شما سالها جزو شاگردان خاص مرحوم آیت الله العظمی میرزا تبریزی بودهاید. از نظر شما امتیازات مرحوم آیتاللهالعظمی خویی نسبت به دیگر فقها چیست؟
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. والصلوه و السلام علی خیر خلقه و اشرف رسله ابیالقاسم المصطفی محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعن الدائم الأبدی علی أعدائهم أعداء الله و مخالفیهم و معاندیهم و منکری فضائلهم و مناقبهم و ولایتهم أجمعین من الآن إلی لقاء یوم الدین. اللهم عجل لولیک الفرج و سهّل مخرجه و ارزقنا رؤیته و اجعلنا من اعوانه و انصاره و شیعته و الذابّین عنه. اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک. السلام علیک یا اباعبدالله الحسین.
این برنامه که سر موفقیت علما و بزرگان گذشته برای طلاب جواب و شاغل در درس و بحث بیان شود خیلی مفید است چون سیره سلف باید دستورالعمل خلف باشد تا حوزهها بتوانند مانند علماء گذشته بلکه بهتر از آنها در مراتب علمی و تقوایی و خدمت به مذهب، به جامعه تحویل دهند و یکی از علمای موفق در این جهات مرحوم آیة الله العظمی خویی است که واقعا جزو نوادر در طول تاریخ حوزههای علمیه به شمار میآید.
البته فقها هرکدام به سهم خود زحمت کشیده و خدمت کردهاند. بحث ما هم چنین نیست که بخواهیم ایشان را با دیگران قیاس کنیم پس اگر حرفی عرض میکینم اینگونه نیست که کلمات بنده مفهوم داشته باشد و به معنی تنقیص دیگران باشد و فکر نمیکنم که در میان علمای بزرگوار شیعه در طول تاریخ کسانی را بشود یافت که خدای نکرده اغراضی داشته باشند. اگر در بعضی موارد قدمهایی بر می داشتند که نتیجهی عکس میداده مانند آن چه در مورد مرحوم آخوند و میرزای نائینی نسبت به مشروطیت بود همراه با حسن نیت بود.
مرحوم آقای خویی در عصر حاضر، جزو افراد نادری بوده که هم زعامت علمی در حوزه داشته و هم زعامت دینی بر مردم را دارا بوده است. معمولا افراد نادری هستند که هر دو زعامت را با هم جمع کرده باشند. همه بزرگان در مقابل مقام علمی ایشان خاضع بودند. ایشان در عین مقام علمی بیان خیلی خوبی داشتند و هم اینکه بعد از مرحوم آیت الله حکیم در فترهای از زمان شاید حدود هشتاد درصد شیعیان دنیا مقلد ایشان بودند. حتی شاگردان ایشان علی رغم اینکه خیلی از آنها جزو بهترینهای حوزه بودند، بعد از وفات استادشان نیز نسبت به ایشان خضوع علمی داشتهاند. شیخنا الاستاذ مرحوم آیتالله تبریزی هنگام مناقشه در کلام استادش خیلی تأمل و دقت میکرد و از کنار نظر ایشان به راحتی نمیگذشت. و این دقت و تأمل در بسیاری از اهل فضل بعد از ایشان نیز دیده میشود.
