سایر زبان ها

شهروند خبرنگار

صفحه نخست

سرویس خانواده شیعه

سرویس شیعه شناسی

سرویس عکس

سرویس فیلم

صوت

سردبیر

صفحات داخلی

شیعه در نوک پیکان تهاجم تکفیر

در ادامة اندیشة زرقاوی، اندیشه‌ی سیاسی داعش (نسل سوم القاعده) نیز بر این استوار است که بایستی برای دشمن نزدیک (شیعیان) در برابر دشمن دور (غرب)، اولویت قائل شد.
کد خبر: ۹۶۶۳۶
۱۱:۲۲ - ۲۵ مرداد ۱۳۹۴
به گزارش «شیعه نیوز»، تروریسم سلفی-تکفیری، از طرفی ریشه در یک قرائت انحرافی-افراطی از دین دارد و از طرف دیگر، یکی از ابعاد تلاش نظام سلطه برای تغییر فرایند اسلام‌گرایی و تأمین منافع استراتژیک خود است. نسل‌های جدید جریان سلفی تکفیری که در گروه‌هایی چون داعش تبلور یافته‌اند، همانند سلفی‌هایی سنتی چون وهابیت عربستان، نسبت به شیعیان بسیار خشن و متخاصمانه برخورد می‌کنند. این رویکرد افراطی با فرایند دشمن‌سازی از شیعیان، منجر به تفرقه و انشقاق در جهان اسلام می‌گردد. لذا این پرسش مطرح می‌شود که علت دشمنی تروریسم سلفی-تکفیری با شیعیان که منجر به جنایات گسترده‌ای دربارة شیعیان می‌گردد، چیست؟

برای مطالعة این امر، بایستی به ریشه‌های نظری و نسل‌های پیشین سلفی‌گری بازگشت. بر همین اساس، بی‌تردید آموزه‌های وهابی عربستانی، منطق سلفی‌ها در قبال شیعیان را مشخص می‌سازد. اما از طرفی جایگاه شیعیان در اندیشة گروه‌های سلفی مدرن همچون القاعده و داعش، از متغیرهایی دیگری نیز تأثیر می‌پذیرد. این موضوع از آن جهت حائز اهمیت است که گسترش ناامنی و بی‌ثباتی در جهان اسلام در راستای منافع نظام سلطه قرار دارد و از سوی دیگر، تهدید شیعیان به‌عنوان عمق راهبردی جمهوری اسلامی، مستقیماً بر امنیت ملی ایران تأثیر می‌گذارد.

گذری بر تاریخچة دشمنی افراط‌گرایان با شیعه

الف) سلفی‌گری وهابی؛ دشمنی با شیعیان


ابن‌تیمیه یکی از بزرگ‌ترین علمای حنبلی قرن هفتم و هشتم است که به گواهی تاریخ، محمدبن‌عبدالوهاب عقایدش را از او گرفته است. در حقیقت آرای ابن‌تیمیه ریشه‌ها و اساس مذهب وهابیت را تشکیل می‌دهد. ابن‌تیمیه در عین اینکه در مواردی همچون تفسیر مادی از خداوند، حدیث‌گرایی، مخالفت با بدعت‌ها، جنگ‌طلبی و... چهره‌ای جنجالی دارد، اما به جهت ایراد مواضعی خصمانه علیه اهل‌بیت (ع) نیز مشهور است. به‌گونه‌ای که از شدت بغض امام علی (ع)، بر صحت خلافت امویانی چون یزید و مروان حکم می‌دهد.[1]

 هرچند ابن‌تیمیه در زمان حیات با مخالفت قاطع علمای اسلامی مواجه گردید، اما پس از گذشت حدود پنج قرن، آرا و افکار وی توسط محمدبن‌عبدالوهاب از انزوا بیرون آورده شد و موجی از تفرقه را بین مسلمانان ایجاد نمود.از مهم‌ترین شاخصه‌های تفکر ابن‌تیمیه موارد زیر است: 1. مبارزه با شرک و خرافات و بازگشت به اسلام سلف صالح. او زیارت مزار پیامبر و بزرگان دین را شرک و توسل جستن به آن‌ها را غیراسلامی می‌دانست. 2. مخالفت با عقل، فلسفه، اجتهاد، تفسیر قرآن، عرفان و هرگونه نوآوری فکری با عنوان بدعت. 3. مخالفت شدید با شیعیان.[2]

این مکتب جدید، که به‌عنوان وهابیت شناخته شد، به پیروی از ابن‌تیمیه، مسلمانان را به جرم استغاثه به انبیا و اولیای الهی، مشرک و بت‌پرست قلمداد کرد و فتوا بر تکفیر آنان داد و خونشان را حلال و قتل آنان را جایز و اموال آنان را جزء غنایم جنگی به حساب آورد. در واقع ابن‌عبدالوهاب تمام مردم زمان خود را نه تنها کافر و مشرک، بلکه از مشرکین قبل از اسلام نیز بدتر می‌دانست. او باصراحت اعلام می‌کرد که اهل تبرک، شفاعت اهل زیارت قبور و... به‌رغم اینکه شهادتین را به زبان جاری می‌سازند، کفرشان از یهود و نصارا شدیدتر است.

