فرید مدرسی نویسنده ی
وبلاگ آذر ،در مورد زندگی این مرجع تقلید مینویسد:"آيتالله شيخ جعفر سبحاني پا به ميداني گذاشت كه متفاوت با روزگار گذشتهاش رخ نمود. او اگرچه بر مبناي نگرش فقهياش به مجلس گفت كه بايد مصوبات و قوانين مرتبط با شرع پيش از آن در ميان فقها بررسي شود، اما پيام آن سياسي بود: انتقاد يك مرجع تقليد از قوه مقننه جمهوري اسلامي ايران. او ديروز در قامت يك انديشمند كلامي شيعي به منازعه با دگرانديشان، اهل تسنن و وهابيت پرداخته بود و نامهها و انتقاداتش در اين عرصه تعريف ميشد و امروز در جايگاه يك مرجع تقليد و فقيه، يك نهاد ذينفوذ حكومتي را به ميدان مباحثه كشاند و از رئيس آن – علي لاريجاني – بازخواست كرد. همان بازخواستي كه آيتاللههاي ديگر در ايام قديمه و جديده از حكومتهاي وقت ميكردند و آنان يا بيتفاوت از كنارش ميگذشتند يا كرنش و تمكين ميكردند. آيتاللهها از روزهاي آغازين پس از غيبت امام عصر(عج الله) تا دوره صفويه، قاجاريه و حتي پهلوي اين روش را برگزيدند و امروز هم با وجود برپايي نظامي اسلامي ادامه دادند تا استقلال حوزه و مرجعيت را به تصوير كشند؛روشی که مرجع تقليد ديگري از تبار آذربايجانيها و فرزند مكتب نجف – آيتالله ميرزاجوادآقا تبريزي- از عدم رعايت شعائر مذهبي و روشهاي حاكم بر حوزه سخناني انتقادي طرح ميكرد؛ همان روشي كه آيتالله وحيد خراساني برگزيده است.امروز آيتالله شيخ جعفر سبحاني هم در اين طريق گام گذاشت؛ گامي كه پيامد آن بازآفريني نقش زعماي گذشته بود و براي او جايگاهي جديد ميساخت. البته در گذشته از روزهاي آغازين حيات اجتماعي- حوزوياش آيتالله نقشي چندسويه داشت و در قالب يك عرصه تعريف نميشد. از اين رو، در ميدان بگومگوهاي حاكم ميان دو عالم ديني ارشد هر دو را برگزيد و به هر دو نيز گاهي بدون تعارف پاسخ ميداد. اما به هر حال آيتالله سبحاني يك مرجع تقليد جديدي است كه از تبار آذربايجانيهاست؛ همان تباري كه گاهي اوقات استقلالشان از سايرين، بيش از ديگران مشهود است.
آيتالله سبحاني زاده تبريز است. پدرش – آيتالله شيخ محمدحسين سبحاني خياباني – اگرچه دوره مقدمات و سطح را مدرسه علميه طالبيه تبريز گذراند، اما براي دوره خارج فقه و اصول راهي نجف، حوزه قدرتمند روحانيون شيعي شد و در پاي درس آقاسيدمحمدكاظم طباطبايييزدي، آقا ضياءالدين عراقي و ملافتحالله شريعت اصفهاني حاضر شد. او در آن دوران اقدام آخوند خراساني در پذيرش مشروطه را ميستود، اما در اين ميان هم ميگفت: هدف او [آخوندخراساني] با هدف مرحوم شيخفضلالله نوري يكي بود. «جعفر» در 20 فروردين 1308 متولد شد و 14 ساله بود كه پس از تحصيل در مكتبخانه، به همان مدرسه علميه طالبيه پاي گذاشت و مقدمات و بخش اعظمي از سطوح را از اساتيد آن ديار فرا گرفت؛ محمدحسين سبحاني، ميرزامحمدفاضل مراغي، شيخ حسن و علياكبر نحوي، حاج سيدمحمد بادكوبهاي و ميرزامحمدعلي مدرس خياباني (صاحب ريحانهالادب). شرايط حاكم بر تبريز و ظهور و حاكميت «جعفر پيشهوري» و نفوذ كمونيستها، «جعفر» را به قم كشاند. او دوره باقيمانده از دوره سطح را در نزد دو استاد