به گزارش «شيعه نيوز»، پدر و مادر خانواده دلیل این مساله را میدانستند؛ دلیل آن چیزی نبود جز جروبحث و مشاجراتی که همیشه بین آن دو جریان داشت و هیچ گاه تمامی پیدا نمیکرد. هر روز صبح که از خواب بلند میشدند، دلیلی برای شروع مشاجره بین زن و مرد پیدا میشد، اما متاسفانه دلیلی برای اتمام وجود نداشت. بچهها آسیب میدیدند، اما زن و مرد به ظاهر تحصیلکرده حاضر نبودند از موضع خود کوتاه بیایند.
قوم وخویش به شنیدن اخبار ناخوشایند از سوی آنها عادت کرده بودند. بعد از 30سال خبری از آنها در میان اقوام پخش شد که هم ردیف قبلیها نبود: طلاق. بله، مشاجرات دائمی و پایانناپذیر این زن و مرد در نهایت به جدایی انجامید. یک جدایی تلخ و غمانگیز. این اتفاق حاصل یک روز و دو روز نبود. عوامل مختلفی در آن دخیل بود. در اینجا به حل و فصل موضوع طلاق خاکستری و علل پدیدآورنده آن میپردازیم.
عاطفه پر میکشد
به گفته سرور بدیعیان، روانشناس، زن و مردهایی که در سنین کهولت از هم جدامیشوند، پیشتر و احتمالا در دهههای قبلی زندگیشان جدایی عاطفی داشتهاند، اما به دلیل وجود بچهها و انگیزهای که برای به ثمررساندن آنها داشتهاند، صبوری پیشه کرده و به زندگی در کنار هم ادامه دادهاند. وقتی بچهها بزرگ میشوند و به ثمر میرسند یا به هر طریقی از آب و گل درمیآیند، دیگر انگیزهای برای ادامه این زندگی باقی نمیماند. خیلی وقت است عاطفه از این زندگی رخت بربسته و یک زندگی سر د و تلخ آن دو را به فکر جدایی میاندازد.
قبح طلاق از میان رفته است
این سوال برای بسیاری پیش میآید که اصلا چرا در این دوره تا این اندازه طلاق خاکستری افزایش پیدا کرده. زن و مردهای بسیاری در سنین بالا پس از 30، 40 سال زندگی مشترک از هم جدا میشوند. آنها برای این جدایی دلایل محکمهپسند دارند، اما این سوال در اذهان بسیاری نقش میبندد که چرا در این دوران، میزان طلاق خاکستری تا این اندازه افزایش پیداکرده است؟! در نسلهای قبلی هم زن و مردها همین مشکلات را داشتند، اما به هر سختی و عذابی بود تا آخر عمر با هم میساختند و اسمی از طلاق نبود. پس چرا در این دوران زن و شوهرهایی که تاریخ ازدواجشان به چنددهه قبل برمیگردد، براحتی تن به جدایی میدهند؟
پاسخ ساده است. در دوران گذشته، طلاق قبح داشت و وقوع آن مرادف با بدترین آبروریزیها بود، اما با بالارفتن آمار طلاق، این مساله در جامعه عادی شده و مانند گذشته کسی آن را عملی ناپسند نمیپندارد. در این شرایط که طلاق در جامعه ما عادی شده، برخی زن و شوهرهای نسل قدیم که همیشه با هم مشکل داشتند، دیگر شرایط را مانند گذشته نمیبینند و به طلاق میاندیشند.
آتشی که فرزندان در آن میسوزند
بسیاری بر این باورند که طلاق خاکستری تاثیر منفی بر فرزندان ندارد چون آنها بزرگ و اغلب ازدواج کرده اند و مانند بچههای کوچک نیستند، اما این طرز فکر صددرصد اشتباه است.
