به گزارش«شیعه نیوز»، پس از چهار سال زندگی در پایتخت گروه تروریستی داعش، داستان زندگی حسن مانند بخشی از فیلم های جیمز باندی است. اما آثار زخم بر بدن او و عکس های که با خود از همرزمان کشته شده اش آورده، نشان از واقعیت های هولناک دارد.
حسن که به خاطر ترس از انتقام نام کامل خود را عنوان نمی دارد، اخیرا از رقه گریخته است. او در یکی از شهرهای جنوبی ترکیه با خبرنگار تلگراف ملاقات می کند. حسن 20 سال سن دارد و اهل سوریه است، عکس های فراوانی از ساختمان های تخریب شده توسط حملات هوایی، پرچم های سیاه و جهادی های سوار بر تانک در لب تاب او وجود دارد.
این دانش آموز زخمی شده برای اولین باراست که با یک روزنامه نگار صحبت می کند و از تاسیس دولت اسلامی عراق و شام در شهر محل سکونتش و جو وحشتی که به وسیله سرکوب و ترساندن مردم بر شهر غالب شده است، سخن می گوید.
تروریست های افراطی خطوط تلفن و اینترنت شهر را قطع کرده اند. تصویربرداری و عسکبرداری مجازاتش مرگ است. یک سال پس از آنکه بغدادی خلافتش را اعلام کرد، چشمان حسن نظاره گر حربه های خیانتکارانه در شهری بود که تروریست ها آن را از دید جهان پنهان داشته اند.
حسن در آگوست 2013 تحصیلات دانشگاهیش را رها کرد تا به دوستش که راننده امبولانس در رقه بود بپیوندد، در پایگاهی از نظامیان شورشی مسلح میانه روتر رفت و آمد می کرد که در در ورودی آن از شورشیان را تحت نظر داشت. حسن در ادامه ماجرای خودروی بمب گذاری شده در پایگاه را تعریف می کند. زمانی که یکی از امیران داعش در سوریه به نام سمیر مطیران، به آنجا آمد و مدعی بود که می خواهد برای پایان درگیری، مذاکره کند.
در آن زمان، داعش، که قبلا شاخه کوچکی از جبهه النصره در سوریه بود، در حال جنگ با گروهی به نام افحدالرسول بر سر تسلیحاتی بودند که از ارتش اسد باقی مانده بود.
فحد دوست حسن، که مسئول نفرات در دروازه ورودی پایگاه بود، به امیر اجازه داده که با خودرش وارد پایگاه شود. زمانی که سمیر بعد از ملاقات با رهبران گروه، به سمت خودرو بازگست، ماشین روشن نشد و با این بهانه که به دنبال مکانیک می رود، از پایگاه خارج شد.
پایگاه منفجر شده توسط خودروی بمب گذاری شده امیر داعشی
حسن در ادامه ماجرا می گوید: با صدای زنگ موبایلم از خواب بیدار شدم. یکی از بچه ها از پایگاه بود. می گفت خودرو امیر داعش، منفجر شده است. التماسم کرد که به آنجا بروم و به زخمی ها کمک کنم." این برای اولین بار بود که جهادی ها از خودرو بمب گذاری شده علیه یکدیگر استفاده می کردند و اولین گام برای کنترل کامل و انحصاری شهر.
این عضو گروه های مسلح روایت می کند که به سرعت سوار آمبولانسش می شود و به سمت پایگاه حرکت می کند: "زمانی که وارد شدم، تعداد زیادی جسد آنجا بود. دوستانم که در دانشگاه با آنها بودم، غرق در خون بر کف پایگاه افتاده بودند."
حسن به همراه یکی از همراهانش، اجساد را به مرده شورخانه بیمارستان می بردند و زخمی ها را نیز به یک خانه امن منتقل می کنند. در میان آنها فحد نیز بود.
حسن می گوید: وقتی از بیمارستان برگشتم، دیدم فحد با یک گلوله در سرش بر روی تخت مرده است، یکی از اعضای گروه افحدالرسول او را کشته بود. آنها وی را متهم به همکاری با امیر داعش کرده بودند. اما من می دانم او مرد خوبی بود."
بی اعتمادی، سوءظن و جنون شک و تردید در میان رده های بالای گروه های مسلح تروریست زیاد است. به مدت نه چندان طولانی، عقیل کایکون، یکی دیگر از دوستان حسن، توسط همرزمش کشته شده بود.
فحد، یکی از اعضای گروه تروریستی الفحدالرسول، در کنار تانک ارتش سوریه عقیل برای کمک به یکی از اعضای ارشد داعش که مجروح شده بود فراخوانده شد اما رهبر داعش دو روز بعد مرد. حسن تعریف می کند که "داعش، عقیل را متهم کرد که او را کشته است. اما من مطمئنم این کار را نکرده است. عقیل می خواست دولت اسلامی برپا کند. او حتی از خود بغدادی هم بهتر کار می کرد."
حسن با اشاره به اینکه او و عقیل قبل از جنگ همدیگر را می شناختند می گوید: "او بهترین دوستم در داعش بود، یک روز شنیدم سر او را در میدان اصلی شهر از تن جدا کردند در حالیکه عقیل را به جاسوسی متهم کرده بودند."
با تقویت داعش توسط جنگوجیان خارجی در ژانویه سال قبل، آنها تهاجم نهایی خود را برای کنترل کامل بر شهر آغاز کردند.
