به گزارش «شیعه نیوز»، وبگاه خبری «الوطن آنلاین» سوریه در یادداشتی با عنوان «چرا ترکیه برای اشغال حلب بازار گرمی میکند»، به تحلیل قضیه شایعهپراکنی اخیر رسانههای ترکیه درباره تلاش این کشور برای الحاق حلب دومین شهر بزرگ سوریه به مناطق تحت اشغال خود، پرداخت که یک سال و نیم پیش به دست ارتش و نیروهای مقاومت سوریه آزاد شد.
در این یادداشت آمده است: در دنیای سیاست، نظیر زندگیمان «هر چقدر راه امنتر میشود نه تنها باید از دامها بر حذر باشیم» و بلکه باید مصداق این ضرب المثل انگلیسی «در عین حال که آرزوی چیزهای بهتر را داریم، برای اتفاقات بدتری آماده باشیم».
شاید اتفاقات شمال سوریه و بخصوص شمال غرب این کشور بهترین نمونه این مساله است، اما مساله جدید چیست؟ با بسته شدن قریب الوقوع پرونده جنوب سوریه با سرعتی غیرقابل پیشبینی، سوال همیشگی این است که مقصد بعدی ارتش سوریه کجاست؟
دستاوردهای ارتش سوریه و متحدانش در تمام خاک سوریه نشان میدهد که إدلب مقصد بعدی است، چون تنها استانی است که خارج از کنترل دولت و تحت تسلط گروههای تکفیری از جمله القاعده است.
اما درباره منطقه شمال شرق سوریه و در رأس آن «رقه» قضیه متفاوت است، چون امکان دستیابی به راه حلی میانه طی تضمینهایی بینالمللی برای ورود نیروهای ارتش سوریه به آنجا وجود دارد.
در همین رابطه مذاکراتی جریان دارد و تا حدی هم پیش رفته است آن هم پس از اینکه نیروهای دموکراتیک سوریه احساس کردند، آمریکا پشت آنها را در منبج خالی کرده و در دیگر مناطق هم همین رویه را پیش خواهد گرفت، آن هم به دلیل فضای مثبتی که در نشست بین روسای جمهوری آمریکا و روسیه در هلسینکی پدیدار بود.
اما به نظر میرسد که اوضاع در إدلب کاملا متفاوت است، و اغراق نکردهایم اگر بگوییم همه دنیا نفسهای خود را در انتظار نتایج این نبرد در سینه حبس کردهاند، حتی آنهایی که دروغ میگویند و تروریستهای آنجا را مخالفان و انقلابیونی میخوانند که به دنبال سرنگونی نظام حاکم بر سوریه هستند.
آنها خوب میدانند که امروز إدلب خطرناکترین منطقه جهان محسوب میشود، چون انباری از تروریستها و افراگرایانی است که جز رژیم وهابی عربستان با آن برابری نمیکند، با این تفاوت که دومی با همه افراطی بودنش به عنوان یک کشور شناخته شده است.
ترکیب تروریستهای حاضر در شهر إدلب که غالبا وابسته به جبهه النصره از شاخههای القاعده در سرزمین شام هستند به علاوه کسانی که از دیگر استانها به إدلب رفتهاند، چون مخالف حلوفصل وضعیت خود و آشتی با دولت سوریه بودند، چه بسا موید این قضیه است که پیدا کردن راه حلهایی مشابه اتفاقی که برای غوطه افتاد، بعید به نظر میرسد، یا حداقل تا زمان آغاز نبرد در إدلب درباره آن تامل میشود تا تروریستها بفهمند که تصمیم ارتش سوریه برای بازپسگیری هر وجب از خاک سوریه مسالهای شوخیبردار نیست، اما موضع ترکیه چه خواهد بود؟
نکته جالب این است که رژیم ترکیه امروز در موقعیتی شکست خورده قرار دارد، اما رهبری سوریه با نبرد قابل انتظار إدلب بر این اساس رفتار میکند که کسی که از موج بزرگ تهدیدهای آمریکا و اسرائیل در جنوب سوریه هراسی به دل راه نداد تهدیدهای ترکیه و هشدارهایش درباره فروپاشی توافقات آستانه در صورت حمله ارتش سوریه به إدلب هم برایش بهایی ندارد.
اما وعدهها و تضمینهای داده شده به تروریستهای إدلب درباره اینکه ترکیه برای جلوگیری از سقوط إدلب دست بسته نخواهد بود، زمانی هم که ارتش سوریه قصد بازپس گیری حلب را داشت، شنیده شده بود.
این رجز خوانیها آن هم از سوی رژیم ترکیه که همچنان سعی در اشاعه اکاذیب درباره توانمندی و تسلط خود بر پرونده سوریه دارد، عادی است بخصوص که بوقهای رسانهای آن پا را فراتر نهاده و زمزمه بازگشت حلب به آغوش حکومت جنایتکار عثمانی شنیده میشود.
تازهترین این شایعات را روزنامه «ینی شفق» نزدیک به نظام ترکیه منتشر کرد که از گفتوگوهایی بین ترکیه، روسیه و ایران خبر داد که قرار است در نهایت به تحویل شهر حلب توسط نظام سوریه به ترکیه به منظور بازسازی آن منجر شود. این روزنامه صرفا به همین خیالپردازی اکتفا نکرده و گفت که اجرای چنین توافقی و مرتبط کردن آن با توافق الفوعه و کفریا به سادگی این معنا را میدهد که تشکیل کریدورهای طائفهای و قومی در سوریه موضوعی واقعی شده است.
با این حساب رژیم ترکیه نه تنها برای حفظ إدلب تبلیغ میکند بلکه خیلی ساده برای بازپس گیری حلب هم بازار گرمی میکند.
این مداخله بی رویه ترکیه به سادگی نشان میدهد که رژیم ترکیه بحران موجودیت در شمال سوریه را تجربه میکند؛ زیرا امکان صلح تقریبا غیرممکن است و اعتبار ترکیه در بوته محک است، بنابراین آیا نبرد إدلب بیشتر از آنچه تصور میشود به ما نزدیک است؟
از زمان اعلام توافق الفوعه و کفریا که به تخلیه این دو شهرک از اهالی و مدافعان آن منجر شد، حرف و حدیثها درباره این ایده زیاد شد که خالی کردن این دو شهرک با هدف آغاز نبرد إدلب صورت گرفته تا ارتش و متحدانش راحتتر عملیات نظامی را کلید بزنند.
اما واقعیت این است که این ادعاها از سر احساس و آروزست نه چیز بیشتری، چون واقعیت حال میگوید که وقوع نبرد إدلب در حالی که رزمندگان الفوعه و کفریا در آنجا میماندند، شرایط بهتری ایجاد میکرد، چون آنها به یک مرکز پشتیبانی و کمک به نیروهای خط مقدم حمله به إدلب تبدیل میشدند.
در همین حال، این گفتهها که تخلیه الفوعه و کفریا برای حفظ جان غیرنظامیان با آغاز عملیات إدلب صورت گرفته هدفی جز کم ارزش کردن جانفشانیهای اهالی این دو روستا که قریب به هفت سال در برابر تروریسم مقاومت نشان دادند، نداشت.
مهمتر اینکه همه کسانی که در الفوعه و کفریا هستند اعم از مدافعان این شهر اساسا غیرنظامی هستند و همچنین برخی از افرادی که پس از تسلط تروریستها بر منطقه وادی الضیف، به این دو روستا پناه آوردند.
اما تخلیه الفوعه و کفریا به معنای یکی از دو موضوعی است که در ادامه به آن اشاره میشود:
نخست، شیوه آغاز حمله آتی به سمت إدلب است که احتمالا از ریف لاذقیه و جسرالشغور (جنوب غرب استان ادلب) آغاز میشود که در نتیجه آن تروریستها به سمت جنوب و شمال آواره شده و اهرم فشاری بر الفوعه و کفریا درست میکنند اما با تخلیه این دو روستا این کار برای آنها میسر نمیشود. بنابراین رهبری سوریه ولو به طور جزیی برگه برندهای را از دست تروریستها بیرون کشیده است.
اما مساله دوم این است که رهبری سوریه میخواهد پاسخ کسانی را بدهد که با هر توافق آشتی تبلیغ فرضیه تغییر بافت جمعیتی را میکنند و در اینجا هم قضیه وارونه نشان داده شد و اگر مساله آن گونه که برخی رواج میدهند برای تغییر بافت جمعیتی الفوعه و کفریا بوده است، چگونه ممکن است رهبری سوریه توافقی را بپذیرد که در ازای آن یک برگه مهمی مربوط به بافت جمعیتی سوریه را از دست بدهد در حالی که به نظر میرسد مجبور به از دست دادن آن هم نیست.
از آنچه گفته شد، معلوم میشود که نبرد إدلب آن گونه که برخی تصور میکنند در آینده نزدیک رخ نخواهد داد، شاید اعلامیه دو روز قبل وزارت دفاع روسیه درباره افزایش فعالیت جبهه النصره و حق ارتش سوریه در اتخاذ تدابیری برای پاسخ به فعالیتهای تروریستی اولین تیر شلیک شده برای آغاز نبرد إدلب تلقی شود.
اما در واقع فراهم شدن مقدمه عملیات إدلب به دو دلیل چندین هفته دیگر به طول خواهد انجامید، نخست اینکه اختلاف و درگیری بین گروههای تروریستی هم بالا گرفته و حالا آنها به حال خودشان رها میشوند تا خوب به جان یکدیگر بیفتند.
و مساله دوم که مهمتر است به طور مشخص به نظام ترکیه مربوط میشود که هنوز خود را برنده بزرگتر تحولات سوریه میداند، اما در نهایت در صورت موفقیت مذاکرات، ورود ارتش سوریه به شهر منبج آغازی بر پایان رؤیاهایی است که در زمان و مکان مناسب در إدلب دفن میشود.
نویسنده در پایان آورده است: آیا ما نگفتیم همه دنیا منتظر نبرد إدلب هستند؟ فقط نظام ترکیه را در آنجا رها کنید تا با آرامش پیش رود و احساس کند که مسیر امنیت دارد، اما احتمالا او این فرضیه را به فراموشی سپرده که شاید در کمینی گرفتار آمده باشد؛ آیا زیباتر از کمینهایی که سر فرصت فراهم میشود، وجود دارد؟