شیعه نیوز: سیزده رجب سالروز میلاد امام عارفان حضرت امیر المؤمنین علی علیه السلام به درستی و خوش سلیقگی روز پدر نام گرفته است.
ضمن تبریک فرا رسیدن میلاد مولود کعبه شرح سه حکمت از آن امام همام که پیامبرعظیم الشان اسلام خود و حضرت علی علیه السلام را پدران امت نامید به قلم آیت الله مکارم شیرازی منتشر می کنیم.
*درس اول / معامله خداوند با گنه کاران
حضرت على علیه السلام مىفرمایند:
«یَابْنَ آدَمَ، إذا رَأَیْتَ رَبَّکَ سُبحَانَهُ یُتابِعُ عَلَیْکَ نِعَمَهُ وَأَنْتَ تَعْصِیهِ فَاحْذَرْهُ/ نهجالبلاغه، حکمت ۲۵
؛اى فرزند آدم، هنگامى که ببینى پروردگارت پى در پى نعمتهایى را بر تو مىفرستد در حالى که تو معصیت او را مىکنى بترس (که مجازات سنگینى در انتظار توست)».[۱]
*شرح درس اول
در مقابل معاصى و گناهانى که بندگان انجام مىدهند، خداوند با انسان سه نوع معامله مىکند:
گاهى فوراً او را مجازات مىکند که این یک نوع محبّت نسبت به بنده است که او را بیدار مىکند؛ بسیارى از بلاها کفّاره معصیت است، گاهى خداوند مهلت مىدهد تا از این مهلت استفاده کند و برگردد و توبه کند.
خداوند در مقابل معصیت بندهاش به او نعمت مىدهد چون قبلًا هشدار داده ولى اثر نکرد. و مستحق مجازات است؛ امّا خداوند به او نعمت مىدهد و این نعمت دادن به دو علت است، یکى اینکه غافل و مغرور بشود و بیشتر گناه کند و دوم اینکه بعد از دادن نعمتهاى فراوان، یک دفعه مجازات مىکند که این نوع مجازات خیلى دردناک است که انسانى را که غرق در نعمت است یک دفعه غرق در عذاب کنند، و در اصطلاح قرآن نام این نعمت را عذاب استدراجى مىگذارند: «وَالَّذِینَ کَذَّبُوا بِأَیاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِّنْ حَیْثُ لَایَعْلَمُونَ»؛ و کسانى که آیات ما را تکذیب کردند، ما آنان را از جایى که نمىدانند، به تدریج به سوى عذاب پیش مىبریم».[۲]
براى کلمه استدراج دو معنا ذکر شده یکى اینکه چیزى را به تدریج بگیرند چرا که اصل این ریشه از «درجه» گرفته شده که به معناى پلّه است که هرگاه چیزى را به تدریج و مرحله به مرحله بگیرند یا گرفتار سازند به این عمل استدراج گفته مىشود.
معناى دیگر استدراج «پیچیدن» است؛ همان گونه که یک طومار را به هم مىپیچند.[۳] هر دو معنى به یک مفهوم کلى که همان انجام تدریجى باشد برمىگردد.
خداوند گناهکاران و افراد سرکش را، فوراً گرفتار مجازات نمىکند، بلکه درهاى نعمت را به روى آنها مىگشاید که یا این نعمتها باعث بیدارى آنها مىشود و یا اینکه به بىخبرى آنها مىافزاید که در این صورت مجازاتشان به هنگام رسیدن به آخرین مرحله از نعمت، دردناک است، چرا که در حالى که غرق در ناز و نعمت هستند خداوند همه نعمت را از آنها مىگیرد و طومار زندگى آنها را درهم مىپیچد.