روشن است کسانی که از نظر او مرتکب این امور می‌شدند، همه مسلمان و در شبه‌جزیره عربستان عمدتاً از اهل ‌سنت بودند و به‌طور کلی، این جماعت عظیمی که از دم تیغ تکفیر ابن‌عبدالوهاب گذشتند، جماعتی موحد و معتقد به قرآن و سنت نبوی بودند. بر همین اساس، مسئلة محوری وهابیت، توحید عبادی است؛ آن هم با این تفسیر که شفاعت، توسل و... مغایر با پرستش خداوند است و این امر کفری شدیدتر از کفر مشرکان مکه محسوب می‌شود.[3

این در حالی است که اهل ‌سنت و شیعه، روایات فراوانی نقل کرده‌اند که هرکس شهادتین را بر زبان جاری کند و نماز بخواند و زکات بدهد، مال و جان و عرضش در امان است و تمام احکام اسلام بر او جاری می‌شود و نیز در حدیث معروف نبوی آمده است: «هرکس لااله‌الاالله بگوید و ذره‌ای ایمان در قلبش باشد، از آتش جهنم خارج خواهد شد.»[4] اما وهابیت ضمن تفسیر انحرافی از توحید، نه تنها بخش عظیمی از مسلمانان و به‌ویژه شیعیان را کافر خواندند، بلکه با استناد به آیة «قَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَکُونَ فِتْنَهٌ»، جنگ و کشتار مشرکان را وظیفه‌ای شرعی و واجب دانستند و از آنجا که همة مسلمانان عصر خود را در دایرة کفر و شرک می‌دانستند، جنگ با تمام مخالفان خود را نیز واجب قلمداد کردند.

ب) سلفی مدرن؛ دشمنی با غرب و حاکمان فاسد مسلمان

اما سنت سلفی دارای مکتبی دیگر نیز هست که عمدتاً در مصر شکل گرفته و متفکران آن عمدتاً کسانی بوده‌اند که پیش از آن به‌عنوان روشن‌فکران مسلمان و جریان احیاگری اسلامی به‌شمار می‌رفتند. در واقع پس از تلاش‌های بسیار سید جمال‌الدین اسدآبادی و محمد عبده، برخی اسلام‌گرایان نسبت به تهدید غرب و از دست‌ رفتن هویت اسلامی، دچار نگرانی‌های شدیدتری شدند. ظهور رشید رضا پاسخی به این نگرانی‌ها بود. رشیدرضا نقطة عطفی در تحول اندیشة سیاسی عرب به‌شمار می‌رود، زیرا نمایانگر دوره‌ای است که مرحلة اصلاح‌گرایی به پایان می‌رسد و مرحلة بنیادگرایی آغاز می‌شود.[5]

او برای پاسخ به سرگردانی‌های خود، اندیشه‌های سلفی را در ابن‌تیمیه و سپس محمدبن‌عبدالوهاب پیدا نمود. به‌واقع رشید رضا نماد انحراف جریان روشن‌فکری دینی به‌سوی سلفی‌گری بود که بعدها با ظهور سید قطب در اخوان‌المسلمین شدت بیشتری پیدا کرد. اهمیت سید قطب در این است که استدلالات استفاده‌شده توسط ابن‌تیمیه علیه حکمرانان کافر را به‌گونه‏اى تفسیر کرد که بتوان آن‌ها را به مشکلات اسلام در دنیاى مدرن تعمیم داد.[6]

این جریان برخلاف سلفی‌های سنتی که اذن جهاد را تنها از سوی علما و پس از مشاوره با دیگران مجاز می‌دانستند، مفهوم جهاد را عوامانه کرده و با تأکید بر تکفیرگرایی، آن را به ابزاری کارآمد برای مبارزه علیه دشمنان مسلمان و غیرمسلمان خود تبدیل کرده‌اند.

اما مهم‌ترین اختلاف جریان سلفی مدرن با سلفی‌های سنتی، به این بازمی‌گردد که آنان یک پرسش مهم می‌سازند و آن اینکه در شرایط کنونی جهان اسلام، جهاد با کدام دشمن در اولویت قرار دارد؟ این پرسش از آن جهت اهمیت داشت که از نظر سلفی‌ها، جوامع اسلامی دچار کفر بوده و حاکمان کشورهای مسلمان نیز مرتد هستند، برخی مناطق تحت اشغالگری رژیم صهیونیستی و استعمار آمریکاست و نیز بخشی از جهان اسلام نیز در اختیار شیعیان کافر است. لذا کدام دشمن باید در اولویت باشد؟ عبدالسلام فرج، از رهبران جهادی مصر، در رسالة «الجهاد؛ الفریضه الغائبه»، در فصلی با موضوع «قتال الداخل اولویه علی قتال الخارج» به این پرسش پاسخ داده و تأکید کرد: اول بایستی با اقدام انقلابی، حاکمان فاسد و مرتد کشورهای اسلامی را از میان برد.

