سایر زبان ها

شهروند خبرنگار

صفحه نخست

سرویس خانواده شیعه

سرویس شیعه شناسی

دیده بان شیعیان

سرویس عکس

سرویس فیلم

صوت

سردبیر

صفحات داخلی

دستور گِره گشاي امام جواد (ع)

تسبيحي را كه از دانه هاي خرما ساخته بود، در دست راستش گرفته بود و پشت سر هم صلوات مي ‌فرستاد... دوستش كه مدت ‌ها از او بي‌ خبر بود، به ديدنش آمده بود. از ديدن اين صحنه، بسيار تعجب كرد و گفت: چرا صلوات مي ‌فرستي؟
کد خبر: ۹۹۴۳۸
۱۱:۴۲ - ۲۳ شهريور ۱۳۹۴
به گزارش «شیعه نیوز»، به مناسبت شهادت امام جواد عليه السلام، دو داستان آموزنده از آن امام همام را منتشر مي شود:

*عشق محمد بس است و آل محمد (ص)
تسبيحي را كه از دانه هاي خرما ساخته بود، در دست راستش گرفته بود و پشت سر هم صلوات مي ‌فرستاد: «اللهم صل علي محمد و آل محمد»... دوستش كه مدت ‌ها از او بي ‌خبر بود، به ديدنش آمده بود. از ديدن اين صحنه، بسيار تعجب كرد و گفت: چرا صلوات مي ‌فرستي؟. مگر بد است؟. نه، اتفاقاً خيلي خوب است! اما چه خبر است! هر چيز حد و اندازه اي دارد. خسته نمي ‌شوي؟ اگر من بودم، خسته مي ‌شدم!. نه، من خسته نمي‌ شوم. با خود عهد كرده ‌ام كه زياد صلوات بفرستم. چرا؟. زيرا نتيجه ‌ها گرفته‌ ام. چه نتيجه ‌اي؟. مرد صلوات‌ گو، حكايت خود را چنين تعريف كرد:

مدتي پيش فقر و نداري و مشكلات زندگي به حدي فشار آورده بود كه نمي ‌دانستم چه كنم، به كجا پناه ببرم و از چه كسي قرض بگيرم. از آن همه پول و ثروتي كه پدر مرحومم داشت، نيز اثري نبود. هيچ كس خبر نداشت كجا پنهانشان كرده است. زير كدام سنگ يا پاي كدام درخت، معلوم نبود. كم مانده بود تك ‌تك آجرهاي خانه را بكنم. به دنبال راه علاجي مي‌ گشتم تا اين كه فكري به خاطرم رسيد. به حضور امام جواد عليه ‌السلام رفتم و گفتم: اي بزرگوار! پدرم آدم پولداري بود و مال و ثروت زيادي از خود باقي گذاشت، اما جاي آن را نمي‌ دانم.

امام جواد پرسيد: مگر هنگام مردن وصيت نكرده بود؟. او صحيح و سالم بود و سابقۀ بيماري نداشت و ناگهان فوت كرد. اين بود كه فرصت نكرد وصيت نمايد. چند وقت است كه فوت كرده؟. هفتۀ بعد چهلمين روز درگذشت اوست. خدا رحمتش كند!. خيلي ممنونم!. شما را به خدا كمكم كنيد! من از دوستداران شما هستم. دعا كنيد تا با پيدا شدن محل اين ارث هنگفت، مشكل مالي و تنگدستي من حل شود!.

امام فرمود: امشب كه نماز عشا را خواندي و خواستي بخوابي، بر جدم - محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و خاندان پاكش- زياد صلوات بفرست. آن گاه به خواست خدا، پدرت را در خواب مي ‌بيني و او از محل پول ‌ها آگاهت مي ‌كند.

آن شب بعد از نماز عشا، شروع به فرستادن صلوات كردم. حتي در رختخواب آن قدر صلوات فرستادم تا خوابم برد. در خواب پدرم را ديدم و او محل پول ‌ها را گفت و از من خواست كه بعد از يافتن، همه آن ‌ها را نزد امام جواد عليه ‌السلام ببرم و با مشورت و صلاحديد ايشان خرج كنم.
صبح كه از خواب برخاستم، مدتي هاج و واج بودم، اما با يادآوري خواب شب گذشته، به جست‌ وجو پرداختم و با همان نشاني هايي كه داده بود، جست و جو كردم و پول ‌ها را يافتم. خدا را شكر مي‌ كنم كه محمد و فرزندانش را برگزيد و آن ‌ها را چنين گرامي داشت كه به واسطۀ آنان، مردم از بدبختي و گرفتاري نجات پيدا مي‌ كنند. (1)

*خيانت همسر
معتصم از يادآوري ماجراي پرسش و پاسخ «يحيي بن اكثم» در مجلس مأمون و اين كه هيچ يك از افراد به جز امام جواد عليه ­السلام نتوانسته بودند، جواب مسائل شرعي را بدهند، شديداً ناراحت بود. او مي‌ديد كه هر روز، بيش از پيش بر محبوبيت امام افزوده مي‌شود و آبروي خلفاي عباسي، روز به روز بيشتر مي‌ رود ! كينۀ ديرينه اش زماني بيشتر شد كه دزدي را دستگير كردند و براي قطع دست او، همۀ عالم‌ نمايانِ درباري، نظريات اشتباه دادند؛ اما امام جواد عليه السلام با آيه اي از قرآن راه درست مجازات شرعي را بيان كردند.

اكنون كه معتصم بر تخت سلطنت تكيه زده بود، فكر انتقام را در سرش مي‌پروراند. وقتي به گذشته‌ ها مي ‌انديشيد و به ياد مي ‌آورد كه محمد بن علي - امام جواد - چندين بار آنان را رسوا كرده، انگيزۀ انتقام در ذهنش تقويت مي‌شد.

آن شب تا صبح خوابش نبرد و با خود فكر كرد. صبح روز بعد به سراغ جعفر- برادر امّ­ فضل- رفت تا با او همفكري كند. او نقطۀ ضعف «امّ‌ فضل» را مي ‌دانست و فهميده بود كه دل خوشي از شوهرش ندارد و گرفتار احساسات زنانه بوده، به همسر ديگر امام حسادت مي‌ورزد. از اين رو «ام‌فضل» را مناسب‌ترين راه براي عملي كردن نقشۀ شومش مي ديد. با جعفر، برادر ام‌ فضل نقشه ‌اش را در ميان گذاشت و او را هم براي كشتن امام تحريك كرد. سه نفري - معتصم، جعفر و ام ‌فضل - فكرهايشان را روي هم ريختند.

ام‌ فضل، زير چشمي به دانه ‌هاي انگوري كه به مرور كم مي ‌شد، نگاه مي ‌كرد و از هيجان، نفس ‌نفس مي ‌زد، رنگش سرخ شده بود. خودش مي ‌دانست چه خيانت و جنايتي در حق شوهرش مي‌كند. پس از كم شدن نوزده حبۀ انگور، امام (علیه السلام) متوجه نگاه هاي مرموز ام­ فضل شد؛ اما كار از كار گذشته بود.

امام جواد به ام‌ فضل -همسر بي ‌وفايش- نگاه كرد و متوجه عمل خائنانۀ او شد. فرمود: «زن ! مي ‌داني چه كردي؟». ام‌ فضل فقط با گستاخي نگاه مي ‌كرد و حرفي براي گفتن نداشت. حضرت دوباره فرمود: «به خدا قسم! خداوند تو را به مرضي مبتلا خواهد ساخت كه هيچ راه درماني براي آن پيدا نمي‌كني؛ حتي از بازگو كردن بيماري ات نيز شرم خواهي كرد...».
دو روز بعد، انگورِ مسموم، اثر خود را گذاشته بود و امام در غربت به شهادت رسيد. (2)

پاورقي:
(1)- حيات پاكان؛ مهدي محدثي، ج 4، ص 61
(2)- حيات پاكان؛ مهدي محدثي، ج 4، ص68

انتهای پیام/ 852
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر:
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
نظرات بینندگان
yas par par
۱۲:۰۰ - ۱۳۹۴/۰۶/۲۳
با نام یا جامع

با سلام


صلوات بر جناب حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه واله وسلم گره گشای دشواریها سختیها و بیماریها و امراض

است حتی بیماری هایی که لاعلاج هستند و امید پزشکی برای بهبود انها نیست اما معجزه ایی که صلوات فرستادن

انجام می دهد بینظیر است


شهادت ان غنچه نشکفته امامت جناب حضرت امام جواد علیه السلام را بر اقا حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی

فرجه الشریف و مسلمین تسلیت می گوییم


خیانت ان زن نابکار که همسری زشت سیرت و هیولا منش بود بجز عذاب و اتش قهار قادر و نفرین ابدی انسانها

هیچ سودی نداشت

چنانکه حضرت جواد علیه السلام در حال احتضار فرمودند به بدترین عذاب دچار شد عذاب مرض خوره در ........

که حتی نتواند بازگو نماید لعنت ابدی بر ان زن .