو ندیدیم و بعد از اونکه چند دوری رو دور خودمون چرخیدیم دوباره به سراغش رفتیم.
+ کدوم پیرمرد رو میگی؟ پیرمرد نیس که !
-همون که رو موتور نشسته... آقا یاشار.
+آها به اون میگی پیرمرد؟! (با خنده)
جوانی نزدیک به ۴۰ سال با بازوهای بیرون زده روی موتور پالس مشکی رنگی نشسته بود و نحوه کابل کشی برق و بساط دستفروشان را نظاره میکرد و اطرافیان یاشار صدایش میکردند.
اولین دیدارمون با همونی که فکر نمیکردیم بود، یاشار! همون فردی که از اتوبوس در طول مسیر داشتم بهش فکر میکردم اما چارهای نبود، نیمه راه بودیم و باید ادامه میدادیم.
+ سلام آقا یاشار؟
-سلام.
+آقا یاشار جا داری بدی به ما میخوایم کلاه بساط کنم؟
-جا که ندارم...
+بساطم کمه! ۲ متر هم باشه کافیه.
-نه جا ندارم بهت بدم، ولی امشبو میتونم...، یاشار نگاهی به من کرد و گفت:
-من تورو قبلا جایی ندیدم؟
+ منو؟! کجا؟
-آره تورو؟ تو آگاهی و پلیس ندیدمت؟
پسر بچهای همراه یاشار بود که بعد از حرف یاشار رو کرد به من گفت: چرا قیافت برای منم آشناس فکر کنم تو سمند نقرهای دیدمت.
+نه شاید شبیه من بوده و یا اومده باشم اینجا دنبال بساط که دیده باشی منو..
یاشار گفت: نه جا ندارم بهتون بدم الان یارو هست ۱ سال میاد میره هنوز خودش جا نداره!
در ابتدای کار انگار جایی برای ما وجود نداشت تا بساط خودمون رو پهن کنیم و از همین رو دنبال دومین هدف خود که پیدا کردن ساختمانی مناسب برای قرار دادن دوربین خودمون بود به راه افتادیم.
نرسیده به خیابان لبافی نژاد پاساژی را پیدا کردیم که فضا این پاساژ از نظر موقعیتی میتونست فضای مناسبی برای به تصویر کشیدن کار ما باشد و این ساختمان مربوط به صنف توید و عرضه پوشاک بانوان بود.
به طبقه آخر آن رفتیم و در کنار درب پشت بام آن چراغ یک تولیدی هنوز روشن بود... داخل شدیم و در سلامی کوتاه هدف خود را به جوانی که مشغول تولید پوشاک زمستونی بود اعلام کردیم و صاحب مغازه نیز برای کسب اجازه جهت قرار دادن دوربین در بالای پشت بام علی آقا سرایدار پاساژ را به ما معرفی کرد.
در طبقه همکف به دنبال علی گشتیم و با نشانه هایی که اون جوون از علی آقا داده بود پیدا کردنش کار دشواری نبود، پیر مردی با قد متوسط و شکمی بیرون زده!
+ علی آقا سلام میخواستم اجازه بگیرم چند دقیقهای از بالای پشت بام ساختمان شما استفاده کنم.
-سلامعلیکم (با لهجه ترکی)... واسه چی میخوای بری بالا پشت بوم؟
+میخوایم فیلم برداری کنیم... چند دقیقهای بیشتر طول نمیکشه سریع جمع میکنیم میریم بعدشم شیرینی شما هم محفوظه.
-نه نمیشه! پاساژ داره تعطیل میشه و من میخوام برم.
علی آقا سرایدار پاساژ اسرار ما را که دید با صاحب پاساژ تماس گرفت و در گفت و گویی کوتاه اجازه استفاده ما از پشت بام پاساژ صادر شد و به بالای پشت بام رفتیم و با نصب دوربین مقدمات شروع کار خودمان را فراهم کردیم و زمانی که هماهنگیهای لازم انجام شد با بساطمان به دنبال جایی برای دستفروشی به خیابان ولیعصر برگشتیم.
بالاتر از دکه روزنامه فروشی رو به روی بانک جای خالی به چشمم خورد که در نزدیکی و رو به روی آن افرادی در حال بساط اجناس خود بودند و از آنها برای بساط گستری خودمون اجازه گرفتیم.
