به گزارش «شیعه نیوز»، متن سخنان این مرجع تقلید در جلسه اخلاق خود در پی می آید:
«فصل چهاردهم بحث ما دربارۀ یک امر مهمی بود که چند جلسهای دربارۀ آن صحبت کردم و آن امر مهم یک آیه از آیات قرآن بود. پروردگار عالم وقتی این انسان را ساخت،خودش به خودش فرمود: آفرین. بعد هم این آیه را بر پیغمبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» نازل کرد که عالم بشریت توجه به آن داشته باشند که خدا دربارۀ این انسان فرموده است: «فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ»
آفرین بر این خدا که این انسان را خلق کرده است. خواه ناخواه وقتی خدا أحسن الخالقین باشد و به خود آفرین بگوید، باید این انسان أحسن المخلوقین باشد. باید چیزی و کسی بالاتر از این انسان نباشد.
در این باره صحبت کردم که این انسان اگر خودش را گم نکند، اگر خودش را بشناسد،که به آن معرفهالنفس میگویند و این دو سال بحث ما دربارۀ همین بود، این میتواند به جاهای بالایی برسد.
مرتبۀ اولش که دربارۀ آن صحبت کردم، میرسد به آنجا که در همین دنیا بالاترین لذت را دارد. نماز و رابطۀ با خدا برای او لذتی دارد که به جز خدا نداند. نماز برای او یک مکالمه و یک معاشقه با خدا میشود: «الرَّکعَتانِ فِى جَوفِ اللَّیلِ احَبُّ الَىَّ مِنَ الدُّنیَا وَ مَا فیِهَا»
پیغمبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» میفرمایند: لذتم اینست که دو رکعت نماز شب برایم بهتر از دنیا و آنچه در دنیاست. اگر ما خود را گم نکنیم و اگر راه را که برایمان تعیین کردهاند، برویم، میرسیم به اینجا. این مربوط به پیامبر نیست و آن مقام دیگری دارد. این برای ماست که ما بدانیم اگر راه را پیدا کردیم، اگر این أحسن المخلوقین خودش را گم نکرد، در همین دنیا، بالاتر از بهشت، لذت دارد. در همین دنیا خدمت به خلق خدا برای او بالاترین لذتهاست. امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» بعد از سقیفۀ بنی ساعده که بیست و پنج سال بود و شبانه روز ظلم به امیرالمؤمنین بود و چه ظلمهای بالایی بود؛ از نظر ظاهر، غم و غصه و نگرانی برای اسلام عزیز بود، اما همین امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» در این بیست و پنج سال توانسته بیست و شش باغ را به دست مبارک خودش غرس کند؛ و این بیست و شش مزرعه و باغ را به خاطر فقرا و ضعفا و آبرومندان درست کرده بود. یعنی لذت خدمت کردن به خلق خدایش یک معجزه است. ما نمیتوانیم تصور کنیم، اما حتماً هست که امیرالمؤمنین در بیست و پنج سال با آن همه ظلمها و مشقتها، اما خدمت به خلق خدا برایش به اندازهای لذت دارد که باغ را با دست مبارک خودش آبیاری میکند و مواظبت میکند و مثلاً یک مزرعه خرما میشود و این مزرعه خرما را وقف میکند برای بینوایان. این لذت است و اگر لذت نبود، نمیشد. انسان اگر درک کند که أحسن المخلوقین است، در نمازش دو رکعت نماز برایش از دنیا و آنچه در دنیاست بالاتر است.
راجع به رابطه با مردمش هم چون با رابطه با خدا لذت میبرد و این نیز رابطه با خداست، بیست و شش مزرعه درست میکند. از نظر خوراک و پوشاک و مسکن و ازدواج برای امیرالمؤمنین لذت نیست، بلکه پوچ است. لذا همه شنیدهاید لباسهایی از کرباس و آن خورد و خوراک حتی در زمانی که دو ثلث جهان زیر نظرش است، اما میگوید موقع افطار دیدم مقداری نان جو و مقداری دوغ ترش میخورند. اما در همان وقت که دو ثلث جهان زیر نظر مبارکش است، از همان قضیه لذت میبرد که همۀ شما شنیدهاید؛ امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» میرفتند و دیدند خانمی مشک آب به دوشش است اما غُرغُر میکند از دست امیرالمؤمنین علی«سلاماللهعلیه». آنگاه امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» جلو رفتند و مشک آب را گرفتند و به منزل رفتند و مشک آب را گذاشتند و رفتند برایش غذا آوردند و نان و خرما برایش آوردند و حتی رسید به اینجا که گفتند میتوانم برایتان نان بپزم. عجب بود که امیرالمؤمنین را نمیشناخت. راوی میگوید رفتم و دیدم هستۀ خرما را درمیآورند و دهان بچه میگذارند و گریه میکنند و میگویند: علی را ببخش که دربارۀ تو کوتاهی شده است. رفتم و به صاحب خانه گفتم میدانی این کیست؟! این مولا امیرالمؤمنین علی«سلاماللهعلیه» است و زن که آمد عذرخواهی کند، امیرالمؤمنین گریه میکنند و عذرخواهی میکنند و میگویند ببخش مرا که کوتاهی شده است. نباید به اینجا برسد که تو از دست من نگران باشی! مرتب گریه کردند و گفتند مرا ببخش. این لذت است و غیر از لذتی است که غذای لذیذ بخورد. ایشان یک عمر در مشقت بود.
