به گزارش «شیعه نیوز»، در حالی که گزارش می رسد که رهبران طالبان به صفوف داعش می پیوندند، این گروه در کل داعش را "غیرقانونی" می خواند و از ایجاد ائتلاف با آن خودداری می کند. رهبران هر دو گروه ادعا می کنند که خلیفه مسلمین جهان هستند. این در حالی است که برخی از کارشناسان به این باورند که هرچند برخی همکاری ها بین دو گروه داعش و طالبان افغان و پاکستانی وجود دارد، اما ایجاد یک ائتلاف کارآمد بین این گروه های افراطی بسیار بعید است. از همین رو هم نبرد قدرت طالبان از زمان ورود داعش به خاک افغانستان تا به امروز ادامه داشته است و در این مصاف گاهی قدرت طالبان چربیده وگاهی هم داعش؛ اما در چند ماه گذشته طالبان در یک تغییر جدی رفقتاری مقرهای داعش در خاک افغانستان را مورد هدف قرار داده و گویا این سیاست را هم در ادامه به صورت جدی پی خواهد گرفت، چرا که طالبان در طی چند حمله اخیر به داعش توانسته قدرت خود را به رخ این گروه بکشد، به گونه ای که منطقه "چقمه چقور" ولسوالی قوش تپه در جریان یک سال گذشته مقر داعش در این شهر محسوب می شد، در حمله 22 اکتبر طالبان به تصرف به تصرف این گروه در آمد. اما دلیل این تغییر رفتار طالبان ناشی از چیست؟ آینده رقابت این گروه های چه سرنوشتی را برای دولت ومردم افغانستان رقم می زند؟ نقش کشورها و بازیگران منطقه و فرا منطقه ای در این سناریوی رقابت گروه های تروریستی چگونه است؟ دیپلماسی ایرانی پاسخ به این سوالات و پرسش هایی از این دست را در گفت و گویی با دکتر عبدالمحمد طاهری، کاردار و اولین مستشار و رایزن فرهنگی وزارت امور خارجه ایران در وزارت معارف افغانستان، کارشناس ارشد مسائل غرب آسیا و تحلیلگر ویژه حوزه افغانستان و پاکستان پی گرفته است که در ادامه می خوانید:
در چند روز اخیر شاهد جولان نیروهای طالبان در خاک افغانستان هستیم، اما نقطه تمایز این جولان ها نسبت به تحرکات پیشین ناظر براین نکته است که علاوه بر هدف قرار دادن مراکز دولتی و نظامی افغانستان و پایگاه های نیروهای ناتو برخی از مقرها و هسته های نظامی داعش را هم مورد هدف خود قرار داده است که آخرین حمله به 22 اکتبر (3 روز پیش ) در منطقه "جوزجان" باز می گردد، شما ریشه های این حملات و رفتار متفاوت طالبان را ناشی از چه عواملی می دانید؟
پاسخ به این سوال را باید در تحرکات داعش دید. من در مصاحبه پیشین با دیپلماسی ایرانی هم اشاره کردم که اکنون خاورمیانه و مشخصا عراق و سوریه دیگر نقاط امنی برای تروریسم با محوریت داعش نیست. بنابراین داعش اکنون در یک جابه جایی، دو مقصد را برای خود متصور است؛ اول کشورهای آفریقایی به خصوص شمال افریقا مانند لیبی، مصر، تونس، الجزایر، مراکش، نیجریه وغیره و مقصد دیگر غرب آسیا و خصوصا افغانستان است. لذا داعش سیاست ارعاب و ناامنی را بهترین استراتژی برای دستیابی به سرزمین جدید و تصرف آن می بیند. لذا این گروه تروریستی در افغانستان برای تصرف هرچه سریع تر و بیشتر سرزمین ها، خشونت خود را در این کشور پررنگ تر کرده است تا بتواند بر سایر گروه های معارض مسلح افغانی چیره شود. با توجه به ژئوپولتیک افغانستان بیشترین مناطقی که می تواند در آن جولان داشته باشند جنوب و جنوب شرق افغانستان است، به ویژه آن که علاوه بر این مناطق داعش اکنون جولان خود را در کابل هم گسترش داده است. با توجه به جمیع این نکات است که طالبان برای جا نماندن از جرگه قدرت خشونت خود را به شکل گسترده تری در قالب عملیات انتحاری و حملات به پایگاه ها و مقرهای داعش مضاف بر حمله به پاسگاه های پلیس و مراکز ناتو نشان داده است تا قدرت خود را به رخ داعشی بکشاند که اکنون پس از