به گزارش «شیعه نیوز»، در گام نخست تئوری برخورد تمدنها با توجه به نظریه هانتیگتون اولین رکن از ارکان تئوری جدید آمریکا تحت عنوان «پیش دستی» را شکل داد. در گام دوم «تنت» رییس اسبق سازمان «سیا» تروریسم را نخست در اسناد ملی آمریکا و گزارشهای نوبهای که به رییس جمهور ایالات متحده آمریکا ارائه میکرد، به عنوان دشمن اصلی ایالات متحده آمریکا مطرح کرد.
بر اساس نظریه هانتیگتون یک «دولت- کشور» به هیچ عنوان توانایی تقابل با ایالات متحده آمریکا را نداشت لذا باید یک «دشمن سیال» به عنوان دشمن استرتژیک آمریکا مطرح باشد.
در آن زمان یعنی در سال 1995 که تنت تئوری دشمن سیال را مطرح کرد افکار عمومی دنیا به هیچ وجه نمیپذیرفت پدیدهای به نام ترور و ترویستها بتواند دشمن استراتژیک ایالات متحده آمریکا باشد. تا این که واقعه یازده سپتامبر رخ داد. واقعه یازدهم سپتامبر بزرگترین کمکی که به ایالات متحده کرد این بود که نشان داد تروریسم این قابلیت را دارد که به عنوان مهمترین دشمن استراتژیک آمریکا در هزاره سوم میلادی و در قرن بیست و یکم چهره نشان دهد.
آمریکا با توجه به مطرح شدن تروریسم بهعنوان دشمن اصلی استراتژیک خود بود که به خاورمیانه لشکرکشی کرد و بعد از آن که آمریکا توانست جهتگیریهای سیاسی و امنیتی خود را به سمت اروپای شرقی روانه سازد، زمینههای حضور در خاورمیانه با توجه به بحث تروریسم و مبارزه با آن که تحت عنوان بنیادگرایی اسلامی مطرح شده بود را فراهم کند. سپس ائتلاف جهانی بر ضد تروریسم شکل گرفت. این که آمریکا چقدر در مبارزه با تروریسم موفق بوده است در از بین بردن تروریستها تجلی پیدا نمیکند بلکه آنچه پیروزی آمریکا را میتوان در آن ارزیابی کرد این است که ایالات متحده تا چه حد توانسته است به نقشه خود برای بسط قدرت جغرافیایی در خاورمیانه دست پیدا کند.
به عقیده من آمریکا تا حدود زیادی در این زمینه موفق بوده است. امروز آمریکا در خاورمیانه حضور جدی دارد و پایگاهای نظامی خود در منطقه را افزایش داده است. از خلیج فارس تا خلیج عدن حضور نظامی آمریکا قابل مشاهده است. در افغانستان و عراق، در آسیای میانه و حتی کشوری مثل سوریه امروز آمریکا یک بازیگر مهم است. از طرف دیگر زمینههای حضور خود در خاوردور را به واسطه رشد تروریسم و گسترش آن به آسیای شرقی زمینهسازی نموده است.
نکته دیگری که اهمیت پیدا کرده پیگیری نقش اتباع عربستان در این ماجرا و اطلاعاتی است که در آمریکا در رابطه با نقش این کشور در این واقعه تروریستی منتشر شده است.
آمریکا در پی کنترل رفتار و واکنشهای سیاسی ریاض بر آمده است. از این جهت که ریاض به دنبال زیادهخواهی منطقهای است و این زیادهخواهی منطقهای در نهایت موجب گسترش تنش میان آمریکا و کشورهای بزرگ منطقه خواهد شد.
آمریکا در این مسیر برآن است که با کنترل عربستان زمینههای ورود این کشور را به منازعات منطقهای در چارچوب حمایت از ریاض کاهش دهد زیرا ریاض قصد دارد با همراهی تلآویو زمینهساز برخوردهای خشن نظامی در منطقه خاورمیانه و به آتش کشیدن فضا برای همگان شود.
اگر چه عربستان خود به تنهایی واجد پتانسیلهای لازم و مناسب برای درگیری با ایران نیست و هم اکنون دچار چالشهای بسیار جدی از منظر کمبود بودجه، پایین آمدن قیمت نفت و فشارهای ناشی از آن بر اقتصاد و از سوی دیگر چالشهای بزرگ سیاسی درون این کشور و در منطقه از قبیل یمن و سوریه است؛ اما باز هم امید دارد که با حمایت تل آویو و همسویی دیگر کشورهای عربی «ایالات متحده یا اتحادیه کشورهای عربی» را شکل دهد و بدین ترتیب با ورود این کشورها و حمایت اسرائیل به یک درگیری با تهران زمینهساز ورود ایالات متحده آمریکا به این منازعه و درگیری بسیار وسیع در منطقه شود.
از سوی دیگر توفیق ایران در حل پرونده هستهای و برجام به شدت موجب نارضایتی عربستان شده و این کشور تمایل دارد تا پرونده ایران به هر شکل روی میز جامعه بینالملل باز باقی بماند. به همین منظور از هیچ تلاشی برای ایجاد یک اجماع منطقهای و جهانی علیه ایران فروگذار نمیکند.
این تلاش عربستان با خواست ایالات متحده آمریکا و سیاستهای این کشور در قبال ایران تعارض دارد. به همین دلیل آمریکا با اعمال فشار روی ریاض از طریق آشکارسازی نقش این کشور در مسائل تروریستی و به ویژه واقعه یازدهم سپتامبر در صدد رساندن این پیام به عربستان است که آمریکا خود را درگیر زیادهخواهیهای منطقهای ریاض نخواهد کرد.