به گزارش «شیعه نیوز»، نوشتار حاضر که اولین مصاحبهی آیتالله سید علیاصغر میلانی محسوب میشود، در شمارهی سوم مجله تقریرات منتشر شده است. بازنشر آن با توجه به برگزاری کنگرهی بزرگداشت آیتاللهالعظمی سیدمحمدهادی میلانی ـ که پنجشنبه گذشته (۱۳۹۵/۱۰/۹) در قم برگزار شد ـ خالی از لطف نیست.
من در نجف متولد شدم، ولی خاندان ما حدود هشتاد سال قبل به تبع جدمان مرحوم آقای میلانی از نجف به کربلا منتقل شدند. مرحوم جد ما ۱۸ سال در کربلا و سپس ۲۱ سال پایانی عمرشان را در مشهد اقامت داشتند. بنده مقدمات و اکثر سطح را در کربلا خواندم. فقه آن دوره حوزه کربلا در اختیار جد ما بود و فضلای این حوزه، شاگردان ایشان بودند و غالب اساتید من شاگردان ایشان بودند.
معروف است که میگویند حوزه کربلا از نظر علمی سطح پایینی داشته است. این ارزیابی را درست میدانید؟
بله. هر حوزهای که در کنار یک حوزه بزرگ قرار بگیرد، رشد نمیکند. الآن فرض کنید که حوزه کاشان چون نزدیک قم است رشد نمیکند. حوزه کربلا الآن هم نسبت به حوزه نجف، ضعیفتر است. اتفاقاً نظر آقایان این بود که حوزه کربلا را تقویت کنند و مرحوم آقای میلانی برای همین به کربلا رفتند. به همین دلیل، زمانی که من در کربلا سطح را میخواندم، فضلایی که به ما درس میدادند قوی بودند. البته بزرگان نجف مثل شیخ محمدرضا مظفر، سید یوسف حکیم و سید محمدتقی حکیم هم جزو شاگردان ایشان بودند. بعد از شرکت در دروس کربلا به نجف رفتم و تتمه سطح را در آنجا میخواندم که اوضاع نجف به هم خورد و من هم نزد جدمان به مشهد آمدم و حدود ۳ سال در درس ایشان در مشهد حاضر شدم.
درباره مرحوم جدتان که میشود گفت مهمترین مرجع تقلید تاریخ معاصر حوزه مشهد بودهاند، کمتر سخن گفته شده است. مدتی که در جلسات درس ایشان شرکت کردید، به خاطر دارید که چه مبانی و متفرداتی داشتند؟
ایشان شاگرد مبرز سه بزرگوار، یعنی میرزای نائینی، شیخ محمدحسین غروی اصفهانی و آقا ضیاء عراقی بودند. تخصص ایشان بیشتر در نظرات مرحوم غروی و سپس میرزای نائینی و آقا ضیاء عراقی بود. ایشان مطالب مرحوم شیخ محمدحسین اصفهانی را خوب میدانستند و اگر در حوزه بر سر مقصود آن مرحوم اختلاف میشد از مرحوم جد ما میپرسیدند. لذا ایشان در جهت مشکلات مطالب مرحوم غروی اصفهانی بر آقای خویی هم مقدم بودند. اجمالاً این یکی از متفردات ایشان بود. در فقه و اصول به دقت نظر معروف بودند. در مشهد که قرار شد بمانند، بعضی از فضلای مشهدی که به نجف رفته بودند، به مشهد برگشتند و گفتند که نجف به مشهد آمده و دیگر لزومی ندارد که در نجف بمانیم. ایشان یک دوره اصول در مشهد گفتند و چون اصول فقه ایشان مشوب به فلسفه و انظار مرحوم غروی اصفهانی بود، با مخالفت بعضی از بزرگان مشهد مواجه شدند که با فلسفه میانه خوبی نداشتند. این باعث شد که دیگر اصول را ادامه ندهند و لذا فقط فقه میگفتند. دو مانع دیگر باعث شد که انظار ایشان منتشر نشود؛ اول اینکه خود ایشان هیچ کتابی در فقه و اصول تألیف نکردند. جهت دوم اینکه شاگردان ایشان نیز تقریرات دروس ایشان را منتشر نکردند؛ با اینکه شاگردان بزرگی داشتند.
