شیعه نیوز: چرا خدا گفته است:”لا اکراه فی الدین” و گفته من هیچ دینی را جز اسلام نمی پذیرم؛ پس منظور از "لا اکراه فی الدین” چیست؟ آیا انتخاب دین است یا انجام واجبات و مستحبات یک دین؟ و اگر منظور انجام واجبات و مستحبات دین است، پس چرا اگه انجام ندهیم ما را عذاب مینماید؟سایت پاسخگویی به سؤالات و شبهات در پاسخ به این پرسش در جواب این پرسش آورده است:
آیا خیلی عجیب است که یک مربی بگوید: «شما آزادید به سخنان من گوش کنید و دستورات من را انجام دهید و یا ندهید؛ اما من فقط آنان را که اطاعت و پیروی کردهاند، قبول نموده و میپذیرم»؟! – پس چرا اگر "ربّ العالمین” چنین بفرماید، عجیب به نظر رسد؟!
-از خود بپرسید که چرا اکثر مردم، حتی کسانی که اساساً با دین اسلام کاری ندارند و یا حتی ضدیت و عناد دارند، این جملهی «لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ» را نه تنها میدانند، بلکه در هر محفل و گفتگویی نیز تکرار مینمایند، و حتی گاه خطاهای خود را به آن مستند ساخته و با آن توجیه مینمایند؟! اگر اهل قرائت قرآن کریم و تأمل در آیات آن میباشند، چرا آیات دیگر را این چنین فرا نگرفتهاند و اگر فقط از همین یک آیه خوششان آمده است، چرا تمام همین یک آیه را بلد نیستند؟!
علت این رویکرد [آشنایی عمومی با این فراز از آیه]، تعلیم، روشنگری و تبلیغ اهل قرآن مجید نمیباشد، بلکه سوء استفادهی گسترده، با تحریف معنا و مقصود و با تفسیر به رأی به نفع اهداف انحرافی و نیز فرافکنی شدید در ضد تبلیغ توسط منحرفان و دشمنان میباشد. چنان که از این آیه، به عنوان یک سلاح، مقابل تمامی دستورات دینی، دعوت کنندگان به حق، آمران به معروف و ناهیان از منکر، سوء استفاده مینمایند!
پس اکنون تمام این آیه را با هم بخوانیم و در فرازهای آن دقت نماییم:
«لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» (البقره، ۲۵۶)
ترجمه: در قبول دین، اکراهی نیست. (زیرا) راه درست از راه انحرافی، روشن شده است. بنابر این، کسی که به طاغوت [= بت و شیطان، و هر موجود طغیانگر] کافر شود و به خدا ایمان آورد، به دستگیره محکمی چنگ زده است، که گسستن برای آن نیست. و خداوند، شنوا و داناست.
-در ادامهی همین فراز که فرمود «اجباری در دین نیست»،فرمود: علتش روشن شدن راه سعادت از هلاکت است و افزود که فقط کسانی که به طاغوت کافر شده و به الله جلّ جلاله ایمان میآورند، محکم و پابرجا خواهند ماند؛ یعنی ما بقی سقوط خواهند نمود.
-"دین”، معارف (شناختهای) درست و غلطی است که رفتارها و عملکردهایی را بر اساس "بایدها و نبایدهایِ” منطبق با آن شناخت به دنبال میآورد؛ شاید به تعبیری بتوان گفت: «جهانبینی و ایدئولوژی مبتنی برآن». بنابراین، احکام (واجبات و محرمات) که به آن شرع گفته میشود و در هر دین حق و باطلی هم وجود دارد، تابع اصول دین میباشند.
پس، اگر کسی عالم هستی را چنین شناخت که نه مبدأ علیم و حکیمی دارد و نه معاد علیمانه و حکیمانهای دارد؛ پایبندی و تقیدات او به اصول اخلاقی، بیمعنا و بیمنطق میشود. اگر کسی دانست و باور نمود که خودش، دیگران و این عالم هستی، از هیچ، همینطوری و بیجهت و پوچ به وجود نیامده و به سوی پوچی نیز نمیرود، بلکه آفرینندهای علیم، حکیم و قادر (اندازه گذار و حاکم بر آن اندازهها) دارد، بالتبع چنین خالقی کار بیهوده و پوچ انجام نمیدهد و هر چیزی و هر کاری، سرانجامی دارد؛ پس هم درست هدفگذاری مینماید، هم درست برنامهریزی میکند و هم درست عمل مینماید.
