به گزارش «شیعه نیوز»، آیت الله سبحانی به سه شبهه ای که اخیرا رسانه های بیگانه پیرامون قرآن کریم(قصاص، پیشنهاد لوط درباره دخترانش و قصاص نشدن آزاد در برابر غلام) مطرح کردند، به طور مبسوط پاسخ داد.
متن پرسش و پاسخ به شرح زیر است:
۱.قصاص چگونه مایه حیات و زندگى است؟
قرآن مجید، قصاص جانى را مایه حیات براى جامعه معرفى مى کند و مى فرماید:(وَ لَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاهٌ یَا أُولِی الأَلْبَابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ) و براى شما در قصاص، حیات و زندگى است، اى صاحبان خرد! شاید شما تقوا را پیشه کنید».
در این جا این سؤال مطرح است، چگونه کشتن قاتل، مایه حیات و زندگى براى جامعه است، در حالى که با قتل او، یک نیرو را از جامعه کم مى شود و زندگى انسان دیگرى نیز پایان مى پذیرد.
پاسخ
پیش از آن که به پاسخ این سؤال بپردازیم، موضع قرآن را نسبت به حفظ و اهمیت نفوس محترمه یادآور شویم:
قرآن مجید، قتل یک انسان را بدون این که کسى را کشته یا فسادى در روى زمین انجام داده باشد، معادل با قتل همه انسان ها مى داند، آنجا که مى فرماید:(مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْس أَوْ فَسَاد فِی الأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا )«هرکس انسانى را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روى زمین از سوى او بکشد گویا همه انسان ها را کشته است».
آنگاه در ذیل آیه، کمک به حیات انسانى را چنین معرفى مى کند:( وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا) .«هرکس انسانى را از مرگ رهایى بخشد، گویا همه مردم را زنده کرده است».
براى جلوگیرى از هر نوع خون ریزى، کیفرى را در سراى دیگر معرفى مى کند که براى انسان هاى عاقل بازدارنده است، چنان که مى فرماید:(وَمَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِیهَا وَغَضِبَ اللهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِیماً). «هرکس فرد با ایمانى را از روى عمد بکشد مجازات او دوزخ است که جاودانه در آن مى ماند و خداوند بر او غضب مى کند و او را از رحمتش دور مى سازد و عذاب دردناکى براى او آماده ساخته است».
۳.قرآن، براى بازدارندگى از این گناه، براى ولىّ مقتول اجازه قصاص داده است بشرط این که از حدّ تجاوز نکند، چنان که مى فرماید:(وَلاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ التی حَرَّمَ اللهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَانًا فَلاَ یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ کَانَ مَنْصُورًا)«کسى را که خداوند جانش را محترم شمرده نکشید جز به حق و آن کس که مظلوم کشته شده، براى ولى او اختیار و حق قصاص قرار داده ایم، اما در قتل اسراف نکند، چرا که او مورد حمایت است».
این آیات، حاکى از آن است که آیین اسلام، نسبت به خون انسان اهمیت بیشترى داده و جز در دو مورد، اجازه قتل نداده است و آن این که، انسان مفسد باشد و یا انسان بى گناهى را بکشد.
امیرمؤمنان(علیه السلام) در یکى از خطبه هاى خود، فلسفه قصاص را چنین معرفى مى کند:«وَالْقِصَاصَ حَقْناً لِلدِّمَاءِ». «تشریع قصاص براى صیانت از خونریزى است». زیرا انسانى که قاصد قتل کسى باشد، آنگاه که متوجه شود، در برابر عملش قصاص مى شود، ۹۰% از نیت خود برمى گردد.