امام صادق علیه السلام در حدیثى مىفرمایند: موقعى که خداوند خیر بندهاى را بخواهد به هنگامى که گناهى انجام مىدهد او را گوشمالى مىدهد تا به یاد توبه بیفتد، و هنگامى که شر بندهاى را (بر اثر اعمالش) بخواهد موقعى که گناهى مىکند نعمتى به او مىبخشد تا استغفار را فراموش کند و به آن گناه ادامه دهد، این همان است که خداوند عزوجل فرموده: «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِّنْ حَیْثُ لَایَعْلَمُونَ»؛ یعنى از طریق نعمتها به هنگام معصیتها آنها را به تدریج از راهى که نمىدانند گرفتار مىسازیم».[۴]
یکى از یاران امام صادق علیه السلام عرض کرد: من از خداوند مالى طلب کردم به من روزى فرمود، فرزندى خواستم به من بخشید، خانهاى طلب کردم به من مرحمت فرمود، من از این مىترسم نکند این استدراج باشد، امام فرمود: اگر اینها توأم با حمد و شکر الهى است استدراج نیست (نعمت است).[۵]
*درس دوم / چگونه با مردم زندگى کنیم؟
حضرت على علیه السلام مىفرمایند:«خالِطُوا النَّاسَ مُخالَطَهً إِنْ مُتُّمْ مَعَها بَکَوْا عَلَیْکُمْ، وَإِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَیْکُمْ /نهجالبلاغه، حکمت ۱۰
با مردم آنچنان معاشرت کنید که اگر مردید براى شما اشک بریزند و اگر زنده ماندید با اشتیاق به سوى شما آیند».[۶]
*شرح درس دوم
اساس تعلیمات اسلامى بر اجتماع و جمعیّت است، یعنى اسلام اصل را جامعه مىداند و افراد در دل جامعه پرورش پیدا مىکنند و لذا مىبینیم که عبادات در اسلام شکل جمعى دارد. اصل در نماز، جماعت است و نماز فرادى غیر رسمى است. تمام اذکار در نماز جنبه جمعى دارد حتى اذان و اقامهاش و سوره حمد جمعى است. سلام نماز هم بر محور جماعت است. روح حج هم جماعت است. لذا هر چه پیوند جامعه را محکم کند مورد تأیید اسلام است و هر چه آن را سست کند مبغوض است. سخنچینى، غیبت و تهمت، پیوندها را قطع مىکند، اصلاح ذات بین، تعاون و همکارى، برآوردن حوائج مردم، محبوب است چون باعث پیوند است.
با توجّه به این بینش برویم سراغ کلام على علیه السلام که مىفرماید طورى زندگى کن که فقدان شما دردناک باشد و زندگى شما مورد محبّت مردم باشد.
معمولًا جامعه را به بدن تشبیه مىکنند که بدن انسان داراى گوش، چشم، دست و پا و غیره است، در جامعه هم افرادش این گونهاند که یک عده چشم جامعهاند، و یک عده گوش جامعه هستند و یک عده زبان گویاى جامعه هستند و یک گروه مغزهاى متفکّر یک جامعه هستند و گروهى دست و پاى یک جامعه و آنچه مهم است این است که انسان باید سعى کند که یک عضو مفید جامعه باشد نه زائد جامعه که باید کنارش زد، بعضى افراد در جامعه هستند که عضو مضرّ جامعه هستند و مردنشان جشن و شادىآور است و افرادى هستند که عضو مفید جامعه هستند که مرگشان موجب غم و غصّه است.
امام صادق علیه السلاممىفرمایند: مرد براى اداره خانه و خانوادهاش باید سه کار انجام دهد، هر چند بر خلاف طبع او باشد:
«مُعاشَرَهٍ جَمیلَهٍ، وَسَعَهٍ بِتَقدیرٍ، وَغِیْرَهٍ بِتَحَصُّنٍ ؛ خوشرفتارى، گشادهدستى به اندازه و غیرت و ناموسدارى».[۷]
امام على علیه السلام فرموده است:«ابذُلْ لِأخیکَ دَمَکَ وَمالَکَ، وَلِعَدُوِّکَ عَدْلَکَ وَانْصافَکَ، وَلِلعامَّهِ بِشرَکَ وَإحسانَکَ؛ جان و مالت را فداى برادرت کن و عدل و انصاف را نثار دشمنت ساز و خوشرویى و احسانت را به عموم مردم ببخش».[۸]