-"لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ”، یعنی در نظام علیمانه و حکیمانهی خلقت (تکوین)، شما اینگونه نیافریدم که مانند ملائکه، یا حتی حیوانات، گیاهان و جامدات، مجبور به معرفت و پذیرش حق گردید و هیچ راه دیگری پیشرو نداشته باشید، بلکه میتوانید انتخاب کنید؛ اما چنین نیست که هر انتخابی که نمودید، هیچ فرقی نداشته باشد و همه خوب باشند، بلکه هر انتخاب و راهی، به مقصد خودش میرسد. مانند همین بدن است که اگر با برنامهی خواب و خوراک مناسب، نرمش و ورزش هم نمودید، بدن سالم و ورزیده میشوید – اما اگر رعایت ننمودید، مواد الکلی یا مخدر مصرف نمودید، بدن از مغز گرفته تا خون و سلسله اعصابش، متلاشی میگردد. اما در انتخاب هر کدام از این دو راه آزادید.
-خداوند متعال به آدمی، "عقل و اختیار” موهبت نمود و به همین واسطه، او را ازسایر مخلوقاتش متمایز نمود و در قابلیت "خلیفه الله” شدن قرارش داد؛ که البته با هدایت، تعلیم، تربیت، تزکیه و عمل صالح به این درجات میرسد.
ایجاب ظهور و بروز "عقل و اختیار”، این است که آدمی از قوهی "انتخاب” برخوردار گردد و "انتخاب” نیز آنگاه محقق میگردد، که گزینههای متفاوتی پیشرو باشند.
اگر برای شما انتخاب بیش از یک مقصد میسر نباشد، نمیتوانید بگویید که «من آن را انتخاب” نمودم»، و اگر برای رسیدن به مقصد، یک راه بیشتر وجود نداشته باشد و شما نیز به اجبار در آن را قرار گرفته و حرکت نمایید که نمیتوانید بگویید: «من میان همه راهها، این راه را "انتخاب”نمودم».
بنابراین، همانگونه که انسان، هم روح ملکوتی دارد و هم بدن مادی و حیوانی؛ همیشه، هر لحظه و در هر امری، بین دو یا چند راهیهای گوناگونی قرار دارد و با توجه به نیاز، میل، کشش، گرایش، علم، بصیرت و خرد (اندیشه و خرد) خود، یکی را "انتخاب و گزینش” مینماید.
باغ انگور (تاکستان)، باغ انگور است، انتخاب با شماست که انگورش را به عنوان میوه مصرف نمایید، یا آب انگور بگیرید، یا شراب انگور بسازید، یا محصولاتی چون کشمش و … به دست آورید.
فرشتگان نمیتوانند بین میوهها و خوراکیها، بهترینهایش را برگزینند، چون آنها چیزی نمیخورند – حیوان علفخوار، نمیتواند اراده نماید که یک وعده هم شکار نموده و گوشت بخورد – گرگ نمیتواند تمیز دهد که این شکار رهاست یا از گلهای خاص و تحت مالکیت فلانی میباشد. اما آدمی میتواند هر چیزی بخورد، گیاه باشد یا گوشت، حلال باشد یا حرام – سیب و انگور و خرما باشد، و یا شراب آنها؛ پس انتخاب مینماید.
-شیر، بر اساس طبعش، کفتار و بچه کفتار را میکشد، اما معمولاً نمیخورد؛ اما آهو و بچه آهو را شکار نموده و با حرص تمام میخورد – کفتار بر اساس طبعش، بچه شیر را شکار نموده و میخورد – لاشخور منتظر دور شدن شکارچیان از شکارشان است تا ته مانده را بکند و بخورد – فیل، زرافه و کرگردن، با آن هیکل تنوندشان، جز علف و گیاه نمیخورند و خفاش کوچک و ظریف اندام، خون میمکد و همینطور هستند حشرات شهدخوار و حشرات خونخوار و … .
