برخلاف آنچه که بعضاً در بین عوام رایج است که حضرت عباس(علیه السلام) به خاطر جانفشانی برای برادر به این جایگاه دست یافت؛ باید گفت که خیر؛ این فضیلتی برای حضرت عباس نیست چرا که بسیار افراد هستند که حاضرند جان خود را برای برادر فدا کنند و لحظهای برادر خود را رها نکنند، لذا اگر حضرت عباس عظمتی پیدا کرد نه به سبب فداکاری در راه برادر بلکه به سبب شناخت و معرفت کامل و یقین نسبت به مقام ولایت در زمان خود و فداکاری در راه ولایت بود. اوج شخصیت حضرت عباس(علیه السلام) به دلیل بصیرت نافذ ایشان است چرا که امام صادق(علیه السلام) هنگامی که میخواهد از عموی خویش یاد کند، با اینکه حضرت عباس فضیلتهای بسیاری دارد اما در مورد ایشان میفرماید "کان نافذ البصیره".
عظمت حضرت عباس از اینجا تا حدی شناخته میشود که ایشان شجاعت حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) را به ارث برده بود و آن حضرت به فرمان امام حسین(علیه السلام) دست به شمشیر نبرد- مگر جز یک مورد که زهیر و حر در محاصره قرار گرفته بودند- و فرمان مطاع مقام ولایت را اجرا کرد. امام حسین(علیه السلام) از ایشان خواسته بودند که پرچم را در دست داشته باشد تا اهل حرم وقتی نگاهشان به پرچم در دستان عباس میافتد قوت قلب پیدا کنند و بدانند این سپاه هنوز وجود دارد. حضرت عباس بر میل طبیعی خود که جنگ با دشمنان ولایت است پای میگذارد و فرمان ولایت را اطاعت میکند و وارد عرصه جنگ نمیشود و شاهد شهادت عزیزان، برادران و اصحاب امام حسین(علیه السلام) میشود و زمانی که همه یاران امام به شهادت می رسیدند و تنها حضرت عباس(علیه السلام) باقی می ماند به نزد امام حسین رفته تا اذن میدان بگیرد اما با این جمله امام مواجه میشود که برای طفلان تشنه آب بیاور.
حضرت عباس(علیه السلام) پس از کسب اجازه، به طلب آب حرکت کرد و در حالی که رجز می خواند بر نگهبانان شریعه فرات حمله برد و خود را به آب رساند. در راه بازگشت از شریعه، زید بن ورقاء جهنی که پشت درختی در کمین وی ایستاده بود با یاری حکیم بن طفیل سنبسی، ضربتی بر دست راست عباس(علیه السلام) فرود آورد و دستش را قطع کرد عباس(علیه السلام) شمشیرش را به دست چپ گرفت و چنین رجز خواند:
و الله ان قطعتم یمینی انی احامی ابداً عن دینی
و عن امام صادق الیقین نجل النبی الطاهر الامین
به خدا سوگند اگر دست راستم را قطع کنید من پیوسته از دین خود و از امامی که به راستی به یقین رسیده و فرزند پیامبر(صلی الله علیه واله) پاک و امین است حمایت می کنم.
پس از اندکی نبرد ضعف بر او چیره شد در این هنگام حکیم بن طفیل سنبسی که پشت درختی در کمین وی بود. ضربتی دیگر به دست چپ او فرود آورد. در این هنگام عباس(علیه السلام) چنین رجز خواند:
یا نفس لا تخشی من الکفّار و ابشری برحمة الجبار
مع النبی السید المختار قد قطعوا ببغیهم یساری
فأصلهم یا رب حرالنار
ای نفس از کافران مهراس و به رحمت ایزد بزرگ و همنشینی با پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) بشارت باد اینان به ستم دست چپم را بریدند پروردگارا ایشان را به آتش سوزان دوزخ در افکن.
سپس آن ملعون با عمودی آهنین ضربتی بر سر آن حضرت(علیه السلام) فرود آورد و او را به شهادت رساند.» امام حسین(علیه السلام) به بالین برادر حاضر شد و پس از شهادت او، شکسته و اندوهگین فرمود "الان انکسر ظهری و قلت حیلتی"...
حضرت عباس(علیه السلام) جز یک مورد که رها کردن حر و زهیر از محاصره دشمن بود در واقعه عاشورا وارد عرصه جنگ نشد چون امام حسین(علیه السلام) دستور فرموده بود تنها پرچم را در دست بگیرد و در عرف سیاسی -نظامی آن دوران افتادن پرچم برابر نابودی آن جبهه و سقوط آن سپاه بود لذا اینکه پرچم را حضرت عباس تا آخرین لحظات در اهتزاز داشت نشان آن بود که جبهه امام حسین(علیه السلام) ولو آنکه دو نفر بیشتر در آن نیست، هنوز زنده است و در برابر دشمن ایستادگی میکند اما پس از شهادت قمربنی هاشم علمدار کربلا(علیه السلام)، سپاه عمربن سعد بر امام(علیه السلام) جرأت و جسارت پیدا می کند.