حسن خاطرنشان می سازد: "آنها به جبهه النصره التیماتوم دادند و به بقیه گروه ها نیز گفتند یا به ما بپیوندید یا شهر را ترک کنید. آنچه که بعد از آن اتفاق افتاد، خونین ترین روزهایی بودکه تا به حال دیده بودم."
حسن با یک آمبولانس له و لورده شده بیش از صد تن از مجروحان درگیری ها را از تمامی طرفین درگیری، حمل کرده بود. زمانی که داعش در جنگ از دیگر گروه ها برتری بیشتری به دست آورد، بستگان شورشیان مجروح از دیگر گروه های مسلح به بیمارستان ها می آمدند تا آنها را از آنجا دور کنند تا مبادا توسط داعشی ها کشته شوند.
این راننده آمبولانس تعریف می کند " زمانی که پس از مدتی از جبهه نبرد به بیمارستان رسیدم، آن را کاملا خالی دیدم و تنها یک کودک در محفظه رشد، رها شده بود. در آن زمان ترسیدم. فهمیدم داعش دیگر رقه را گرفته است."
پس از آنکه گروه های مسلح دیگر از شهر گریختند، جنگجویان داعش، به مرکز صلیب سرخ رسیدند جاییکه حسن به عنوان داوطلب در آنجا مشغول به کار بود. حسن می گوید" آنها تعدادی از وسایل نقلیه ما را گرفتند. ده نفر از کارمندان آنجا را مجبور کردند تا یونیفورم هایشان را به آنها بدهند، سپس داعشی ها یونیفورم را پوشیدند و به داخل مرکز رفتند، جاییکه جبهه النصره به عنوان مقر خود برگزیده بود."
به محض اینکه وارد پایگاه شدند آتش گشودند، این عملیات پایان النصره و دیگر جنگجویان در رقه بود. در ژوئن سال گذشته، ابوبکر البغدادی به طور رسمی شروع خلافت خود بر داعش را اعلام کرد.حسن خاطر نشان می کند در آن زمان در رقه مهمانی برپا شد و "آنها به ما سوخت رایگان دادند و زندانیان را از زندان آزاد کردند."
رقه که زمانی یکی از سکولارترین شهرهای سوریه بود در حال حاضر به پایتخت یکی از افراطی ترین گروه های اسلامی تروریست در جهان تبدیل شده است. زنان مجبور به پوشیدن برقه شدند صورت هایشان با نقاب پوشیده شد، آنها بدون همراهی یک مرد نمی توانند از خانه خارج شوند. مردان و پسران جوان به کمپ های تمرینی شریعه فرستاده می شوند جایکه داعش تفسیر خاص خود را از کتاب آسمانی و آموزش های حملات انتحاری ارائه می دهد.
حسن می گوید که "جنگجویان خارجی که بیشتر آمریکایی و بریتانیایی هستند در شهر جولان می دهند. آنها دو برابر از جنگجویان سوری حقوق می گیرند و پیش از همه غنایم جنگی را تصاحب می کنند."
پس از آنکه داعش شهر سنجار را اواخر سال گذشته در عراق فتح کرد، تروریست های داعش صدها تن از مردان اقلیت ایزدی ها را قتل عام کردند. آنها هزارن زن و دختر را اسیر کردند و به رقه بردند تا به عنوان بردگان جنسی به فروش برسانند.
حسن تعریف می کند که "در خانه یکی از امیران داعش بودم. زنی را بدون روانداز و با یک لباس زیر کوتاه دیدم. نمی دانستم کجا را ببینم. اما امیر به من گفت به آن زن هر اندازه که دوست دارم نگاه کنم. او شبیه دیگر زنان نیست، او برده من است."
زمانی که حملات هوایی ائتلاف شدت گرفت، سوء ظن به جاسوسان خارجی میان سران داعش افزایش یافت. یکی از گروگان هایی که حسن او را دیده بود، خلبان نیروی هوایی اردن، معاذ الکسبه بود که هواپیمایش در نزدیکی رقه سقوط کرده بود.
بنابر شهادت حسن، روز قبل از این حادثه، یک جت ائتلاف مسجدی را هدف گرفته بود که چندین تن از نمازگزاران که شامل کودکان نیز می شد، کشته شدند. داعشی ها خلبان اردنی را به پشت یک ماشین بستند و او را پیش از زندانی کردنش در قفس و زنده زنده سوزاندن او، در شهر چرخاندند.
حسن و بردارش به اجبار داعش، می بایست در کلاس های شستشوی مغزی شریعه شرکت می کردند و آنه توسط داعش تهدید به مرگ می شدند و خشونت زیادی علیه خود احساس می کردند. او به این نتیجه رسیده بود که می بایست از آن شهر بگریزد و به دنبال این حوادث بود که به کشور همسایه ترکیه آمده بود.
اعدام و بریدن سر بخشی از زندگی روزانه شهروندان رقه شده است، داعشی ها اجساد قربانیان خود را در میانه میدان اصلی شهر رها می کنند تا همه آن را ببینند. قوانین توسط پلیس داعش اجراء می شود، مردانی با لباس های بلند و گشاد که با چاقو و شمشیر در دست و تفنگ های بر پشت، در شهر گشت زنی می کنند. شبکه ای از عاملان مخفی نیز مردم را برای یافتن نشانه هایی از نارضایتی، تحت نظر دارند.
حسن در پایان می گوید:" آنها جاسوسان زیادی را به کار گرفته اند، در رقه شما نمی توانید کلمه ای علیه داعش حرف بزنید، اگر این کار را بکنید، مرگ سراغ شما می آید."
انتهای پیام/768
منبع:
فرهنگ نیوز