دیگر امتیاز آقای خویی این بود که با شاگردان خود رابطه علمی زیادی داشت و از جلسات خصوصی ایشان فقهای بزرگی بیرون آمدند. در حوزهها کمتر پیش میآید که از درسهای عمومی، فرد فاضلی بیرون بیاید. بلکه باید مراوده علمی با استاد داشته باشند تا مطالب خوب تجزیه و منقح شود و گرههای کور بحث روشن شود. ایشان علی الخصوص قبل از مرجعیتشان وقت خود را در اختیار شاگردان قرار میدادند تا آنها با گفتگوهای علمی در مجلس، مبانی را منقح کنند و اشکالات را برطرف کنند و این جهت کمتر در بین اساتید حوزه بود. در درس ایشان علی ما نقل بالای ششصد نفر شرکت میکردند ولی همه آنها جزو افراد ممتاز نشدهاند. استادمان مرحوم آقای تبریزی نقل میکردند وقتی از قم به نجف مشرف شدند، دیدند درس عمومی آقای خویی چیزی افزون بر دروس قم ندارد و لذا دیگر به درس ایشان نمیروند. آقای خویی ایشان را در جایی میبیند و دلیل نرفتن ایشان را میپرسد. آقای تبریزی محترمانه به ایشان تفهیم میکند که درس شما برای من قابل استفاده نیست. آقای خویی هم از ایشان دعوت میکند که به خانهشان برود و در مجلس خصوصی ایشان شرکت کند. وقتی ایشان به مجلس خصوصی آقای خویی میرود، متوجه میشود که اتفاقا ایشان بسیار قابل استفاده هستند. اینها رمز موفقیت آقای خویی در تربیت شاگرد در حوزه بوده است.
قبل از مرحوم آقای خویی البته آقای حکیم هم ملا بودند و مستمسک ایشان، زمینه بحث آقای خویی در فقه بود و ایشان به مستمسک نظر داشتند. دقتهای آقای حکیم در فقه و اصول واقعا انکارناپذیر است، ولی ایشان در تربیت شاگرد به اندازه آقای خویی موفق نبودند و حتی در زمان زعامت ایشان، فضلا در درس آقای خویی حاضر میشدند.
خلاصه هم شاگردان مستعد در کنار ایشان بودند و هم بیان ایشان طوری بود که سخت ترین مطالب را ساده و روان تقریر می کردند و هم به لحاظ علمی جایگاه مستحکمی داشتند و این امتیازات رمز موفقیت یک استاد در تربیت شاگرد نیز میباشد.
دلایل موفقیتهای کمنظیر آقای خویی را چه میدانید؟
تا جایی که من میدانم آقای خویی همه اساتید برجسته عصر خود را درک کرده بود؛ شیخالشریعه اصفهانی، میرزای نائینی، مرحوم غروی اصفهانی، آقا ضیاء عراقی و آقا سید ابوالحسن اصفهانی. اگرچه بیش از همه از آقای نائینی متأثر بود و مبانی فکریاش نوعا مبانی آقای نائینی است. از طرف دیگر ایشان خیلی برای تحصیل علم وقت میگذاشتند و به نظرم واقعا کم نظیر بودهاند. مرحوم شیخنا الاستاذ نقل میکردند که خانواده مرحوم خویی به ایشان می گویند بروید دوغ بخرید، ایشان ظرفی را برداشته و به بازار می روند و در بین راه فکرشان مشغول یک مساله اصولی یا فقهی میشود و بعد که به خانه برمیگردند میبینند که اصلا یادشان رفته دوغ بخرند. به تعبیر ناقص بنده آدم محصل مثل بیماری است که در سیسییو بستری است و حتی موقع خواب هم به دستگاه وصل است. محصل هم باید در همه حال، فکر و ذکرش درس باشد.
ذکاوت و هوش مرحوم آقای خویی هم زبانزد بوده است. مرحوم آیتالله غروی اصفهانی درباره دو شاگردش میفرمود که: خویی أذکی و میلانی أدق (خویی باهوشتر و میلانی دقیقتر است). استحضار مرحوم آقای خویی در مطالب فقهی و اصولی خیلی عجیب بوده است. البته ما که توفیق درک مجلس ایشان را نداشتیم ولی در محضر شیخنا الاستاذ که بودیم ایشان استفتائات را فیالمجلس جواب میدادند. هر کسی از ایشان سؤالی میکرده، ایشان احاطه به مباحث و استحضار داشتهاند. استاد نباید برای شاگرد حالت منتظره داشته باشد. مثلا استاد بحث عام و خاص را که مطرح میکند، بالمناسبة شاگرد نسبت به استصحاب عدم ازلی اشکال میکند، استاد باید در همان مجلس بتواند جواب شاگرد را بدهد و الَا ذهن شاگرد مشغول می شود و دیگر به درس گوش نمی دهد واین از خصوصیات مرحوم آقای خویی بود که در شیخنا الاستاذ هم مشاهده میشد. دلیل دیگر موفقیت ایشان کثرت کارکردن در مباحث و مطالعه بود. از پسرشان مرحوم سید محمدتقی خویی نقل شده که ایشان تا همین اواخر عمر، تا پاسی از شب مشغول مطالعه بودهاند.