 اما اسامه‌بن‌لادن و ایمن الظواهرى که رهنمود سید قطب در کتاب «معالم فى‌الطریق» را در راستای تشکیل یک گروه پیشاهنگ انقلابی، با تأسیس القاعده عینیت بخشیدند، اولویت مبارزه را به جهاد علیه صلیبیان دادند که جهان اسلام را به اشغال درآورده‌اند. ایمن الظواهرى اعلام مى‏دارد که «اتحاد در اسلام خیلى مهم است و نبرد بین اسلام و دشمنانش نسبت به اختلافات داخلى در اولویت قرار دارد.»[8]

لذا هرچند القاعده یک جریان سلفی و اساساً ضدشیعی است، اما از نظر آنان، مسیحیان و یهودیان که از آن‌ها با عنوان «دشمنان صلیبی» یاد می‌شود، به اتفاقِ پیروان ادیان دیگر، در گروه کافران قرار می‌گیرند. برخی پیروان اهل سنت از جمله منافقان هستند و شیعیان نیز گاه در گروه منافقان و گاه مشرکان می‌گنجند. اما شیعیان از منظر نسل اول القاعده، موضوعی درجه دوم به‌شمار می‌رود که ضرورتی ندارد جهاد و قتال را متوجه آنان نمود. در واقع اسامه‌بن‌لادن و ایمن الظواهری اولویت را به دشمن دور داده و آمریکا را هدف قرار دادند. لذا ترور انور سادات نیز در همین چارچوب توسط سازمان جهاد اسلامی مصر صورت گرفت که تأکیدی بود بر نظریة «اولویت دشمن نزدیک».[7]

مهم‌ترین اختلاف جریان سلفی مدرن با سلفی‌های سنتی به این بازمی‌گردد که در شرایط کنونی جهان اسلام، جهاد با کدام دشمن در اولویت قرار دارد؟ از نظر سلفی‌ها، جوامع اسلامی دچار کفر بوده و حاکمان کشورهای مسلمان نیز مرتد هستند و بخشی از جهان اسلام در اختیار شیعیان کافر است.

ج) نسل سوم القاعده و داعش؛ اولویت استراتژیک جهاد علیه شیعیان

در پی ماجرای یازده سپتامبر و اشغال عراق در سال 2003، القاعده تصمیم گرفت حوزة مبارزه را به این کشور بکشاند. لذا گروه‌هایی چون جهاد در بلاد رافدین و... شکل گرفتند و به القاعدة عراق مشهور شدند که چهرة محوری آن ابومصعب زرقاوی نام داشت. گروه زرقاوی در واقع نسل دوم القاعده به‌شمار می‌رود که حملات تروریستی آنان در عراق، بیش از آنکه بر آمریکایی‌ها متمرکز باشد، شیعیان و دولت عراق را هدف قرار می‌داد.

زرقاوی معتقد بود: «ما در اینجا در دو جبهه در حال نبردیم. جبهة اول، در مصاف با دشمن آشکار است و جبهة دوم، جنگی شدید با دشمنی مکار است که به لباس دوست درآمده و ابراز موافقت و پیوند می‌کند، درحالی‌که در درون شر و شرارت و کینه دارد و میراث تفرقة ذاتی را که در تاریخ اسلام شاهد آن بوده‌ایم، به‌همراه می‌کشد... واقعیت‌های تاریخی بیانگر این حقیقت است که تشیع با اسلام همخوانی ندارد. این قوم بر محور کفر جمع شده‌اند... جنگ با آمریکا آسان است، زیرا دشمنی آشکار است و به دلیل ضعف سیستم اطلاعاتی، نسبت به منطقه و مجاهدان بی‌اطلاع است... اما قلوب شیعیان مملو از کینه و خشم نسبت به بزرگ و کوچک و صالح و غیرصالح مسلمانان است که در قلب هیچ قوم دیگری وجود ندارد.»[9]

القاعدة عراق پس از زرقاوی، ضمن تحولات بسیار اعلام کرد که از مرکزیت سازمان القاعده یعنی بن‌لادن و ایمن الظواهری پیروی نمی‌کند و خود را خلافت اسلامی در سرزمین عراق و شام یا همان داعش نامید. لذا در ادامة اندیشة زرقاوی، اندیشه سیاسی داعش (نسل سوم القاعده) نیز بر این استوار است که بایستی برای دشمن نزدیک (شیعیان) در برابر دشمن دور (غرب)، اولویت قائل شد. بر همین اساس است که داعش اساساً موضع فعالی در قبال یهودیان، مسیحیان و... ندارد.

 دشمن نزدیک و اولویت اصلی در نگاه نسل سوم القاعده، شیعیان هستند که آنان را رافضی و یا صفویان می‌نامند؛ کسانی که در دین بدعت گذاشتند و برای خدا شریک قائل شدند. (اشاره به اعتقادات شیعه دربارة مفاهیم شفاعت، زیارت، امامت و...) لذا نظریة «اولویت دشمن نزدیک»، مجدداً در جریان‌های سلفی مطرح می‌شود و مبنای نظری گروه‌های تکفیری و از جمله داعش جهت ایجاد درگیری در جهان اسلام و عدم تقابل با اسرائیل می‌گردد.