+آقا سلام... میشه اینجا بساط کنیم؟
-اینجا میشه بساط کنی اما بدون جای کسی هست ولی چون امشب خودش نمیاد میتونی امشب بساط بزنی، ولی برای شبای دیگه باید بگردی دنبال جا.
همین یه جمله کافی بود تا بساط خود را برای شروع دستفروشی در کف پیاده رو پهن کنیم و تنها چند دقیقه بیشتر زمان نبرد تا دشت اول خودمون رو کسب کنیم و دشت اول ما همانا و آشنا شدن با مهدی همانا.
-سلام چی میفروشید؟
+سلام بساطمون کلاهه.
-ندیدمتون تازه اومدید شما؟
+آره تازه اومدیم از بساطیهای عبدل آبادیم، اونجارو که جمع کردن گفتن بیایم اینجا میتونیم کاسبی کنیم.
-کی بهتون گفت اینجا بساط کنید؟
+همین رفیقمون گفت کسی که اینجا بساط میکنه امشب نمیاد شما بساط کنید، جا داری بهمون بدی همیشه بیایم و یه جای ثابت داشته باشیم؟
-جا که ندارم بدم همه جا پره
+بساط ما کمه ۲ متر هم جا باشه کافیه میتونیم کاسبی کنیم... البته اگه خرج هم داشته باشه مشکلی نیست حق بساط خودمونو میدیم به شما.
-نه بهخدا من تا الان تو این راسته از هیچکس پول نگرفتم و نمیگیرم، ولی قدیمیهای اینجا جا دارن و جای خالی نیست، اینجا هستند کسایی که پول میگیرند و جا اجاره میدن، ولی من همچین آدمی نیستم جای خالی داشته باشم بهتون میدم، حالا امشب اینجا بساط کنید تا فردا به چند تا از بچهها بسپارم ببینم کدومشون جا دارن بهت بدم.
+تا کی هستی امشب؟
-امشب تا آخر وقت هستم.
+آقا مهدی میری نیان بهمون گیر بدن؟
-غلط کرده هرکی اومد بهتون چیزی گفت بگو مهدی به ما جا داده.
+دمت گرم
قبل رفتن، مهدی شربتی خرید و در زمان حساب کردن متوجه شدم جزءقدیمیها است که حتی تو شربت خوردن هم حساب باز داره و زمان حساب کردن پول شربتهای چند روز گذشته، انبوه چک پولهای پنجاه هزار تومنی توی جیبش توجه منو به خودش جلب کرد.
مهدی قبل رفتنش یه پیشنهاد داشت و گفت: جنس خوبی دارید میفروشید من آدم میشناسم زمستان کلاه کشی میاره کلی میفروشه فقط حواستون باشه واسه شبهای بعد حتماً آینه بیارید با خودتون... آیینه جزء واجبات کلاه فروشیه.
مهدی ادامه داد: تو این راسته کلاه فروش فقط یکی هست که دم تئاتر شهر بساط میکنه که میرم بهش سفارشتون و میکنم که نیان بهتون گیر بدن.
جایی که ما بساط کرده بودیم کم کم داشت خلوت میشد به خاطر همین بساط خودمونو جمع کردیم و به غرب خیابان ولیعصر رفتیم تا ببینیم جایی برای بساط تو مسیر پر رفت و آمد توی خیابون گیرمون میاد یا نه.
غرب خیابون ولیعصر تراکم بساطیها بیشتر بود و جای خالی کم دیده میشد تا به روبهروی یکی از شعب بانکی رسیدیم که در حال تعمیر بود و در گوشهای از آن مردی ۵۰ ساله لوازم جانبی موبایل بساط کرده بود و از او اجازه خواستیم تا در کنار او ما نیز بساط کنیم.
_ آقا سلام این کنار شما جای کسیه؟
+ سلام نه جای کسی نیست خالیه.
_ میتونیم بساط کنیم اگه خالیه؟
+ نه نمیشه.
_ چرا؟ وقتی خالیه بذار بساط کنیم دیگه.