پس از شهادت تمامی یاران و انصار و بنی هاشم، ابی عبدالله(علیه السلام) به میدان رفت. مشاهده بی تابی اهل بیت(علیه السلام)، امام(علیه السلام) را آزرده خاطر ساخته بود، پس نظری به اطراف افکند؛ اما یار و یاوری برای خود ندید. سپس به بدن های پاره پاره یارانش که بر خاک تفتیده کربلا افتاده بودند، نگاهی کرد و خطاب به سپاهیان کوفه فریاد زد: «آیا کسی هست که از حرم رسول خدا(صلی الله علیه واله) دفاع کند؟ و آیا خداپرستی در میان شما وجود دارد که درباره ما از خدا بترسد؟ آيا فریادرسی هست كه به خاطر خدا، به داد ما برسد؟ آيا يارى دهنده اى هست كه به خاطر خدا، ما را يارى دهد؟» جوابی از کوفیان به گوش نرسید. امام(علیه السلام) رو به اجساد مطهر شهدا کردند و فرمودند: «ای حبیب بن مظاهر، ای زهیر بن قین و ای مسلم بن عوسجه ای دلیران و ای جنگاوران روزگار زار، چرا شما را ندا میدهم؛ ولی کلامم را نمی شنوید و شما را فرا می خوانم؛ ولی مرا اجابت نمی کنید؟ شما خفته و من امید دارم که سر از خواب شیرین بردارید که اینان زنان آل رسولند که بعد از شما یاوری ندارند از خواب برخیزند ای کریمان و در برابر این عصیان و طغیان از آل رسول(صلی الله علیه واله) دفاع کنید.»
در این هنگام ناله و شیون زنان حرم بلند شد. روایت شده که در این هنگام امام سجّاد(علیه السلام) در حالی که به عصایی تکیه داده بودند با شنیدن صدای پدر بيرون آمد؛ اما توانی نداشت تا شمشيرش را حمل كند اُمّ كلثوم(س)، از پشت سر، ایشان را صدا زدند و گفتند: «اى پسر[برادر] عزيزم، باز گرد.» امام سجاد(علیه السلام) فرمود: «اى عمّه بگذار پيش روىِ فرزند پيامبر خدا(صلی الله علیه واله) بجنگم.» امام حسین(علیه السلام) متوجه امام سجاد(علیه السلام) شدند پس خطاب به ام کلثوم فرمودند: «[خواهرم] او را بازگردان تا زمین از فرزندان محمد(صلی الله علیه واله) خالی نماند.» ام کلثوم(س) نیز حضرت(علیه السلام) را به طرف بسترش در خیمه هدایت کردند.
سپس امام(علیه السلام) جهت وداع به خیمه آمدند. حضرت(علیه السلام) پس از فرا خواندن زنان به سکوت، با خواهران، فرزندان و کودکان خویش وداع کردند و لباسی تیره پوشیدند و عمامه زردی را بر سر گذاشتند که دو طرف آن از پشت سر و جلو سینه ایشان آویزان بود و لباس دیگری از برد که متعلق به پیامبر(صلی الله علیه واله) بود بر تن کردند و شمشیری هم به پشت خود بستند. سپس جامه ای کهنه طلب کردند پس جامه ای برایش آوردند حضرت(علیه السلام) پیراهن را از چند جا پاره کردند و آن را زیر لباسهایشان پوشیدند. آن حضرت(علیه السلام) شلوار نو خود را هم پاره کردند تا کوفیان بعد از شهادتش آن را غارت نکنند. سپس کودک شیرخوار خود را خواستند تا با او وداع نمایند...
تأکید حضرت صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه) بر توسل بر علمدار کربلا
جایگاه عباس بن امیرالمؤمنین(علیه السلام) آنقدر والاست که او را تالی تلو معصوم می خوانند و ائمه اطهار درباره مقام ایشان فرمایشات بلندی دارند. حضرت عباس برادران دیگری داشتند که در کنار آن حضرت در کربلا به شرف شهادت نائل آمدند اما مقام حضرت عباس(علیه السلام) به خاطر آن بصیرت فوقالعاده به جایی میرسد که امام سجاد(علیه السلام) میفرماید "عمویم عباس در روز قیامت چنان جایگاهی دارد که همه شهدا به جایگاه او غبطه میخورند". جایگاه حضرت عباس(علیه السلام) چنان رفیع است که شهدا به این جایگاه غبطه میخورند و این نیست مگر اوج بصیرت ایشان در مساله ولایت و ولایتمداری که او را یگانه دوران کرد و شایسته اینکه از طرف معصومین زیارتنامه مخصوصه داشته باشد.
در کتاب«مسجد جمکران میعادگاه دیدار» مطلبی به نقل از آیت الله العظمی مرعش نجفی (ره) نقل شده است که فرموده اند: یکی از علمای نجف اشرف که مدتی به قم آمده بود، برای من چنین نقل کرد که:من مشکلی داشتم به مسجد جمکران رفتم و درد دل خود را به محضر حضرت بقیة الله حجّة ابن الحسن العسکری امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) عرضه داشتم و از وی خواستم که نزد خدا شفاعت کند تا مشکلم حل شود.
برای این منظور، مکرر به مسجد جمکران رفتم ولی نتیجه ای ندیدم .روزی هنگام نماز دلم شکست و عرض کردم: مولا جان !آیا جایز است که در محضر شما و منزل شما باشم و به دیگری متوسّل شوم؟شما امام زمان من می باشید آیا زشت نیست با وجود امام حتّی به علمدار کربلا قمر بنی هاشم (علیه السلام) متوسّل شوم و او را نزد خدا شفیع قرار دهم؟!
از شدت تأثّر بین خواب و بیداری قرار گرفته بودم. ناگهان با چهره ی نورانی قطب عالم امکان حضرت حجة ابن الحسن العسکری (عجل الله تعالی فرجه) مواجه شدم.
بدون تأمل به حضرتش سلام عرض کردم، حضرت با محبّت و بزرگواری جوابم را دادند و فرمودند: نه تنها زشت نیست و نه تنها ناراحت نمی شوم که به علمدار کربلا متوسّل شوی، بلکه شما را راهنمایی هم می کنم که به حضرتش چه بگویی."چون خواستی از حضرت ابوالفضل (علیه السلام) حاجت بخواهی، این چنین بگو: یا ابالغوث ادرکنی ای آقا پناهم بده "