مبانی اعتقادی مقوم افراط‌گرایی و تکفیر شیعیان

افراط‌گرایی در تاریخ اسلام، از آبشخورهای متعددی نشئت گرفته است و در بسیاری از مقاطع تاریخی جریانات افراطی قابل رصد هستند. به‌ویژه در مورد شیعیان همواره عنصر تهدید از سوی حکومت خلفا و تکفیر از سوی متعصبان افراطی وجود داشته است، اما نکته اینجاست که دشمنی صورت گرفته با شیعیان، هرچند از زاویة سیاسی و برای حذف جریان اندیشه و مبارزة شیعی اتفاق افتاده است، اما مستند به برخی اندیشه‌های دینی در میان جریانات افراطی نیز هست.

در این میان، اگرچه انشقاق شیعه و سنی به تاریخ صدر اسلام و مسئلة جانشینی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله بازمی‌گردد، ولی ابن‌تیمیه نیز در این جریان نقش مهمی ایفا کرد. وی پیشگام جدلیون اهل سنت بود و اعتقادات شیعی را با شدت و بی‌احترامی تمام مورد انتقاد قرار می‌داد.

 پس از او حتی در موارد متعدد، دروغ‌پردازی‌ها و انتساب برخی اعتقادات انحرافی به شیعیان نیز در دستور کار افراط‌گرایان قرار گرفت تا با سهولت بیشتری بتوانند با شیعیان مبارزه نمایند. اما برای بررسی ابعاد دینی و اعتقادی دشمنی با شیعیان و تکفیر آنان، می‌توان به مبانی اندیشة حدیث‌گرایی در اهل سنت و مکتب وهابیت مراجعه نمود که در آن، شاهد پررنگ بودن مفهوم توحید و شرک هستیم؛ البته با تفسیر خاص آنان.

اما پیش از پرداختن به مبانی نظری توحید، ایمان و... در وهابیت، لازم است تا اندکی ابعاد معنایی این مفاهیم مورد بررسی قرار گیرد تا تفسیر خاص و انحرافی وهابیت آشکار گردد. از قضا در متون وهابی، به‌عنوان پایه‌گذار معاصر افراط‌گری در جهان اسلام، هیچ واژه‎ای به‌اندازة «توحید» و «شرک» به کار نرفته است. جریان وهابیت معتقد است که همة مسلمین در شناخت توحید، مسیر غلط را پیموده‌اند و به همین دلیل، به تکفیر مسلمانان پرداختند.

اسلام در لغت از مادة «سلم» به معنای دخول در صلح و سلامتی یا به‏ معنای تسلیم در برابر دستورهای الهی است. اسلام به‏ معنای مصطلح آن، در قرآن و روایات به همین معناست. اما ایمان، در لغت به معنای تصدیق است که مرتبه‌ای بالاتر از اسلام دارد؛ چنان‌که در آیة «قالَتِ الاعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یدْخُلِ الایمانُ فِی قُلُوبِکُم»[10]

بر همین اساس، اسلام با گفتن شهادتین به زبان حاصل می‌شود، ولی حقیقت ایمان، اعتقاد قلبی راسخ و التزام به اقرار لسانی و عمل به دستورهای مقتضی با آن است. به‌وسیلة اسلام، خون و مال و ناموس مردم حفظ می‌شود، ولی اجر و ثواب اخروی فقط در مقابل ایمان است. نکتة دیگر این است که اسلام و ایمان، هر دو قابل تشکیک و دارای درجات هستند؛ یعنی شخص مسلمان که به درجة ایمان نرسیده، در عین حال که مسلمان است، امکان دارد مراتبی از شرک و نفاق و کفر داشته باشد. برخی از مراتب ایمان نیز با برخی از مراتب شرک (شرک خفی) قابل جمع است. مثلاً شخص مؤمن با ریا در عمل، دچار نوعی شرک خفی می‌شود. پس هرجا که گفته می‌شود فرد از ایمان خارج شده یا به دستورات دینی عمل نمی‌کند، منظور خروج از اسلام و حکم به ارتداد نیست، بلکه منظور خروج از برخی مراتب ایمان به مرتبة پایین‌تر است. کفر در اصطلاح فقها، همان خروج از دایرة اسلام و ارتداد است و مشمول احکام خاصی از قبیل نجاست و عدم جواز مناکحه و... می‌شود که عبارت است از «انکار الوهیت یا توحید یا رسالت یا یکی از ضروریات دین، با التفات به اینکه ضروری است، به‌‏طوری‌که انکارش به انکار رسالت منجر شود.» لذا کفر در اصطلاح فقها بیشتر در مقابل اسلام است، نه ایمان. به این مطلب اشاره شده است.

