سایر زبان ها

شهروند خبرنگار

صفحه نخست

سرویس خانواده شیعه

سرویس شیعه شناسی

دیده بان شیعیان

سرویس عکس

سرویس فیلم

صوت

سردبیر

صفحات داخلی

نيمه شعبان خونين کربلا به روايت شاهد عيني

چند هفته‌اي بود که دلم خيلي براي ديدار مولا در کربلا و پدر بزرگوارش در نجف تنگ شده بود. عنايتي شد و به همراه دوستي، قصد تشرف به کربلا را براي درک نيمه شعبان کردم که از شب‌هاي اختصاصي زيارت امام حسين( علیه السلام ) در طول سال است.
کد خبر: ۹۲۶
۰۰:۰۰ - ۱۴ شهريور ۱۳۸۶

«شیعه نیوز»:چند هفته‌اي بود که دلم خيلي براي ديدار مولا در کربلا و پدر بزرگوارش در نجف تنگ شده بود. عنايتي شد و به همراه دوستي، قصد تشرف به کربلا را براي درک نيمه شعبان کردم که از شب‌هاي اختصاصي زيارت امام حسين( علیه السلام ) در طول سال است.

در اين شهر همه‌ساله صدها هزار زاير عراقي با پاي پياده از راه‌هاي دور و نزديک ـ که گاه چند روز در راه هستند ـ عاشقانه به سمت آن حرکت مي‌کنند و چه زيبا و ديدني است ورود اين عشاق سر از پا نشناخته که پس از آن همه تحمل رنج‌هاي سفر پياده و در گرماي کشنده تابستان عراق و ... به درهاي ورودي حرم سيدالشهدا( علیه السلام ) مي‌رسند، در حالي که هر يک شعارهاي خاصي را زمزمه مي‌کنند و پرچم‌هاي رنگي سبز يا سرخي را در دست دارند. آنان پس از ورود به حرم، مي‌نشينند و براي لحظاتي به ضريح شش‌گوشه امام حسين( علیه السلام ) که کعبه عشقي که حسين، اين سلطان عشق، در خاک کربلا بنا کرده، خيره مي‌شوند و بعد برمي‌خيزند و آنجا را ترک مي‌کنند و به روستاها و شهرهاي خود بازمي‌گردند.
دو روز مانده به نيمه شعبان به کربلا رسيديم. شهر رفته رفته از زاير پر مي‌شد تا جايي که دو شب مانده به عيد به سختي مي‌شد در بين‌الحرمين حرکت کرد. در آمار اعلام‌شده، گفته مي‌شود نزديک به سه ميليون زاير به کربلا آمده‌اند و پيداست در شهر کوچکي مانند کربلا ورود اين همه جمعيت عاشق و دلداده، چه صحنه‌هايي را پديد مي‌آورد. کوچه‌ها و خيابان‌ها و پياده‌روها، همه آکنده از زواري بود که روي زمين، زيراندازي انداخته بودند و اين محل اطراق آنان بود. تا جايي که ما در هتل «سفن النجاه» که سه ـ چهار متري «باب‌القبله» امام حسين( علیه السلام ) است، مستقر بوديم، به سختي از لابه‌لاي آنها مي‌توانستيم وارد هتل شويم. شوق ديدار در چهره‌هاي همه موج مي‌زد.

دو شب مانده به عيد، ناگهان فضاي اطراف حرم را صفير گلوله‌هايي که که در ابتدا به صورت تک‌تير و بعد رگبار شليک مي‌شد، پر کرد. براي من در اين سفر يازدهمي که حضرت به رغم بي لياقتي‌ها مرا به حضور خويش خوانده بود، شنيدن صداي گلوله و رگبار تکان‌دهنده بود و بدتر از آن، ديدن صحنه‌هاي تکان‌دهنده ترس و لرز زوار زن عراقي که بيشترشان مسن و روستايي بودند و از شليک گلوله بر خود مي‌لرزيدند. آنان دست‌هايشان را به علامت تضرع و دعا به آسمان بلند مي‌کردند. عده‌اي ملتمسانه اشک مي‌ريختند. هيچ کس نمي‌دانست چه اتفاقي افتاده و اين شليک گلوله‌ها، ناشي از چيست! فضاي اطراف حرم يک‌باره خلوت شد، ولي شليک‌ها همچنان ادامه داشت.