یکی دیگر از ادله موفقیت مدرسه آیت الله خویی این است که ایشان در مباحث اول مطلب را نقض می کردند. نقض مانند بمباران هوایی است و باعث روشن شدن بحث برای هر دو طرف می شود. هم مدعی و هم طرف مقابل هر دو را به فکر فرو میبرد و برای جل مطلب هر دو میاندیشند و یکی دیگر از ویژگیهای ایشان که در موفقیت او دخیل بود بیان روان ایشان بود که با اینکه ایشان ایرانی و اهل خوی بودند ولی به زبان عربی سلیس و روان درس را تقریر میکردند.
یکی دیگر از خصوصیات ایشان که از امتیازات حوزهها هم بوده این است که استاد راه فکر کردن را به شاگرد یاد میدهد که در مطالب و مبانی تقلید نکند و به قول بعضی مقلد نباشد چون یک وقت انسان مقلد در فروع است و یک وقت مقلد در مبانی. این امتیاز در اساتید کمتر دیده میشود که یک استاد هم خودش در مباحث فکر کند و هم طریقه فکر کردن را به شاگرد منتقل کند ولی این ویژگی در مرحوم آقای خویی به وضوح دیده میشد. ایشان صاحب مبنا بود و روی مطالب، فکر میکرد و این روش را به شاگردان خود نیز منتقل کردند. ملا شدن به این نیست که شما سی کتاب فقهی را حفظ کنید. یک سیدی 250 تومانی گاهی محتوی سه هزار کتاب است. ارزش به این نیست که حرفهای دیگران را حفظ کنیم. باید فکر کرد و با دقت، گرهها را باز کنیم. در فکر خیلی از طلبهها نیست که باید فکر کنند! بعضی از علما فکر میکنند که باید تتبع کرد و معتقدند: اعلم الناس من جمع علم الناس. درست است که انسان باید به کلام بزرگان نظر کند ولی صرف وقت در تتبع زیاد و نقل کلام دیگران بیش از مقدار لازم اتلاف عمر است و این روش نمیتواند فقیه تربیت کند. مجتهد باید صاحب فکر و مبنا باشد. اگر کسی بیست درصد وقتش را صرف مطالعه می کند باید هشتاد درصد آن را صرف تفکر و تامل نماید.