اما در دیدگاه محمدبن‌عبدالوهاب و پیروان او، می‌توان این امر را یافت که بین اسلام و ایمان تفاوتی نیست. با این توضیح که در اندیشة ابن‌عبدالوهاب، توحید بر دو بخش است: توحید ربوبیت و توحید الوهیت. منظور از توحید ربوبیت، اعتقاد به یکتایی خداوند در آفرینش، تشریع و تدبیر جهانیان است و منظور از توحید الوهیت، چیزی است که آن را توحید در عبادت معرفی می‌نمایند. مدعیان سلفی‌گری برای توحید عبادی اهمیت ویژه‌ای قائل‌اند؛ به‌گونه‌ای که توحید را به «عبادت» تفسیر می‌کنند. محمدبن‌عبدالوهاب در تعریف توحید می‌گوید: توحید، پرستش خداوند یکتاست.

از نگاه وهابیان، توحیدی که در برابر شرک قرار می‌گیرد، ترکیبی از هر دو بخش است. بنابراین امکان دارد کسی به یگانگی خداوند متعال در آفرینش، تشریع و تدبیر جهانیان معتقد باشد، اما کاملاً «مشرک» باشد؛ بدین معنا که غیر خداوند یکتا را مورد «عبادت» قرار دهد. تفسیر خاص وهابیت از توحید عبادی و توحید الوهی، باعث شد تا اعمال مسلمانان که قرن‌ها میان آنان رواج داشته و جزء فضایل به‌شمار می‌رفت، مورد سؤال قرار گیرد و محکوم به شرک شود. یکی از مفتیان آنان می‌نویسد: اعمالی را که مردم در کنار... رأس الحسین در مصر و یا کارهایی که بعضی حجاج نزد قبر رسول خدا صلی الله علیه وآله انجام می‌دهند، همگی پرستش غیرخدا به‌شمار می‌رود.

تفسیری که وهابیان از «عبادت» ارائه می‌دهند، آن‌چنان وسیع و گسترده است که هرگونه تعظیم و تقدیسی را شامل می‌شود. از این رو، معتقدند که مسلمانان با تقدیس برخی افراد یا مکان‎ها و حتی تعظیم قبور پیامبر و ائمه، در واقع آنان را عبادت می‌کنند. به اعتقاد وهابیان، هرگونه عملی و هرنوع توجه معنوی به غیرخداوند، شرک و پرستش غیرخداست، زیرا آن را عبادت دانسته و عبادت غیرخدا مستلزم خروج از اسلام است. به‌عنوان مثال، ابن‌تیمیه تشبه به کفار را باعث کفر می‌داند که با این قاعده، بسیاری از مسلمانان در کشورهای اسلامی با اینکه نماز می‌خوانند و روزه می‌گیرند و حج می‌روند، کافر به حساب می‌آیند، زیرا در امور شخصی زندگی و چه در امور اجتماعی، رفتارهای غربیان را تکرار می‌کنند. بر این اساس، کفر مسلمانان امروزی بدتر از کفر مشرکان مکه است؛ چراکه شرک زمان اعراب پیش از اسلام صرفاً منحصر به شرک در عبادات بوده است.

جهاد با شیعیان در اندیشة داعش دارای وجوهی استراتژیک نیز هست. خشونت‌طلبی داعش علیه شیعیان صرفاً از مبانی اندیشة وهابی سرچشمه نمی‌گیرد، بلکه داعش با محاسبات هزینه-فایده با شیعیان مبارزه نماید. لذا گفته می‌شود: «داعش به‌رغم رژه به گذشته، حرکتی کاملاً مدرن است. کارهای خشونت‌بار داعش (از انهدام مساجد گرفته تا حلق‌آویز کردن جوانان)، نه عمل به تکلیف، بلکه تصمیمی کاملاً استراتژیک است.»

 بنابراین در مبانی اعتقادی افراط‌گرایی، یک فرد حتی اگر در زمینة توحید ربوبی (اسلام) به خداوند یکتا در آفرینش و تدبیر جهان معتقد باشد، اما در زمینة توحید الوهی (امور عبادی) به‌زعم وهابیت دچار کاستی باشد، این به کفر فرد منجر می‌شود، درحالی‌که اگر منطق وهابیت در زمینة شفاعت، زیارت و... را بپذیریم، باز هم ایمان فرد دچار کاستی می‌شود و نه اسلام او. کاستی در ایمان (توحید عبادی) ضرورتاً به نفی اسلام منجر نمی‌شود.

 ان منطق باعث می‌گردد تا حکم کفر فرد مسلمان به‌راحتی صادر گردد. براساس اعتقاد سلفی، هرکس قانونی وضع کند مشرک است، هرکس دعا کند مشرک است، هرکس توسل کند مشرک است و هرکس نذر کند مشرک است. لذا مسلمانان کنونی دو دسته‌اند: یا شیعیان مشرک‌اند یا سنی‌هایی که به حکومت نامشروع گردن نهاده و مشرک شده‌اند. سلفی‌ها شرک را مساوی کفر می‌دانند و مفهوم تکفیر هم همین است. از طرف دیگر، جهاد با کفر واجب است. پس این اندیشه یک جریان خشونت را به‌همراه خود دارد.