دو ساعت بعد، با يکي از اهالي کربلا که از سادات قديمي آل‌طعمه بود، صحبت کردم. شنيدم که اين درگيري‌ها به خاطر آن بوده است که طرفداران مقتدي صدر که به «جيش‌المهدي» معروفند، در ورود خود به بازرسي‌هاي اطراف حرم، جنازه‌اي را همراه خود آورده‌اند و در داخل حرم برده تا طواف بدهند، ولي با مخالفت مأموران بازرسي درهاي صحن مطهر حسيني روبه‌رو شده‌اند. خلاصه اصرار آنان مبني بر اين‌که اين فرد وصيت کرده حتما در صحن و دور ضريح طواف داده شود، به جايي نرسيده و از سويي، آنان قصد ورود مسلحانه و دسته‌‌جمعي و بدون تفتيش بدني به حرم را داشته‌اند که کار به درگيري کشيده شد. شب در کنار ضريح امام حسين( علیه السلام ) هر کس خبري از بيرون نقل مي‌کرد. با نزديک شدن نيمه شب، تيراندازي و درگيري موقتا پايان يافت.

روز بعد که سه‌شنبه، ششم شهريور بود، توفيق حضور در نماز جماعت ظهر و عصر به امامت آقاي کربلايي، نماينده آيت‌الله سيستاني و توليت حرم امام حسين( علیه السلام ) را داشتم، باز صداي شليک گلوله‌ها به گوش مي‌رسيد. تعقيبات نماز را که مي‌خواندم، شاهد بودم هر چند دقيقه، يکي از زوار تيرخورده از ناحيه پا يا سر و پيشاني را به داخل صحن مي‌آوردند و به غرفه‌اي که در غرب صحن حرم حسيني است و در آن هيأت پزشکي براي امداد و خدمات درماني مستقر است، منتقل مي‌کردند. يکي از مجروحان، پيرزني نزديک به شصت ساله بود که بدون برانکارد و توسط يکي از مأموران به غرفه مورد نظر حمل شد.
امام جماعت سريعا اقامه نماز عصر را خواند و نيت کرد. صداي رگبار گلوله‌ها لحظه به لحظه تندتر و شديدتر مي‌شد تا جايي که امام جماعت، به ناچار به قرائت خود سرعت بيشتري داد. پس از پايان نماز عصر، همه درهاي حرم بسته شد و اين مقدمه توفيقي شد که ما حدود بيست ساعت شب و روز عيد نيمه شعبان را در جوار امام حسين( علیه السلام ) تشنه و گرسنه بيتوته کنيم و چه شب قدري بود آن شب!
عصر آن روز مرتب اخباري به داخل حرم از بيرون مي‌رسيد که فلان هتل و ... را منفجر کرده‌اند و عده‌اي کشته و زخمي شده‌اند. هر از چند گاهي، سر و کله دو بالگرد بالاي گنبد مطهر حسيني ديده مي‌شد که با شليک پاسداران حرم به سرعت از آنجا دور مي‌شدند. آنها احتمالا براي بررسي اوضاع از نزديک، خود را تا اين اندازه به صحنه درگيري رسانده بودند. و چقدر سخت بود ديدن پرواز بالگردهاي شيطان بزرگ بر فراز گنبد دردانه رسول خدا و عزيز دل و جان زهرا و علي( علیه السلام ). هر از چند گاهي صداي انفجار بمبي در اطراف حرم به گوش مي‌رسيد و همه را که به دور ضريح و اطراف آن پناه آورده بودند، بيش از پيش نگران مي‌کرد. گاه صداي انفجار گلوله‌هاي آر.پي.جي نيز به گوش مي‌رسيد که بعدها در صبح عيد معلوم شد از طرف گروه مقتدي صدر به مواضع پاسداران حرم شليک شده است.

پاسداران محافظ حرم حسيني که به هر شکل ممکن، قصد داشتند از ورود و دسترسي و احيانا تصرف حرم امام حسين( علیه السلام ) به دست «جيش‌المهدي» جلوگيري کنند، به پشت‌بام حرم رفته و از لاي مشبک‌هاي جداره‌هاي ‌بام حرم، درست مانند روزهايي که به آتشباري ارتش صدام پاسخ مي‌دادند، به آتشباري بي‌امان خود ادامه دادند. غروب نماز را براي اولين بار در کنار ضريح به جماعت اقامه کرديم. پس از اقامه نماز که به داخل صحن آمدم و شاهد بودم که شليک گلوله‌ها لحظه‌اي قطع نمي‌شود. البته يک بار آنقدر شليک گلوله‌ها به ما نزديک شد که من بي‌اختيار به ياد عمليات‌هايي نظير «خيبر» و «بدر» و «فتح مهران» و ... افتادم. جمعيت داخل صحن با شنيدن صداي نزديک گلوله‌ها و رگبارها مانند مزرعه‌اي که توفاني در آن وزيدن گرفته باشد، روي هم مي‌غلتيدند و با شتاب از صحن به داخل حرم پناه مي‌بردند.
من به دوستي که با دو فرزندش همراه من بود و نگران همسرش بودند و از ظهر روز قبل از عيد از او خبري نداشت، گفتم: شما نگران همسرتان هستيد و همسرتان هرکجا که هست نيز قطعا نگران شماست ولي من نگران بزرگواري هستم که چقدر از اين وضع که براي زوار و مهمانانش که از صدها کيلومتر راه خود را به حرمش رسانده‌اند، خجالت مي‌کشد و شرمنده است.
هرچند شليک هر رگبار گلوله، شب‌هاي عمليات جنگ تحميلي را براي من تداعي کرد و چيز جديدي نبود، بيش از همه ديدن وضعيت ناله و گريه زنان زاير و ترس کودکان حاضر در حرم و بيش از آن شکسته شدن حرمت حرم حسيني که از طرف هر دو جناح دستاويز حمله و دفاع شده بود، قلب من را تکان مي‌داد. دلم به حال و غربت اهل بيت و به ويژه سرور مظلومان، حضرت سيدالشهدا( علیه السلام ) مي‌سوخت که حتي مزار آنان از گزند جهل و بي‌تدبيري دوستان و ستم و کينه دشمنان ـ مانند آنچه در سامرا گذشت و به حسب نقلي درهاي حرم عسکريين بر روي حتي بر روي زوار محلي بسته مانده و بي‌زاير است ـ در امان نمانده است.

