از «مرحوم آية الله حاج شيخ غلامرضا يزدى» نقل شده است که:
مادرش از کسی غیبت کرده بود. ایشان به مادرش مى گويد: «توبه كن» ؛ ولی مادر توجه نمىكند. آن مرد بزرگ شروع مىكند به زدن خود، و به مادر مىگويد: «تا توبه نكنى همينطور خودم را میزنم!» مادر که این وضع را میبیند دلش به حال او مىسوزد و برای اینکه وی بیشتر از این خودش را نزند توبه مىکند.
در اینجا این سؤال پیش میآید که: چرا حاج شیخ از مادر تقاضاى توبه كرد؟ و چه چيز او را وادار نمود كه خودش را بزند تا مادرش توبه كند؟!
پاسخ این است که: چون آن عالِم ربانی به مرحله يقين نسبت به خدا و اولياء او و نیز روز حساب و قيامت رسيده بود گويا مىدید که مادرش را به خاطر مخالفت با دستور الهى در جهنم عذاب ميكنند. محبت زياد او به مادر، او را اين چنين منقلب مىكند که برای نجات او از آتش جهنم به آن روش متوسل شود.
نتیجه دیگری که از این داستان میگیریم این است که چون در هر لحظهاى مرگ براى افراد امكانپذير است و ممکن است هر آن، فرشته مرگ ما را دریابد، شخص عاقل بايد آنچه دوست دارد كه در وقت ملاقات مرگ دارا باشد و با آن حالت به ملاقات خداوند مهربان رود نصبالعين خویش قرار دهد و آن را كسب كند؛ و نیز آنچه دوست ندارد که خداوند وی را با آن ببیند، هر چه زودتر با توبه و کفاره، از خود دور کند.