به گزارش «شیعه نیوز»، همواره سه کشور در خاورمیانه نقش تامین کننده منافع غرب را پس از سقوط شاه ایران ایفا میکنند. این فهرست سه تایی کشورهای عربستان، مصر و ترکیه را شامل میشود.
عربستان پس ازسقوط شاه ایران تلاش فراوانی انجام داد تا نقش ژاندارمی محمدرضا پهلوی را برای آمریکا ایفا نماید اما توان سیاسی، نظامی و اقتصادی عربستان بسیار متفاوت از ایران بود لذا آمریکاییها تلاش کردند تا با تقویت نظامی و اقتصادی عربستان جای پای گذشته خود در خاورمیانه را محکم نمایند.
حکام عرب که پس از شکست در جنگ ۱۹۴۸ در برابر اسرائیل به شدت مرعوب شده بودند تمام توان خود را بر روی ترمیم روابطشان با تل آویو و واشنگتن متمرکز کردند. هر چند میزان امتیازدهی حکام عرب به آمریکا از بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بسیار چشمگیر بود اما هرگز نتوانست جای ایران را برای تامین منافع آمریکا در منطقه پر کند لذا خاندان سعودی و سایر شیوخ دیکتاتور که قدرت سیاسی خود را کاملا مدیون آمریکا بودند تمام تلاش خود را برای هرچه عمیقتر کردن این اتحاد متمرکز کرد.
در نقطه مقابل مردم و دولت ایران که آرمان خود را مبارزه با نظام کنونی بینالمللی و بازتعریف قدرت جهانی قرار داده بودند در نقطه مقابل منافع حکام عرب منطقه قرار گرفت لذا جنگ سرد میان ایران و قدرتهای عرب منطقه آغاز شد. در ابتدا صدام حسین در جنگ تحمیلی تلاش کرد که حکومت نوپای ایران را ساقط کند و مانع از تشکیل یک قطب در منطقه شود. این جنگ هر چند طولانی و با همکاری تعداد بیشماری از کشورها با رژیم صدام حسین همراه بود اما نتوانست اهداف غرب ضد حکومت ایران را تامین کند.
بلافاصله بعد از جنگ با ایران، صدام به کویت حمله کرد و توهم قدرت صدام مخالف با منافع غرب در منطقه بود لذا ظرف مدتی کوتاهی جنگ با رژیم صدام آغازشد. در پی این جنگ بسیاری از اسرار کمکهای تسلیحاتی، اطلاعاتی و مالی غرب برای ساقط کردن حکومت ایران آشکار شد و نشان داد با وجود تبلیغات فراوانی تنها یک دیکتاتور دست نشانده و یک مهره از کار افتاده است.
شکست صدام تنها معضل آمریکا در مواجه با جمهوری اسلامی نبود بلکه هر ساعتی که از عمر حکومت ایران سپری میشد یک تهدید نرم برای منافع آمریکا در خاورمیانه بود چرا که سالها رسانههای غربی تلاش میکردند تا القا کنند که هیچ کدام از حکومتهای خاورمیانه بدون کمک ایالات متحده پابرجا نخواهند ماند لذا بزرگترین استراتژی آمریکا در غرب آسیا یعنی لزوم حضور نظامی کم کم زیرسوال میرفت. این موضوع میتوانست مجموعه ای از جنبشهای مدنی و مطالبات اجتماعی را برای تغییر ساختار قدرت در سایر کشورهای مسلمان منطقه ایجاد نماید لذا در سالهای متمادی حکام عرب نقش مرعوبین از جمهوری اسلامی را برای پشتوانه تبلیغات ضدایرانی غرب در خاورمیانه بازی کردند. آمریکا نیز با همین بهانه تحریمهای بسیار متنوعی را ضد مردم ایران وضع کرد. از سال ۲۰۰۲ و آغاز پروژه ایران هراسی بواسطه فعالیتهای هستهای ایران اعراب این بار ماموریت داشتند تا این سناریو را دنبال کنند که دستیابی ایران به سلاح هستهای توازن قدرت منطقهای را بر هم میزند لذا یا باید اعراب توان نظامی هستهای داشته باشند یا از فعالیت ایران در زمینه خودداری شود.