سوریه و عراق، افغانستان را مامن و ماوای خود می داند. نکته دیگر این که اگر چه هر دو گروه در نگاه اول به دنبال براندازی و ساقط کردن دولت افغانستان برای ایجاد حاکمیت خود هستند، اما باید گفت که داعش اساسا یک سرزمین و کشوری را برای خود به صورت ثابت و یکسان متصور نیست، چرا که به دنبال تئوری گسترش اندیشه های خود است. اما در سوی دیگر به واقع طالبان تنها به فکر براندازی و ساقط کردن دولت مرکزی افغانستان برای شکل دادن حکومت خود است، چنانی که در پیشینه تاریخی این گروه بارها و بارها مطرح شده است و در دهه 90 میلادی نیز چند سالی حکومت افغانستان را در دست داشت. اما دلیل دیگر جولان طالبان به عدم توانایی پلیس و اردوی ملی افغانستان بازمی گردد. باید اذعان داشت که در این راستا طالبان استراتژی درستی را انتخاب کرده است. طالبان بر این باور است که هر چه قدر پلیس و اردوی ملی با ضربات امنیتی در قالب حملات تروریستی مواجه شود، فرسایش و ناتوانی در آن افزایش یافته و شکاف پررنگ تری میان این نیروی امنیتی و دولت پدیدار خواهد شد. لذا زمان یکه طالبان پایگاه ها، مراکز پلیس و پادگان های آموزشی را مورد حمله خود قرار می دهد به خوبی موید این نکته است که دولت مرکزی توان لازمه را در ادامه امور افغانستان ندارد. از سوی دیگر نیروهای امنیتی هم به دنبال جدایی از دولت هستند، لذا استراتژی ارعاب توسط داعش اکنون در طالبان نیز به خوبی مشاهده می شود تا افغانستان را به عنوان جولانگاه و سرزمین سنتی و قدیمی خود در چنگالش حفظ کند.
یکی از نقاط تفاوت داعش با طالبان درافغانستان ناظر براین نکته است که داعش بواسطه عدم آشنایی با فرهنگ و زبان افغانستان توانایی جولانی مانند سوریه و عراق را ندارد، این مساله می تواند به عنوان امتیاز و برگ برنده طالبان در بازی قدرت با داعش عمل کند. شما این برگ برنده طالبان را تا چه اندازه در برتری او در بازی قدرت این دو گروه موثر می دانید؟
باید بپذیریم همه گروه های طالب رادیکال در افغانستان داعش را علیرغم پارادایم ارعاب قبول نخواهند کرد و با نگاهی به ساختار این گروه های طالب سنتی تنها احتمال می رود که برخی از رگه های جماعت حقانی به داعش بپیوندد یا از آنان پیروی کنند. باید گفت که گروه های رادیکال طالب در افغانستان، هم از نظر محتوا ساختارهای معرفتی و ایدئولوژی با هم تفاوت دارند و هم از لحاظ ساختاری که این تفاوت ساختار می تواند ساختارهای نظامی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را در بر گیرد. در پاسخ به این سوال شما باید این را گفت که نکته مهم داعش به این مساله باز می گردد که این گروه اساسا تعلقی به افغانستان ندارد. لذا برای جولان خود قطعا به همکاری برخی از این گروه های رادیکال سنتی افغانی که با آنان هم خوانی دارد، نیازمند است. از همین رو قطعا حضور داعش در افغانستان با همکاری و همراهی بخش هر چند کوچکی از این گروه ها است. پس باید بپذیریم جناحی از گروه های طالب افغانستان اکنون در داعش حل شده اند و این نهایت حضور داعش در میان گروه های معرض سنتی افغانستان است. لذا مطمئن باشید داعش با سایر گروه های طالب و خصوصا طالبان، نه در بلند مدت که در میان مدت و حتی احتمال دارد کوتاه مدت اختلافات عمیق تری را پیدا کند که حمله 3 روز پیش به مقر داعش توسط طالبان نشانه بارزی از این نکته است. چرا که این گروه (طالبان) با آشنایی کامل به ژئوپولتیک افغانستان، فرهنگ و ساختار قومی - مذهبی آن، توان افزایش قدرت خود را بیش از پیش خواهد داشت و این برگ برنده اگر توسط طالبان به درستی استفاده شود می تواند در غلبه آنها بر داعش کارساز باشد.
