۰
بمناسبت سالروز شهادت امام جعفر صادق (عليه السلام )

شخصيت علمي امام صادق (عليه السلام )

آنچه به دوره امامت حضرت امام صادق(عليه السلام) ويژگي خاصي بخشيده، استفاده ازعلم بي کران امامت، تربيت دانش طلبان و بنيان گذاري فکري و علمي مذهب تشيع است.
کد خبر: ۱۵۸۴
۰۰:۰۰ - ۱۳ آبان ۱۳۸۶

«شیعه نیوز»:

عالم آل محمد(صلّي الله عليه وآله)
آنچه به دوره امامت حضرت امام صادق(عليه السلام) ويژگي خاصي بخشيده، استفاده ازعلم بي کران امامت، تربيت دانش طلبان و بنيان گذاري فکري و علمي مذهب تشيع است. در اين باره چهار موضوع قابل توجه است:
الف ـ دانش امام.
ب ـ ويژگي هاي عصر آن حضرت که منجر به حرکت علمي و پايه ريزي نهضت علمي شد.
ج ـ اولويت ها در نهضت علمي.
د ـ شيوه ها و اهداف و نتايج اين نهضت علمي.

دانش امام
شيخ مفيد مي نويسد: آن قدر مردم از دانش حضرت نقل کرده اند که به تمام شهرها منتشر شده وکران تا کران جهان را فراگرفته است و ازهيچ يک از علماي اهل بيت (عليهم السلام) به اندازه امام صادق(عليه السلام) حديث نقل نشده است.

اصحاب حديث، راويان آن حضرت را با اختلاف آرا و مذاهبشان گردآورده و عددشان به چهار هزار تن رسيده و آن قدر نشانه هاي آشکار بر امامت آن حضرت ظاهر شده که دلها را روشن و زبان مخالفان را از ايراد شبهه لال کرده است.

سيد مومن شافعي نيز مي نويسد: مناقب آن حضرت بسيار است تا آن جا که شمارشگر حساب ناتوان است از آن. ابوحنيفه مي گويد: من هرگز فقيه تر از جعفربن محمد(عليه السلام) نديده ام و او حتما داناترين امت اسلامي است.

حسن بن زياد مي گويد: از ابوحنيفه پرسيدم: به نظرتوچه کسي در فقه سرآمد است؟ گفت: جعفربن محمد(عليه السلام). روزي منصوردوانيقي به من گفت: مردم توجه زيادي به جعفربن محمد (عليه السلام) پيدا کرده اند و سيل جمعيت به سوي او سرازير شده است. پرسشهايي دشوار آماده کن و پاسخ هايش را بخواه تا او از چشم مسلمانان بيفتد.

من چهل مسئله دشوار آماده کردم. هنگامي که وارد مجلس شدم، ديدم امام در سمت راست منصور نشسته است. سلام کردم و نشستم. منصور از من خواست سوالاتم را بپرسم. من يک يک سوال مي کردم و حضرت در جواب مي فرمود: درمورد اين مسئله، نظر شما چنين و اهل مدينه چنان است وفتواي خود را نيز مي گفتند که گاه موافق و گاه مخالف ما بود.

ويژگي هاي عصر آن حضرت
عصر امام صادق(عليه السلام) همزمان با دو حکومت مرواني و عباسي بود که انواع تضييق ها و فشارها بر آن حضرت وارد مي شد بارها او را بدون آن که جرمي مرتکب شود، به تبعيد مي بردند. ازجمله يکبار به همراه پدرش به شام و بار ديگر در عصر عباسي به عراق رفت.

يکبار در زمان سفاح به حيره و چند بار در زمان منصور به حيره، کوفه و بغداد رفت.

با اين بيان، اين تحليل که حکومت گران به دليل نزاع هاي خود، فرصت آزار امام را نداشتند و حضرت در يک فضاي آرام به تأسيس نهضت علمي پرداخت، به صورت مطلق پذيرفتني نيست، بلکه امام با وجود آزارهاي موسمي اموي و عباسي از هر نوع فرصتي استفاده مي کرد تا نهضت علمي خود را به راه اندازد و دليل عمده رويکرد حضرت، بسته بودن راه هاي ديگر بود.

چنان که امام از ناچاري عمدا روبه تقيه مي آورد. زيرا خلفا درصدد بودند با کوچکترين بهانه اي حضرت رااز سرراه خود بردارند.

لذا منصورمي گفت: جعفربن محمد مثل استخواني در گلو است که نه مي توان فرو برد ونه مي توان بيرون افکند. برهمين اساس خلفا درصدد بودند ولو به صورت توطئه، حضرت را گرفتار و در نهايت شهيد کنند.

همانگونه که درتاريخ نيز ثبت مي باشد، منصورتا بدانجا پيش مي رود که جاسوساني در لباس دوست براي فريب امام (عليه السلام) روانه مي گرداند تا شايد بتواند با نيرنگ روابط سياسي امام و شيعيانشان درخراسان را آشکار ساخته وامام را درکام توطئه اندازد، اماعلم لدني وعنايت پروردگار درايت و فراست امام رابرانگيخته وموجبات رسوائي هرچه بيشتر منصور را فراهم مي سازد.

آري اين همه نشان از اختناق و فشاري دارد که مانع از هر نوع اقدام عليه حکومت وقت مي شد، لذا امام به سوي تنها راه ممکن که همان ادامه مسير پدر بزرگوارش امام باقر(عليه السلام) بود، روي آورد و از در دانش و علم وارد شد.

اولويت ها در نهضت علمي
حقيقت اين است که جريان نفاق، خطرناک ترين انحرافي است که از زمان پيامبراکرم(صلّي الله عليه وآله) شروع شده و در آيات مختلفي بدان اشاره شده است؛ مانند آيات 7 و 8 سوره منافقين. اين حرکت هرچند در زمان پيامبر نتوانست در صحنه اجتماعي بروز يابد، اما از اولين لحظات رحلت, تمام هجمه هاي منافقان به يکباره برسراهل بيت عليهم السلام فرو ريخت.

لذا مرحوم علامه طباطبايي (ره) مي نويسد: هنگامي که خلافت ازاهل بيت (عليهم السلام) گرفته شد، مردم روي اين جريان از آن ها روي گردان شدند و اهل بيت (عليهم السلام) در رديف اشخاص عادي بلکه به خاطر سياست دولت وقت، مطرود از جامعه شناخته شدند و در نتيجه مسلمان ها از اهل بيت (عليهم السلام) دور افتادند و از تربيت علمي وعملي آنان محروم شدند.

البته امويان به اين هم بسنده نکردند وبا نصب علماي سفارشي خود، کوشيدند از مطرح شدن ائمه اطهار (عليهم السلام) از اين طريق نيز جلوگيري کنند.

چنانچه معاويه رسما اعلام کرد: کسي که علم و دانش قرآن نزد اوست، عبدالله بن سلام است و در زمان عبدالملک اعلام شد: کسي جز عطا حق فتوا ندارد و اگر او نبود، عبدالله بن نجيع فتوا دهد. از سوي ديگر مردم از تفسيرقرآن نيزچون علم اهل بيت (عليهم السلام) محروم ماندند با داستانهاي يهود و نصاري آميخته شد و نوعي فرهنگ التقاطي در گذر ايام شکل گرفت.

رفته رفته که قيامهاي شيعي اوج گرفت وگاه فضاهاي سياسي به دلايلي باز شد، دونظريه قيام مسلحانه ونهضت فرهنگي دراذهان مطرح شد.

چون قيامهاي مسلحانه به دليل اقتدار حکام اموي و عباسي عموما با شکست رو به رو مي شد، نهضت امام صادق(عليه السلام) به سوي حرکتي علمي مي توانست سوق پيدا کند تا از اين گذر علاوه بر پايان دادن به رکود و سکوت مرگبار فرهنگي، اختلاط و التقاط مذهبي و ديني و فرهنگي نيز زدوده شود.

لذا اولويت در نهضت امام بر ترويج و شکوفايي فرهنگ ديني و مذهبي و پاسخگويي به شبهات و رفع التقاط شکل گرفت.

تربيت راويان
از گذر ممنوعيت نقل احاديث در مدت زمان طولاني توسط حکام اموي، احساس نياز شديد به نقل روايات و سخن پيامبر(صلّي الله عليه وآله)، امير مومنان(عليه السلام)، امام(عليه السلام) را وامي داشت به تربيت راويان در ابعاد مختلف آن روي آورد. لذا اينک از آن امام در هر زمينه اي روايت وجود دارد و اين است راز ناميده شدن مذهب به (جعفري).

آري! راويان با فراگرفتن هزاران حديث درعلومي چون تفسير، فقه، تاريخ، مواعظ، اخلاق، کلام، طب، شيمي و... سدي در برابر انحرافات ايجاد کردند.