آذربايجاني – ميرزامحمد مجاهدي تبريزي و ميرزااحمد كافي – و كفايه را در محضر آيتالله سيدمحمدرضا گلپايگاني گذراند. دوره خارج فقه و اصول را هم در پاي مكتب چهار عالم ديني آن عصر حضرات آيات بروجردي، خميني، حجت كوهكمري و شريعتمداري آموخت و از سال 1345 تا به امروز او خود صاحب كرسي تدريس درس خارج فقه و اصول است. البته پيش از اين نيز به تدريس دوره سطح پرداخته بود. شاگردان صاحبنام او در اين دورهها آقايان: محمدرضا مهدويكني (معالم)، علياكبر ناطقنوري (رسائل)، مسلمي كاشاني (مطول)، سيدمصطفي خميني، رضا استادي (اخلاق)، سيدحسن طاهري خرمآبادي (رسائل)، علياكبر مسعودي خميني (مطول و معالم)، سيدحسين موسوي تبريزي (رسائل)، جعفر شجوني (مطول)، عباس كعبي (خارج)، سيدمحمد غروي (كفايه)، سيد محمدرضا مدرسي يزدي (كفايه)، مهدي شبزندهدار (كفايه)، علي رباني گلپايگاني و... بودند.***آيتالله سبحاني در فقه متاثر از آيتالله بروجردي است و ريشه آراي فقهي او برگرفته از روش و منش تدريسي اوست: «از نظر فقهي آقاي بروجردي بيشتر در من تاثير گذاشتند و الان هم كه فقه ميگويم، سبك ايشان را دنبال ميكنم. به اين صورت كه موضوع را در سطح فقه مقارن مطالعه ميكنم. اقوال عامه و خاصه را ميبينم. به كلمات و آراي قدما مراجعه ميكنم و بسياري از روايات را كه داراي مضمون نزديك به هم هستند، يكي ميكنم.» در اصول نيز به ديگر استاد خويش – آيتالله خميني – نگريسته است: «از لحاظ اصولي امام خميني بر افكار من تاثير عمده داشتند...» و در علوم عقلي و فلسفه، تحت سيطره مكتب بزرگ فيلسوف اسلامي عصر – علامه سيدمحمدحسين طباطبايي – بود: «در مباحث فلسفي بيشتر خود را مرهون علامه طباطبايي ميدانم... به نظربنده مرحوم علامه طباطبايي از نادر افرادي بود كه با توجه به اوضاع و احوال زمانه و مقتضيات آن حركت ميكرد.» در اين ميان ديگر استادش - آيتالله شريعتمداري – هم بر او تاثيراتي گذاشته بود و ميتوان گفت كه اقدامات فرهنگي او در تار و پود رفتار آيتالله سبحاني نشانههايي بر جاي گذاشته است. چراكه آيتالله در همان روزهاي حيات آيتالله بروجردي به همراه آقايان مكارم شيرازي، موسوي اردبيلي، حسين نوري همداني، مجدالدين محلاتي، سيدرضا صدر و آقاموسي زنجاني در درس خصوصي آيتالله شريعتمداري حضور مييافت و پس از رحلت آيتالله بروجردي هم اين روال را ادامه داد و در درس رسمي آيتالله به مدت ده سال حاضر شد.***آيتالله سبحاني به دو استادش – امام خميني و آيتالله شريعتمداري – علاقهمند بود و از جمله شاگردان نزديك اين دو عالم ديني به حساب ميآيد. او از شاگردان اوليه امام خميني در درس اصول (1337-1330) بود؛ به همراه شاگرداني همچون آقايان منتظري، مطهري، جعفر خندقآبادي، خوانساري، ابراهيم اميني، محمد واعظزاده خراساني و... و تقريرات استاد را در قالب كتابي تحت عنوان «تهذیبالاصول» نوشت. امام در بخشي از تقريظ خود بر اين كتاب در 18 آبان 34 درباره آيتالله نوشته است: «... دانشمند برجسته و پرهيزگار، صاحب انديشه تابناك و راي راست آقاي ميرزا جعفر سبحاني تبريزي ميباشد كه خداوند در راه رضاي