اما مزایا و مضرات تشدید اختلافات این دو گروه برای افغانستان چه خواهد بود؟
مزیت تشدید اختلافات این دو گروه از این جهت که باعث ایجاد تفرقه و اختلاف میان این گروه ها خواهد شد، بسیار مفید خواهد بود، چرا که این مساله باعث کاهش قدرت و توان آنان و افزایش تسلط نیروهای دولت مرکزی افغانستان خواهد شد. اما در سوی دیگر تشدید این تنش ها از این جهت برای افغانستان مضر است که در سایه بازی قدرت نا امنی روز به روز بر افغانستان سلطه خواهد یافت. چرا که هر کدام از این گروه ها در سایه پارادایم ارعاب برای نشان دادن قدرت بیشتر دست به حملات و اقدامات ترورریستی و کشتار بیشتری خواهند زد. در این راستا هم تنها مردم افغانستان بیشتر و بیشتر متضرر خواهند شد. ازسوی دیگر هم با از میان رفتن امنیت و گسترش بی نظمی، نه تنها افغانستان که احتمالا کل منطقه غرب آسیا درگیر مضرات این بازی قدرت شود. البته در ادامه هم باید گفت که اکنون در ساختار سیاسی – اجتماعی - امنیتی افغانستان موجی از نا امیدی و درعین حال ترس از شرایط کنونی و آینده کل این کشور را فراگرفته و اگر چنین شرایطی در ادامه استمرار داشته باشد بیشتر به نفع این گروه ها است.
پس با توجه به این نکته عامل اصلی قدرت گیری طالبان در چند وقت اخیر را ناشی از چه عاملی می دانید؟
به صورت صریح و خلاصه عامل اصلی اوج گیری طالبان به ضعف و ناتوانی دولت مرکزی و نیروهای امنیتی در افغانستان در عین افزایش حمایت فرامنطقه ای از طالبان باز می گردد. من در مصاحبه قبلی با دیپلماسی ایرانی هم گفتم که از زمانی که دولت افغانستان دو شقه شد بدنه سیاسی این کشور هیچ گاه نتوانست مدیریت واحدی را برای اداره افغانستان در پیش بگیرد، چرا که در سایه این شیوه از تشکیل دولت هیچ گاه تمام بدنه و پتانسیل کابینه دولت افغانستان به اتحاد کامل نرسید که از دل آن بتوان نهایت پتانسیل لازم را برای اداره امور استخراج کرد. زیرا این مدل حکومتی را جامعه افغانستان هیچ گاه تجربه نکرده است. در همین راستا هم من اعتقاد دارم که اشرف غنی و عبدالله عبدالله در طول چند سال زمامداری خود اگر چه درظاهر در یک دولت واحد اقدام کرده و می کنند، اما باید گفت که در باطن این دو شخص در قالب دو نهاد قدرت جداگانه عمل کرده که هر کدام را بخشی از جامعه سیاسی - اجتماعی افغانستان به سوی خود می کشد. باید پذیرفت این دو نهاد از ابتدا تا کنون هیچ گونه اتفاق و اشتراک نظری با هم نداشته اند و این مساله به عنوان ضعف اساسی دولت در عدم مدیریت شرایط افغانستان به شمار می آید که نهایتا این کشور را به این وضعیت رسانده است. پس اگر امروز طالبان توانسته جولانی پررنگ تر را داشته باشد در سایه این مساله صورت گرفته است.