تا این جا، به عنوان مقدمه، موضع قرآن نسبت به ارزش نفوس، روشن شد، اکنون به شبهاتى که پیرامون این تشریع نورانى مطرح شده است، پاسخ مى گوییم:
قصاص، تکرار جرمى است که قاتل مرتکب شده است
یک انسان سنگدل، اگر فردى را کشته است، نیرویى را از جامعه کم کرده است. کشتن او به عنوان قصاص، تکرار همان جرم، یعنى کم کردن یک نیرو از جامعه است؟
پاسخ:
معترض به مسأله قصاص از دیده فردى نگریسته، و لذا قصاص را کاهش نیرویى از جامعه قلمداد مى کند و آن را تکرار جرم مى داند، در حالى که اگر به مسأله قصاص از دیده مصالح اجتماعى بنگریم، عمل قصاص بسان بریدن عضو فاسد از یک بدن سرطانى است که چه بسا طبیب، بریدن عضوى را براى حفظ اعضاى دیگر تجویز مى کند. تو گویى جامعه به سان بدن یک انسان است که یک عضو آن به فساد گراید و حفظ آن، نه تنها مفید نخواهد بود، بلکه جرم او گسترش پیدا مى کند، نتیجه این که، تشریع قصاص قانون زیبایى است که دیگران را از ارتکاب این جرم باز مى دارد.
قصاص با رأفت و رحمت سازگار نیست
مسلمانان از پیامبر(ص) نقل مى کنند که فرمود:«من لا یَرحَم لا یُرحَم»، «آن کس که رحم نکند، مورد رحمت قرار نمى گیرد»، بنابراین کشتن قاتل بر خلاف رأفت انسانى است.
پاسخ
معترض تصور کرده است که رأفت در همه جا محبوب و زیباست، در حالى که رأفت بر چنین انسان جانى، نوعى ستم بر جامعه است، که دست او را در ادامه جنایت، باز مى گذارد و در حقیقت ترحم بر چنین فردى به سان ترحم بر گرگى است که بر گله حملهور شده است و به قول سعدى
ترحّم بر پلنگ تیز دندان *** ستمکارى بود برگوسفندان
۳.قصاص نوعى انتقام گرایى است و این کار مذمومى است
معمولاً ولىّ دم به عنوان انتقام از جانى دست به قصاص مى زند، در حالى که انتقام چیز خوبى نیست.
پاسخ
ممکن است حسّ انتقام در ولىّ دم به وجود آید، امّا تشریع قانون قصاص از حفظ نظم و امنیت سرچشمه مى گیرد. خدایى که این قانون را تصویب کرده است منزه از روح انتقام است، بلکه او براى صیانت جامعه از گسترش این بیمارى، چنین قانونى را تشریع کرده است.
۴.فرد جانى بیمار است، باید او را معالجه کرد
گاهى تصور مى شود که همه جانیان به خاطر بیمارى روانى دست به قتل مى زنند، و باید قاتل را در بیمارستانى معالجه کرد نه این که او را به چوبه دار بست.
پاسخ
آنچه که در این اعتراض آمده است، یک اندیشه خام و دور از حقیقت است. بررسى پرونده هاى جنایتکاران، حاکى از آن است که آنان براى به دست آوردن مقام یا ثروت زیاد، دست به جنایت مى زنند. آیا آن کس که براى سرقت از بانکها گروهى از مأمور و غیره را به خاک و خون مى کشد، بیمار است؟! یا این که به دنبال ثروت هنگفتى است که در یک لحظه به دست آورد؟
۵.بازدارندگى جانى، با اعمال شاقه امکان پذیر است
معترض مى گوید: براى بازدارندگى جانى از تکرار عمل، داروى منحصر به فرد این است که او را مجبور به اعمال شاقه کنیم یا این که او را مادام العمر زندانى کنیم.
پاسخ
مقصود از اعمال شاقه چیست؟یعنى او را وادار کنیم که سنگ به بالاى کوه ببرد یا مانند کارگران، کار کند؟ اوّلى امکان پذیر نیست و دومى مایه اختلاط او با جامعه است که دیگران را هم آلوده مى کند. امّا زندانى کردن نیز اثر مطلوبى ندارد، چه بسا زندان براى آنان آموزشگاهى براى جنایت هاى بزرگتر و راه گریز از قانون مى شود.
در پایان، یادآور مى شویم: کسانى که مدعى الغاى قانون قصاص هستند، در واقع مى خواهند چراغ سبزى به مجرمان نشان بدهند، و لذا جنایت ها روز به روز افزایش پیدا مى کند.
سؤال دوم: پیشنهاد لوط درباره دخترانش چگونه تفسیر مى شود؟
قرآن مجید مى فرماید:(وَجَاءَهُ قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ وَمِنْ قَبْلُ کَانُوا یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ قَالَ یَا قَوْمِ هَؤُلاَءِ بَنَاتِی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ فَاتَّقُوا اللهَ وَلاَ تُخْزُونِ فِی ضَیْفِی أَلَیْسَ مِنْکُمْ رَجُلٌ رَشِیدٌ)«قوم او به سرعت به سراغ او آمدند و قبلاً نیز کارهاى بد انجام مى دادند، گفت: اى قومِ من! اینها دختران من هستند براى شما پاکیزه ترند، با آنها ازدواج کنید و از زشتکارى چشم بپوشید. از خداوند بترسید و مرا در مورد میهمانانم رسوا نسازید، آیا در میان شما یک مرد فهمیده و آگاه وجود ندارد؟».
از مجموع آیه استفاده مى شود، آن گاه که قوم لوط آن مردم تبهکار به گمان این که فرشتگان، انسان هستند، تصمیم گرفتند، که آنها را مورد آزار و اذیت جنسى قرار دهند، حضرت لوط پیش از آنکه متوجه شود که آنها فرشتگانى در صورت انسان هستند، در مقام دفاع آمد و رو به قوم خود کرد و گفت: دختران من در اختیار شما، آنها انسان هاى پاکدامنى هستند، در اینجا سؤال مطرح است که چگونه این نبىّ عظیم الشأن دختران خود را به به این قوم پست و تبهکار، پیشنهاد مى کند؟
پاسخ
در تفسیر آیه دو احتمال است:
۱.مقصود از «دخترانم» دختران قوم خود مى باشد و اصولاً رئیس یک قبیله، دختران قبیله را دختران خود مى داند، و پسران آنها را پسران خویش مى شمارد و مقصودش این است که بروید و با جنس مخالف ازدواج کنید و عمل طبیعى انجام دهید گواه بر این که منظور از «بناتى» دختران صلبى نیست جمله (وَجَاءَهُ قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ)([۸])«قوم او شتابان به نزد او آمدند» و تاریخ مى گوید: حضرت لوط دو دختر بیشتر نداشت، آیا دو دختر براى قوم صدهزار نفرى کافى بود؟! و این قرینه است که مراد دختران قبیله است که به منزله دختران خود او هستند.
۲.احتمال دیگر این است که دختران صلبى باشد ولى مسلماً نظرش این است که با دختران او از طریق نکاح صحیح عمل انجام دهند و اگر کلمه نکاح صحیح در آیه نیامده به خاطر این است که آیه در مقام بیان تمام خصوصیات موضوع نیست، فقط در مقام بیان این است که حضرت لوط به آنها چنین پیشنهادى را کرد، اما این که خصوصیات این پیشنهاد چه بوده به آن ناظر نیست.
مثلاً فردى خداى نکرده دچار گناه رابطه نامشروع مى شود، فردى عاقل به او نصیحت مى کند و مى گوید: عزیزم این عمل را ترک کن و به سراغ دختر فلانى برو هرگز مقصود این نیست که با آن عمل نامشروع انجام بده بلکه مراد این است که از طریق ازدواج شرعى و قانونى به مقصود خود برس و اگر کلمه ازدواج را نمى گوید به خاطر آن که در مقام بیان تمام جزئیات موضوع نیست.
سؤال سوم: چرا آزاد در برابر قتل غلام، قصاص نمى شود؟
قرآن مجید، در مورد اصنافى که باید در برابر قتل دیگرى قصاص شوند، چگونه مى فرماید:(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصَاصُ فِی الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالأُنْثىَ بِالأُنْثىَ فَمَنْ عُفِىَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْء فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسَان ذَلِکَ تَخْفِیفٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَرَحْمَهٌ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِکَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِیمٌ).«اى افرادى که ایمان آورده اید حکم قصاص در مورد کشتگان، بر شما نوشته شده است: آزاد در برابر آزاد و برده در برابر برده و زن در برابر زن، پس اگر کسى از سوى برادر دینى خود چیزى به او بخشیده شود حکم قصاص او تبدیل به خونبها گردد. باید از روش پسندیده پیروى کند و قاتل نیز به یکى دیه را به ولىّ مقتول بپردازد. این تخفیف و رحمتى از ناحیه پروردگار شماست، و هرکس از آن تجاوز کند، عذاب دردناکى خواهد داشت».
سؤال درباره آیه این است: از دو فقره (وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالأُنْثىَ بِالأُنْثىَ) استفاده مى شود که برده در مقابل برده کشته مى شود ولى آزاد در مقابل برده کشته نمى شود و همچنین زن در مقابل زن کشته مى شود ولى مرد در مقابل زن کشته نمى شود و این مفهوم با آیات قرآنى که همه انسان ها را یکسان معرفى مى کند، سازگار نیست. خداوند مى فرماید: (یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَر وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ)«اى مردم! ما شما را از یک مرد یک زن آفریدیم، و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید، اینها ملاک امتیاز نیست، گرامى ترین شما نزد خداوند، با تقواترین شماست، خداوند دانا و آگاه است».
پاسخ
قبلاً یادآور مى شویم ما در صدد تفسیر آیه هستیم، بحث فقهى، جدا از بحث تفسیرى است، بحث فقهى را به جاى خود موکول مى کنیم. از این جهت یادآور مى شویم که آیه مفهوم مخالف ندارد، اعتراض بر پایه این است که آیه داراى مفهوم مخالف است یعنى اگر آزادى برده اى را بکشد آزاد کشته نمى شود یا مردى زنى را بکشت، مرد کشته نمى شود. ولى آیه فاقد چنین دلالت است.
اینک تفسیر هر دو فقره به دو وجه:
۱.در جاهلیت، اگر برده اى برده دیگرى را مى کشت، چه بسا صاحب برده مقتول به کشتن آن فرد قاتل اکتفا نمى کرد، بلکه به دیگر ممتلکات و نزدیکان صاحب آن غلام هم دست درازى مى کرد. آیه در مقام این است که در برابر برده فقط برده اى کشته مى شود و نه بیشتر. پس ولىّ دم حق ندارد، به دیگر ممتلکات و متعلّقات صاحب این برده قاتل دست ببرد.
ممکن است آیه معناى دیگرى داشته باشد و آن ردّ یک تصور اشتباه است و آن این که «اگر غلامى که مربوط به یک مقام عالى در کشور است، غلام یک انسان عادى را کشت در این مورد حق قصاص ساقط مى شود، چون صاحبان این دو غلام، از نظر موقعیت اجتماعى با هم متفاوتند»، آیه در مقام این اندیشه است که این نوع اختلاف سبب نمى شود که از قصاص صرف نظر شود، همچنین اگر زن مقتول از طبقه متوسط، و زن قاتل متعلق به طبقه برتر باشد، این تفاوت ها سبب نمى شود که حکم قصاص جارى نشود.
از این دو بیان استفاده مى شود که هر دو جمله فاقد مفهوم هستند. فقط دال بر این است که وحدت جنسى یا صنفى (هر دو زن بودن و هر دو غلام بودن) در اجراى قصاص کافى است، و اما اگر مقتول غلام بود و قاتل فرد آزاد و یا مقتول زن بود و قاتل مرد، هر دو فقره از آیه به حکم این دو موضوع نظر ندارند.
در پایان: صرف نظر از مسأله برده و آزاد، اتفاقاً در فقه اسلام مرد به خاطر زن کشته مى شود، مشروط به این که نصف دیه مرد پرداخت شود، چون دیه مرد دو برابر دیه زن است، ولىّ دم اگر بخواهد مردى را به خاطر کشتن یک زن، قصاص کند، کافى است که با پرداخت نصف دیه، حکم قصاص اجرا شود.
این اصل در فقه ما مورد توجه قرار نگرفته است در حالی که در قرآن در مورد قوم نوح آمده است که نوح عرض می کند اگر اینان زاد و ولد نمایند جز کافر از اینان به عرصه نمی رسد یعنی جامعه تا این اندازه در فساد افراد نقش دارد
فقه ما به نسبت این مطلب مسکوت است درحالی که در قرآن تصریحاً امده است .