پدر جان سلام. چطوری؟ خوبی ان شاء الله؟ وقتی می رفتم مریض بودی. خیلی به فکرت هستم. تو مراقب خودت نیستی. مادرم چطوره؟ سلام منو بهش برسون. می دونم که اون هم مریضه.
پدر جون فردا قراره حمله کنیم و ممکنه من شهید بشم پس می خوام بهت وصیت کنم، چون غیر از خدا و رسول و اهل بیت دارایی ندارم و خودت می دونی من هم مثل بقیه مظلوم هستم.
اول از همه چیز مراقب خودت باش و از شهادت من ناراحت نشو می دونم که احساساتی هستی.
پدر جون کار دنیا همینه و تو هم مَرد بزرگی هستی و مرگ من ممکنه ناراحتت کنه. به علی بن ابی طالب قَسَمت میدم خیلی برای من بی تابی نکن.
خیلی مواظب مادرم باش. چهلم من که تموم شد براش یه چادر و لباس نو بخر که سیاه نباشه و بهش بگو دیگه عزاداری نکنه و بهش بگو کریم وصیت کرده این لباسا رو بپوشی و با پول خودش اینا رو خریدم و از طرف من نیست. بهش بگو اگه کریم رو دوست داری باید لباس سیاه رو از تنت در بیاری، چون می دونم اگه این کار رو نکنی تا یه سال سیاه می پوشه مثل اونوقت که بابابزرگ فوت کرده بود.
تو رو به حضرت عباس مراقب برادرای کوچیک و خواهرم رضیه باش و بهش سخت نگیر. برای بچه ها زود زن بگیر تا بچه هاشونو ببینی و خدا بهت طول عمر بده.
پدر جون جنازه من رو که آوردن سلام منو به شیخ کاظم برسون و بهش بگو نماز منو بخونه و برام دعا کنه خدا منو ببخشه.
پدر جون جنازه منو دو ساعت تو مسجد امام رضا(علیه السلام) بزارید باشه و تکونش ندید. بزارید کمی تو مسجد باشم.
به مردم بگو منو حلال کنن البته من هیچ کس رو اذیت نکردم.
به عموهام سلام برسون. عمو صبار از دستم ناراحته ازش رضایت بگیر و دستش رو از طرف من ببوس و بهش بگو این وصیت کریمه.
پدر جون به خدا قسم تو قبر منتظرت هستم که بالا سرم بیایی...
انتهای پیام/ ص . خ