اما در کنار ناکارامدی دولت و افزایش تحرکات طالبان برای مبارزه با داعش، نقش اپوزیسیون سیاسی افغانستان را دراین نبرد قدرت میان طالبان و داعش چگونه می بینید؟
ببینید در سایه افزایش رقابت میان داعش و طالبان و در موازات ناکارامدی دولت و مضافا فساد گسترده آن، اکنون شرایطی را برای این کشور پیش آورده است که روز به روز نیروهای اپوزیسیون برای تعدیل شرایط افغانستان نقش پررنگ تری را برای خود متصورند. اگر ما بخواهیم نقش اپوزیسیون را در ساختار - سیاسی ئ اجتماعی - را با امروز مقایسه کنیم قطعا این بخش از مخالفین دولت به واسطه شرایط ناگوار کنونی افغانستان و تهدیدات گروه های تندرو مسئولیت سنگین تری را بر عهده خود احساس می کند. به گونه ای که نشستی در ترکیه برای ائتلاف این جریان اپوزیسیون علیه دولت شکل گرفت و این نشان از این دارد که در کنار ناتوانی دولت و سایه سنگین رقابت میان گروه های تروریستی، آن چه بیشتر از همه باعث تحریک این گروه ها شده، شرایط سخت مردم افغانستان است. در زمان جولان این گروه ها ایمن ترین قسمت افغانستان را پایتخت آن می دانستیم اما اکنون شرایط به گونه ای رقم خورده که بیشترین ناامنی ها اکنون در کابل صوت می گیرد و قطعا حامیان این گروه ها هم این استراتژی را برای تداوم این شرایط در دستور کار دارند، چرا که ما در طول این مدت به صورت مستمر شاهد بوده ایم که نه سلاح و ادوات و نه نیروی این گروه ها تحلیل رفته است. شما می بینید که مبارزه با طالبان و القاعده از سوی دولت مرکزی و ناتو تا به امروز درنزدیک به 15 سال با شیب ملایمی ادامه دارد، اما اکنون طالبان در پیک و اوج قدرت خود در 15 سال گذشته قرار گرفته است. به گونه ای که اکنون دولت مرکزی حتی نتوانسته بر دوسوم خاک افغانستان تسلط داشته باشد.
در راستای این نکته مهم شما، حامد کرزی در چند وقت اخیر در اظهاراتی عامل اصلی ناامنی افغانستان را نه داعش و طالبان که حضور نیروهای امریکایی و ناتو می داند. از سوی دیگر در استراتژی ترامپ برای افغانستان نیز پاکستان متهم اصلی افزایش ناامنی در افغانستان دانسته شد و لذا احتمال می رود که اسلام آباد پس از این اتهامات درسایه "ISI" تحرک و حمایت بیشتری از طالبان را در دستور کار داشته باشد که اکنون می توان این مساله را درکنار نکات شما عامل تحرک بیشتر طالبان دانست. اما در طرف دیگر واشنگتن بنا دارد 3500 نیروی نظامی خود را در فاز اول درقالب 13 هزار نیوری ناتو به افغانستان گسیل بدارد. شما مجموعه این شرایط تقریبا متفاوت که به نوعی "جمع نقیض" به شمار می رود را در نبرد قدرت بین داعش و طالبان را چگونه ارزیابی می کنید؟
من متاسفم که باید این جمله را بگویم در جمع نقیض شما که واقعیت دارد افغانستان هیچ گاه نه روی آرامش را دیده و نه خواهد دید. از یک سو مشکل و چالش اسلام آباد – کابل که از مرزهای ناایمن گرفته تا مصاف سیاسی، رقابت نیروهای امنیتی و نظامی سبب شده تا شکاف بین این دو کشور روز به روز افزایش یابد. از سوی دیگر این که حامد کرزی امروز مسبب اصلی تمام مشکلات کنونی افغانستان را حضور نیروهای نظامی ناتو و آمریکا می داند، به گونه ای که او به صراحت بارها اعلام کرده واشنگتن سلاح را بین گروه های طالب افغانی تقسیم می کند سبب شد تا اختلاف بین واشنگتن با حامد کرزی بیشتر شود و اکنون تلاش برای به حاشیه بردن او وجود دارد. به خصوص در دولت دوم این سیاست به صورت جدی از جانب واشنگتن پی گرفته شد و نهایتا سبب شد که حامد کرزی با یک نا امیدی و ترس از آینده افغانستان ارگ ریاست جمهوری کابل را ترک کند. اما اگر اظهارات کرزی را در خصوص نقش سوء واشنگتن درست بدانیم که چنین نیز هست، مطمئنا نقش پاکستان در تحریک طالبان برای حضور