امام حسن مجتبى علیه السلام فرمودهاند:” صاحِبِ النَّاسَ مِثلَ ما تُحبُّ أن یُصاحِبوکَ بِهِ”؛ با مردم آن گونه رفتار کن که دوست دارى با تو رفتار کنند».[۹]
*درس سوم / عفو هنگام قدرت
حضرت على علیه السلام مىفرمایند:«إِذا قَدَرْتَ عَلى عَدُوِّکَ فَاجْعَلِ الْعَفْوَ عَنْهُ شُکْراً لِلْقُدْرَهِ عَلَیْهِ / نهجالبلاغه، حکمت ۱۱
هنگامى که بر دشمنت پیروز شدى عفو را شکرانه این پیروزى قرار ده».[۱۰]
*شرح درس سوم
بر خلاف آنچه که دشمنان اسلام در تبلیغات خود بیان مىکنند که اسلام به وسیله نیروى نظامى و شمشیر پیشرفت کرد، ولى همان طور که از مستندات تاریخى برمىآید اسلام فقط براى از بین بردن موانع سر راه به جنگ متوسّل مىشد و بهترین سند تاریخى براى مدّعاى ما، فتح مکّه است که بدون درگیرى و خونریزى فتح شد و بعد از پیروزى، پیامبر مردم را مجبور به گرویدن به اسلام نکرد، بلکه فرمود: سه جا نقطه امن است، اوّل کسانى که وارد مسجد الحرام شوند، دوم کسانى که وارد خانه ابوسفیان شوند و سوم کسانى که در خانه خود بمانند و اسلحه را زمین بگذارند. پیامبر صلى الله علیه و آله فقط بتها را شکست اما اجبار به ترک بتپرستى هم نکرد ولى در عین حال مىبینیم که «یَدْخُلُونَ فِى دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجاً»[۱۱]مردم فوج فوج به طرف اسلام مىآمدند با اینکه زور نظامى نبود. ببینیم
چه عاملى باعث شد که مردم عصر جاهلى که فاقد سواد و تمدن و مردمى خشن و متعصّب بودند، به سوى اسلام گرایش پیدا کردند. با توجه به این مقدّمه مىرویم سراغ حدیث امام علیه السلام که جواب در آن نهفته است. مردم انتظارشان این بود که پیامبر صلى الله علیه و آله وقتى به مکّه مسلّط شد دستور قتل عام را صادر کند چرا که سیره عرب در دوران جاهلیّت همین بود.
امّا با اینکه قریش و مشرکین، مسلمانهاى زیادى را به شهادت رسانده بودند، از جمله حمزه سید الشّهدا، و آن همه جنگها بر علیه پیامبر صلى الله علیه و آله به راه انداختند، ولى رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
«إذهَبُوا فَأَنْتُمُ الطُّلقاء؛ بروید، همه شما آزادید» و بعد دست بر پرده کعبه کرد و فرمود: تمام خونهایى که تا حال ریخته شده زیر پاى من و فراموش شده است.
امام على علیه السلام هم در این جمله مىفرماید: وقتى بر دشمنت مسلّط شدى عفو از دشمن را شکرانه پیروزى خود قرار بده. (البتّه استثنا هم دارد ولى ما اصل و پایه را مىگیریم که عفو و گذشت است).
بحث عفو و گذشت از مسائل مهمّ در آیات و روایات است که به طور مختصر توضیح مىدهیم؛ خداوند به پیامبرش مىفرماید: «فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِیلَ»؛ پس، به نحو شایستهاى از آنها صرف نظر کن».[۱۲]«صفح جمیل» به معناى عفو بزرگوارانه است نه عفوى که با بىاعتنایى و قهر کردن باشد، چرا که کینهتوزى و لجاجت، ویژه روحهاى حقیر و همّتهاى پایین است، امّا آنها که نظر بلند و روح بزرگ دارند، پوزشها را مىپذیرند، از خطاهاى دیگران چشم مىپوشند و از حقّ شخصى خویش درمىگذرند. چون در عفو لذّتى است که در انتقام نیست.