امام صادق(عليه السلام) مي فرمود: ابان بن تغلب سي هزار حديث از من روايت کرده است. پس آن ها را از من روايت کنيد. محمدبن مسلم هم شانزده هزار حديث از حضرت فرا گرفت و حسن بن علي و شامي گفت: من در مسجد کوفه نهصد شيخ را ديدم که همه مي گفتند: جعفر بن محمد (عليه السلام) برايم چنين گفت.

اين حجم گسترده از راويان در واقع، کمبود روايت از منبع بي پايان امامت را در طي دوره هاي مختلف توانست جبران کند و از اين حيث امام(عليه السلام) به موفقيت لازم دست يافت.

آري! روايت از اين امام منحصر به شيعه نشد و اهل سنت نيز روايات فراواني در کتب خود آوردند. ابن عقده و شيخ طوسي در کتاب رجال و محقق حلي در المعتبر و ديگران آماري داده اند که مجموعا راويان از امام به چهار هزار نفر مي رسند و اکثر اصول اربعمإئه از امام صادق (عليه السلام) است و همچنين اصول چهارصدگانه اساسي کتب اربعه شيعه ( کافي، من لا يحضره الفقيه، التهذيب و الاستبصار) را تشکيل دادند.

تربيت مبلغان و مناظره کنندگان
علاوه بر ايجاد خزائن اطلاعات (راويان) که منابع خبري موثق تلقي مي شدند، حضرت به ايجاد شبکه اي از شاگردان ويژه همت گمارد تا به دومين هدف خود يعني زدودن اختلاط و التقاط همت گمارند وشبهات را ازچهره دين بزدايند.

هشام بن حکم، هشام بن سالم، قيس، مومن الطاق، محمد بن نعمان، حمران بن اعين و... از اين دست شاگردان مبلغ هستند.

تاجائي که امام (عليه السلام) در ضمن برخي مناظراتشان شاگردان خود را تشويق مي نمايند تا در حضورامام در فني که تخصص يافته و در آن متبحر شده اند، با ديگران رودررو شده و اين جرأت وقدرت بيان را به نمايش بگذارند.

جالب تر آنکه امام(عليه السلام) درهر فني از يکي از ايشان درخواست مطلب مي نمايد و توان تخصصي افراد را به صحنه مناظره کشيده تا همه بدانند مبلغ دين درفنون تخصصي و ويژه اي که آموزش ديده مي بايست به پاسخ بپردازد.

برخورد با انحرافات ويژه
امام علاوه بر آن دو حرکت اصولي، براي رفع انحرافات ويژه نيز مي کوشيد، مانند آنچه از مرام ابوحنيفه در عراق گريبان شيعيان را گرفته بود، يعني مذهب قياس.

چون در عراق تعداد زيادي از شيعيان نيز زندگي مي کردند و با سني ها از حيث فرهنگي و اجتماعي تا حدودي در آميخته بودند، لذا احتمال تأثير پذيري از قياس وجود داشت. يعني يک آفت دروني که مي توانست شيعيان را تهديد کند، لذا امام در محو مباني مذهب قياس و استحسان تلاش کرد.

مبارزه با برداشت هاي جاهلانه و قرائتهاي سليقه اي از دين نيز در مکتب امام جايگاه ويژه اي داشت و حضرت علاوه بر حرکت کلي و مسير اصلي، به صورت موردي با اين انحرافات مبارزه مي کرد.

از جمله آن ها حکايت معروفي است که باهم مي خوانيم:
حضرت مردي را ديد که قيافه اي جذاب داشت و نزد مردم به تقوا مشهور بود. او دوعدد نان از دکان نانوايي دزديد و به سرعت زير جامه اش مخفي کرد و بعد هم دوعدد انار از ميوه فروشي سرقت کرد و به راه افتاد. وقتي به مريضي مستمند رسيد، آن ها را به او داد.

امام صادق(عليه السلام) شگفت زده نزد او رفت و گفت: چه مي کني؟

او پاسخ داد: دو عدد نان و دوعدد انار برداشتم. پس چهار خطا کردم و خدا مي فرمايد: ( من جإ بالسيئه فلا يجزي الامثلها)؛ هرکس کار بدي بکند کيفرنمي بيند مگر مثل آن را. پس من چهار گناه دارم.