در اين بيست ساعت محاصره، يکي از مشکلات جدي داخل حرم، کمبود سرويس‌هاي بهداشتي براي چند هزار زاير بود که وجود چند دستشويي در بالاي يکي از غرفه‌هاي حرم، کفاف آن همه زاير را نمي‌داد و همين امر نيز باعث شد حرمت حرم حسيني به ناچار و به اضطرار توسط زوار مضطر و درمانده شکسته شود؛ چه آنها بعضا ناچار بودند بدون دمپايي و با مختصر آبي، رفع حاجت کنند و با همان پاهاي نجس به صحن حسيني بازگردند.
داخل حرم و کنار ضريح نيز صحنه‌هاي ديگري ما را آزار مي‌داد. همه دور تا دور ضريح و فضاي اطراف آن خوابيده بودند. داخل حرم حالت کاروانسرايي به خود گرفته بود و برخي چه راحت شب عيد را در کنار ضريح شش گوشه به خواب رفته بودند و عده‌اي که دنبال فرصت بودند، چسبيده به ضريح يا دعا مي‌خواندند يا نمازهاي مستحبي و نافله شب. من نيز پايين پاي حضرت علي‌اکبر( علیه السلام ) و در کنار آن به نماز ايستادم.

صحنه عجيب‌تر آن‌که ديگر کسي به ضريح نمي‌چسبيد و راه را بر ديگران نمي‌بست، چه همه بيست ساعت بود که در خلوتي باورنکردني ضريح شش گوشه را بارها و بارها زيارت کرده و در زير قبه نوراني گنبد امام حسين( علیه السلام ) که بنا بر حديث معروف پيامبر، دعا در زير آن حتما به اجابت حضرت حق مي‌رسد، دست به دعا برداشته بودند. وقتي از خدام حرم مي‌پرسيدم که چه وقت درها باز مي‌شود، مي‌گفتند: خدا بهتر مي‌داند.
در بيرون حرم نيز درگيري‌ها همچنان ادامه داشت و تکان‌دهنده‌تر آن بود که زوار ايراني و غيرايراني که به صد زحمت و هزار مشقت براي درک زيارت امام حسين( علیه السلام ) در شب نيمه شعبان، خود را تا چند متري حرم حضرتش رسانده بودند، پشت درهاي بسته حرم مانده و مأيوسانه به هتل‌ها و اماکن خويش بازگشتند.

پس از خروج از کربلا شنيدم با بسته شدن درهاي حرم حسيني بعضي از زوار ايراني باوجود سه روز اقامت در کربلا نتوانسته بودند حتي براي يک بار هم که شده، به حرم اين دو برادر راه يابند. پس از اقامه نماز صبح، هوا که روشن شد، يک در رو به قبله حرم باز شد و من که نگران همسر زاير همراهم بودم، به قصد يافتن وي، به کمک او از حرم بيرون آمدم. پس از خروج من و بقيه زوار، بار ديگر درهاي حرم بسته شد و ديگر باز نشد.

