امام صدر خواستار ملاقات با رئیسجمهور مصر، جمال عبدالناصر، بود و سفارت لبنان برای گرفتن وقت ملاقات بسیار تلاش کرد، ولی موفق نشد. تلاش أسعد الأسعد، معاون دبیر کل اتحادیۀ عرب، نیز نتیجهای در بر نداشت.من محمد حسنین هیکل، اندیشمند و روزنامهنگار معروف مصری، را سالها پیش از آنکه سردبیر الأهرام و آخر ساعة شود، میشناختم و با او همدوره بودم. چه شبها که با هم بیدار میماندیم و اخبار وقایع را پیگیری میکردیم.
سالها گذشت و او از مشاوران بسیار نزدیک عبدالناصر و سردبیر الأهرام شد. با توجه به آشنایی پیشین با وی، از او خواستم که برای تعیین وقت ملاقات امام صدر با عبدالناصر به ما کمک کند. هیکل دربارۀ امام صدر مطالبی شنیده بود، ولی از نزدیک ایشان را ندیده بود و نمیشناخت.
در پاسخ به من گفت: «این شخص بیارزش دیگر کیست؟» گفتم: «شاید اطلاعات شما بیارزش است (یعنی دربارۀ شخصیتی که مورد احترام اغلب لبنانیهاست، آگاهی دقیقی ندارید.) وقتی ایشان را ملاقات کنید، از گفتۀ من اطمینان پیدا میکنید. در غیر این صورت، میپذیرم که اشتباه از من بوده است و ضمن عذرخواهی برای همیشه از او دور خواهم شد.» هیکل گفت: «حالا که اینطور است، فردا ساعت یازده به همراه ایشان تشریف بیاورید.»
در ساعت تعیینشده به دفتر روزنامۀ الأهرام رفتیم. هیکل و امام صدر با یکدیگر آشنا شدند و گفتوگوی آزمایشی آغاز شد. هیکل سؤالاتی دربارۀ ایران و موضع امام صدر دربارۀ شاه و رابطۀ ایشان با ساواک مطرح کرد و درصدد بود تا گفتوگو را به سمتی سوق دهد که امام صدر دربارۀ این موضوعات صحبت کند.امام موسی لبخندی زد و به او گفت: «شما از بزرگان عرصۀ روزنامهنگاری هستید و با شخصیتهای بزرگی روابط گستردهای دارید. آیا معقول است که شایعات را باور کنید و برای یافتن حقیقت تلاش نکنید؟ اجازه بدهید با کمال فروتنی موضع خود را در قبال شاه ایران و ساواک و انقلابی که در جریان است، بازگو کنم. این انقلاب بیگمان شاه را ـ اگر سرِ عقل نیاید ـ سرنگون خواهد کرد، و به عقیدۀ من، شاه به سبب غرور خود و با توجه به عوامل بینالمللی که گذر زمان آنها را آشکار میکند، سرعقل نخواهد آمد. آیا خبر دارید که اکثر انقلابیونی که مورد غضب شاه قرار گرفتهاند توانستهاند از چنگال رژیم فرار کنند، از جمله مصطفی چمران و ابراهیم یزدی و... در شهر صور و تحت حمایت من پناه گرفتهاند؟
آیا میدانید که صادق طباطبایی، رئیس انجمن دانشجویان مسلمان دانشگاههای آلمان، که آشکارا ضد شاه فعالیت میکند، خواهرزادۀ من است؟ من نمیخواستم به این جزئیات بپردازم، اما چون میدانم که گزارشهای گمراهکنندهای از جانب سفارت کشورتان (مصر) در بیروت و برخی سازمانهای فلسطینی ـ که بدخواهِ لبنان و بهویژه اصل جنوب هستند ــ به شما واصل میشود، مجبور شدم برای نخستین بار چنین باصراحت سخن بگویم.»
هیکل با شنیدن این سخنان شگفتزده شد و گفت: «چرا این مسائل را آشکار نمیکنید؟» امام موسی فرمود: «برای حمایت از مبارزانی که به لبنان میآیند، چون گاهی میتوانم برای آنان گذرنامههایی با اسامی مستعار تهیه کنم تا بتوانند با آن راحتتر رفتوآمد کنند و مبارزه ضد شاه را ادامه دهند.
هیکل که بادقت و حیرت به سخنان امام گوش میداد، ناگهان بیمقدمه گفت: «شنیدهام که میخواهید با رئیسجمهور دیدار کنید؟» امام فرمود: «بله، خوشحال میشوم و اگر بتوانید وقت ملاقات بگیرید، پیشاپیش متشکرم.»هیکل اجازه خواست و به اتاق دیگر رفت و پس از تماس تلفنی بازگشت و گفت: «برای نیم ساعت دیگر وقت ملاقات دادند.»
خلاصه آنکه امام موسی به ملاقات رئیسجمهور مصر رفت و دیداری که ابتدا قرار بود نیمساعته باشد، چهار ساعت بهطول انجامید و، پس از آن، رئیسجمهور هنگام خداحافظی به امام گفت: «حالا میفهمم چرا هیکل شما را تحسین میکرد. من هم همین احساس را دارم. خدا به همراهتان. در پناه خدا باشید و بدانید که کلید همۀ دروازههای مصر در اختیار شماست.»با توجه به اطلاعات نادرستی که پیش از ورود امام موسی به مصر منتشر میشد، روزنامههای این کشور تا لحظۀ حضور امام در سالن همایش نامی از ایشان به میان نیاورده بود.