به گزارش «شیعه نیوز»، لبنان با ۴ میلیون جمعیت بیش
از ۱ میلیون و ۵۰۰ هزار نفر از پناهجویان سوریه را از آغاز بحران در کشور
همسایه پناه داده است. چنین تعداد پناهجویان تأثیر منفی بر اقتصاد و امنیت
کشور می گذارند.
خبرنگار « ریا نووستی» با پناهجویان جامعه مسیحی —
آشوری در بیروت ملاقات کرد و از چند اردوگاه در شهرستان « عکار» در شمال
لبنان و دره « بقا» دیدن کرد که سوری ها در آنجا زندگی می کنند و در آرزوی
رفتن به اروپا هستند و ترجیح می دهند به کشور خود برنگردند که تعداد زیادی
از شهرها و نقاط مسکونی به دست گروه تروریستی داعش افتاده است که مقررات و
موازین قرون وسطی خاصی خود را در آنجا برقرار کرده اند.
آخرین گزارش را مورد توجه شما قرار می دهیم.
پس
از پایان سفر به « بقا» به یکی از اردوگاه های کوچک واقع در « عکار» در
شمال لبنان رفتیم. بر خلاف مسیحیان در بیروت، نمایندگان جوامع سنی —
فراریان از « الرقه»، « « دیر الزور» و « حمص» در آنجا زندگی می کنند. به
جای آپارتمان، چادرهایی دست ساز از تخته و انواع پاکت و کاغذ برپا شده است،
آب برای نوشیدن و شستشو یکی است. برق از سیم های کهنه برق تشکیل شده که به
سیم های ولتاژ بالا متصل شده اند. مگس ها و بوی تعفن در همه جا آزاردهنده
است. محمد و همسر و ۹ فرزندش در چنین شرایطی زندگی می کنند.
محمد
گله مند گفت: « ما هیچ چیزی نداریم و هیچ کس به ما کمک نمی کند. بچه های
بزرگ تر در شهر در خیابان ها در حال پول در آوردن هستند. این تنها راه برای
سیر کردن شکم خود است».
محمد گفت که در « الرقه» که اهل آنجاست کشاورز
معمولی بود. پول زیادی نداشت اما از کمک پزشکی و تحصیلات رایگان و غذای
خوشمزه وتازه برخوردار بود. « وقتی تروریستها آمدند، جهنم شد. آنها زندگی
را برای ما جهنم کردند. باور کنید که بهتر است آب کثیف اینجا را بنوشیم و
در این آشغالدانی زندگی کنیم تا مطیع و فرمانبردار «داعش» باشیم».
محمد
همراه همسر و بچه هایش بعد از فرار از شهر تا مرز لبنان (۷۰۰ کیلومتر) را
پیاده طی کردند. شبها را در بیابان و حانه های متروک گذراندند و می ترسیدند
که راهزنانی به آنها حمله کنند و مجازات شوند.
کودکی در حالت نیمه
بیهوشی در یکی از اتاق های چادر افتاده بود. پدرش گفت که شب حالش بد شد و
تبش بالا رفت و حالا دائم در خواب است. در بیمارستان سهمیه رایگان وجود
ندارد و سرمایه کلینیک چادری کافی نیست. پدر با نوازش سر داغ پسرش آرام
گفت:« به این دلیل فقط باید به خدا امیدوار بود که بدن بچه بتواند بر این
مرض پیروز شود».
با فراخواندن پرستاری از سازمان بین المللی که به
امور فراریان در لبنان رسیدگی می کرد و همراه ما بود معلوم شد که حال پسر
بچه وخیم است و فقط با دعا نمی توان او را نجات داد. پدرش را قانع کردیم که
هر چه سریع تر او را به پلی کلینیک برساند. به او اطمینان دادیم که هیچ
پولی نباید بپردازد.۱۵ دقیقه بعد عبدالله خردسال روی تخت بیمارستان در یکی
از کلینیک های خصوصی بود.
علی خلیل رییس پلی کلینیک گفت تب بچه ۴۲ است و
باید خیلی سریع کاری کرد. از آنجا بدلیل کمبود تجهیزات در پلی کلینیک علی
ابتدا آمپولی برای کاهش تب عبدالله به او زد و گفت: « نمی توانم به او آنتی
بیوتیک تزریق کنم چون هنوز بیماری او تشخیص داده نشده است. می توان حدس زد
که به خاطر آب آلوده دچار عفونت شده است.»
دکتر در توضیح گفت که
متاسفانه چنین مواردی زیاد است. بچه ها با آب آلوده مسموم و دچار تب بالا
می شوند. والدین آنها تا آخرین لحظه صبر می کنند زیرا پول برای مداوا
ندارند. در نتیجه متأسفانه بعضی از این بچه ها می میرند.
پدر
عبدالله خیلی نگران تشخیص دکتر علی بود. فقط پس از نیم ساعت دکتر گفت که تب
عبدالله پایین آمده است و نگاه او کم و بیش به حالت نرمال برگشته است.
دکتر
گفت: « از چنین تبی روند غیر قابل بازگشتی در مغز انسان رخ می دهد. باید
یک شبانه روز مراقب بچه باشید. اگر حالش بدتر شد فورا او را به نزد من
بیاورید. قول می دهم هر چه لازم باشد بطور رایگان برای او انجام بدهم».
راه بازگشت به اردوگاه در سکوت سپری شد. در راه آب آشامیدنی خریدیم تا برای پخت غذا و رفع تشنگی طی روز کافی باشد.
دو
روز بعد از سفر ما به « عکار»، کارمند سازمان بین المللی عکس پسربچه را
برای ما فرستاد و نوشت که عبدالله را در حال دویدن دور چادر دیده است. اما
سرنوشت این پسربچه ۴ ساله و هزاران کودک سوری دیگر چگونه رقم خواهد خورد.
این یک معمای نگران کننده است.
انتهای پیام/ 852