+ نه مال بانکه منم نگهبانم که شبا میام بساط میکنم، یه ربع دیگه کرکره رو میکشن پایین بعد اگه ببینن کسی اضافه اومده دیگه نمیذارن من بساط کنم.
کمی پایینتر که رفتیم نوجوانی از اتباع بیگانه در حال دست فروشی کفش و دمپایی بود که کنار اون چند متری جای خالی وجود داشت.
_ سلام میتونیم کنارت بساط کنیم؟ اینجا جای کسیه؟
+ سلام نه نمیتونید اینجا جای منه.
_ جای تو باشه ولی تو که اونقد بساط نداری که همشو بچینی! بذار ما هم کنارت بساط کنیم دیگه.
+ نه نمیشه از این میله تا اون سر مال منه بساطم نداشته باشم باید خالی بمونه.
_ اجاره چی؟ اجاره هم نمیدی به ما؟
+ چرا باید زنگ بزنم داداشم.
_ سلام آقا میخوایم کنار برادرت بساط کنیم جا میدی به ما؟
+ سلام، جا نیست.
_ چرا خالیه... برادرت گفت اجاره میدی.
+ نه اجاره نمیدیم.
ما همچنان بساط به دست به دنبال جایی بودیم تا بتوانیم بساط خودمونو پهن کنیم تا اینکه رسیدیم به روبهروی مغازهای بالاتر از متروی تئاتر شهر که برای کسب اجازه بساط به سراغ صاحب آن رفتیم.
_ آقا سلام میتونیم روبهروی مغازت بساط کنیم؟
همین یه جمله کافی بود که با بدترین الفاظ ما رو خطاب قرار بده و روبروی مغازه خودش رو هم ماله باباش بدونه که حتی شهرداری و نیروی انتظامی هم نمیتوانن اونو ازش بگیرن.
کمی اون طرفتر کنار دکه روزنامه بساط خود را پهن کردیم که این بار مورد اعتراض صاحب دکه روزنامه فروشی قرار گرفتیم و صاحب دکه به ما گفت که اگر جلوی دکه او بساط کنیم دیگر کسی برای خرید به سراغ او نمیرود. ساعت ۲۲ و ۳۰ دقیقه دشت امشبم تنها یک عدد کلاه بود
به پاساژی که برای فیلمبرداری انتخاب کرده بودیم برگشتیم و بساط فیلمبرداری خودمون رو پس از یک روز پر تنش جمع کردیم تا راهی خونه بشیم.
علی (سرایدار پاساژ) انگار منتظر ما بود و پس از بازگشت ما در تماس با صاحب پاساژ گوشی رو به دست ما داد تا صاحب پاساژ پیگیر این موضوع شود که گزارش دست فروشی ما چه زمانی از تلویزیون پخش میشود.
گزارش ما تمام شد و در بخشهای مختلف خبری نیز به روی آنتن رفت، اما در دفتر خاطرات کاری من ثبت شد که برای تهیه این گزارش با افرادی چون احسان لره، مهدی رشتی، یاشاربرخورد کردم که بارها برای بساط گستری سابقه دعوا و ایراد جرح با مأموران شهرداری و دیگر دست فروشان تازه کاری، چون ما را در کارنامه خود دارند.
گزارش ما تمام شد و در دفتر خاطرات کاری من ثبت شد که هستند کسانی که پیاده ر اه را ماهی تا ۲ میلیون تومان اجاره میدهند.
در مفهومی تازه وقتی در مدیریت شهری برخورد سلیقه ای و خلأ قانونی وجود داشته باشد باید روبهروی مغازه و پیاده راه را مغازهدارها تصاحب میکنند و گاهی تا ۲ میلیون تومان آن را اجاره میدهند و این مصداقی از ضرب المثلی است که میگوید همیشه گنج در خرابه است.
سردار کریم بیات فرمانده یگان حفاظت شهرداری تهران در گفتوگو با یکی از بخشهای خبری نسبت به گزارش پخش شده دستفروشی باشگاه خبرنگاران جوان گفت: ما اقدام به شناسایی ابعاد دیگری از این مسئله کردیم و این شناسایی همچنان ادامه دارد.