يک ساعت اطراف حرم حضرت عباس( علیه السلام ) و امام حسين( علیه السلام ) پرسه زدم و هتل به هتل دنبال زاير مورد نظر گشتم. فرصتي شد تا از نزديک، شدت جنايات حملات ديشب را ببينم. در کمال ناباوري ماشين‌هاي متعددي را که بالغ بر بيست دستگاه نفربر و ماشين‌هاي پليس و ... بود، سوخته و جزغاله‌شده ديدم. روي برخي از آنها دوشکا که سلاح سنگين دوربردي است نصب شده بود و به‌گونه‌اي سوخته بود که از آن تنها ميله‌اي باقي مانده بود.
ديوار حرم حضرت حسين( علیه السلام ) آکنده از جاي گلوله و دود اصابت گلوله‌هاي آتشزايي بود که «جيش‌المهدي» به طرف پاسداران مستقر در پشت‌بام حرم شليک کرده بودند. اطراف حرم و هتل‌ها حالت کاملا جنگي پيدا کرده بود. از آن همه زاير چند ميليوني، دسته‌اي چند نفري به سرعت در کنار حرم حرکت مي‌کردند که پيدا بود مي‌خواهند با عجله کربلا را ترک کنند.
هتلي که ما در آن بوديم و از روز قبل حتي براي يک نفر جا نداشت، خالي از سکنه بود و تنها زاير آن ما بوديم. صاحب هتل به توصيه پليس کربلا و رنجرها و کماندوهاي مسلح، دست بر ماشه گرفته همه زوار را از هتل بيرون کرده و آب هتل را هم براي تحت فشار قرار دادن ما که مانده بوديم، بسته بود. پس چاره‌اي جز ترک کربلا نبود. با بازگشتن نوميدانه ما به هتل در پيدا کردن همسر دوستم، متوجه شديم وي توسط يکي از مديران کاروان‌هاي ايراني به هتل بازگشته است. وقتي از هتل خارج شديم، از نيروهاي مسلح اطراف باب‌القبله خواستم اجازه دهند از پشت در با حضرت وداع کنيم، نپذيرفتند و من را از اطراف حرم با خشونت دور کردند.

در وسط خيابان ايستادم و در حالي که به در بسته شده و ديوارهاي سياه گلوله‌خورده مي‌نگريستم، با قطرات اشک با امام وداع کردم. چند متر جلوتر رفتم و از دور به گنبد برادر وفادار امام حسين( علیه السلام )، حضرت عباس( علیه السلام )، طلايه‌دار عشق و مردانگي و سخاوت و شجاعت نگريستم. درهاي حرم آن بزرگوار هم بسته بود. مگر مي‌شود با عباس وداع کرد؟ از کربلا به طرف نجف جمعيت چند ده هزار نفري را مي‌ديدم که در زير گرماي سوزان با پاي پياده به سمت نجف مي‌رفتند. معلوم شد از صبح اول وقت شهر را ترک کرده‌اند. گرما به شدت همه را آزار مي‌داد و هيچ وسيله مسافربري ديده نمي‌شد. تريلرهاي حمل بار به مدد جمعيت آمدند، ولي باز افاقه نمي‌کرد.

اين زوار، تشنه، خسته و گرسنه بدون هيچ شکايت و شکوايه‌اي مصمم به سمت نجف راه مي‌رفتند. نمي‌دانم امام حسيني که درياي کرم است، با زوار خسته و تشنه و مضطرب خود چه معامله‌اي خواهد کرد، اما مي‌دانم بهترين ثواب‌ها و پاداش‌ها را نثار دل‌هاي ترسان و بدن‌هاي لرزان و گام‌هاي خسته‌اي خواهد کرد که در جريان اين دو روز در کنار مرقد او به رنج و تعب و مشقت افتاده بودند.
بعدها که از نجف به کاظمين رفتم و نماز جمعه را در حرم حضرت موسي کاظم( علیه السلام ) و امام جواد( علیه السلام ) خواندم، خطيب جمعه يک خطبه را با لحني که عصبانيت شديد از آن موج مي‌زد، در ذم و نکوهش عملکرد پاسداران حرم امام حسين ادا کرد و آنها را به دليل ضرب و جرح و قتل زوار حسيني شديدا مورد حمله قرار داد و از مقتدي صدر به عنوان رهبر مجاهد ياد کرد. وي کشته‌هاي شب عيد را «شهداء الشعبانيه» مي‌ناميد.

خبر دستگيري بيست وهابي در نجف که تبعه عربستان و امارات بودند، در برخي محافل نجف شنيده مي‌شد. هرچه بود جهل و ناپختگي دو طرف که مع‌الاسف شيعي بودند، زمينه را براي بهره‌برداري دشمنان پيروان اهل بيت فراهم کرده بود و حرمت حرم حسيني که فقط صدام قادر به شکست آن شده بود، متأسفانه و صد متأسفانه اين بار توسط نيروهاي عاشق امام حسين( علیه السلام ) شکسته شد. معلوم شد وقتي پاي منافع گروهي برخي به ميان مي‌آيد بايد انتظار تکرار چنين حوادث تلخي را هم داشت که خدا کند با هوشياري طرفين درگير ديگر هرگز و هرگز تکرار نشود.

 

T

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: