به گزارش «شیعه نیوز»، شیعیان در مناطق قطیف و احساء از دهه های اخیر بسیاری از ظلم و ستم های آل سعود را تجربه کرده اند و به منظور برانگیختن حس نوعدوستی امیران آل سعود نامه های متعددی را به آنان فرستاده اند، اما این نامه ها هیچ تأثیری در کاستن ظلم و ستم های آنان نداشت و حتی روند سیاست براندازی شیعیان را تشدید کرده است. آن چه در زیر می آید گزارشی است به قلم یکی از اهالی شیعیان این منطقه به نام حسن الطاهر درباره گذشته شیعیان این منطقه و ستم هایی که از دهه های اخیر علیه آنان روا داشته شده و تا امروز ادامه و حتی تشدید شده است.
خبرگزاری «مرآه الجزیره» نوشت: رژیم آل سعود اقدامات خطرناک خود را جهت ویرانی و فقیر ساختن مناطق شیعه نشین و محاصر جغرافیایی و اقتصادی این مناطق را که پیشتر به کندی انجام می شد، در طی چند سال سرعت بخشید و سیاست براندازی شیعیان را با اقدامات سریعتری دنبال می کند.
در ۲۸ صفر سال ۱۴۲۴ / ۳۰ آوریل ۲۰۰۳ ملک عبدالله بن عبدالعزیز، پادشاه پیشین عربستان که در آن زمان ولی عهد بود با ۱۸ نفر از شخصیت ها و چهره های برجسته شیعیان قطیف و أحساء دیدار کرد و در آن دیدار شیعیان نامه ای با عنوان «شرکاء فی الوطن» به ولی عهد دادند که ۵۰ عالم دینی، ۴۲ دانشگاهی، ۳۱ نویسنده، روزنامه نگار و شاعر، ۱۵۱ تاجر و ۲۴ خانم آن را امضا کرده بودند.
خلاصه آنچه که امضا کننده گان آن نامه از ولی عهد خواسته بودند پایان دادن به تبعیض مذهبی، پایان دادن به عدم استخدام شیعیان در دستگاه های دولتی به خصوص در بخش های نظامی، امنیتی و دیپلماتیک، پایان دادن به سیاست محرومیت اقتصادی مناطق شیعی و سرمایه گذاری در شهرهای شیعه نشین و لغو سیاست فرقه گرایی و جرم دانستن تبعیض مذهبی و رفتارهای تکفیری و تضمین حمایت از آزادی دینی بود.
با وجود این که امضا کننده گان این نامه وعده های شیرینی از ولی عهد و کاخ ریاض شنیدند، اما این وعده ها راه به جایی نبرد و آن ها امیدشان از بین رفت؛ چون وعده های عبدالله بن عبدالعزیز فرقی با صدها وعده هایی که علمای شیعه در طول این قرن شنیده بودند، نداشت و حتی خواسته های پیشینیان این علما کوچکتر و محدود به خدمات عمومی و آزادی های دینی بوده است.
در اینجا شایسته است اشاره شود که شهید فقیه نمر (رض) با آن که می دانست رژیم سعودی به صدای وجدان گوش نمی سپارد و به سخنان حق توجهی ندارد و ساختار نظام سعودی قابلیت اصلاح را ندارد، اما به منظور اتمام حجت و این که صدای مردم و خواسته های آنان را به گوش نظام طغیانگر سعودب برساند، نامه ای موسوم به نامه عزت و کرامت به همراه تعدادی از شیعیان در سال ۲۰۰۷ به جلوی بن عبدالعزیز آل سعود، معاون اداری فرماندار در منطقه شیعه نشین نوشت و به صراحت و بدون تملق یا ترس از ظلم و ستم حکام سعودی خواسته های بر حق شیعیان عربستان را بیان کرد و با حجت و دلیل قاطع، نام خود را به عنوان مظهر شجاعت در برخورد با ستم و طغیان سعودی ثبت کرد.
اما نامه «شرکاء فی الوطن» که محتاطانه نوشته و درخواست لطف و مهربانی متوسل شده بود و به عبدالله بن عبد العزیز و امیران آل سعود عناوین و القاب احترام آمیزی داده بود، با آن که کمترین خواسته های بر حق اهالی قطیف و أحساء را متذکر شده بود، آل سعود هیچ توجهی به آن نکردند و حتی کمترین خواسته آنان؛ یعنی درخواست خدمات عمرانی و آموزشی را برآورده نکردند.
سیاست عربستان سعودی در بی اعتنایی به خواسته های شیعیان یادآور لحظه حمله عبدالعزیز آل سعود به دو منطقه قطیف و احساس و اشغال این مناطق در سال ۱۹۱۳ است. از آن زمان شیعیان این منطقه در همه جوانب معیشتی، اقتصادی، فرهنگی و دینی در رنج و سختی های مداوم زندگی می کنند. شیوخ و شخصیت های برجسته شیعه قطیف و احساء از دهه ۲۰ قرن گذشته به نامه نگاری با ملک عبدالعزیز و پادشاهان بعد از او پرداخته اند و در این نامه ها ابتداءً از پادشاه خواسته اند به وهابی هایی که برای تبلیغ به این مناطق فرستاده می شوند دستور دهند تا در امور دینی شیعیان دخالت نکنند و بعدا درخواست کردند تا مالیات های سنگین شیعیان کاسته و خدمات و نیازهای عمومی آنان فراهم شود و به سرمایه گذاری در این مناطق توجه گردد.