پررنگ تر در افغانستان که همواره بهانه حضور خود (طالبان) را نابودی آمریکا اعلام داشته اند در چند وقت اخیر به خصوص بعد ار اعلام اتهام ترامپ به اسلام آباد بیشتر شده است. از سوی دیگر آمریکا نیز به بهانه حضور طالبان و القاعده به دنبال حضور پررنگ تر در افغانستان است. لذا متاسفانه این سینرژی که در حال تکمیل هم دیگر هستند، سناریوی بسیار ناگواری را برای آینده افغانستان ترسیم می کند. از سوی دیگر هم باید گفت که میان تفکر حامد کرزی و تفکر دولت مرکزی اختلاف شدیدی وجود دارد. چرا که کرزی اعتقاد دارد حضور نظامی آمریکا و ناتو به بهانه مبارزه با تروریسم عامل اصلی ناامنی درافغانستان است، اما دولت اعتقاد دارد حضور آمریکا می تواند به افزایش امنیت و مبارزه با تروریسم در افغانستان کمک کند. بنابراین حامد کرزی ای که نه یک شخصیت، بلکه یک تفکر و جریان ریشه دار در افغانستان است و از سوی دیگر عبدالله عبدالله و اشرف غنی هم که نماینده دو جریان درافغانستان هستند، اگر این سطح از اختلافات را پیش ببرند، مطمئنا بدنه سیاسی هم بیش از پیش دچار شکاف خواهد شد. لذا این سه جریان قدرت در کنار نیروهای اپوزیسیون که از ژنرال "عبدالرشید دوستم" تا خانواده "احمد شاه مسعود"، "یونس قانونی"، "ژنرال فهیم" و حتی بخشی از بدنه دولت فعلی مانند فرزند برهان الدین ربانی که اکنون وزیر امور خارجه افغانستان است را شامل می شود، سبب خواهد شد تا حضور پرنگ تر داعش و طالبان در بستر مناسب تری شکل گیرد و در موازات آن اکنون ما شاهد حضور تمام عیار این گروه های تند روی مسلح هستیم. چرا که در میان این چهارضلع (جریان اپوزیسیون، جریان حامد کرزی، جریان عبدالله عبدالله و حریان اشرف غنی) هیچ گونه اتفاق نظری، نه درخصوص انتخاب دشمن و نه در خصوص عملکرد مناسب برای مهار و مبارزه با دشمن وجود ندارد.
پس آیا می توان در بستر این شرایط، آینده را برای بازگشت دولت طالبان درافغانستان متصور بود؟
متاسفانه در بستر این اختلاف نظری که در سوال قبل به آن اشاره داشتم اکنون طالبان و حتی داعش در نبرد قدرت خود از آن نهایت استفاده خود را برده و خواهند برد. به همین خاطر روز به روز در ارتش و اردوی ملی افغانستان شکاف پررنگ تری با دولت روی داده است. ورود به یک منطقه نظامی و کشتن 150 نیروی آن کار ساده و آسانی نیست، حضور در یک پایگاه و قتل فرمانده نظامی و فرمانده پلیس کار ساده ای نیست. اما اکنون داعش و طالبان به راحتی با استفاده از لباس پلیس و اردوی ملی در هر جایی که قصد داشته باشند اقدامات تروریستی خود را انجام می دهند. پس قطعا طالبان فضا را تا این اندازه برای خود مهیا دیده است که براحتی می تواند در دل نیورهای نظامی و اردوی ملی نفوذ داشته باشد، نفوذی که ناشی از شکاف نیروهای امنیتی با دولت است. ازسوی دیگر هم متاسفانه شرایط بد و ناگوار مردم افغانستان روز به روز وضعیت را برای نیروهای طالب برای سرنگونی دولت و دستیابی به قدرت مهیا می کند. پس اگر دولت مرکزی نتواند اتفاق نظر را در میان بدنه خود و بدنه سیاسی - اجتماعی اپوزیسیون ایجاد کند و شکاف میان خود و اردوی ملی را پر نکند، قطعا افغانستان به سمتی پیش خواهد رفت که ما هر لحظه باید امکان سقوط کابل را داشته باشیم.
حتی با وجود نیروهای ناتو و آمریکا؟
حتی با وجود نیروهای آمریکایی و ناتو؛ در طول مصاحبه گفته شد که عامل اصلی نا امنی به حضور همین نیروها بازمی گردد.
اما حداقل در ظاهر ناتو و نیروهای آمریکایی حمایت از دولت مرکزی را در دستور کار دارند؟
بله درظاهر چنین است. اما اگر شرایط افغانستان به همین منوال پیش رود، قطعا نیروهایی مانند طالبان به قدرتی دست خواهد یافت که می تواند دولت را در بستر وجود آمریکا و ناتو ساقط کند.