خويش يارياش فرمايد و امثال ايشان را بسيار گرداند...» همچنين او و آقا مصطفي خميني از مستشكلين درس امام بودند و فعال در درس عرض اندام ميكردند. او در آن سالها به اصلاحات ساختار آموزشي حوزه نگاهي داشت و همچون ديگر هواداران اصلاحات حوزوي: احمد آذريقمي، مهدي حائري تهراني، حرم پناهي، رباني شيرازي، سيدمهدي روحاني، شبيري زنجاني، مكارم شيرازي و حسينعلي منتظري در پي آن بود. براي اين مساله هم با امام خميني گفتوگوهايي كرد، اما امام به دليل تجربه پيشين خود و جلوگيري از اصلاحات آموزشي در ميانه راه، تنها او و دوستانش را به رايزني با آيتالله بروجردي ترغيب كرد. بار ديگر هم او به همراه مكارم، دواني و ربانياملشي راهي منزل آيتالله خميني شد تا درباره اعدام فدائيان اسلام از او بخواهد تا با آيتالله بروجردي گفتوگو كند. اما امام نپذيرفت و فقط دو نامه به آقايان صدرالاشرف و سيدمحمد بهبهاني نوشت كه حامل اين نامه، سبحاني بود.در جريان مخالفت آيتالله بروجردي با تدريس فلسفه در حوزه علميه قم، او اين بار نيز به نزد امام رفت تا از او بخواهد كه احترام علامه طباطبايي، استادش حفظ شود. علي دواني اين ماجرا را اينگونه شرح ميدهد: «هنوز ماجراي نوشتن پاورقي ايشان [علامه طباطبايي] بر بحار [الانوار علامه مجلسي] فروكش نكرده بود كه گفتند آيتالله بروجردي فرمودهاند: اين همه فلسفهخوان در حوزه چه خبر است؟... هراس داشتيم مبادا ايشان سخني در منبر بگويند و مغرضين آن را كش داده و ماجراي فدائيان اسلام هم براي علامه طباطبايي پيش بيايد... به اتفاق آقايان مكارم و سبحاني و آقاسيدمرتضي جزايري رفتيم خدمت امام خميني كه هم فقيه مصلح بود و هم حكيم و استاد فلسفه... از ايشان خواستيم هر طور شده آيتالله بروجردي را ببينند و ايشان را متوجه غرضورزي مغرضين بكنند. امام فرمودند: نميشود در اين باره چيزي به آقاي بروجردي گفت و چون يكي از رفقا (آيتالله سبحاني) اصرار كرد، گفتند: «من چه كنم! كساني در منزل آيتالله بروجردي هستند كه نميگذارند براي اسلام كاري انجام بگيرد.»... بعد امام فرمودند: آقاي سيدمحمدحسين مرد بزرگي است. حفظ ايشان با اين مقام علمي لازم است، ولي من شنيدهام كه اين روزها خيليها به درس معقول ايشان ميروند... شنيدهام شيخ حسينعلي (منتظري) هم حكمت ميگويد... به آقاي سبحاني (از شاگردان خاص خود) فرمودند: تو هم كه شنيدهام معقول ميگويي؟ گفت: بله. فرمود: چقدر شاگرد داري؟ گفت: حدود پنجاه نفر. در اينجا امام با ناراحتي فرمودند: خب، ببينيد! كي حوزه علميه شيعه اين همه فلسفهخوان داشته است؟... آقاي بروجردي را نميشود ديد، آن هم براي اين كار... به نظرم خوب است آقا سيدمحمدحسين چند ماهي تمارض كند و درس معقول را تعطيل نمايد. شيخ حسينعلي هم درس فلسفه را كمتر بگويد... به آقاي سبحاني هم فرمودند: تو هم چند ماهي تعطيل كن تا سروصدا بخوابد. آقاي سبحاني كه نسبت به امام صراحت لهجه داشت، گفت: حاج آقا! من كه تعطيل نميكنم هر چه ميخواهد بشود. امام با عصبانيت فرمودند: همين كه گفتم. جواني نكن! با مرجع مسوول حوزه نميشود طرف شد، خطرناك است...» پس از رحلت آيتالله بروجردي و آغاز مبارزات سياسي امام خميني، اگرچه آيتالله سبحاني براساس نقل خودش: «... ما آن وقت بيشتر به مسائل فكري ميانديشيديم...» اما در برخي محافل و اقدامات سياسي هم حضور داشت. او در جمع شاگردان سياسي امام – جامعه مدرسين – حضور مييافت و در زمان بازداشت ايشان، در استفتايي سياسي از حضرات آيات مرعشي نجفي و ميلاني خواستار اعلام موضع درباره نام بردن از امام در منابر شدند و پس از هجرت امام از تركيه به نجف به همراه سايرين نامه و تلگرافي به ايشان را امضا كرد. او پس از درگذشت آقامصطفي خميني نامه تسليتي را رهسپار نجف كرد و در جريان اعتراضات 19 دي قم در محفل برنامهريزان روحاني حضور داشت. البته درآن سالها او دو اقدام مشترك با «سيدمحمدحسيني بهشتي» انجام داد. بهشتي در مدرسه «دين و دانش» قم كلاسهايي را براي روحانيون جهت آشنايي با علوم جديد همچون فيزيك، شيمي، فلسفه علم، متدلوژي، رياضيات، جامعهشناسي، زبان و... برگزار كرد و سبحاني در كنار مكارم، مصباحيزدي، مفتح، محمد يزدي، احمدي و حيدري نهاوندي در آن كلاسها حاضر شد. همچنين بهشتي طرح تشكيل يك تيم علمي را براي تحقيق جمعي بر روي «حكومت اسلامي» و جمعآوري فيشهاي تحقيقي اجرايي كرد كه سبحاني، منتظري، مشكيني، مصباحيزدي، باهنر، مفتح، مكارم و... در آن همراهي كردند.
ديگر اقدام سياسي او در كنار ديگر روحانيون انقلابي، اعتراض به اعدام «طيب رضايي» پس از حوادث 15 خرداد 42 بود كه پس از انتشار اين خبر در روزنامهها، همان شب جلسهاي در منزل آقاي مكارم شيرازي تشكيل شد كه آقايان مشكيني، منتظري، رباني شيرازي، آذري قمي، جعفر سبحاني و برخي از علما و فضلاي ديگر نيز حضور داشتند: «پس از گفتوگوي زياد به اين نتيجه رسيدند كه بايد فردا همه درسهاي حوزه به عنوان اعتراض به اعدام آن دو مجاهد شهيد تعطيل شود تا بدينگونه از طرف حوزه، حق آنها ادا شده باشد.» آشنايي آيتالله شيخ جعفر سبحاني با آيتالله سيدمحمدكاظم شريعتمداري به سالهاي آغازين ورود او به قم باز ميگردد. در همان سالها بود كه به همراه چند روحاني صاحبنام ديگر در درس خصوصي آيتالله حضور مييافت. اما در اواسط دهه 30، با شنيدن زمزمههاي اوليه راهاندازي يك نشريه حوزوي اين روابط مستحكمتر شد. برخي از مريدان بازاري آيتالله شريعتمداري باني مالي اين اقدام شدند: اسماعيل سيگاري، ابوالفضل احمدي، مجيد پركار، بيوك اتفاق جورابچي، فرج نعمتزاده، سيدمصطفي عالينسب، موسي ابريشمچي، محمد كلاهي و كريم انصارين و پس از آن برخي فعالان نويسنده حوزوي از سوي آيتالله فراخوانده شدند: سيدعبدالكريم موسوي اردبيلي، ناصر مكارم شيرازي، حسين نوري، جعفر سبحاني، علي دواني، محمد واعظزاده، سيدمرتضي جزايري و مجدالدين محلاتي تا شوراي تحريريه اين مجله را تشكيل دهند. البته از برخي ديگر همچون مرتضي مطهري، محمدحسين بهشتي، علي قدوسي، باهنر و... هم مقالاتي درخواست ميشد. مجوز هم به نام «درسهايي از مكتب اسلام»، به مديرمسوولي ناصر مكارم شيرازي دريافت شد. البته پس از مدتي، پس از رحلت آيتالله بروجردي، در پي كدورتهايي در ميان اعضاي تحريريه «سيدموسي صدر» بر مبناي پيشنهاد برخي از اعضا، امتياز نشريهاي به نام «از مكتب اسلام» گرفت تا اگر امتياز اول به مانعي برخورد، از آن استفاده شود. پس از افزايش اين كدورتها، شش نفر از تحريريه اصلي: سيدموسي صدر، محمد واعظزاده، سيدمرتضي جزايري، سيدعبدالكريم موسوي اردبيلي و مجدالدين محلاتي استعفا دادند و استعفاي خود را در روزنامه كيهان منتشر كردند. چند سال بعد نيز «حسين نوري» و «علي دواني» از مجموعه فاصله گرفتند و تحريريه جديد جايگزين آنان شدند: عباسعلي عميد زنجاني، علي حجتي كرماني، سيدهادي خسروشاهي، حسين حقاني زنجاني و زينالعابدين قرباني كه در بحث عقايد و مذاهب آقاي مكارم شركت ميكردند، دعوت به كار شدند و به قول آقاي مكارم هيات فرعي مكتب اسلام تشكيل دادند. پس از آنها هم مرحوم داوود الهامي و مهدي پيشوايي، يعقوب جعفري، عقيقي بخشايشي، كامل خيرخواه، هادي دوستمحمدي و علياكبر حسني اضافه شدند. سالها بعد تاكنون نيز مديريت عاليه آن بر عهده «جعفر سبحاني» است. او در آن سالها سلسله مقالاتي درباره «تجزيه و تحليل در تاريخ اسلام» و مباحث قرآني در مكتب اسلام نوشت. اگرچه «مكتب اسلام» تحت مديريت آيتالله شريعتمداري بود، اما اعضاي تحريريه ارتباطهايي هم با ساير مراجع، از جمله امام داشتند؛ بهگونهاي كه حتي آيتالله سبحاني از امام ميخواهد كه مقالاتي را براي اين نشريه بنويسد. علي دواني در اين باره گفته بود: «در آن موقع رياست عاليه مجله با آقاي شريعتمداري بود. اين را هم بايد عرض كنم كه ما همان موقع سراغ امام خميني و آيتالله گلپايگاني و ديگر آقايان هم رفتيم. حتي درست يادم هست كه آقاي سبحاني به امام گفتند: آقا! شيخ شلتوت در مجله رساله الاسلام مقاله مينويسد و رئيس دنياي تسنن است. جنابعالي هم اهل قلم و فكر هستيد، مقاله بدهيد. امام خميني لبخندي زد و ايشان گفت: آقا! لبخند ندارد، خب وقتي شيخ شلتوت مقاله مينويسد، چه اشكالي دارد؟ امام گفته بودند: «حالا شما بنويسيد تا ببينيم، چه ميشود.»... خود بنده رفتم و به ايشان گفتم: آقا!... شما بياييد و دو نفري اداره كنيد يا با آقاي گلپايگاني سه نفره...»
در ميان اعضاي تحريريه مكتب اسلام، پيوند و صميميت آيتالله مكارم شيرازي و آيتالله سبحاني بيش از سايرين به نظر ميرسيد كه در ميان حوزويان مثالزدني بود. بهگونهاي كه «علياكبر مسعودي خميني» در درس آيتالله بهجت درباره «ملازمه عرفيه» به شوخي از اين دو به عنوان مثال اين بحث ياد ميكند و هاشمي رفسنجاني هم از اين پيوند مستحكم داستاني گفته بود. رسول جعفريان، نويسنده كتاب «جريانها و سازمانهاي مذهبي – سياسي ايران» هم در اين باره نوشته است: «آقايان سبحاني و مكارم، دو دوست ديرين و همفكر بودند كه حوزههاي كاري آنان نيز شباهت فراواني به يكديگر داشت. به علاوه هر دو از اركان مجله مكتب اسلام بودند.» همچنين آنان با يكديگر نشريهاي به نام «نجات نسل جوان» منتشر كردند و كتابي هم براي پاسخ به اشكالات جوانان نوشتند. حتي آيتالله سبحاني در مقدمه كتاب آيتالله مكارم به نام «آيين ما» شرحي از نويسنده ارائه كرد....