اما آدمی، نه تنها شیر، فیل، کرگردن، آهو، عقاب و … همه را شکار میکند، بلکه همنوعان خود را نیز قتل عام مینماید – مانند امریکا، اسرائیل و میانمار، بچهکشی راه میاندازد – گاه جماعتی را به آتش میکشد و با لذت تمام به تماشا مینشیند و گاه بدن کودکان را به سیخ کشیده و کباب مینماید و بر آن میبالد – بدن پیامبر را به دو نیم میکند – سر امام را از بدنش جدا میکند – روی بدنهای پاک با اسب یا تانک مانور میدهد … و چیزی که در تاریخ زیاد دیده شده، «هند جگرخوار»! و هیچ کدام از این رفتارها، ضرورت و ایجاب نیازهای جسمی یا روحی انسان نمیباشد، بلکه انتخاب "طغیان” توسط اوست – پس آیا به نتایج این انتخاب نرسد؟
«قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ * النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ * إِذْ هُمْ عَلَیْهَا قُعُودٌ * وَهُمْ عَلَى مَا یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ شُهُودٌ» (البروج)
ترجمه: مرگ بر شکنجهگران صاحب گودال (آتش) * آتشی عظیم و شعلهور [که میافروختند و مؤمنان را در آن میریختند] * هنگامی که در کنار آن نشسته بودند * و آنچه را با مؤمنان انجام میدادند (با خونسردی و قساوت) تماشا میکردند!
-نقطهی مقابل، انسانهایی هستند که اهداف عالی حیات را بر میگزینند و بالتبع عقل و خرد – دانش، بینش و بصیرت – اخلاق و قانونمندی را پیشه میسازند – فرستادگان الهی را استقبال نموده و پیام وحی را اخذ مینمایند – به آن ایمان آورده و عمل مینمایند و در جرگهی «الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْر» قرار میگیرند. پس آیا به نتیجهی انتخابها، باورها و عملکردهای خویش نرسند؟! آیا حق و باطل و بد و خوب و … همه مساوی گردند؟!
«قُلْ لَا یَسْتَوِی الْخَبِیثُ وَالطَّیِّبُ وَلَوْ أَعْجَبَکَ کَثْرَهُ الْخَبِیثِ فَاتَّقُوا اللَّهَ یَا أُولِی الْأَلْبَابِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» (المائده، ۱۰۰)
ترجمه: بگو: «(هیچگاه) ناپاک و پاک مساوی نیستند؛ هر چند فزونی ناپاکها، تو را به شگفتی اندازد! از (مخالفت) خدا بپرهیزید ای صاحبان خرد، شاید رستگار شوید!
هیچ دینی به جز اسلام
با توجه به نیروی "عقل و اختیار” و بالتبع امکان "انتخاب”، هیچ کسی مجبور آفریده نشده و هر کسی میتواند هر دینی [اعم از اسلام یا سایر ادیان الهی – و یا ایسمهای گوناگون و یا حتی دینهای مندرآوردی و تابع هوای نفس خویش و دیرگان] را برای خودش انتخاب نماید؛ اما معنایش این نیست که همه این دینها، اعم از حق و باطل، یکسان هستند و تمامی انتخابها، به یک نتیجه منجر میگردند!
اما، خداوند متعال میفرماید که چه بدانید و چه ندانید – چه بخواهید و چه نخواهید – چه خوش بدارید یا بدتان بیاید، معاد حتمی است و همه به سوی من باز میگردید و به داوری من، که خالق، مالک، رب، علیم، حکیم، خبیر و بصیر و به پنهان و آشکار شما هستم، به نتیجهی انتخابها و اعمال خود خواهید رسید؛ پس بدانید که هیچ دینی که شما را به رشد و کمال برساند – به حیات جاوید در بهشت و قرب من برساند، وجود ندارد، به جز همان دینی که من برای شما قرار دادم، و من از آدم تا خاتم علیهم السلام، هیچ دینی جز "اسلام "قرار ندادم، پس هیچ دینی به جز اسلام، نزد من پذیرفته نمیباشد. لذا بندگان من و تبعیت کنندگان از عقل و وحی، به عاقبت خود میرسند و کفار و تبعیت کنندگان از شیاطین جنّ و انس و هوای نفس خویش و دیگران نیز به عاقبت انتخابها و عملکردهای خود میرسند.
آیا این "قانون و منطق” خیلی عجیب و غریب است، یا آن که بسیار واضح، علیمانه، حیکمانه و عادلانه میباشد؟