امام سجّاد علیه السلامدر دعاى مکارم الاخلاق از خدا مىخواهد:
«وَسَدِّدْنی لِأنْ اعارِضَ مَنْ غَشَّنِی بالنُّصْحِ وأجْزِی مَنْ هَجَرَنِی بِالبِرِّ واثیبَ مَن حَرَمَنی بِالبَذْلِ واکافِىءُ مَنْ قَطَعَنِی بالصِّلَهِ وَاحالِفَ مَنِ اغْتابَنِی إلى حُسْنِ الذِّکْرِ وأنْ أشکُرَ الحَسَنَهَ واغْضِیَ عَنِ السَّیِّئَهِ؛
خدایا مرا ثابتقدم و استوار بدار، تا با ناخالصان دغلکار، خیرخواهانه برخورد کنم، و هر کس از من دورى گزید، من به او نیکى کنم، و به هر کس که مرا محروم کرده، بذل و عطا کنم، و با آن که با من قطع رابطه کرده، بپیوندم، و کسى را که غیبت مرا کرده است، به خوبى یاد کنم، توفیقم بده که نیکى را سپاسگزار باشم، و از بدى چشم بپوشم و درگذرم».[۱۳]
حضرت على علیه السلام مىفرمایند:
«عاتِبْ أَخَاکَ بِالْإِحْسانِ إلَیْهِ وَارْدُدْ شَرَّهُ بِالْإِنْعَامِ عَلَیْهِ؛ برادرت را در برابر کار خلافى که انجام داده است به وسیله نیکى سرزنش کن، و شر او را از طریق انعام و احسان به او برگردان».[۱۴]
رسول خدا صلى الله علیه و آله در پاداش کسانى که عفو مىکنند مىفرمایند:
«اذا کانَ یومُ القِیامَهِ نَادى مُنادٍ: مَنْ کانَ أجْرُهُ عَلَى اللَّهِ فَلْیَدخُلِ الجنَّهَ، فَیُقال: مَن ذَا الَّذِی أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ؟ فَیُقال: العَافُونَ عَنِ النّاسِ، یَدخُلونَ الجنّهَ بِغَیْرِ حِسَابٍ؛
هنگامى که روز قیامت مىشود کسى از سوى خداوند ندا مىدهد که هر کس اجر او بر خداست وارد بهشت شود، گفته مىشود: چه کسى اجرش بر خداست؟ در جواب به آنها مىگویند: کسانى که مردم را عفو کردند، آنها بدون حساب داخل بهشت مىشوند».[۱۵]
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرموده است:«عَلَیْکُمْ بالعَفْوِ، فإنَّ العَفْوَ لایَزِیدُ العَبْدَ إلّاعِزّاً، فَتَعافُوا یُعِزِّکُمُ اللَّهُ؛
بر شما باد به گذشت، زیرا که گذشت جز بر عزّت بنده نمىافزاید. پس یکدیگر را گذشت کنید، تا خداوند شما را عزّت بخشد».[۱۶]
و همان حضرت فرموده است:«مَن کَثُرَ عَفُوهُ مُدَّ فى عُمرِهِ؛ هر کس پرگذشت باشد، عمرش دراز شود».[۱۷]
خداوند نیز بخشنده است، در حدیثى آمده که عربى بادیهنشین نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله آمد و گفت: «یا رسولَ اللَّه، مَن یُحاسِبُ الخَلْقَ یومَ القِیامَهِ؟ قالَ: اللَّهُ عزّوجلّ. قالَ: نَجَوْنا وَ رَبِّ الکَعْبَهِ. قالَ: وکیفَ ذلکَ یا أعْرَابیُّ؟ قالَ: لأنَّ الکریمَ إذا قَدَرَ عَفا؛ عرب گفت: اى رسول خدا در روز قیامت چه کسى به حساب خلایق مىرسد؟ فرمود: خداوند عزوجل. بادیهنشین گفت: به خداوندگار کعبه سوگند که نجات یافتهایم. حضرت فرمود: چگونه، اى بادیهنشین؟ عرض کرد: زیرا کریم هرگاه قدرت یابد، ببخشاید».[۱۸]
[۱]. نهجالبلاغه، حکمت ۲۵
[۲]. سوره اعراف، آیه ۱۸۲
[۳]مفردات راغب، ریشه« استدراج»
[۴] تفسیر نمونه، ج ۷، ذیل آیات ۱۸۲ و ۱۸۳ سوره اعراف
[۵] تفسیر نمونه، ج ۲۴، ذیل آیات ۴۲-/ ۴۵ سوره قلم
[۶] نهجالبلاغه، حکمت ۱۰
[۷] بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۲۳۶
[۸] همان مدرک، ص ۵۰
[۹] أعلام الدین، ص
[۱۰] نهجالبلاغه، حکمت ۱۱
[۱۱] سوره نصر، آیه ۲
[۱۲] سوره حجر، آیه ۸۵
[۱۳]. صحیفه سجّادیه، دعاى ۲۰( دعاى مکارم الاخلاق)
[۱۴] نهجالبلاغه، حکمت ۱۵۸
[۱۵] تفسیر نمونه، ج ۲۰، ذیل آیات ۳۷-/ ۴۰ سوره شورى
[۱۶] اصول کافى، ج ۲، ص ۱۰۸
[۱۷] أعلام الدین، ص ۳۱۵
[۱۸] تنبیه الخواطر، ج ۱، ص۹