در راستای نکته شما مبنی بر تفاوت داعش با طالبان در خصوص قلمرو، اکنون این تئوری نیز وجود دارد که اساسا داعش افغانستان را نه سرزمین و قلمرویی برای حکومت خود که محل گذاری برای انتقال نیروها و اندیشه هایش به منطقه آسیای غربی، آسیای میانه و شرقی و جنوب شرقی به خصوص چین می داند، خصوصا این که آمریکا دراستراتژی نگاه به شرق، بزرگترین رقیب و تهدید کنونی خود را چین می بیند. لذا از همسایگی مرزی افغانستان و چین می تواند مناطقی مانند سین کیانگ را برای نا امنی چین داشته باشد؟
بله بخشی از آسیای میانه و آسیای شرقی و جنوب شرقی سرزمین های هدف داعش به شمار می رود که از طریق خاک افغانستان می توان به آن رسید. شما اکنون اگر به اعضای داعش نگاه کنید در میان آن قزاق ها، تاجیک ها، ازبک و کشورهای تازه استقلال دیگری را از آسیای میانه نیرومی بینید. هر چند که نه نیروهای طالب و نه جامعه افغانستان پذیرای داعش نیست، اما به دلیل ضعف دولت مرکزی، جولان داعش در افغانستان و گسترش و انتقال اندیشه های او به مناطق آسیای میانه و شرقی در حال شکل گرفتن است که این مناطق اکنون با داعش درگیر هستند. مضافا باید گفت که علیرغم این که افغانستان دوران بدتر از این را هم سپری کرده و درمبارزه با شوروی نیروهای مجاهد جنگ های سختی را پشت سر گذاشته، اما اکنون به واسطه نبود اتحاد و ائتلاف میان این نیروهای افغانی داعش در افغانستان نمایش قدرت خود را داشته و دارد. در خصوص برنامه واشنگتن هم باید گفت که این استراتژی از قبل هم در دستور کار بوده است. حضور نیروی نظامی بیشتر در قالب برنامه و استراتژی ترامپ برای افغانستان در همین قالب برای مدیریت ناامنی است، نه از میان بردن ناامنی در افغانستان تا بتواند در این راستا نا امنی را به هر جایی که بخواهد تسری دهد؛ چین و یا حتی ایران.
در خصوص دموکراسی چطور، آیا ورود دموکراسی به جامعه لوئی جرگه ای افغانستان و عدم انطباق این جامعه با آن را می توان بستر ساز شرایط کنونی دانست؟
من معتقدم که ورود دموکراسی به افغانستان بسیار زود اتفاق افتاد و از همین رو هرگز نتوانست مشکلات و اختلافات جامعه افغانستان را حل کند. باید پذیرفت که دموکراسی یک بسته آموزشی نیست که بتوان آن را تقدیم کشوری کرد تا آن کشور از مزایای دموکراسی بهره مند شود. بلکه دموکراسی برای شکل گیری، رشد و نمو به بستر نیاز دارد و قطعا بستر لوئی جرگه ای افغانستان پذیرای دموکراسی نبود. دموکراسی برای خود مرز نمی شناسد، قوم و یا اقلیت و اکثریت نمی شناسد. اما جامعه افغانستان، جامعه ای به شدت سنتی با خط کشی های پر رنگ قومی و مذهبی است که می تواند دموکراسی را به راحتی نادیده بگیرد و این بلایی بود که کالای دموکراسی با بوی آمریکایی در بستر اشغال افغانستان بر سر آنها آورد.
در نهایت آیا به واسطه شرایط نا ایمن در کنار فسادهای بی شمار دولت، جامعه و مردم افغانستان در سایه حضور پررنگ طالبان و داعش، عضویت و همراهی با آنان را به عنوان یک راه حل برای تغییر و تعدیل شرایط در خصوص سرنگونی دولت خواهند داشت؟
اکنون جامعه افغانستان در بستر شرایط امروز درحکم آتش زیر خاکستر عمل می کند. این شرایط سبب می شود که در میان مدت و یا کوتاه مدت ناامیدی، ترس و در عین حال خشم مردم از شرایط به یک تراکم و اشباع برسد و اگر به چنین نقطه ای برسد شاید کنترل جامعه افغانستان برای هیچ نیرویی میسر نباشد. لذا دولت مرکزی باید هوشیارانه ناظر بر شرایط افغانستان باشد. تا از این عصیان و در امتداد آن حضور جامعه افغانستان در میان نیروهای طالب و داعش جلوگیری کند. چرا که برآیند این شرایط می تواند این احتمال را با خود داشته باشد که تنها راه حل برون رفت از این شرایط برای مردم افغانستان طغیان و یا حضور در نیروهای معارض دولتی است. هرچند که مردم افغانستان مردمی نیستند که به داعش بپیوندند یا در بدنه تندروی طالبان جای گیرند، اما اگر افغانستان بر همین پاشنه بچرخد مردم از روی فقر و ناامیدی جذب این اندیشه ها و گروه ها برای تغییر شرایط شوند.