راوی میگوید: رفتم و مهمان بودم پیش معاویه و موقع شام یک شام خاصی برایش آوردند و جمعیت زیاد بود و غذا را در مقابل من گذاشت و گفت تو مهمان من هستی و این غذا را تو بخور. گفتم این غذا چیست. آنگاه شمرد و گفت بره بادام و بره پسته و غیره. راوی میگوید گریهام افتاد و گفتم معاویه چند وقت قبل ماه مبارک رمضان افطار مهمان امیرالمؤمنین بودم. یک غذای معمولی برای من آورد و غذای خاصی هم برای امیرالمؤمنین آورد. دیدم مقداری نان جو که از دست مبارکش تهیه میکرد و در آن پنج سال یک شاهی از بیت المال نخورده و قدری نان جو و قدری دوغ ترش بود و نان را در این دوغ میریختند و میخوردند و حمد میکردند. من گله کردم و گفتم یک غذای معمولی مثل همین غذایی که برای من تهیه کردید، برای امیرالمؤمنین هم تهیه میکردید. آن خانم گریه کرد و گفت نمیگذارند و حتی نمیگذارند قدری روغن زیتون به این نانها بزنیم. معاویه گریه کرد و گفت اسم کسی را آوردی که مثل او نیامده و نخواهد آمد.
لذت مولا امیرالمؤمنین به غذایی که معاویه میخورد نیست، بلکه لذت امیرالمؤمنین در همان وقت که دو ثلث جهان زیر نظر اوست، در نهج البلاغه در مقابل دوست و دشمن میگوید: ای مردم! من شما را مستغنی و خودکفا کردم و از نظر خوراک و پوشاک و مسکن و ازدواج همه در رفاه هستید و حتی من برای شما آب آوردم که در رفاه باشید. این انسان است و انسان اگر راه را پیدا کند و متابعت از امیرالمؤمنین و امثال امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» میشود و به اینجا میرسد که بالاترین لذت برایش اینست که ببیند مردم از نظر خوراک و پوشاک و مسکن و ازدواج در رفاهند. این معنای: «فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ» است. اگر راه را پیدا کنیم، همۀ ما چنین خواهیم بود و زجر بکشیم از اینکه ببینیم کسی گرسنه است و لذت ببریم از اینکه بتوانیم دختری را شوهر دهیم یا پسری را زن دهیم. بالاترین لذت برای ما اینست. آنگاه میشود حضرت زهرا. همۀ شما میدانید که حضرت زهرا ازدواج کرد و پیغمبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» به امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» گفتند: چه داری؟ و ایشان گفتند هیچ ندارم و شمشیری و زرهای و شتری دارم. فرمودند: زهرا از شما چیزی نمیخواهد، اما مهریه را باید شما بدهید. زره را بفروش، آنگاه همۀ کارها درست میشود. زره را فروخت و آورد خدمت پیغمبر اکرم و پیغمبر اکرم چند نفر خانم امین را فرستاد برای تهیه جهیزیه و یک جهیزیه ضروری تهیه کردند و شد شصت و سه درهم. جهیزیه هفده قلم بود. یک پیراهن و یک فرش و یک قدح برای ضرورت و غیره. پیغمبر را خواستند که به جهیزیه نگاه کند و لذت ببرد. پیغمبر اکرم نگاهی به جهیزیه کردند و گریۀ شوق کردند و گفتند: خدایا! مبارک کن این جهیزیه را که غالبش از گل است. بعد هم همه میدانید که شب عروسی آن پیراهن را به فقیری داد. در وقتی که حضرت زهرا را به خانۀ شوهر میبردند، فقیر آمد و از زهرا کمک خواست و حضرت زهرا همان پیراهن عروسی را داد و با پیراهن کهنه به منزل امیرالمؤمنین رفت. امیرالمؤمنین هم توجه به این چیزها نمیکردند. پیغمبر اکرم که آمدند، شاید برای سرمشق ما گفتند: زهراجان! پیراهن عروسی تو کجاست؟ گفت خانمی از من چیزی خواست و من آن را دادم. پیغمبر گفتند: چرا پیراهن دختری خود را ندادی؟ گفت برای اینکه قرآن میگوید خوب هر چیزی را به دیگران دهید و من پیراهن عروسیام را دادم. پیغمبر اکرم فرمودند: زهراجان! این خانه کار دارد. کارهای خارج خانه برای امیرالمؤمنین و کارهای داخل خانه برای تو. حضرت زهرا خیلی خوشحال شدند. پیغمبر اکرم خداحافظی کردند و رفتند. یک جمله نقل میکنند که جمله خیلی شیرین است:
«فَلَا یَعْلَمُ مَا دَاخَلَنِى مِنَ السُّرُورِ إِلَّا اللَّهُ بِإِکْفَائِى رَسُولُ اللَّهِ تَحَمُّلَ رِقَابِ الرِّجَالِ»
گفت خدا میداند چقدر من خوشحال شدم از این تقسیمی که پیغمبر اکرم کرد و فرمود تا میشود از خانه بیرون نرو. خدا میداند چقدرخوشحال شدم و خدا میداند که پیغمبر اکرم به من فرمود کارهای داخل خانه از تو و کارهای خارج خانه از امیرالمؤمنین باشد و این لذت برای زهراست. نظیر این از حضرت زهرا و خود پیغمبر اکرم زیاد است و مخصوصاً مولا امیرالمؤمنین علی«سلاماللهعلیه» و آن سی سالۀ غصب خلافت. در آن پنج سالی که حکومت پیدا کرد و ای کاش این حکومت را به امیرالمؤمنین نداده بودند و خیلی زجر کشید، به اندازهای که بلند بلند از دست این مردم گریه میکرد که چه بلایی بر سر اسلام عزیز میآورند. اما همین امیرالمؤمنین لذت بالایی دارد که بتواند در نماز جمعه ادعا کند که من همه را در رفاه کردم. اسلام فقر ندارد و اگر مسلمان هست باید فقر در میان مسلمان نباشد و اگر فقر هست، تقصیر خود ما مسلمانهاست و امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» درحالی که در پنج سال، سه جنگ برایشان جلو آمد و آن هم جنگهای مسلمان کشی که خیلی برای امیرالمؤمنین زجر بود. جنگ جمل و جنگ صفین و جنگ خوارج نهروان، اما در این جنگها و در این حول و ولاها و بلاها،در نماز جمعه در مقابل دشمنانی مثل خوارج که ایراد میکردند و در وسط منبر بلند میشدند و جسارت میکردند، امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» میفرمایند: ای مردم همه در رفاه هستید، از نظر خوراک و پوشاک و مسکن و ازدواج. آن هم حضرت زهرا«سلاماللهعلیها» که پیراهن عروسی را میدهد و خوشحال است و از اینکه پیغمبر اکرم گفتند از خانه بیرون نیا، خوشحال است و لذت میبرد. این أحسن المخلوقین است و راه را پیدا کرده است و لذتهایش هم همین است و «خیراً من الدنیا و ما فیها» است یعنی لذتهای آنها را نمیتوان با دنیا مقایسه کرد. دنیا کجا و این لذتها کجا؟!
بنابراین همان مرحله اول: «فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ» در همین دنیاست، چه رسد که به عالم برزخ و عالم مرگ برسد که چقدر لذت بالاست. یا برسد به روز قیامت که قرآن میفرماید: روز قیامت پنجاه هزار سال است: «کانَ مِقْدارُهُ خَمْسینَ أَلْفَ سَنَهٍ» امام صادق«سلاماللهعلیه» میفرمایند: اما برای مؤمن یک لحظه است. روایتی از پیغمبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» هست که خیلی برای همه امیدوار کننده است. پیغمبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» میفرمایند: به خدا قسم لذتی که مؤمن در روز قیامت در صف محشر میبرد، پنجاه هزار سالش یک لحظه است و آن لحظه بالاترین لذتهاست. برای شیعیان امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» لذت یعنی این. وقتی صف محشر تشکیل شد که یک لحظه تشکیل میشود، امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» با آن سعۀ وجودی میآید و انشاءالله بالای سر شما میآید و شما را بیدار میکند و مهر ولایت را به پیشانی شما میزند و بعد یک دسته از ملائکه با احترام خاصی این انسان را لب حوض کوثر خدمت حضرت زهرا«سلاماللهعلیها» میآورند و حوض کوثر حقیقت زهراست: «إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ» بعد قرآن میفرماید ما کوثر را به تو دادیم، نماز بخوان: «فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ».
همۀ این نکتهها خیلی چیزها را به ما میفهماند. بالاخره این را میآورند لب حوض کوثر و از دست امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» و آن سعۀ وجودی که محشر را گرفته، در اینجا یک لیوان آب به این خانم و آقا میدهند، آنگاه اگر پیر است، جوان میشود و اگر نازیباست، زیبا میشود و اگر مریض است،سالم میشود و حتی اگر صفات رذیله رسوخ کرده و هنوز ذوب نشده، آب کوثر آن را ذوب میکند و این از آن لذتها خیلی بالاتر است، آنگاه اعراف که یک سوره دربارۀ آن هست، تماشا برای این خانم و آقا میشود. روایت میگوید: «کانَ مِقْدارُهُ خَمْسینَ أَلْفَ سَنَهٍ» برایش یک لحظه است. میگوید آمدم خدمت امام صادق«سلاماللهعلیه» و از این آیه سوال کردم و امام صادق فرمودند: پنجاه هزار سال است و پنجاه پلیس راه دارد و هر پلیسی هزار سال طول میکشد. میگوید من وحشت کردم و گفتم پنجاه هزار سال و پنجاه پلیس راه هست! امام صادق فرمودند: اما برای مؤمن یک لحظه است. یعنی لذت به اندازهای است که پنجاه هزار سالش یک لحظه است. این هنوز در محشر است و به دنبال امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» به بهشت میرود. قرآن میفرماید: همه باید از جهنم بگذرند و به بهشت برسند. جهنّم احترام خاصی به او میکند و وارد بهشت میشود. بهشت که معنایش اینست که هرچه بخواهد آنجا هست و هرچه نخواهد در آنجا نیست. این بهشت است با آن همه آیات در قرآن. اما این بهشت برای او کوچک است. به این میگویند: کسی که راه را پیدا کرد و فهمید که: «فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ» یعنی چه؟ و فهمید که أحسن المخلوقین در قرآن یعنی چه؟ و بهشت برایش کوچک است. حتی میرسد به آنجا که اعتنا به بهشت ندارد و بهشت از دست او شکایت میکند. خدا جواب بهشت را میدهد که بگذار بندهام منغمر در عالم وحدت است و لذت ببرد.
این کافی نیست و به قول حضرت امام«رضواناللهتعالیعلیه» تازه اول کار است و سیر من الحق الی الحق است. این سیر من الحق الی الحق خیلی معنا دارد و هر قدم آن از بهشت و آنچه در بهشت است، بالاتر است. اصلاً نمیتوان از نظر لذت و تکامل حساب کرد. تا خدا خدایی میکند این هم تکامل میکند و توقف ممنوع است. معنای توقف ممنوع سیر من الحق الی الحق است. بزرگان نظیر حضرت امامها، منزل دیگری هم پیدا کردهاند به نام منزل سیر من الحق فی الحق. البته نمیتوانم این را بفهمم و بفهمانم، اما هست برای زهراها و امیرالمؤمنینها و برای شیعیانِ به راستی خلّص و برای کسانی که به راستی این حرفها را درک کردهاند و برای کسانی که به راستی درک کردهاند برای این دنیا خلق نشدهاند و این دنیا وسیله است. دنیا بُراق است. مثل اینکه برای پیغمبر اکرم بُراق آوردهاند و سوار این بُراق شده و به جایی رفته که حتی جبرئیل متوقف شده است.
گفت جبریلا بیا اندر پی ام گفت رو رو من حریف تو نی ام
این برای امت پیغمبر است و برای شماست، اگر پیدا نکنید خسارت کردهاید. خیال کردهایم برای خوراک و استراحتها و تجمل گرائیها و لذتهای زودگذر خلق شدهایم، اما معلوم است که خیلی ضرر میکند که بُراق نداشته باشد برای حرکت و یا اگر داشته باشد متوقف شود. لذا به عرش خدا میرسد. این همه در قرآن عرش خدا آمده، احدی تا حال نتوانسته معنا کند که عرش یعنی چه؟ و یا لوح و قلم یعنی چه؟ اینها مراتبی برای ماست که طی کنیم و به خدا برسیم. تا خدا با ما حرف بزند و ما با خدا حرف بزنیم و ما سیر من الحق الی الحق، بلکه به قول بزرگان سیر من الحق فی الحق داشته باشیم و هر قدمی از آن سیر از دنیا و آنچه در دنیاست بالاترست و یا از آخرت و آنچه در آخرت است، بالاتر است.
تقاضا دارم مخصوصاً جوانها در این بحثها قدری کار کنید و فکر کنید. البته آسان است و خیال نکنید که مشکل است. اگر انسان در راه بیفتد خدا کمکش میکند:
«وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً ، وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»
خدا کمک میکند و خدا راه را مینمایاند و خدا سُبل السّلام را به ما میفهماند:
«قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبینٌ ، یَهْدی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ یَهْدیهِمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ»
یک دفعه حضرت امام در درسهای اخلاقی، میفرمودند از: «قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ» میفهمیم یعنی قرآن و «کِتابٌ مُبینٌ» یعنی قرآن و از: «سُبُلَ السَّلامِ» میفهمیم یعنی راههای سلامتی و اما در «وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ یَهْدیهِمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ» لنگ میشویم و انسان نمیتواند بفهمد، اما از نظر لفظی چیزی را درست میکند. لذا خیال نکنید ما تفسیر قرآن میدانیم و کسی هم تا حال ادعا نکرده که تفسیر قرآن میداند. در یکی از کلمات ابن عربی دارد که هفتصد تفسیر بر قرآن نوشته شده و هنوز قرآن بکر است. حضرت امام میفرمودند: از آن زمان تا حال هفتصد تفسیر نوشته شده، اما قران هنوز بکر است. قرآن وقتی ترجمه و تفسیر میشود که صاحب قرآن، تال و تلو قرآن بیاید. یعنی انشاء الله به دست ما و به رهبری امام زمان پرچم اسلام روی کرۀ زمین افراشته شود و حکومت از امام زمان شود و رجعت بیاید و حکومت از اهلبیت«سلاماللهعلیهم» شود و حضرت زهرا«سلاماللهعلیها» همه کاره شود و فرماندهٔ کل قوا حضرت زهرا شود و آنگاه حضرت زهرا برای ما تفسیر میگوید. این چقدر لذت دارد و شیرین است.
پیغمبر اکرم میفرمود فرزند مهدی میآید و «یرکب و یرقی الاسباب اسباب السموات السبع و الارضین السبع» یعنی مهدی سوار میشود و انشاء الله با شما حرکت میکند و از عرش و کرسی و قلم و غیره میگذرد و به آنجا میرود که خدا بخواهد.
این لذت است و معنای: «فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ» است و این مراتب لذاتی است که برای انسان هست و هرکه به این مراتب نرسد، لاأقل هرکه بهشتی نشود، جداً خسارت است. انسان خودش را به هیچ فروخته است.
امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» جملۀ شیرینی دارد و میفرماید: «من کانَت هِمَّتُهُ ما یَدخُلُ بَطنَهُ ، کانَت قِیمَتُهُ ما یَخرُجُ مِنهُ»
هرکس لذتش اینها باشد که ما میگوییم و قیمتش همان باشد که از شکمش بیرون میآید. به راستی چنین است: «قِیمَتُهُ ما یَخرُجُ مِنهُ»
در روایات میشود جیفه یعنی مُردار. همه اینها را گفتهاند. هم لذتهایش و هم المهایش را گفتهاند و همه و مخصوصاً اهلبیت«سلاماللهعلیهم» برای شیعه اینها را گفتهاند و مواظب باشید ناگهان خود را ارزان نفروشید و مواظب باشید ناگهان نرسد به آنجا که امیرالمؤمنین بفرمایند: «من کانَت هِمَّتُهُ ما یَدخُلُ بَطنَه ، کانَت قِیمَتُهُ ما یَخرُجُ مِنهُ»
البته کار میخواهد و مشکل نیست و ما خلق شدهایم برای اینکه به اینجاها برسیم. اما ما مشکل میکنیم و نماز برایمان سنگین است و خدمت به خلق خدا برایمان سنگین است و الاّ برای همین خلق شدهایم که خدا به ما آفرین بگوید. البته گفته است و معنای: «فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ»
همین است. خدا میگوید آفرین بر من که این انسان را خلق کردم.
انتهای پیام/ 852