این تبلیغات رژیمهای عربی در حالی صورت میگرفت که این کشورها اصلا قابلیت دستیابی به چنین تکنولوژی را نداشتند و غربیها به صورت کاملا مستقیم اداره تامین سوخت و تاسیسات برق هستهای این کشورها را بر عهده داشتند لذا لاف زدن حکام عرب تنها برای افزایش فشار به ایران صورت میگرفت.
اعراب نقش دلواپسانی را بازی میکردند که دستیابی ایران به چرخه سوخته هستهای را دلیلی برای به هم خوردن ثبات منطقه خاورمیانه میدانستند. هرچند در داخل کشور عدهای ازسر نادانی یا غرض به همراهی با حکام عرب پرداختند اما این نوع نگرش دلواپسان هزینههای سنگینی را برای جمهوری اسلامی بههمراه داشت.
هرچند دولتهای عرب به شدت از پیشرفت ایران در این زمینه ناراحت بودند اما غالب مردم کشوهای اسلامی دستیابی ایران به چرخه سوخت هستهای را محصول مقاومت در برابر آمریکا و عامل ثبات در منطقه میشناختند. ازسوی دیگر مشاهده بیشاز سی سال مقاومت دولت ایران در برابر آمریکا و غرب این امید را در دل مردم خاورمیانه زنده کرد که قطعا میتوان مستقل از آمریکا و دیکتاتورهای دست نشانده کشور خود را اداره کنند.
تغییر نگرش ملتهای عربی ظرف مدت کوتاهی چهار دیکتاتور را از نقشه سیاسی خاورمیانه حذف کرد و اینجا بود که زنگ خطر برای ابردیکتاتور منطقه یعنی خاندان آل سعود به صدا در آمد و دستگاه سیاسی، اطلاعاتی و نظامی این کشور برای ممانعت از تغییر در مصر، بحرین و یمن فعال شد. عربستان با تزریق میلیاردها دلار به مصر حکومت مردمی مرسی را با یک کودتای نظامی برکنار کرد و لشکرکشی نظامی به بحرین را برای حفظ شیخنشین ذرهبینی در دستور کار قرار داد.
آل سعود کاملا آگاه است که آنچه در مصر و بحرین انجام داده در بهترین حالت موثرتر از یک مُسکن سیاسی نیست و در طولانی مدت نمیتواند بیش از چند سال در برابر خواست عمومی مردم این کشورها دوام آورد لذا بندر بن سلطان طرح گسیل تروریستها به سوریه و ایجاد بحران در این کشور را پیشنهاد کرد. سوریه بهعنوان همپیمان ایران در منطقه در طول پنج سال هزینههای زیادی را در قبال این خیانات اعراب پرداخت کرد اما همچنان تصور اعراب و غرب حکومت سوریه پا برجا باقی ماند. در همین حین حکومت عراق که زمانی به مهره عربستان در منطقه تعریف شده بود روابط سیاسی بسیار دوستانه و فشردهای را با تهران برقرار کرد لذا بخشی از پروژه تروریستها در خاک عراق تعریف شد که با شکست مفتضحانهای همرا بود.
آنچه که امروز عربستان در برخورد با حکومت یمن انجام میدهد و اتهام زنیهای پیاپی به تهران چیزی به جز یک موضع انفعال از سوی خاندان آل سعود نیست. در واقع دیکتاتورها در حال دست و پا زدن هستند چرا که تمام سناریوهای آنها ناکارآمد شده و بحرانی که از دورترین نقطه خارمیانه آغازشد امروز در اطراف مرزهای سعودی در حال جولان دادن است.
عربستان امروز جنگ نیابتی با یمن را تنها برای حفظ حکومت خود تحمل کند و الا تمام تحلیلگران سیاسی و نظامی کاملا واقف هستند که این شیوه عمل عربستان آینده تحولات یمن را بیش از پیش به نفع انصارالله رقم خواهد زد و از سوی دیگر جنگ هوایی با چریکهای حوثی شوخی بیمزه خاندان سعوی است.
هر چند دیکتاتورهای عرب تلاش میکنند با برخی اقدامات نمایشی چون تشکیل نیروی نظامی مشترک عربی همچنان خود را تاثیرگذار در منطقه نشان دهند اما تجربه نشان داده این شیوه نه تنها قدرت اعراب را تثبیت نمیکند بلکه همپیمانان محکمی را برای جمهوری اسلامی به همراه میآورد واقعیتی که چند روزی است اوباما نیز آن را تلویحا بیان میکند.
انتهای پیام/ ص . خ