به گفته دکتر علی شمیسا، استاد دانشگاه و نویسنده کتابهای روانشناسی، زن و مرد میانسالی که در این دوره از هم جدا میشوند، مطمئنا عمری را در تنش و ناراحتی گذراندهاند و فرزندان آنها تا حد وسیعی از شرایط نامساعدی که در آن رشد کردهاند، لطمه خوردهاند. اگر قرار باشد به مشکل به طور ریشهای نگاه کنیم، آنها باید ابتدا سازگاری پیدا کرده و بعد اقدام به بچه دارشدن میکردند، اما در خانواده که کودک رشد کرده و تا حدودی به همان شرایط عادت کرده، بهتر است زن و مرد تلاش برای سازگاری کنند؛ حتی اگر این تلاش یکطرفه باشد، بهتر از جدایی است. اگر راهی جز جدایی باقی نمانده، باید این مفهوم را به تدریج به فرزندان تفهیم کنند و جدایی طوری صورت بگیرد که کمترین آسیب را متوجه آنان کند.
طبقه سنتی طبقه مدرن
طبقات مختلف جامعه در مواجهه با طلاق بازخوردهای متفاوتی دارند و زن و شوهرهایی که قصد جدایی دارند، باید به این مساله هم توجه داشته باشند. طبقه سنتی جامعه به زنانی که جدا شدهاند، روی خوش نشان نمیدهد. در این طبقه، زن بدون شوهر پذیرفته نمیشود و از آنجایی که طرز فکر مادر را ببین، دختر را بگیر رواج دارد، دختران این مادرها هم لطمه میخورند. زنانی که در این طبقه قصد جدایی دارند، باید بر تصمیم خود بشدت فکر کنند.
در طبقه مدرن تلاش میشود، با الگوبرداری از فرهنگ غربی با جدایی و مشکلات خانوادگی طبیعیتر برخورد شود، اما در هر حال فرهنگ ما بشدت از غرب دور است و مفاهیم خانواده بشدت در آن ریشهای است. از این رو به زنان و مردانی که در میانسالی قصد جدایی دارند توصیه میشود باز هم بر تصمیم خود تامل کنند و آن را به عنوان آخرین گزینه قرار دهند.
بازنشستگی یا خانهنشینی
قرار نیست هیچ مردی تا ابد کارکند. هر کس سی سال سرکار میرود و هر روز ساعتها کار میکند و سختی به جان میخرد تا سالهای آخر عمر بتواند در خانه بیاساید و حقوق بازنشستگیاش را دریافت کند. پس چرا بازنشستگی آقایان تا این اندازه برای خانمها غیرقابل قبول است؟ چرا افسردگی و ناراحتی به همراه میآورد و حتی میتواند در جداییهای عاطفی تاثیر بگذارد؟
علت واضح است. مفهوم بازنشستگی به طور درست برای جامعه ما تبیین نشده و بسیاری از آقایان بازنشستگی را خانهنشینی تعبیر میکنند، اما آنها جفت مناسبی برای شبانهروز بودن در کنار هم نیستند. پس بهتر است آقایانی که بازنشسته میشوند، به طور منطقی و معقول به فکر سرگرمیهای مناسب خود باشند.
نبودن سرگرمی
سرگرمیهای خوب هم میتواند در جلوگیری از مشکلات خانوادگی موثر باشد. معمولا صحبت از سرگرمی که به میان میآید، همه به یاد تفریحاتی مخصوص نوجوانان یا جوانان میافتند. انگار تنها آنان نیازمند سرگرم شدن هستند در حالی در دوران کهولت که همراه با بیماری و سختی و عاری از نیروی دوران جوانی بودن است، بیش از همیشه به سرگرمی احتیاج دارند. آنها باید زمانی را با دوستان خود سپری کنند، سریالهای موردعلاقهشان را ببینند، زمانی برای رفتن به طبیعت داشته باشند و ورزش کنند. فرد سالمند بیش از هر زمان به محبت و توجه دیگران احتیاج دارد.