آقای خویی صاحب فکر بود و البته این حرف را هم قبول ندارم که ایشان حرف آخر را زده و دیگر مثل ایشان نخواهد آمد. البته از خود ایشان نقل شده که به مزاح میفرمودند اگر پیغمبری بیاید که معجزهاش علم اصول باشد، من بر او هم غلبه پیدا خواهم کرد. و این مزاح بود چون ایشان مثل همه بزرگان دیگر و اساطین فقه و اصول به حمل شایع، واقعا تواضع داشت، بر خلاف بعضیها که فقط تواضع به حمل اولی دارند و به حمل شایع، متکبر هستند. به هر حال فرمایشهای ایشان در عین قوت، جای إنقلت دارد. مهم این است که حرف حسابی میزدهاند. عمده عظمت علمی ایشان به منقح بودن مبانی ایشان برمیگردد، و اینگونه نیست که بگوییم ایشان مبانی اصولی اسلاف خود را به هم ریختهاند. ایشان مکمل نظرات استادشان مرحوم میرزای نائینی بودند و شالوده فکرشان از میرزا بود. مثلا در دوره بعد از مرحوم نراقی، در بحث استصحاب عدم جعل و بقای مجعول که شیخ در رسائل نقل کرده، آخوند خراسانی، آقاضیاء، میرزای نائینی و دیگران همگی به این تعارض اشکال کردهاند، ولی کسی که حرف مرحوم نراقی را تبیین کرد و به اشکالات استصحاب عدم جعل به خوبی جواب داد، آقای خویی بود. بعد از ایشان کمتر کسی توانسته حرف حسابی آنچنانی داشته باشد. مرحوم آقای صدر هم اشکال کرده ولی اشکالات ایشان شاید وارد نباشد که البته باید در جای خودش بحث شود. یا بحث حجیت امارات که معنای حجیت در آنها اعتبار علم است و لذا قائم مقام علم موضوعی طریقی میباشد و حاکم بر استصحاب است و یا در بحث اطراف علم اجمالی و انحلال آن و تعارض اصول طولی و غیر طولی و اینکه یک طرف خطاب مختص داشته باشد یا خطاب مختص نداشته باشد یا حکم فعلی و انشائی هم در بیان آقای خویی بهتر از دیگران منقح شده است.
در دوره معاصر، آقای خویی را به عنوان سمبل حوزه نجف محسوب میکنند و این حوزه را در مقابل حوزه و مدرسه فقهی قم قرار میدهند. آیا شما تقسیمبندی قمی و نجفی را قبول دارید؟ اگر قبول دارید، مشخصههای این دو مدرسه فقهی را چگونه تبیین میکنید؟
این تقسیمبندی ظاهرا علمی نیست، ولی میشود گفت که حوزه نجف در دوره میرزای نائینی و مرحوم آقای خویی، حوزهای فنی و دقیق بود و در مقابل، حوزه قم در دوره مرحوم آقای بروجردی، به جهات عرفی بیشتر اهمیت میداد. اما در همین حوزه قم، مرحوم آقای داماد، مرحوم آقای اراکی و امام و مرحوم آقا شیخ مرتضی حائری و دیگران بودهاند که فکر آنها نجفی بوده است. به این معنی میشود بین قم و نجف فرق گذاشت. این دقتهای فنی، خیلی در مرحوم آقای بروجردی و شاگردان ایشان، بر خلاف نجفیها ملموس نبود. یا مثلا آقای بروجردی احساس میکرد که برای فهم فرمایشهای ائمه(ع) باید به نظرات عامه و اهل سنت هم نگاه کرد. ولی این نظر را حتی مرحوم آقای گلپایگانی هم که قمی بودند، قبول نداشتند. این را هم عرض کنم که صحبت کردن درباره تفاوتهای نجف و قم، اتلاف وقت است و اگر کسی میخواهد مدعی شود که چنین تفاوت مبنایی وجود دارد، باید به حمل شایع حرف بزند و مثالها و مصداقها را بیان کند. مثلا آقای بروجردی میفرمود اگر چند روایت عام داشته باشیم و یک روایت خاص، عام را تخصیص نمیزند ولی آقای خویی میفرماید تخصیص می زند. این را نمی شود گفت تفاوت حوزه نجف و حوزه قم. اینها در واقع إن قلت های علمی است.
اینکه فرمودید آقای بروجردی نگاه عرفی داشتهاند، به نظر میرسد که این هم مختص قم نیست و قبل از ایشان هم مرحوم شیخ انصاری یا صاحب عروه بارها به عرف تمسک میکردهاند.