سیاست دور نمودن شیعیان از فضای جامعه عربستان که نخست عبدالعزیز آن را در پیش گرفت و پس از او فرزندانش آن را به ارث بردند، کم کم شدت گرفت و به یک استراتژی استوار در رژیم سعودی تبدیل شد و شیعیان با پدیده به حاشیه بردن و دور ساختن آنان از صحنه های سیاسی، نظامی، امنیتی، اطلاعاتی و دیپلماتیک و حتی ادارات عمومی، شهرداری ها و سایر ارگان های عمومی و تعلیم و تربیت روبرو شدند.
سپس رژیم سعودی اقدامات خطرناک خود را جهت ویرانی و فقیر ساختن مناطق شیعه نشین و محاصر جغرافیایی و اقتصادی این مناطق را که پیشتر به کندی انجام می شد، در طی چند سال سرعت بخشید و سیاست براندازی شیعیان را با اقدامات سریعتری دنبال کرد.
پیش از کشف نفت، سعودی ها مانند جنگجویان و اشغالگران، احساء و قطیف را به عنوان سینی غذا و منبع اقتصادی ثروت می دانستند و به همین دلیل مالیات های سنگینی بر اهالی این منطقه وضع کردند که در اثر این مالیات ها بسیاری از شیعیان به بحرین، بصره، نجف و کربلا مهاجرت کردند و بسیاری از آنان در اثر مالیات های مضاعف سال به سال تجارت و سرمایه هایشان را از دست دادند.
پس از کشف نفت نیز آل سعود، روش های مصرف بی رویه ثروت های این منطقه را گسترش داد. شاید مهمترین چیزی که باید در اینجا به آن اشاره کنیم در وهله اول این است که درآمدهای مستقیم نفت در طی ۷ سال از سال ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۴ به ۷ تریلیون ریال رسید و ثانیا طرح ذخیره سازی استراتژیک نفت است که در چند مرحله انجام شد و نختسین بار در سال ۱۹۸۸ بود و شامل اماکن ذخیره سازی ریاض، جده، أبها، مدینه منوره و قصیم می شد. به جز محل ذخیره سازی مدینه منوره که از پالایشگاه ینبع تغذیه می شود، بقیه اماکن از پالایشگاه مناطق شیعی در امتداد ساحل شرقی تغذیه می شود.
در طی دهه اخیر چندین کمیته و هیأت های غیر دولتی تشکیل شد که زنگ خطر علیه سیاست های نظام سعودی در برابر مناطق شیعی را به صدا درآوردند. مهمترین این هیأت ها، تشکیل انجمن «قطیف فردا» و «مقاومت برای حفظ مرزها» به منظور پرده برداشتن از طرح ها و اقدامات نظام حاکم برای نابود کردن محیط کشاورزی و دریایی منطقه شیعه نشین و اعمال محدودیت های عمرانی و دستکاری مرزهای اداری و سیاسی شهرهای شیعی نشین بود.
حال و روز شیعیان امروز عربستان، صادقانه ترین دلیل برای نتایجی است که شخصیت های شیعه از طریق نامه ها درخواست از امرای سعودی، به دست آورده اند. نتیجه این نامه فقط این بوده که رژیم سعودی همچنان سیاست های به حاشیه بردن شیعه و محروم سازی مناطق شیعی احساء و قطیف از توسعه های زیر ساخت ها، تعلیم و تربیت، بهداشت، کشاورزی، صنعت و گردشگری را دنبال می کند و سیاست ننگین تبعیض مذهبی علیه همه مظاهر شیعی و بی ارزش دانستن زندگی شهروندان شیعی و خون و آبروی آنان را که نمونه بارزش اعدام شیخ نمر در سال ۲۰۱۶ و ده ها شهید خواهان آزادی و عدالت، است ادامه می دهد. رنج شیعیان عربستان فقط به این جا ختم نمی شود؛ چه بسیار فرزندان شیعیان که به خاطر درخواست حقوق اولیه خود، از همان روزهای نخست اشغال شدن احساء و قطیف، توسط نیروهای سعودی، در زندان های سرکوبگرانه آل سعود زیر شدیدترین شکنجه ها قرار گرفتند و شهید شدند که حتی جسدشان تا کنون پیدا نشد، مثل شهید عبد الحسین بن جمعه و شهید نایف احمد العمران و…
با آن که عبد العزیز و پسرانش به درخواست های شیعیان در دهه های اخیر اشغال مناطق شیعی، توجهی نکردند و آن ها را برآورده نکردند، اما وضعیت شیعیان قطیف و احساء در زمان این جوان بی عقل یعنی محمد بن سلمان به مراتب بدتر شده و حتی دوران او نوعی جنون سیاسی علیه شیعیان این مناطق به شمار می رود.
تحولات سریع در محافل کاخ های ریاض و تشدید اختلافات میان شاهزادگان سعودی از یک سو و تشدید ظلم و ستم های رژیم آل سعود از سوی دیگر، ایجاب می کند که شیعیان به سرعت آن چه از دست داده اند جبران کنند و گزینه هایی را که برای بازپسگیری مناطق اشغالی خود و ایجاد چارچوب های سیاسی تضمین کننده امنیت و حقوق شان، پیش رو دارند به دقت بررسی و تحلیل نمایند تا به زندگی عزتمندانه، بزرگوارانه و آزاد دست یابند.