این رویکرد یادآور منطق خوارج است که عمل را جزئی از ایمان می‌دانستند و به این سبب معتقد بودند هرکه عبادت را ترک کند، کافر خواهد شد. ایشان در این خصوص در مورد تکفیر چنان افراط کردند که با وجود تعامل نیک با اهل ادیان دیگر، چنین تعاملی را از هم‌کیشان خود دریغ می‌کردند. خوارج سایر مسلمانان را به اتهام شرک، تکفیر می‌کردند. همچنین فرزندان و خانواده‌های مخالفان را از منظر «ایمان» و «کفر» به اعتبار عقاید پدرانشان، کافر و همسران و فرزندان آن‌ها را نیز سزاوار قتل می‌دانستند، حتی به این هم اکتفا نمی‌کردند و می‌گفتند فرزندان آن‌ها نیز با پدرانشان همگی به جهنم درخواهند آمد.

 یکی دیگر از منابع دینی که گروه‌های افراطی نظیر داعش با تکیه بر آن، ایدئولوژی تهاجمی خود را به پیش می‌برند و برای کسب مشروعیت از آن بهره می‌گیرند، استناد به برخی احادیث پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله است. بسیاری از احادیث و روایات مورد استناد در پیدایش و تداوم گفتمان تکفیر، اساساً مبتنی بر «حدیث ناجیه» هستند. حدیث یا روایت ناجیه، به‌عنوان عامل ایجاد زمینه‌های دینی تکفیر، به صورت‌های گوناگونی نقل شده است. رایج‌ترین صورت این حدیث یا خبر این‌گونه است: «...امت من به 73 فرقه تقسیم خواهند شد. تمام ایشان غیر از یکی، اهل جهنم هستند و آن، فرقه‌ای است که بر طریقت من و اصحابم (دنباله‌رو راه من و اصحابم) باشد.»

البته افراط‌گرایان در راستای ایجاد مشروعیت برای تکفیر شیعیان، دست به دروغ‌پردازی‌هایی دربارة اعتقادات شیعه می‌زنند. به‌عنوان مثال، آنان از غلو دربارة اهل‌بیت علیها السلام، برابر خداوند دانستن ائمه علیها السلام، اعتقاد شیعه به تحریف قرآن، سب و لعن خلفا و... یاد می‌کنند و بر این اساس، شیعیان را سزاوار تکفیر و قتل می‌دانند. در مواضع سیاسی نیز افراط‌گرایان بر پیوند شیعیان با یهودیان تأکید و تبلیغ می‌کنند. کتاب «تبدید الظلام و تنبیه النیام الی خطر الشیعه و التشیع علی المسلمین و الاسلام»، نوشتة یکی از جدلیون برجستة وهابی به نام ابراهیم الجبهان، که با هزینة نهادهای دینی وهابی منتشر شد، نمونه‌ای از این آثار تحریک‌آمیز است

وی در اثر خود ادعا کرده یهودیان در راستای اهداف خود، تشیع را بنیان نهاده‌اند. وی تشیع را به‌عنوان یک نظام عقیدتی مبهم مبتنی بر احادیث فاسد و بی‌اعتبار و مجموعه‌ای از اندیشه‌های باطل و پوچ معرفی کرده است که از فرقه‌های مجوس، مسیحیت و یهودیت مشتق شده و توسط مراکز یهودی و فراماسونری، ساخته و پرداخته شده است.

لذا مبانی اعتقادی افراط‌گری با تأکید بر خلوص کامل و توحید مطلق خداوند یکتا، یک حالت عصیان نسبت به سایر فرق اسلامی ایجاد می‌کند که با تکیه بر احادیثی مانند حدیث ناجیه و نیز قهرمان‌سازی‌ها از رهبران جهادی در جنگ با کفار، به یک ایدئولوژی تهاجمی تبدیل می‌گردد.

شاخص‌های محاسبة عقلانی افراطیون در مواجهه با شیعیان

فرهنگ تکفیر، مبتنی بر خارج کردن، متوقف ساختن و بیگانه انگاشتن غیرهم‌مسلک بوده است. این رویکرد اما در کنار مبانی فکری مذهبی، از زمینه‌های سیاسی و ایدئولوژیک نیز برخوردار است. یا بهتر است گفته شود اساساً مبانی دینی و اعتقادی جهاد علیه شیعیان و تکفیر آنان، برای مشروعیت‌بخشی و ایجاد زمینه‌های ایدئولوژیک برای اهداف سیاسی افراطیون ساخته و پرداخته شده است. افراط‌گرایان رادیکال به دلیل پیروی از قشری‌گری و سطحی‌نگری در مسائل اجتماعی-سیاسی، دائماً در بازتولید تعریف خود، غیریت‌سازی می‌کنند و پس از غیریت‌سازی خصمانه، وجه دینی برای آن می‌تراشند. حربة تکفیر با بهانه‌های واهی، تنها ابزاری کاربردی برای حذف رقیب است.

اندیشة سیاسی گروه‌هایی چون داعش در زمینة تقابل با شیعیان، همان استدلال‌های سلفی‌های سنتی (وهابیت) است؛ چراکه دشمن نزدیک را «منافقان» می‌دانند و آنان را از کافران اصلی خطرناک‌تر قلمداد می‌کنند که همان شیعیان هستند. آن‌ها به نحوة عملکرد خلیفة اول نیز استناد می‌کنند که پیش از فتح بیت‌المقدس، ابتدا با مرتدین جنگید و بعدها بیت‌المقدس در زمان خلیفة دوم توسط مسلمانان فتح شد. موضع داعش به‌وضوح نظریة مبتنی بر جنگ در جامعة مسلمین یا «قتال‌الرافضه» و «المخالفین من الکفار و المرتدین» را تقویت می‌کند که در گفتمان سلف‏گرا، بسیار رایج بوده است.