از طرف ديگر چون خدا مي فرمايد: (من جإ بالحسنه فله عشر امثالها)؛ هرکس يک کار نيک انجام دهد، برايش ده برابر ثواب هست. و من چون آن چهار چيز (دو نان و دو انار) را به فقير دادم، پس چهل حسنه دارم که اگر چهار گناه از آن کم کنم، 36 حسنه برايم مي ماند!

امام(عليه السلام) در برابر اين برداشت و قرائت نا صواب که برعدم درک و احاطه کامل به مباني فهم آيات بنا شده بود، پاسخ داد که: ( انما يتقبل الله من المتقين)؛ خداوند کار نيک را از متقين قبول دارد. يعني اگر اصل عمل نا مشروع شد، ثوابي بر آن نمي تواند مترتب باشد.

آري! دوري از منبع و حي و اخبار اهل بيت رسالت، سبب شد مرداني پاي به عرصه گذارند و ادعاي فضل کنند که هرگز مباني فکري قرآن و دين را به خوبي نفهميده اند و از اين روي همواره خود و پيروانشان را به راه خطا رهنمون مي شوند.

هـدف امام صادق(عليه السلام) از گسترش برنامه فرهنگي، چاره جهل امت و تقويت عقيده به مکتب و نظام ونيز ايستادگـي در برابر امـواج کفرآميز و شبهه هاي گمراه کننده و حل مشکلات ناشـي از انحراف حکـومت بـود.

تلاش آن حضرت ازطرفي مقابله با امـواج ناشناخته و فاسد اوضاع سياسـي عهد امـويان وعباسيان بـود که انحرافات عقيدتـي آن، بيشتر معلـول ترجمه کتابهاي يـوناني و فارسـي و هندي و پديد آمدن گروههاي خطـرناک از جمله غلات و زنـديقان و جـاعلان حـديث و اهـل راي و متصـوفه بـود که زمينه هـاي مسـاعد رشـد انحـراف را به وجـود آورده بـودنـد.

امام(عليه السلام) در برابر تمامي آنها ايستادگي کرد و در سطح علمي، با همه مشاجره و مباحثه کـرد و خط افکارشان را بـراي ملت اسلام افشا نمـود و از طـرف ديگـر با تلاشهاي خستگـي ناپذير، مفاهيـم عقيدتـي و احکام شريعت را منتشر ساخت و آگاهـي علمي را پراکند و تـوده هاي عظيـم دانشمندان را به منظورآمـوزش مسلمانان مجهز ساخت.

امام صادق(عليه السلام) مسجـد پيامبر را درمدينه مـحـل تـدريـس خـويش قرار داد و مردم دسته دسته از دور و نزديک به آنجا مـي شتافتند و سـوالات گوناگـون خـود را مطرح و جـواب لازم را دريافت مـي نمـودند.

از جمله استفاده کننـدگان از محضر آن بزرگوار، مالک بن انس، ابوحنيفه، محمد بن حسـن شيباني، سفيان ثوري، ابـن عيينه، يحيـي بن سعيـد، ايـوب سجستانـي، شعبه بـن حجاج،عبـدالملک جريح و ديگران بـودند.

امام صادق (عليه السلام) به پيروان خود فرمان داد که به حاکـم منحرف پناه نبـرند واز داد و ستـد وهمکاري با او خودداري کننـد و به اصحاب و دوستان خـود سفارش مـي کـرد که درهر کار، مخفيانه عمل کنند و تقيه را رعايت نماينـد و درهرعملـي که انجام مي دهند، توجه کامل داشته باشند که دشمنان مخالفانشان متـوجه آن نشونـد.

امام صادق (عليه السلام) دوش به دوش نهضت عظيم علمي و انقلاب فرهنگي، در هر فرصتي به طاغوت زدايي پرداخت. اوهرگز تسليم طاغوت هاي عصرش نشد، بلکه همواره با آنها در ستيز بود و سرانجام در همين راستا او را شهيد کردند.

آن حضرت گر چه قيام را محکوم کرد ولي در مورد قيام مسلحانه به يکي از شاگردانش به نام سدير که در کنار چند عدد گوسفند توقف کرده بودند فرمود: (( والله لو کان لي شيعه بعدد هذه الجداء ما وسعني القعود ))؛ سوگند به خدا اگرشيعيان(راستين) من به اندازه تعداد اين بزغاله ها بودند، خانه نشيني برايم روا نبود و قيام مي کردم. وقتي که سدير آن بزغاله ها را شمرد، هفده عدد بودند.

T

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: