تبیان: محمد علي چاووشي رئيس موسسه «مشکات»، رئيس استوديو بل است. وي همچنين رئيس اسبق صنف توليدات محصولات شنيداري بوده است.
وي دو سال پيش در تشييع پيکر شهيد ناصر عبداللهي اعلام کرد که وي شهيد انديشه علوي است. اکنون پس از دو سال به خدمتشان رسيديم تا در مورد شهادت ناصر و شهيد انديشه علوي با ايشان مصاحبهاي داشته باشيم. بدون مقدمه سراغ اصل مطلب ميرويم.
تبيان: جناب آقاي چاووشي، بعد از دوسال که از شهادت ناصر ميگذرد هنوز خيليها نميدانند که آقاي عبداللهي به شهادت رسيدهاند و هنوز خيليها هم گرفتار شايعات هستند.
چاووشي: بسم الله الرحمن الرحيم. اين که ايشان توسط چه کساني شهيد شدند يا به قتل رسيدهاند، اين يک کار تخصصي است و بايد از حوزه پليس و کشف جرايم و اينها و مسئولان قضايي سوال شود. من از آقاي عبداللهي شناختي دارم و در حدود شناختم صحبت خواهم کرد.
اينکه من شناخت دارم از آقاي عبداللهي به عنوان هنرمند جواني که در اواخر عمرش دگرگوني احوال و انقلاب روحي برايش پيش آمده بود، اين را خودم ديدم. من بيشتر روايتگر اين وجه اخير احوال و رفتار ايشان ميتوانم باشم. به عنوان کسي که به هر صورت با اهل هنر ناگزير از ارتباط است. ما به عنوان يک ارتباط حرفهاي و کاري و يک کسي که ناشر موسيقي است با اهالي موسيقي ارتباط داريم و از جمله اين عزيزان زنده ياد ناصر عبداللهي است.
به هر صورت ايشان جواني بود که بر حسب يک اتفاق استعداد هنرياش کشف شد. گروهي از رسانه ملي در ايام دهه فجر به بندر عباس رفته بودند. آنجا با يک جواني برخورد ميکنند که ميبينند گرايشي به هنر و موسيقي دارد و سرودهايي را براي اينها زمزمه ميکند. همين جرقه ارتباط و انگيزه آقاي عبداللهي با موسيقي مرکز نشينان و دسترسي به رسانه و به انتشارات و موسسات توليد و نشر موسيقي ميشود . به تهران سفري ميکنند و به هر صورت تقريبا خيلي زود و به سرعت جامعه به ايشون اقبال کردند. و در ژانري که خودش به آن تعلق داشت يعني ژانر موسيقي پاپ يا پاپ ايراني با جان مايهاي از آن رنگ و روح موسيقي جنوب که باز خواست خود ايشان بود، جايگاه و مخاطبيني پيدا کرد و جز موفقان اين ژانر از موسيقي شد. و ناشرين هم در پي اين بودند که به ايشان دست پيدا کنند و آثار موفق و پر تيراژ ايشان را منتشر کنند. اين يک روايتي از آن روندي که ما از يک جوان اهل موسيقي ميشناختيم و آثاري که از ايشون منتشر شد.
در 2 سال و مخصوصا يک سال آخر عمر ايشان، من چند باري که ايشان را زيارت کردم، حالت خاصي در او ديدم. نه تنها من، خيليها شاهد بودند که ايشان دچار يک دگرگوني احوال شدند.
تبيان: اين دگرگوني از چه نوعي بود؟
چاووشي: در حقيقت دگرگوني در جغرافياي باور هايش رخ داه بود و به هر صورت نگاه ايشان به دين از نوع ديگري شده بود . خيلي متوجه احوال و جايگاه اهل بيت شده بودند و به ائمه گرايش خاصي پيدا کرده بودند خصوصا به حضرت زهرا و حضرت اميرالمومنين. اين حالات را هم من از زبان ايشان شنيدم و هم از رفتار ايشان ديدم و هم دوستاني که با ايشان کار ميکردند ميدانند که به کنجي پناه ميبرد. و چيزهايي ديگر که بر آفتاب افکندنش درست نيست. چون ايمان حوزهاي است هرچه پنهان تر، عزيزتر و مقدس تر. ايشان قصد ابراز و دين ابرازي و دين اظهاري نداشت که خداي ناکرده شاهد ريا و چيزهايي که امروز خيلي رايج است باشد. ولي بالاخره اون نگاه عميقي که به اهل بيت و اون تعلق خاطري که پيدا کرده بودند عاشقانه نه فرصت طلبانه و تبليغاتي گرانه براي آشنايان کاملا مشهود بود.
تبيان: شما چطور متوجه اين آثار و احوال شديد؟
چاووشي: اولا آثار ايشون گواهي ميدهد. هر کسي با مراجعه به آثار ايشون متوجه ميشود. چون ايشان براي حضرت زهرا چندين کار خواندهاند. ايشان علاقه خاصي به اهل بيت پيدا کرده بودند.
چيزي هم که من در آنجا (روز تشييع پيکر مطهر ناصر عبداللهي) اشاره کردم که ايشان شهيد انديشه علوي شد، نظر به اين ماجرا بود که به هر صورت سلفيها و وهابيها مدح و ستايش و سرايش و ترويج مفاخر و مشايخ دين را حرام ميدانند و شرک ميدانند کما اينکه بوسيدن قبر پيغمبر خدا را شرک ميدانند. همانطور که توسل و مدح پيغمبر خدا را شرک ميدانند و متاسفانه در پيرامون زيست بوم محلي ايشان در آن ديار(بندر عباس) تفکر وهابي هم به شدت وجود داشت و هم بسيار ناراحت بودند از اين روان بسيار عاطفي و عرفاني ايشان و محبت و عشق ايشان به اهل پيغمبر.
اينجا بحث شيعه و سني نيست. بحث فرقهاي است که الان در جهان منشا تروريسم است. فرقهاي است افراطي و نگاهي جزمي و تکفيري به اديان و مذاهب و دگرانديشان که اين فرقه، فرقه وهابيت است.
که ريشه اش هم استعماري است. که متاسفانه آقاي بن لادن از حوزه عمومي انديشه اسلامي نيست از اين نحله سلفيها است. که همه جا منشا خشونت، تکفير، دگرکشي و دگرستيزي هستند.
کما اينکه اين نحله شيعيان را از قديم الايام رافضي و مهدور الدم ميدانند. کما اينکه سنيان شافعي که اهل توسل به اولياي دين هستند نيز همچنان مرتد و برون از دين ميپندارند.
اين تيپ آنطوري که من شنيدهام در منطقه ايشان، در روستاي ايشان، در اطراف روستاي ايشان و در بين بعضي از خويشاوندان ايشان وجود داشته است.
اين سخن هم من از اهالي خانواده خانم ايشان شنيدم که بسيار ناراحت بودند. من از اطرافيان خانم ايشان و از اولياي خانم ايشان شنيدم که بالاخره ناصر قرباني همين فرقه سلفي و وهابي شده است.
حتي آقاي علم شاهي به من گفت که ناصر گفته که: ديگه دارم از موسيقي هم بيزار ميشم. چون ميگفت وظيفه من چيز ديگري است
تبيان: جناب آقاي چاووشي، چرا بايد آقاي عبداللهي قرباني شوند و چرا براي ايشون اين اتفاق افتاد؟
چاووشي: من پيجوي حادثه تاريخي و پليسي نبودهام. من يک هنرمندي ميشناسم به نام آقاي عبداللهي که به اهل بيت ارادت خاصي پيدا کرده بود و به حضرت زهرا ارادت خاصتري پيدا کرده بود. طبيعتا اون کساني که ميپنداشتند ايشان بايد چون وهابيها و سلفيها بينديشد، او را نميتوانستند تحمل بکنند.
به خاطر اينکه ناصر عبداللهي هنرمند بود و به دليل موفقيت و نفوذ هنري که داشت در آن منطقه تاثيرگذار بود و در آن محيط نقشش نقش موثرتري بود. و آنها ايشان را با اهداف خودشان مضر مييافتند. البته لجاجتها و عنادهاي عصر جاهليت مانند اون اشخاص هم شايد بي تاثير نبوده.
من اين هم به اين قرينه گفتم که من از آقاي دکتر اميدوار رضايي، رئيس کميسيون بهداشت و درمان مجلس شوراي اسلامي خواهش کردم (چون ايشان فوق تخصص مغز و اعصاب هستند) که تشريف بياورند که شايد بتوانند اين جوان را از مرگ نجات بدهند. ايشان تشريف آوردند. معاينه کردند، مدارک و پرونده پزشکي را ديدند به من گفتند فلاني ايني که گفتند ايشان مسموم شده، ايشان مواد مخدر مصرف کرده مطلقا در پرونده ايشون وجود نداره. ايشون ضربه خورده. اين صدمه که مغز ايشون پيدا کرده به دليل اصابت ضربهاي است. اين آثار کبودي که در صورت وي در عکسها مشخص است به همين دليل است. من هم با توجه به نظر يک متخصص پزشکي وقتي گقتند ناصر رو زدند از اقوام پيرامون ايشان سوال کردم که مگه کسي ايشون رو زده؟ گفتند بله و ماجرايش هم مفصل است. گفتم چرا؟ گقتند به خاطر همين تغييرات فکري و عقيدتي که پيدا کرده بود خيليها از دستش ناراحت بودند. در اون شرايطي که اين جوان با مرگ دست و پنجه نرم ميکرد، فرصت سوال و پرسش بيشتري نبود.
به نظر من او همچنان شهيد انديشه علوي و الهي است. و قرباني همين عشقش به اهل بيت شد. و شما رسانهها که رکن چهارم قدرت هستيد و نماينده افکار عمومي برويد از مسئولين سوال کنيد که چرا اينکار رو نکردند؟چرا پيگيري نکردند؟ و بريد از مسئولين بپرسيد که پس از دو سال از مرگ يا شهادت اين جوان چه کسي کمترين پي جويي، احوال پرسي، همدردي، همدلي با خانواده داغدارش کرده؟
چه کسي اصلا به فکر قوت لايموت زن و بچهاش بوده؟
آيا عايلهاش نون دارند که بخورند؟
آيا اصلا کسي به فکر او بوده؟
از مسئولين محترم بپرسيد کدام يک بار رفتهاند و زنگ خانه آشفته و بيسرپرست يتيمهاي عبداللهي را به صدا درآوردهاند؟
آيا اصلا کسي به صدا درآورده؟
آيا اصلا کسي نام عبداللهي را در ضمير خودش يک بار زمزمه کرده و بگويد که يتيمهاي اين هنرمند نان شب دارند که بخورند؟
آيا کسي به فکر اينها بوده؟
تبيان: آيا جامعه موسيقي در اين راستا کاري انجام داده است؟
چاووشي: من خبر دارم که يک انسان جوانمردي به نام آقاي غلام علمشاهي و بعضي اهالي موسيقي در بخش خصوصي حداقل احساس وظيفهاي کردهاند و يک احوال پرسي از خانواده او داشتهاند و مساعدتهايي انجام دادهاند. و همچنين مرکز موسيقي به خواهش بنده کمکي کردهاند. بنده چند بار به آقاي دکتر احمدي (رئيس مرکز موسيقي) زنگ زدم و البته ايشان منصفانه در تشييع جنازه ناصر شرکت کردند و کمکي هم کردند. بعد از او هيچ کس و هرگز.
تبيان: چرا آقاي عبداللهي در تابستان 85 دوباره به بندر عباس مراجعت کردند و در آنجا سکني گزيدند؟ با اينکه چند سال در تهران ساکن بودند؟
چاووشي: ايشان دقيقا به دليل همان تغييراتي که در احوالاتش پيدا کرده بود، دوست داشت اين احوالات و افکار و باورهايش را در منطقه خودش ترويج کند. و به همين دليل هم برگشت. حتي آقاي علم شاهي به من گفت که ناصر گفته که: ديگه دارم از موسيقي هم بيزار ميشم. چون ميگفت وظيفه من چيز ديگري است.و اين آخرها از حوزه هنر يک مقدار منزوي شده بود.
تبيان: در بسياري از برنامههاي تلويزيوني و مصاحبهها ايشان اعلام کرد که علاقه دارد کاستها و کنسرتهاي معنوي اش را شروع کند و ميگفت که خيلي هم دير شده است.
چاووشي: اينکه گفته بود که من از موسيقي بيزار شدم نيز همين مطلب بوده. منظورش اين بود که موسيقي معمولي و آزاد رو غير از براي حضرات معصومين دوست ندارم.
تبيان: براي آخرين سوال شهيد انديشه علوي را تعريف کنيد.
چاووشي: ما يک تعريفي از شهيد داريم. کسي که با عشق اهل بيت بميرد شهيد محسوب ميشود. نه من صد نفر شاهدند که ناصر عاشق اهل بيت بود و به خاطر همين عشقش نيز کشته شد.
ناصر جونش برای ما از دست داد. ناصری که همه عشقش خدمت به مردم بود . اما چیکار کردیم براش....