مقصود این نیست که دیگران به جهات عرفی و فهم عرفی نظر نمیکنند بلکه ایشان به این جهات توجه بیشتری داشت بخلاف مرحوم شیخ انصاری که به صورت فنی وارد بحث میشد و مطلب را بالا و پایین میکرد. اما نسبت به صاحب عروة من خیلی اظهار نظر نمیکنم چون در آراء اصولی ایشان خیلی کار نکردهام. اما نهایةالاصول آقای بروجردی چندان از نظر جهات فنی، پررنگ نیست. با این حال، اکثر نظرات آقای بروجردی نهایتا إنقلتهایی بر نظرات دیگران است و نمیشود آنها را به عنوان یک مدرسه جداگانه در نظر گرفت.
در بحث رجالی هم گفته میشود که قبل از آقای بروجردی، نجف اعتنای زیادی به مباحث رجالی نمیکرد و حتی آقای خویی هم بعد از ایشان متوجه اهمیت مباحث رجالی شد.
این حرف هم درست نیست. به هر حال قبل از آقای بروجردی نیز آقایان نجف اگرچه کتاب خاص رجالی نداشتهاند، ولی به هر حال برای اثبات وثاقت خبر ثقه از علم رجال بهره میگرفتهاند و فتوا میدادهاند.از آقای بروجردی هم حرف نو، ممتاز و خاصی در رجال من سراغ ندارم چون به مبانی رجالی ایشان احاطهای ندارم فقط در حد مسموعات و منقولات از دیگران است ولی آقای خویی بود که مبانی رجالی خود را تدوین کرد. نسبت به رجال یک عویصة است که چطور میشود با حجیت خبر ثقه و اثبات وثاقت، فقه را از انسداد در بیاوریم و آقای خویی توانست مشکلات زیادی را حل کند و این علم را از انسداد خارج کند. مثلا مرحوم شیخنا الاستاذ میفرمود: با دو کار مشکل رجال را حل کردیم. یکی تبدیل سند و دیگری اثبات وثاقت معاریف به شرط اینکه قدحی در آنها وارد نشود و لو به سند ضعیف. ایشان از تبدیل سند و امثال آن استفاده میکرد تا عویصه رجال حل شود. برخی هم میگویند که آقای بروجردی میگفتهاند باید فضای صدور روایت را لحاظ کنیم. این را هم باید به حمل شایع بحث کنند و بگویند که مثلا آقای خویی فلان روایت را بحث کرده و به فضای صدور روایت توجه نکرده است. اینها به معما شبیهتر است.
با توجه به اینکه موسوعه رجالی استادتان مرحوم آیتالله تبریزی اخیرا منتشر شده است، به نظر شما ایشان چه نوآوری در رجال داشتهاند و چه چیزی به نظریات رجالی استادشان مرحوم آقای خویی افزودهاند؟
ایشان میگفتند که معاریف، معتبر هستند و اگر کسی مثلا چهل روایت از او نقل شده باشد و هیچ قدحی درباره او و لو اینکه از عامه باشد وارد نشده باشد، میشود او را توثیق کرد. با همین روش بود که ایشان «حسین بن یزید نوفلی» را توثیق میکردند. در طبقات رجالی هم میفرمودند کاری کردهاند که دیگران نکردهاند. ایشان تمام روایات کتب اربعه را بررسی کرده بودند. نمیدانم ایشان توانست بحث را تکمیل کند یا نه، ولی بهتر است امتیازات ایشان نسبت به آقای خویی را در فرصت دیگری بحث کنیم. به هر حال کار ایشان مفید است و خدمتی به حوزههای شیعه کردهاند.
آیتالله سیستانی را میشود تلفیقی از آقای بروجردی و آقای خویی بدانیم؟
کتابهایی که از ایشان دیدهایم، «لاضرر» و «الرافد» است که از روی اینها نمیشود قضاوت کرد. چیزی که میشود گفت این است که آن اصول و فقه خطکشیشده آقای خویی را به کیفیتی که آقای تبریزی و آقای صدر داشتند، آقای سیستانی کمتر دارند.
منبع : http://ahmadishahroudi.ir