اما از طرف دیگر، جهاد با شیعیان در اندیشة داعش دارای وجوهی استراتژیک نیز هست. بدین معنا که خشونت‌طلبی داعش و جنایات آنان علیه شیعیان صرفاً از مبانی اندیشة وهابی سرچشمه نمی‌گیرد، بلکه داعش با محاسبات هزینه-فایده نیز به نتیجه می‌رسد که منافعش در این است که با شیعیان مبارزه نماید. لذا گفته می‌شود: «داعش به‌رغم رژه به گذشته، حرکتی کاملاً مدرن است. فراخوانی سنن و آموزه‌های تاریخی توسط آنان، صرفاً یک استراتژی برای تضمین بقاست.

 کارهای خشونت‌بار داعش (از انهدام مساجد گرفته تا حلق‌آویز کردن جوانان)، نه عمل به تکلیف، بلکه تصمیمی کاملاً استراتژیک است. اعضای داعش کاملاً آگاهانه و به فرمان محاسبه، تولید هراس می‌کنند و با تحلیل ریاضی مخاطرات، شلیک یا عقب‌نشینی می‌کنند. محاسبة عقلانی به فرماندهان داعش حکم می‌کند نبرد را صبغه‌ای مذهبی (شیعه-سنی) ببخشند و از غریبه شمردن یهودی‌ها و ترک‌ها اجتناب نمایند. جمع‌آوری منابع مادی و غارت اموال در قالب غنایم شرعی، همگی در قالب نگاهی به آینده‌ای این‌جهانی و نه آخرت، صورت می‌گیرد.»[11]

در واقع افراط‌گرایان با نگاه عقلانی تصمیم می‌گیرند که ترور کنند، سر ببرند و یا عملیات انتحاری انجام دهند. آنان با پیروی از داروینیسم، که در نظام طبیعت، اقویا می‌مانند و ضعفا باید از بین بروند، یک لعاب اسلامی با این رویکرد اضافه کرده و با کاربرد واژه‌های شهید، جهاد با کفار و مشرکین به‌صورت گفتمان خشونت در میان جوانانی که اکثراً احساساتی و عاطفه‌گرا هستند، به جنگ با دشمنان خود می‌روند. تکنولوژی رسانه هم به کمک آن‌ها آمده است و وحشت در عرصة عمومی را آغاز کرده‌اند و «النصر به رعب» قاعدة آنان شده است.

مطالعة تاریخی پیدایش گروه‌های افراطی نیز نشان می‌دهد که در هرجایی از دنیای اسلام که گروه‌های سلفی-جهادی سر برآورده‌اند، بی‌تردید با منافع ابرقدرت‌ها نیز همخوانی داشته است؛ چه اینکه اساساً رشد محمدبن‌عبدالوهاب در پیمان سیاسی با خاندان آل‌سعود بوده و وی نقش صادرکنندة مجوز شرعی برای قتل و غارت سایر مسلمانان توسط طوایف عقب‌ماندة نجد را داشته است و از قضا آل‌سعود نیز در پیمان راهبردی با استعمار بریتانیا قرار داشته است. به‌عنوان مثال، دیگر علمای وهابی در پاسخ به عطش گستردة خاندان آل‌سعود برای غارت یمن، فتوا دادند «الشیعه کلهم الروافض». جنگ علیه شوروری در افغانستان که بی‌تردید زمینه‌ساز گسترش افراط‌گرایی در جهان اسلام گردید و سازمان تروریستی القاعده و طالبان از آن سر بلند نمودند، نتیجة فتواهای جهاد علمای وهابی، پول آل‌سعود، سلاح‌های آمریکایی و البته حمایت اطلاعاتی پاکستان بوده است.

گسترش امروزین گروه‌های سلفی-جهادی در راستای منافع ابرقدرت‌ها و برخی کشورهای منطقه‌ای نظیر سعودی قرار دارد. بنابراین بی‌جهت نیست که رویکرد داعش در تقابل با محور مقاومت در منطقه، اساساً در چارچوب منافع آمریکا و رژیم صهیونیستی قرار گرفته و لذا حمایت‌های آنان را باعث می‌شود.

لذا گسترش امروزین گروه‌های سلفی-جهادی در راستای منافع ابرقدرت‌ها و برخی کشورهای منطقه‌ای نظیر سعودی قرار دارد و از قضا، رهبران گروه‌هایی چون داعش نیز به‌خوبی از این درک راهبردی برخوردارند که تداوم حیاتشان بر همین امر استوار است که در راستای منافع وهابی-صهیونیستی عمل کنند. بنابراین بی‌جهت نیست که رویکرد داعش در تقابل با محور مقاومت در منطقه، اساساً در چارچوب منطق و منافع آمریکا و رژیم صهیونیستی قرار گرفته و لذا حمایت‌های آنان را باعث می‌شود و از طرف دیگر، به داعش این اطمینان را می‌دهد که ضمن برخورداری از حمایت جریان سلفی سنتی عربستان، می‌تواند از پشتیبانی آمریکا، ترکیه و رژیم صهیونیستی نیز برخوردار شود.

پیامدهای عملی این گفتمان آن است که در عین امنیت‌سازی برای رژیم صهیونیستی، گفتمانی طایفه‌ای و جنگی مذهبی در جهان اسلام ایجاد گردد.

جمع‌بندی

جریان تروریستی سلفی-تکفیری با تکیه بر مبانی وهابی-دیوبندی، شیعیان را به‌عنوان دشمنان جهان اسلام و بدعت‌گذاران در دین معرفی می‌کنند که این امر جهاد علیه شیعیان را واجب می‌سازد. البته کافر شمردن شیعیان، امری مسبوق به سابقه در تاریخ سلفی‌گری است، اما آنچه امروز جای تأسف دارد آن است که جریان تکفیری تحت عنوان اولویت بخشیدن به دشمنان نزدیک (شیعیان) در برابر دشمن دور (غرب و صهیونیسم)، جهان اسلام را به آتش کشیده‌اند.

 در این مقاله، سیر رویکرد دشمن‌سازانة جریان سلفی از وهابیت سنتی عربستان تا سلفی مدرن مصر و نسل سوم القاعده (داعش) مورد بررسی قرار گرفت و در نهایت می‌توان این‌گونه گفت که داعش با تکیة توأمان بر مبانی اندیشة وهابی و نیز محاسبات استراتژیک و منفعت‌محورانه، شیعیان را به‌عنوان دشمنان اصلی معرفی می‌کند و جهت مبارزه را به‌سوی جمهوری اسلامی و شیعیان منطقه منحرف می‌سازد.(*)

منابع؛

[1]. کریم‌زاده، پروانه (1385)، وهابیت در بوتة نقد، تهران، دارالفکر، ص 31.

[2]. موثقی، احمد (1389)، جنبش‌های اسلامی معاصر، تهران، سمت، ص 161-170.

[3]. رک: الگار، حامد (1387)، وهابی‌گری، ترجمة احمد نمایی، مشهد، انتشارات استان قدس رضوی.

[4]. به نقل از: موسوی، سید علی (1392)، روش‌های برخورد محمدبن‌عبدالوهاب با مخالفان خود، سایت وهابیت‌پژوهی.

[5]. خدوری، مجید (1372)، گرایش‌های سیاسی در جهان عرب، ترجمة عبدالرحمن عالم، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی، ص 78.

[6]. Doran, Michael (2002), The Pragmatic Fanaticism of Al-Qaeda: An Anatomy of Extremism in The Middle Eastern Politics, Political Science Quarterly, available at: http://www.ibauza.net/doran.htm

[7]. دکمجیان، هرایر (1383)، جنبش‌های اسلامی معاصر در جهان عرب، ترجمة حمید احمدی، تهران، کیهان، ص 111-121.

[8]. Al-Zawahiri, Aman (2001), Knights Under the Prophet's Banner, Part 3. Serialized in Al-Sharg al Awsat , available at: http://fas.org/irp/world/para/aymao-bk.Html

[9]. به نقل از: مصلحی، محمد (1391)، کالبدشکافی تفکر وهابیت و القاعده، سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

[10]. حجرات: 14.

[11]. نصری، قدیر (1393)، خشم به فرمان خرد: تأملی دیگر در خشونت‌ورزی به سیاق داعش، مرکز مطالعات استراتژیک خاورمیانه.


انتهای پیام/654
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر:
غیر قابل انتشار: ۱
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
نظرات بینندگان
yas par par
۱۲:۴۸ - ۱۳۹۴/۰۵/۲۵
با نام یا منتقم



با سلام





شیعه در نوک پیکان تهاجم تکفیر است





بدانید که از زمانی که تکفیریان در طول تاریخ هر زمانی با عناوینی خواسته اند شیعیان را یا تضیف یا تهدید یا



برانند.



خدا را شاکریم موفق که نشدند خود رسوا گردیدند.



بی اعتباری را بنگرید



با ان همه حامیان مالی با ان همه پیوستن جهال به انها با ان همه یورشها با ان همه تلاشها در



شبکه های اجتماعی



امروزه وهابیت و سلفی گری طریقی زشت و مسلکی منحوس و افراد معتقد به این نوع باور زشت سیرت و

پلید نیت و قسی القلب و خونریز و فاسد انگیزه و ددمنش بر مردمان دنیا معرفی شدند.





اما در انسو شیعیان



محبوبترین مردمان کم ازارترین اندیشمندترین نظیفترین خوش خلق ترین باسوادترین با انصاف ترین نوع دوست ترین مظلوم ترین باهوشترین اگاهترین



انسانهایی هستند که به مردم دنیا معرفی شدند



حال اگر با شیعیان به مبارزه برخیزید بدانید محکوم به نابودی هستید تمام .