فرمانده یگان حفاظت شهرداری تهران تأکید کرد: شهروندان افرادی را که اقدام به همچین عملی (خرید و فروش پیادهرو) میکنند را معرفی کنند و به طور حتم با هماهنگی و اخذ مجوزهای لازم با آنها برخورد میشود.
سردار بیات ضمن گلایه مندی از مغازهدارها گفت: طبق آمار به دست آمده ۶۰ درصد دست فروشها با هماهنگی با مغازهدار اقدام به چنین عملی(دستفروشی) میکنند و مغازهدارها نیز باید در جمع آوری دست فروشان با ما همکاری لازم را داشته باشند و چنانچه همکاری نکردن آنها برای ما محرض شود از طریق اماکن عمومی با مغازهدارها برخورد میشود.
واکنش شورای شهر تهران
حسن خلیل آبادی عضو شورای شهر تهران درباره پدیده مافیای دست فروشی در چهارراه ولیعصر گفت: برای مقابله با این پدیده برنامه و لایحهای شهرداری تهران ارائه کرده است با عنوان ساماندهی بساط گستران که امیدواریم بتوانیم با به سرانجام رساندن آن مقررات لازم را برای فعالیت دست فروشان وضع و از جولان مافیا در این حوزه جلوگیری کنیم.
عضو شورای شهر تهران با تأکید بر این نکته که هیچ راهی جز انجام مقررات و قانون در این حوزه وجود ندارد، اظهار کرد: برخورد غیراصولی و غیرقانونی برای جمع آوری بساط گستران قابل قبول نیست و نکتهای که میتوان در پدیده بساط گستری و در کنار آن به وجود آمدن مافیای آن اشاره کرد مشکلات اقتصادی امروز جامعه است که تمام استانهای کشور را درگیر کرده است.
او با اشاره به شکل گرفتن حاشیه سود بالا در پروژه بساط گستری و مافیای آن گفت: به طور حتم اگر خلاف قانون عمل و برای فعالیتهایی، چون بساط گستری حاشیه سود بالا ایجاد کنیم که در طول سال نه مالیاتی و نه عوارضی پرداخت کنند به طور حتم در مدیریت آنها به مشکل خواهیم خورد و این نکته جزء مواردی است که حقوق افراد جامعه را تضییع میکند.
خلیل آبادی ادامه داد: مردم میخواهند در معابر پایخت تردد کنند و با بساط گستری در معابر به طور حتم رفت و آمد شهروندان مختل میشود و نکته قابل تأمل دیگر این است که در بسیاری از مراکز پر رفت و آمد شاهد هستیم که کسبه خود اقدام به بساط گستری میکنند.
عضو شورای شهر تهران با تأکید بر نقش دستگاههای ذیربط برای برخورد با پدیده دست فروشی و مافیای آن گفت: امروزه شاهد هستیم بسیاری از کسبه بساط خود را تا وسط خیابان گسترش میدهند که این اقدام موجب بی نظمی در شهر میشود که برای جلوگیری از این اقدام نیاز به ورود یگان حفاظت شهرداری، نیروی انتظامی و قوه قضاییه هستیم تا اجازه ندهند به این شکل معابر ما دچار بی نظمی شود.
او با تأکید بر این نکته که ساماندهی بساط گستران باید طبق اصول و ضوابط اخلاقی انجام شود، اظهار کرد: نباید این نکته را فراموش کنیم که در برخورد با پدیدهای، چون دست فروشی و بساط گستری نباید اصول انسانی را زیر پا بگذاریم.
خلیل آبادی در پاسخ به این سوال که آیا در برخورد با مافیای دست فروشی نیز باید مهربانی برخورد شود، گفت: این نکته با اهمیت است که بدانیم مافیا در خیلی از شغلها وجود دارد و زمانی زمینهاش ایجاد میشود که دستگاهها درست عمل نکنند.
عضو شورای شهر تهران تصریح کرد: افراد زورگو و پرخاشگر میتوانند فضای جامعه را ملتهب و موجب بروز درگیری در بین کسبه و بساط گستران شوند و به عقیده من برخورد با مافیای این قصه (دست فروشی و بساط گستری) باید قانونمند و قاطع باشد، چون این افراد نظم اجتماعی را به هم میزنند و من موافق برخورد قاطع و قانونمند با هر نوع قانون شکنی سازماندهی شده و تیمهای تبهکار هستم.
