علامه آیت الله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی در جلد سوم کتاب معادشناسى، واقعه آمدن حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) به سرزمین کربلا و سرنوشت عبرت انگیز راوی این مطلب را چنین روایت می کند: ابن أبى الحديد در شرح نهج البلاغه روايت می كند از نصر با اسناد خود از هرثمة بن سليم كه گفت: ما با أميرالمؤمنين على(عليه السلام) براى جنگ صفين حركت كرديم؛ چون آن حضرت در بين راه در كربلا فرود آمد، ما با آن حضرت نماز جماعت بپاى داشتيم، چون از نماز فارغ شد و سلام نماز را گفت مقدارى از خاك را برداشت و بوئيد و گفت: «واهًا لَكِ يا تربَة! لَيحشَرَن مِنكِ قَومٌ يَدخلونَ الجنةَ بغَيرِ حِسَاب؛ عجبا از تو اى تربت! سوگند به خدا كه از ميان تو جماعتى بر مىخيزند كه بدون حساب داخل بهشت می شوند.»
چون هرثمه از جنگ صفين به نزد زنش، جَرداء دختر سمير كه از شيعيان أميرالمؤمنين(عليه السلام) بود بازگشت به او گفت: اى جَرداء می خواهى از دوستت أبوالحسن براى تو مطلبى نقل كنم كه تعجب كنى! چون وارد كربلا شد مشتى از خاك بر گرفت و بو كرد و چنين گفت: واهًا لَكِ أَيتهَا التربَة! لَيحشَرَن مِنكِ قَومٌ يَدخلونَ الجَنةَ بغَيرِ حِسَابٍ. او ادعاى علم غيب می كند؟ زن گفت: اى مرد دست از اينگونه سخنها بردار، أميرالمؤمنين جز كلام حق هيچ چيز ديگرى نمىگويد.
هرثمه می گويد: چون عبيدالله بن زياد لشكر براى جنگ با حسين(عليه السلام) به كربلا فرستاد، من نيز در ميان آن لشكر بوده و به كربلا رفتم و چون به منزلگاه حسين(عليه السلام) و اصحابش رسيدم به ياد آوردم كه اين زمين همان زمينى است كه ما با أميرالمؤمنين(عليه السلام) در راه صفين در آن وارد شديم. و همان نقطهاى را كه أميرالمؤمنين از خاكش بوئيد شناختم و آن كلماتى را كه فرموده بودند به خاطر آوردم و لذا از اين حركت و مسيرم به كربلا ناخشنود شدم.
عنان اسب را به طرف حسين(عليه السلام) گردانيدم و در مقابلش ايستادم و سلام كردم و آن حديثى را كه در اين سرزمين از پدرش شنيده بودم براى او بازگو كردم. حضرت حسين(عليه السلام) فرمود: اينك آيا موافق ما هستى يا از مخالفين ما؟ عرض كردم: اى پسر رسول خدا! نه از موافقين شما هستم و نه از مخالفين شما؛ من فعلًا اولاد خود و عيال خود را گذاشتهام و آمدهام و بر آنها از ابن زياد نگرانم.
حضرت فرمود: پس از اين سرزمين به سرعت كوچ كن تا اينكه منظره جنگ با ما را نبينى؛ سوگند به آن خدائى كه جان حسين در دست قدرت اوست هر كس امروز واقعه نبرد با ما را ببيند و ما را يارى نكند داخل در آتش خواهد شد. هرثمه می گويد: من در آن حال با سرعتى هر چه تمامتر پا به گريز نهادم تا اينكه منظره كشتار از ديدگانم پنهان باشد.
و نَصر حديث كرده است از أبوجحَيفَه كه او گفت: عروه بارقى به نزد سعد بن وهب آمد و از او پرسش كرد از حديثى كه او از أمير المؤمنين على بن أبیطالب روايت كرده است. سعد بن وهب گفت: آرى، مرا مِخنَف بن سليم به سوى أميرالمؤمنين فرستاد در وقتى كه به سوى صفين در حركت بود، من آمدم و در كربلا به او رسيدم و ديدم با دستش اشاره به زمين می كند و می گويد: «هیهنَا هَيهنَا؛ اينجا اينجا.»
مردى پرسيد: منظور شما چيست اى أميرمؤمنان؟ «فَقالَ: ثَقَلٌ لآلِ محَمدٍ يَنزِل هَيهنَا؛ فَوَيْلٌ لَهمْ مِنكمْ و وَيْلٌ لَكم مِنْهمْ! متاع گران بهائى از آل محمد در اينجا فرود مىآيد؛ پس واى بر آنها از شما، و واى بر شما از آنها!» مرد پرسيد: مرادتان از اين كلام چيست اى أميرمؤمنان؟ حضرت فرمود: واى بر آنها از شما كه مىكشيد آنها را؛ و واى بر شما از آنها كه خداوند به پاداش اين كشتار شما را داخل در آتش مي فرمايد.
نصر گفته است كه اين كلام به وجه ديگرى هم وارد شده است: إنه علَيهِ السلَام قَالَ: فَوَيْلٌ لَكمْ مِنهمْ و وَيْلٌ لَكمْ عَلَيْهِمْ. آن مرد گفت: معناى واى بر ما از ايشان را فهميديم. «فَوَيْلٌ لَنَا عَلَيْهِمْ» معنايش چيست؟
حضرت فرمود: «تَرَونَهمْ يقتَلونَ لَا تَستَطِيعونَ نصرَتَهمْ! مى بينيد آنها را كه كشته می شوند و قدرت يارى آنها را نداريد!» و نصر با سند خود از حسن بن كثَير از پدرش روايت كرده است كه أميرالمؤمنين(عليه السلام) به كربلا آمدند و در آنجا توقف كردند و گفته شد به ايشان: اى أميرالمؤمنين(علیه السلام)! اينجا زمين كربلاست.
فقال: ذَات كَرْبٍ وَ بَلَآءٍ. و سپس با دست خود اشاره به مكانى نمودند و گفتند: «هَيهنَا مَوضِع رِحالِهِمْ و مناخ رِكَابِهِم؛ اينجا محل باراندازهاى آنان است و محل خوابيدن اسبها و شترهاى آنان است.» و سپس با دست اشاره كردند به مكان ديگرى و فرمودند: «هَيهنَا مراق دِمَآئِهِم؛ اينجا محل ريخته شدن خونهاى آنان است.» و سپس أميرالمؤمنين(عليه السلام) از آنجا به ساباط حركت كردند.