به خاطر فضای مشهد؟
حالا به هر دلیلی بوده، آقایان تقریرات دروس ایشان را چاپ نکردند. حتی نسخههای این تقریرات را نیز در اختیار نداریم. ما خیلی تلاش کردیم؛ ولی موفق به پیدا کردن مباحث ایشان نشدیم. بعد از فوت ایشان، مرحوم عموی ما آقا سید محمدعلی گفتند که از روی نوارهای درس و یادداشتهای ما یک تقریرات تلفیقی از دروس ایشان منتشر شود. این کار با تلاش عموزاده ما آقا سید فاضل که الآن لندن هستند و مرد فاضلی هستند، انجام شد؛ ولی چون به قلم مرحوم جد ما نبود و امضای ایشان را نداشت و شاگردان بزرگ ایشان هم در این کار نقشی نداشتند، تأثیر لازم را نگذاشت. با این حال میتوان گفت که افکار ایشان دقیقتر از مرحوم آقای خویی و حتی مرحوم آقای بروجردی بود. بزرگانی را دیدم و شنیدم که حتی در زمان حیات آقای بروجردی، آقای میلانی را اعلم میدانستند. از فرد ثقهای شنیدم که مرحوم علامه طباطبایی در زمان حیات آقای بروجردی، آقای میلانی را اعلم میدانستند. بنده خودم کتاب البیع ایشان را تقریر و با اضافات خودم منتشر کردم. وقتی این کتاب را با «مصباح الفقاهه» مرحوم آقای خویی قیاس میکنیم، میفهمیم که چقدر تفاوت دارد.
در فقه هم ایشان مذاق فلسفی داشتند؟
خیلی کم. ایشان در فقه مذاق عجیبی داشتند و روی الفاظ روایات خیلی کار میکردند. استظهار ایشان از روایات منحصر به فرد بود و با حفظ عرفیت، دقت عقلی و ذوق فلسفی را دخالت نمیدادند؛ اما ضمن عرفیت، دقیق هم بودند.
پس از این نظر با نجفیها متفاوت بودهاند.
بله. البته عرض کردم که برخی از بزرگان نجف جزو شاگردان ایشان بودند. به هر حال بعد از سه سال که در درس ایشان شرکت کردم، درسشان تعطیل شد و سپس از دنیا رفتند. بعد از آن به قم آمدم و در جلسات درس حضرات آیات عظام گلپایگانی، شیخ مرتضی حائری، سید محمد روحانی، میرزا کاظم تبریزی و آقای وحید خراسانی شرکت کردم. در سال ۱۴۰۱ قمری کتاب القضاء آقای گلپایگانی به تقریر بنده و امضای ایشان منتشر شد. قبل از آن کتاب البیع ایشان را به امر خودشان تقریر کرده بودم. مقداری از بیع را گفته بودند که تظاهرات انقلاب شروع شد و درس را تعطیل کردند. همان مقدار را ما منتشر کردیم. بعد از پیروزی انقلاب ایشان گفتند که ما قاضی لازم داریم و بهتر است کتاب القضاء را درس بدهیم. من درس ایشان را مینوشتم و شب پنجشنبه به ایشان تحویل میدادم. ایشان هر شب بعد از نماز مغرب و عشاء رسم داشتند که به تنهایی در اتاقشان قرآن بخوانند و منقلب هم میشدند. ایشان در علم و عمل از نوادر روزگار بودند. من بعد از تلاوت قرآنشان نزد ایشان میرفتم و درس را برای ایشان میخواندم و ایشان جرح و تعدیل میکردند. اگر احیاناً من مطلبی داشتم عرض میکردم و ایشان هم میفرمود که این مطلبت را در پاورقی بنویس. در درس اصول هم یک دوره کامل درس آقای وحید خراسانی را نوشتم و در جلسات خصوصی برای ایشان خواندم و حک و اصلاح شد. دوره بعدی درس اصول ایشان هم طبق همین نوشتههای بنده تدریس شد. سپس ایشان به بنده امر کردند که خودت تدریس کن. من هم این درس فقه و اصول را به امر ایشان شروع کردم و عنوان بحثم را هم بیان مطالب ایشان قرار دادم و نظرات خودم را نیز در کنار آن مطرح میکنم. اصول بنده در قالب تحقیق الاصول تاکنون در هفت جلد منتشر شده و الآن مشغول تدوین جلد هشتم هستیم. گمان میکنم دوره کامل آن بیش از ده جلد شود. در فقه هم تدریس بنده به امر ایشان شروع شد و عنوان بحث را منهاج الصالحین قرار دادم.
میشود گفت که شما مهمترین تقریرنویس درس آیتالله وحید هستید که تقریرات شما منتشر شده و تنها تقریر منتشر شده و قابل استناد از دروس ایشان است. از طرف دیگر طی دو دهه اخیر، مهمترین درس اصول فقه حوزه قم متعلق به ایشان بوده است. ارزیابی شما از نقش و جایگاه علمی ایشان چیست؟
ایشان در فقه و اصول و جهات معنوی انسان بسیار بزرگی است و من حداقل بعد از آقای خویی قائل به اعلمیت ایشان بودهام و این را نوشتهام. روش تدریس ایشان بدین صورت است که ابتدا انظار بزرگان از شیخ و آخوند و آقای خویی را مطرح و سپس آنها را نقد میکنند. کمتر متعرض مطالب آقای بروجردی میشوند. از دیگران هم شاذ و نادر نقل میکنند. خیلی جاها نظر ایشان بر خلاف نظر همه این بزرگان است و انصافاً در بعضی جاها ابداعاتی دارند. مثلاً استاد ما مرحوم آقای روحانی(ره) منکر برائت عقلیه و قاعده قبح عقاب بلابیان بودند و به تبع ایشان، شهید صدر هم همین نظر را داشتند. آقای وحید وقتی وارد این بحث شدند، انصافاً نقدهای خوبی را مطرح کردند. دقت نظر و تحقیق و تبحر ایشان برای احدی قابل انکار نیست. حق هم همین است که درس ایشان در اصول، درس اول قم باشد.
در تحقیقالاصول شما چند مورد از آیتالله وحید نقل کردهاید که به اسفار و دیگر کتب فلسفی ارجاع دادهاند. نگاه ایشان به فلسفه و نقش آن در تفقه چیست؟
بله ایشان بارها نظر فلاسفه را اگر لازم بود نقل میکردند. میدانید که کفایه مطالب فلسفی دارد و آقا شیخ محمدحسین اصفهانی هم به این مسأله دامن زدند. لکن آقای وحید فلسفه را بهعنوان علم قبول دارند؛ ولی معتقد به آن نیستند. مرحوم جد ما(ره) هم اینطور بودند. من از خود ایشان شنیدم که میگفتند اگر کسانی استعداد دارند، فلسفه بخوانند؛ ولی این را هم میگفتند که علم به یک شیء، غیر از اعتقاد به آن است. بین خود فلاسفه هم با اینکه مباحثشان عقلی است، ببینید چقدر اختلاف دارند. پس تعصب درست نیست. همچنین شنیدم که گفتند تنها مطلب غیر قابل تردید کتاب اسفار، عبارت «بسمالله الرحمن الرحیم» است. خود ایشان هم در فلسفه تبحر داشتند و گفتم که به همین خاطر، مانع ادامه درس اصول ایشان شدند. اما ایشان میگفتند اگر کسی استعداد فلسفه دارد، حتماً در کنار آن، اصول کافی را هم بخواند.
به نظر شما آیتالله وحید متأثر از کدام یک از بزرگان بودهاند؟
تا جایی که اطلاع دارم، ایشان مقداری نزد آقازاده مرحوم آخوند در مشهد خواندهاند؛ ولی عمده استفاده ایشان در نجف بوده و از مرحوم جد ما هم استفاده کردهاند. خیلی جاها میبینیم که ایشان با آقای خویی مخالفت میکنند. نمیتوانم بهطور جزم بگویم که از کدام استادشان تأثیر گرفتهاند.
حضرتعالی در تحقیقالاصول که نظرات ایشان را نقل میکنید، چند بار اشاره کردهاید که ایشان در دوره اول درسشان فلان نظر را داشته و در دوره بعدی نظرشان عوض شده است. این تغییرات مبنایی بوده یا تنها در برخی فرعیات بود؟ آیا نمیشود گفت که در دوره اول، عقلگراتر و در دوره دوم عرفگراتر شدهاند؟
بله. البته من در دوره دوم درسشان نبودم و از روی نوارها نقل کردهام. نمیتوانم بگویم که تغییرات ایشان، مبنایی بوده است. جاهای کمی بود که ایشان نظرشان عوض شده بود و به وجه دیگری مناقشه میکردند و بیانشان فرق کرده بود.
درباره مرحوم آیتالله سید محمد روحانی هم میخواستم بپرسم آیا در دورهای که شما شاگرد ایشان بودید هم نظرشان مبتنی بر انسداد بود؟
بله. عوض نشده بود. ایشان مذاقشان بهگونهای بود که سعی میکردند نظرات آخوند را توجیه کنند و خیلی به آخوند اعتقاد داشتند. دوره درسی ایشان جمع و جورتر از آقای وحید بود.
آقای وحید که انفتاحی هستند؟
بله ایشان حجیت خبر واحد را با سیره عقلائیه تمام میدانند.
منبع: مباحثات
دوستی این برزگوار با علامه طباطبائی که بخوبی واضح و آشکار بود برای این بود که به همه علم علامه طباطبائی تردید داشتند ؟
نه ؛ مطلب چنین نیست . بلکه حق مطلب همین است که جز بسم الله الرحمن الرحیم همه علومی که جز وحی باشند قابل تأملند و من جمله همان ففهی که جنابعالی دم از آن می زنید از طهارت تا دیاتش همه اش و همه اش محل تآمل است . چون منشأش برداشتهای بشری است و برداشتهای بشری همه اش دستخوش تحول می شود .
این به آن معنی نیست که ایشان مخالف فلسفه بودند بلکه مروج فلسفه بودند و برای همین در مشهد با آن جناب اینقدر مخالفت شد که حتی از سر عجز و بیچارگی به کوسج بودن ایشان هم تمسک کردند تا مرجعیت ایشان را بی رونق کنند
بلی مخالفان علوم عقلی چاره ای جز این ندارند که با چنین تشبثاتی به جنگ عقل بیایند