او در پاسخ به این سوال که آیا فراهم کردن زمینه دست فروشی و بساط گستری از جانب مدیریت شهری موجب به وجود آمدن مهاجرت به پایتخت نمیشود، گفت: در هر گوشه پایتخت زمینه جاذب سفر وجود دارد و مهمترین دلیل آن هم به علت توزیع ناعادلانه ثروت در جامعه است.
خلیل آبادی با اشاره به پولهای انباشت شده در پایتخت اظهار کرد: پولهای انباشت شده در شهر تهران این بستر را فراهم میکند تا مهاجرت از شهرهای کم برخوردار به پایتخت افزایش پیدا کند، زیرا همواره ما شهرها و استانهایی را داریم که درگیر دعواهای قوم و قبیلهای، نبود صنعت، بحران آب و... هستند.
عضو شورای شهر تهران با تأکید بر این نکته که در تهران ۳۰ درصد پول کل کشور انباشت شده است، گفت: ما در شهرستانی شاهد تنها ۲ شبعه بانک هستیم، اما در تهران و خیابانی مانند میرداماد و طالقانی هر ۲۰ متر یک بانک ایجاد شده است که این خود نشان دهنده توزیع ناعادلانه ثروت است.
لزوم ورود پلیس به ماجرای باج بگیران چهارراه ولیعصر(ع)
کوروش خرد معاون خدمات شهری منطقه ۱۱ شهرداری تهران در توضیح گزارش دست فروشی پخش شده از باشگاه خبرنگاران جوان گفت: زمانی که ما برای اجرای طرح جمع آوری دست فروشان اقدام کردیم مغازهدارها اعلام کردند که شما میتوانید با ما برخورد کنید و مغازه ما را ببندید، اما ما برای آن که از بساط دست فروشان روبروی مغازه خودمان جلوگیری کنیم بساطمان را به داخل پیاده راه میآوریم.
معاون خدمات شهری منطقه ۱۱ شهرداری تهران با اشاره به ساعت اجرای طرح ساماندهی بساط گستران گفت: ما شبانهروز نمیتوانیم طرح ساماندهی دست فروشان را اجرا کنیم و اگر نیروی انتظامی حضور فعالی نداشته باشد شهرداری نیز نمیتواند مسئولیت خود را به درستی انجام دهد، زیرا اراذل و اوباش سابقه درگیری و ایراد ضرب و جرح مأموران و مغازه داران را در کارنامه خود دارند.
او تأکید کرد: اگر در سطح معابر چهارراه ولیعصر افرادی قدم میزنند و باج میگیرند کنترل آنها ازسوی شهرداری تهران ممکن نیست و شهرداری در این حوزه تنها میتواند بساط دست فروشان را جمع کند و ما برای جلوگیری از درگیری در این حوزه نیاز به ورود نیروی انتظامی هستیم.
در همین خصوص حمیدرضا تحصیلی مدیرعامل شرکت ساماندهی صنایع و مشاغل شهر تهران به باشگاه خبرنگاران جوان، گفته بود: هنگام برخورد و جمع آوری دستفروشان و بساط گستران چهارراه ولیعصر از خیل دستفروشان تنها ۱۰ تا ۱۵ نفر آنها نیازمند واقعی بودند که برای امرار معاش به دستفروشی اقدام میکردند و مابقی آنها جزء اکیپها و باندهایی بودند که پیاده راه را اجاره میدادند و از این راه کسب درآمد میکردند.
مدیرعامل شرکت ساماندهی صنایع و مشاغل شهر تهران در پاسخ به این سوال که چرا با احداث بازارچههای دائمی باز هم بساط گستران و دستفروشان محدوده چهارراه، ولی عصر تمایلی به حضور و فعالیت در بازارچههای را ندارند، گفته بود:
متاسفانه شاهد هستیم کاسبان و صاحبان مشاغل چهارراه ولیعصر به اجاره فضای جلوی مغازه خود به دست فروشان اقدام میکردند و در کنار آن نیز صاحبان مشاغلی بودند که اجناس خود را در محیط پیاده راه بساط میکردند تا بتوانند فروش خود را دو چندان کنند.