معجزه فرزندان
بدیعیان، نقش فرزندان را در جلوگیری از جدایی والدینشان بسیار پررنگ میداند. به گفته این روانشناس زن و شوهر هر اندازه با هم مشکل داشته باشند بر سر موضوع فرزند اشتراک دارند. فرزندی که سربه راه است، برای موفقیت تلاش میکند، به شاد کردن فضای خانه اهتمام میورزد، برای والدین خود وقت میگذارد، به آنها محبت میکند، احترامشان را حفظ میکند، سعی میکند تا سرحد امکان به آنها فشاری وارد نیاورد و به طور کلی فرزند خوبی برای خانواده است و انگیزه مهم برای ادامه زندگی والدین در کنار یکدیگر است. زن و مردی که فرزندان خوب دارند، حتی اگر خودشان دو نفر میل چندانی به بودن در کنار هم نداشته باشند، به دلیل وجود فرزندان چنین اشتیاقی پیدا میکنند. فرزندان باید سعی کنند در خانه تشنج را به حداقل برسانند و خود به عامل شادی تبدیل شوند. در چنین خانهای، احتمال جدایی والدین، جای خود را به دلگرمی برای ادامه زندگی تا ابد خواهد داد.
فردای طلاق چه رنگی است؟
به گفته بدیعیان، بسیاری از زن و مردها که در سنین بالا از هم جدا میشوند، برای خود این زندگی دو نفره را معضل میپندارند و گمان میکنند، با رهایی از آن شرایط بهتری پیدا میکنند. آنها فقط به سختیهایی که در این وضع دارند، فکر کرده و گمان میکنند، پس از جدایی سختیها حذف میشود و راحتی باقی خواهد ماند؛ طرز فکری که چندان درست نیست.
در هر زندگی زناشویی در کنار سختیها خوبیهایی هم وجود دارد، اما کسی که به جدایی میاندیشد، اصرار به بدبینی دارد. بسیاری از خانمهای مسن بعد از جدایی به مشکلات اقتصادی، نداشتن امنیت و خلأ وجود یک مرد برای انجام کارهای مردانه مانند لولهکشی، سیمکشی و موارد مشابه برمیخورند. همچنین در بسیاری موارد گله دارند که چرا جامعه مانند سابق برخورد مناسبی با آنها ندارد. از آن سو، آقایان هم که نیمی از زندگی را با زن گذراندهاند، در انجام ابتداییترین امور زندگی درمانده میشوند. آنها در میانه راه زندگی زناشویی از نیازشان به یکدیگر مطلع نبودند و اصرار بر بدی آن رابطه داشتند، اما بعد از جدایی به سختیها پی میبرند و متاسفانه دیگر آنقدر جوان نیستند که براحتی بتوانند بر مشکلات فائق آیند.
افسردگی، سرآغاز جدایی
زن و مردهایی را میبینیم که عمری خوب زندگی کردهاند. مرد کارمند بوده و زن با جان و دل به عنوان یک کدبانوی واقعی عمل کرده و با تمام قوا معجزات زنانه را به کار گرفته تا همان حقوق کارمندی کفاف یک زندگی آبرومند را بدهد و امور بخوبی بگذرد، اما حال که حدود 40 سال از آن زندگی گذشته و بچهها ازدواج کردهاند، اوضاع شکل دیگری به خود گرفته است. مرد در خانه به سر میبرد و زن به هیچ وجه توان کارهای گذشته را ندارد. انواع درد و مریضی جای فعالیتهای رنگارنگ قدیم را گرفته. در خانه از ترشی و شور خانگی و خیاطی و بافتنی و هر کار دیگر که مایه نشاط باشد، خبری نیست و حالا زن و مرد به یاد این میافتند که یک عمر چه مشکلاتی با هم داشتهاند و باید جداشوند.
به گفته بدیعیان، بسیاری از افرادی که در دوره جوانی فعال و پرتلاش بودهاند و در دوران کهنسالی توان فعالیتهای گذشته را ندارند، به افسردگی مبتلا میشوند. افسردگی، سرآغاز بسیاری از مشکلات است و حتی میتواند زن و مرد را به فکر جدایی بیندازد. آنها باید خود را به انجام کارهای مفرح مناسب سن خود مانند بودن با دوستان همسن، ورزش، باغبانی، تماشای فیلم، گوش دادن به موسیقی، ساززدن، حل جدول و موارد مشابه سرگرم کنند و به بهانه بالابودن سن، دست از آموزشهای جدید برندارند.