نگاهي به تحولات رسانهاي 15 سال اخير نشان ميدهد که جهان با سرعتي شگفتآور به سوي ايزوله مطلق عليه بياطلاعي و بيخبري حرکت ميکند.
راهاندازي هزاران شبکه تلويزيوني و دهها هزار شبکه راديويي ماهوارهاي و صدها ميليون وب سايت و وبلاگ اينترنتي، نشان از حجم رو به گسترش فعاليتهاي رسانهاي در قرن بيست و يکم دارد.
ديگر مقياسهاي کهنه قرن بيستم که نهايت پيشرفت اطلاعرساني بشري به خطوط اف ام، رسانههاي آنالوگ، تلکس و فکس منتهي ميشد، جايي در قرن نسل سوم تلفن همراه، وايمکس، رسانههاي ديجيتال و ظهور بلوري ندارد!
سرعت و حجم انتقال اطلاعات به جايي رسيده که دولت استراليا براي کاهش فاصله و هزينههاي جنبي بسيار زياد زندگي مردم در اين کشور پهناور ترجيح داده با بالا بردن زيرسطحهاي فني و علمي توسعه ارتباطات در کشورشان، خانههاي مسکوني را به اينترنت 120 مگابايتي متصل کند!
همين اتفاق در ژاپن هم با کيفيتي ديگر انجام شد و کرهجنوبي، ديگر توسعه يافته نوين است که دنياي ارتباطات را به سوي زندگي مردم کشورش سرازير کرده است.
امروز اگر سري به اروپا و آمريکاي شمالي بزنيد، بدون استثنا در کشورهاي آمريکا، کانادا و بسياري از کشورهاي غربي شبکه ارتباطات پرقدرت، زندگي مردم آنها را تحت حمايت و خدمات خود دارد.
پرداختن به اين نکات به دليل واکنشهاي مختلف در برابر سرعت رشد اطلاعات و رسانهها در کشورمان است.
در سال 70 وقتي براي نخستين بار زمزمه راه افتادن شبکههاي ماهوارهاي در ترکيه دهان به دهان نقل محافل شد و حتي مردم با تعجب به وسيله يک آنتن 2 متري ميتوانستند تلويزيونهاي ماهوارهاي آسيا و ترکيه را دريافت کنند، رئيس وقت سازمان صداوسيما بدون اين که حتي يک ساعت براي چنين موضوعي وقت صرف کند از عدم اجازه ايران براي ورود امواج ماهوارهاي به داخل کشورمان خبر داده بود!
چند سال بعد قانون ممنوعيت استفاده از ماهواره تصويب شد، در حالي که وضعکنندگان قانون دست کم يک ماه گروهي تخصصي و جامعهشناس را برای بررسي دليل رويکرد مردم به ماهواره مشغول نکردند.
امروز بنابر آمار موجود نسبت ديشهاي ماهوارهاي به واحدهاي مسکوني ـ البته آنچه که ميتوان به راحتي از روي بامهاي منازل هم با چشم غيرمسلح ديد ـ يک به سه است!
اما با اين همه باز هم روند نزولي توليد محصولات قدرتمند و مديريتهاي رسانهاي در سازمان صداوسيما ادامه دارد و مديريت فرهنگي کشور هم با روحيه نقدگريز خود، فضا را براي تولد رسانههاي اينترنتي داخلي منتقد، ولي غيرمعاند و مخالف بسته است!
صداوسيما که خيلي تلاش دارد لفظ انحصاري رسانه ملي را داشته و براي ابد تثبيت کند، با وجود داشتن بيش از 8 شبکه تلويزيوني سراسري، 6 شبکه تلويزيوني بينالمللي و بيش از 15 شبکه تلويزيوني استاني و بيش از 50 راديوي داخلي و بينالمللي، هنوز نتوانسته رضايت اکثريت مخاطبان ميليوني خود را به صورت مستمر جلب کند.
در طول 14 سال گذشته به دليل وارد شدن سطح روابط به مديريتهاي صداوسيما و حضور افراد غيرمتخصص به خلاف سابقه رسانه در ايران، اين سازمان دچار خللي عجيب و عظيم در مواجه با فراهم کردن نيازهاي روز مردم پيدا کرده است.
اين نياز مشروع و قانوني مردم به رسانهاي پويا ربطي به سانسور تصاوير غيراخلاقي و موسيقيهاي غيرمجاز ندارد. چون نمونههاي مشابهي وجود دارد که مردم به دليل محتوا جذب محصولات ميشوند ولي به خاطر دستگاههاي تصميمگيري متعدد در صداوسيما يک هدف مشترک وجود ندارد و به خاطر وارد نشدن فکر و انديشههاي تخصصي و رسانهاي جديد، ايده هم در کار نيست و در نهايت موجب سردرگمي و باري به هر جهت شدن مخاطب آن ميشود.
مقايسه فعاليت 7 شبکه سراسري کشورمان در چهار سال گذشته نشان ميدهد، حضور مديران غيرمتخصص و رفاقتها به جاي شايستهسالاري به رغم سپردن پروژههاي بزرگ به تهيهکنندگان حرفهاي و بزرگ، باز هم تصميمگيريها قائم به فرد شده و در نهايت رئيس اين سازمان بزرگ مجبور است از صدر تا ذيل همه اتفاقات را به تنهايي مورد تاييد و يا عدم تاييد قرار دهد.
چرا اين امپراطوري بزرگ رسانهاي که با بودجه عمومي کشور اداره ميشود، بايد، به يک باره در مواجهه با يک سرويس 5 ساعته خنثي و سطحي مانند بيبيسي واکنش عصبي نشان بدهد؟
آيا به لحاظ گسترش پخش زميني و امکان دريافت راحتتر امواج، مخاطبان شبکه خبر سيما از بيبيسي کمتر هستند؟
وقتي معاونت برون مرزي صداوسيما براي شبکههاي خارجي خود سيگنال فارسي قرار نميدهد، چرا از اين که مردم جذب بيبيسي ميشوند تعجب ميکنيم!
امروز پرستيوي در ماهواره اينتل ست 902 در کنار شبکههاي تلويزيوني سراسري و استاني پخش ميشود، اما آيا نياز مخاطب عام که زبان انگليسي را نميداند، تامين ميکند و اگر نيازي نيست، به چه علتي پرستيوي در اين بسته شبکههاي ماهوارهاي قرار ميگيرد؟
البته ديوار توجيه بلند است که کارکرد اين شبکهها چنين و چنان است، اما نبايد فراموش کرد که وقتي عرصهاي خالي شود، ديگري جاي خالي ما را پر ميکند!
بحث اجازه دادن براي راهاندازي شبکههاي ماهوارهاي در ايران يک تصميم استراتژيک و بسيار مهم براي آينده فرهنگ و اخلاق جامعه ايران است.
بررسي ظهور تک تک شبکههاي ماهوارهاي فارسي زبان سياسي و تفريحي، نشان ميدهد، نوعي ضدفرهنگ و ضدارزش به دليل رشد ديدگاه متعصب در بخشهاي تصميمگيري صداوسيما و با هدف مقابله رسانهاي با شبکههاي آن در محصولات برشمرده شبکههاي خارجي هدايت و پيگيري ميشود.
براي مثال بررسي فعاليت شبکه PMC در طول 5 سال گذشته نشان ميدهد، اين شبکه هر ماه نسبت به ماه گذشته در طول اين مدت سرعت عجیبی در نمايش تصاوير با درصد برهنگي بالا داشته و امروز در جايگاهي است که به راحتي محصولات تلويزيوني با ايکس ريت 4 را به نمايش ميگذارد و بعيد نيست تا چند سال ديگر به صورت طبيعي تصاوير غيراخلاقي و مستجهن را در قالب ويديو کليپ به نمايش بگذارد.
اين روش نرم در ديگر شبکههاي فارسي زبان در ماهواره دنبال ميشود و سعي دارند ذائقه طيف گسترده خانوادههاي سنتي و مذهبي را آرام آرام استحاله کرده و بيبند و باري را به چشم آنها عادي کنند.
اين در حالي است که اين شبکهها براي عوام فريبي و گول زدن مخاطب عامشان، برنامههاي عادي خود را در مناسبتهاي مذهبي مانند محرم و صفر و ديگر مراسمهاي طول سال، از اذان مغرب روز قبل تا اذان مغرب روز بعد قطع ميکنند!
بيشتر شبکههاي حاضر در دوبي يا اروپا به خاطر نياز مخاطب در تلاش براي جذب مخاطب سنتي و مذهبي جامعه با توسل به اين روشها هستند، اما در حالي اين کار صورت ميگيرد که صداوسيما و بخشهاي تصميمگيرنده آن حتي از آن خبر ندارند!
نشانه آن هم سوال اين موارد از مسئولين سازمان صداوسيماست تا بياطلاعي آنها از موارد مورد اشاره مشخص شود.
جز بولتنهاي کلي و بدون بحث و بررسي که اطلاعاتي مانند 7000 شبکه ماهوارهاي و قابليت دريافت 2000 کانال آن در ايران دردي از بررسي دقيق موضوع ماهواره و چرايي رويکرد مردم به آن دوا نميکند.
4 سال پيش يک شبکه ايراني در لوسآنجلس موضوع ورزش را هدف گرفته بود و قصد داشت با شيادي در حين مذاکرههاي خريد امتياز پخش بازيهاي جام جهاني توسط شبکه سه، مخاطبان جوان ايراني را با تبليغ نام يک چهره ورزشي فراري وابسته به دربار پهلوي به سمت شبکه خود کشيده و مقدمه راهاندازي يک شبکه ورزشي را فراهم کند.
ولي با واکنشي که در آن زمان توسط سايت بازتاب و پس از آن اطلاع مسئولين شبکه سه و سازمان صداوسيما به وجود آمد، اين تصميم نيمهکاره رها شد که جزو بدترين خاطرات رئيس اين شبکه در لسآنجلس است.
واکنش سايت بازتاب نسبت به اين قبيل موضوعات نشان از نياز جامعه روز ايران به رسانههاي پيشرو و مستقل دارد که بتوانند فراتر از ديدگاههاي جناحي و پاچهخواريهاي حزبي، موضوعات مورد توجه مردم را به چالش بکشانند تا مخاطب مجبور نباشد، گرههاي ذهني و انتقادات خود را در صداي آمريکا و بيبيسي دنبال کند!
اگر قائل به اين باشيم که داشتن رسانههاي گزنده و منتقد که معاند و مخالف اصل نظام نيستند و روي اقدامات افراد نقادي ميکنند متضمن بقاي کل نظام است، آنگاه نبايد با خبرهاي غيرواقعي و بهانهگيريهاي متداول، اين چهار سال جلوي فعاليتهاي پيشرو و موردنياز جامعه را مسدود کرد.
ظهور بيبيسي و واکنشهاي احساسي نيروهاي جوان در بخشهاي خبري مانند 20:30 و امثال آن، به دليل کمي سن و تجربه طراحان و بياطلاعي مديران تصميمگيرنده است.
چون به قول يک مثل قديمي، کسي کنار دريا با خودش آب نميبرد! حالا اگر مزه آب اين دريا آنقدر شور شده که کسي دست به آن نميزد، ماجرا ديگر ربطي به ذات تشنگي و آب ندارد!
وقتي بازتاب، ايرانيوز، الف، جهان نيوز، فردا و . . . سايه فيلتر بر سر خود ببينند، نکند بايد وارد معاملههاي سياسي بشوند که صلاح دنيا و صلاح آخرت همگان در آن نيست و کار را به جايي ميرساند که با ظلم خبري جلوي انتشار اشتباهات و خلافها گرفته ميشود. از آن سو فضا براي سايتهاي معاند با اصل نظام و زير سوال برنده اعتقادات مذهبي و فرهنگي مردم باز ميشود.
وقتي به بهانههاي عجيب و غريب فيلمهاي روز جهان را از شبکههاي داخلي حذف کنيم و به جاي آن تله فيلمهاي آبگوشتي و سريالهاي مروج فرهنگ اوهام و فلسفههاي بودايي باز ميکنيم به بهانه اين که شرقي هستند، نبايد از اين که تمام شهر پر از دستفروشان ديويدي و سيديهاي آخرين محصولات هاليوودي است، ناراحت شويم.
وقتي راديو جوان، راديو گفتگو و راديو پيام در کنار راديوهاي پرشنونده ديگري مانند راديو ايران، راديو ورزش و راديو فرهنگ دچار ايست قلبي از حرکتي رو به جلو در حوزه تخصصي خودشان ميشوند، نبايد توقع داشت که نسل جوان به سمت راديو فردا و صداي آمريکا کشيده نشود و برنامههاي فارسي بيبيسي را گوش نکند!
اين عرصه مانند ميدان مين مخوف و بدون نقشه است. که و نقشه اين ميدان فقط در دست متوليان فرهنگي است که بيتفاوت ايستاده و تکه تکه شدن فرهنگ و نسل جوان را در عبور اجباري و ذاتي از روي آن مشاهده ميکنند.
در اين ميدان مين تنها ايجاد فضا در سينما، مطبوعات، اينترنت، راديو و تلويزيون و جامعه ميتواند در کنار هدايت فرهنگي و قانوني، شهروندان ايراني را به سلامت عبور دهد.
شايد ديدگاه سنتي و غيرمتخصص متوليان فرهنگي، بيبيسي را خطرناک فرض کند، اما خطرناکتر از بيبيسي محصولات زيرزميني است که به راحتي پاي آن به خانههاي مردم رسيده و تازهترين آن، انتشار تصاوير مستهجن و پورنو به جاي سيدي قاچاق اخراجيهاي2 در سطح شهر است.
وقتي سينما و تلويزيون ما هر کدام کار خودشان را کرده و مديران آن به چشم هوو به يکديگر نگاه نکنند و دستورالعملهاي احزاب وارد عرصه فرهنگ عمومي کشور نشود، آنگاه ديگر دليلي براي ترس از راديو فردا و واهمه از بيبيسي باقي نميماند.
آيا در فرهنگ غني ايرانيان و منش بزرگوارانه مولاي متقيان علي(ع) فيلتر و سانسوري به این شکل در جريان بود؟
جز اين است که ايرانيان در طول حيات امپراطوري بزرگ پارس با ايجاد تحول فرهنگي و آزاديهاي مشروع فضاي رشد به ديگر اقوام ميدادند؟
آيا علي(ع) در مدت 25 سال خانهنشيني و پس از آن سالهاي سخت سب ايشان در منابر و مساجد، خود يا فرزندش روي به برخورد فيزيکي آوردند؟!
آيا نهضتي که در 25 سال خانهنشيني اميرالمؤمنين شروع شد و در دوره امام حسن و امام حسين و امام سجاد(ع) به اوج رسيد و پس از آن نهضت علمي که از زمان امام باقر(ع) شروع شد و در زمان امام صادق(ع) به اوج رسيد که امروز شيعه مديون آن قرن طلايي است، محوريت سياسي و نظامي داشت؟
مديريت فرهنگي در هر زمانه و با هر شکل و شمايل نشان از ذکاوت طراحان و آيندهنگري آنها به تاثير شگرف موضوع در آينده است.
امروز متاسفانه بيتوجه به مباني ارزشي فقه تشيع و به روز نکردن روشهاي تامين نياز مشروع و قانوني مردم در حوزه رسانه و کاهش سطح توان مديريتهاي فرهنگي و رسانهاي به خاطر تاثير رفاقتها بر شايستهسالاري کار را به جايي رسانده که با داشتن بزرگترين مرکز سرويسدهي رسانهاي در خاورميانه از فضاي عمل چند سرويس ساعتي در طول روز واهمه داريم.
اما در اين ميان بحث راهاندازي شبکههاي فارسي تنها روشي است که ميتواند در چهارچوب قانوني مشخص بدون تفسيرهاي شخصي و اعمال نظر، راه را بر جنجالسازي و فرافکني معاندان و مخالفان نظام مسدود کند.
البته اگر اين سوژه هم به مانند ديگر ابزارهاي رسانهاي بازيچه دست گروههاي سياسي داخلي و هزينههاي کلان آنها براي تخريب يکديگر نشود، ميتوان اين اميد را داشت که اهالي فن و سرمايهگذاران فرهنگي، در اين زمينه به راحتي وارد عمل شده و با توليد و پخش محصولات گوناگون، روند توسعه رسانهاي کشور را پديد بياورند.
در صورت تحقق اين توسعه رسانهاي ديگر راهانداختن بخش فارسي براي بيبيسي کار سادهاي نيست و ديگر توجيه اقتصادي و حرفهاي ندارد و از سوي ديگر شبکههايي مانند سيانان، فکسنيوز و امبيسي تصور راهاندازي سرويس فارسي را نميکنند.
متاسفانه متوليان فرهنگي کشور و تصميمگيرندگان در صداوسيما به خلاف وظيفهشان که ميبايست به مانند پدربزرگي مهربان و صبور که با سعهصدر حرف تمام اهالي طايفه را شنيده و با هنر مديريت و تجربه خود نيازهاي عمومي را فراهم کنند، به سرگروهبان دوره آموزش خدمت وظيفه تبدیل شدهاندکه با روحيه خشن و عصبي و متعصب که نه نياز برايش مهم است و نه شخصيت عمومي حاکم بر دسته خودش، تنها به دادن فرامين خشک و اداري بسنده ميکند تا مشکل و دردسر کمتري در مواجهه انساني با موضوعات مختلف افراد مرتبط با خودش داشته باشد.
اين که با نصب يک قانون صورت مساله را حل کنيم، بيشک عافيتطلبي در انجام ندادن وظايف سختي مانند تحقيق گسترده در مورد نيازهاي مردم و روشهاي به روز کردن ابزار و قوانين با نيازهاي مورد نياز آنهاست.