سایر زبان ها

شهروند خبرنگار

صفحه نخست

سرویس خانواده شیعه

سرویس شیعه شناسی

دیده بان شیعیان

سرویس عکس

سرویس فیلم

صوت

سردبیر

صفحات داخلی

ماجرای شیعه شدن وهابی خوزستانی/ از عملیات انتحاری ضدشیعی تا گفتن شهادتین در حرم امام رضا(علیه السلام)

آمده بود که بِبَرد ولی بُردنش. عازم مشهد شده بود که برای نابودی تشیع، توشه‎ای با خود به عربستان سعودی ببرد ولی غافل از اینکه صدای نقاره‎خوان های حرم سلطان علی بن موسی‏الرضا(علیه السلام) دلش را خواهد بُرد.
کد خبر: ۷۲۷۴۷
۱۴:۰۶ - ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۳
SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز:

«شیعه نیوز»: قرار ملاقاتمان در مدرسه علوی آیت الله گلپایگانی واقع در خیابان امام خمینی(ه) قم بود. در چوبی اتاق مدیر را زدم و وارد شدم. جوانی ساده پوش و لاغراندام که در صندلی انتهایی اتاق نشسته بود؛ توجهم را بیشتر جلب می‎کرد. نامش «ابوحسن حلّی» بود.
 
صدای نسبتا زیری داشت و ته لهجی عربی‎ به بیان شیرین خاطراتش کمک شایانی می‎کرد. تا سوالی نمی‎پرسیدم، لب به سخن نمی‎گشود. برخلاف ظاهر آرامش حرف‎های جنجالی بسیاری برای گفتن داشت.
 
در تمام دوساعت زمان مصاحبه، با افتاده‎حالی سخن می‎گفت. تواضع بیش از حد و به کاربردن کلمات فوق العاده محترمانه، اجازه هرگونه گزافه گویی و شیطنت‎‌های خبرنگارانه را از من می‏‌گرفت.
 
سُنی به دنیا آمد، تحت تاثیر افکار وهابیت قرار گرفت، سپس شیعه شد...
 
اصلا باورم نمی‎شد ابوحسنی که مقابلم نشسته، روزهای نه چندان دور بخاطر کینه‎ای که از شیعه داشت، می‎خواست خود را در میان پیروان اهل‎بیت(علیهم السلام) منفجر کند. تا به حال معنای عاقبت به خیری را به این وضوح درک نکرده بودم.
 
آمده بود که بِبَرد ولی بُردنش. عازم مشهد شده بود که برای نابودی تشیع، توشه‎ای با خود به عربستان سعودی ببرد ولی غافل از اینکه صدای نقاره‎خوان های حرم سلطان علی بن موسی‏ الرضا(علیه السلام) دلش را خواهد بُرد.
 
از آرزوهایش حرف زد، انتظار شنیدن خواسته‏های ماورایی را داشتم که با همان ته لهجه عربی گفت: "از اهل‎بیت(علیهم السلام) می‏خواهم حالا که مرا خریدند، به راحتی آزادم نکنند. اجازه دهند لذت نوکری کردن برایم مادام العمر باشد".
 
ما را از وهابیت پروری در مشهد برحذر داشت و از برگزاری نمازجمعه وهابیون در شهر امام هشتم خبر داد. بزرگترین ضعف اهل سنت را عدم مطالعه تطبیقی میان کتب شیعه و سنی بیان کرد و این قیاس را راهی برای نجات از ظلمت می‎دانست.
 
توصیف‎ها و تمجیدهایی که از «آیت‎الله جزایری» نماینده ولی فقیه در خوزستان می‏‌کرد، بسیار شنیدنی بود و از وی به عنوان اسطوره مبارزه با وهابیت در این استان نام برد.
 
فرصت را غنیمت شمرد و از برخی افراطی‏گری ها نیز گلایه کرد: هرکجای دنیا که قرار باشد پیروان اهل سنت و وهابیت را علیه شیعیان بشورانند، کافی است یکی از ویدئوهای مراسم عمرکشون را پخش کنند، دیگر نیازی به توضیحات نیست، خودش شیعه موردنظر را به فجیع ترین شکل ممکن از بین خواهد برد.
 
توقع زیادی نداشت، با بغضی که سعی در پنهان کردنش از من داشت و در گلو می‎پروراند گفت: می‎توانی کاری کنی تا با مراجع دیدار کنم؟!
 
القصه که جای سیاهه بسیار است و وقت اندک؛ پس تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. آنچه درپی می‎آید ماجرای شیعه شدن یک وهابی متعصب به قلم خبرنگار خبرگزاری حوزه می‎باشد:
 
* اگر اجازه بفرمایید، گپ و گفت را از روزهایی آغاز کنیم که هنوز به مذهب تشیع گرایش پیدا نکرده بودید.
 
خواهش می‎کنم، بفرمایید.
 
* اهل کجایید؟
 
خوزستان.
 
* تفکرتان درمورد شیعه چگونه بود؟
 
کینه عجیبی از شیعیان به دل داشتیم.
 
* عجیب است، اهل سنت که چنین عقیده‎ای نسبت به شیعیان ندارند!
 
مدتی تحت تاثیر افکار وهابیت قرار گرفته بودم.
 
* چگونه جذب وهابیت شدید؟
 
از طریق شبکه های ماهواره ای و شب‎نامه هایی که وهابیون به منازل می‎انداختند.
 
* شب‎نامه پخش می‌کردند و کسی جلودارشان نبود؟
 
نیمه های شب به این کار می‎پرداختند، البته گاهی توسط سپاه ،شناسایی و دستگیر می‎شدند.
 
صبح که بیدار می‎شدیم، جزوه‎ای در حیاط منزل افتاده و در آن نوشته بود: «ید الله فوق ایدیهم» پس خدا دست دارد؛ «وجوه یومئذ ناضرة الی ربها ناظره» پس خدا صورت دارد.
 
* چیزی از کافر بودن ما شیعیان نوشته نشده بود؟!
 
آش که بدون کشک نمی‎شود، می‎شود؟! (باخنده).
 
اصلا همه رفتار و اعمال وهابیت برای سرکوب و ملحد معرفی کردن شیعیان است.
 
* شبکه های وهابیت چگونه افکار را علیه مذهب تشیع ملتهب می‌کردند؟
 
مهمترین اقدامات آنان، کافر جلوه دادن شیعیان است و شبهاتی که مطرح می‎کنند، در تحقق همین هدف شوم آن‎ها می‏باشد.
 
اخیراً در حال جوسازی علیه علما و مراجع شیعی هستند. می‎گویند مراجع شیعیان همگی حرام خوارند، چون از مردم خمس می‎گیرند و این موضوع در هیچ جای قرآن نیامده است(!).
 
* در سوالات قبلی گفتید که نسبت به شیعیان کینه شَدیدی داشتید. تا چه حد؟
 
به حدّی که آماده شده بودیم تا به عنوان انتحاری، خود را در تجمعات شیعی منفجر و آنان را تکه تکه کنیم. چون وهابیون معتقدند با کشتن هفت شیعه به بهشت می‎روند و شام را با پیامبر(صلی الله علیه وآله) می‎خورند، به ما نیز می‎گفتند حتما با خود یک قاشق ببرید!
 
این موضوع در کشورهایی که وهابیت عملیات انتحاری انجام می‎دهد کاملا مشهود می‎باشد و پس از انفجارها، قاشق‎هایی همراه با جسد وهابیون پیدا می‎کنند.
 
* غالب اهل سنت ایران، انسان‎های معتدلی هستند. خانواده‎تان در مقابل افکار تند شما موضع نمی‏گرفتند؟
 
خانواده‎ام تحصیلات عالیه نداشتند و انسان‎های ساده‎ای بودند، من مرجع آنها بودم چراکه بسیار تحقیق و مطالعه می‎کردم و به هرچیزی که می‎رسیدم، خانواده نیز تبعیت می‎کردند. هر سوال شرعی که داشتند از من می‎پرسیدند. ضمنا آنها از گرایش جدید من خبر نداشتند.
 
* جرقه گرایش به تشیع کجا زده شد؟
 
من اصلا قصد شیعه شدن نداشتم، می‎خواستم شیعه را نابود کنم.
 
* نابود؟
 
پنج سال پیش بود(در سن 19 سالگی). خبری به گوشم رسید که یکی از وهابیون قصد دارد از میان جوانان اهل سنت خوزستانی، تعداد محدودی از آنها که اهل علم و تحقیق هستند را به عربستان ببرد تا در شبکه های ماهواره‏ای علیه شیعیان صحبت کنند. از نظر رفاهی نیز تمام زمینه ها را فراهم خواهد کرد؛ از بهترین خودرو و حقوق گرفته تا فراهم کردن زیباروترین زن‎ها برای ازدواج.
 
تصمیم خود را گرفتم تا با رفتن به عربستان، به تمام آمال و آرزوهای خود برسم. گفتم بمانم در ایران چه کنم؟! خودم را منفجر کنم؟! به عربستان می‎روم تا از لحاظ علمی، حق بودن مکتب وهابیت را اثبات کنم. این خدمت فراتر از انتحاری شدن است و درنتیجه بهتر می‎توان داغ بر دل‎های شیعیان گذاشت.
 
کمی تفکر کردم. گفتم بروم مقابل دوربین و بگویم من شنیدم که شیعیان فلان کردند و بهمان؟! عقلانی نیست. باید بروم با چشمان خودم ببینم تا اگر کسی اشکال وارد کرد، بگویم من دیدم که شیعیان آهن می‎بوسیدند و به غیر خدا توسل می‏کردند؛ مشاهده موارد شِرک شیعیان، توشه راه خوبی می‎تواند باشد.
 
گفتم به کجا بروم که از دیدگاه شیعیان هم بسیار مقدس و هم مستند باشد؟! گفتم حرم امام رضا(ع). آنچه نیاز بود برداشتم و روانه مشهد شدم.
 
وارد حرم شدم، از خدّام پرسیدم ضریح کدام طرف است که نشانم دادند. در چندمتری ضریح به جایی رسیدم که حلقه های معرفت مدرسه پریزاد در سمت راست و دارالقرآن در سمت چپ قرار داشت.
 
چند قدمی رد شدم که عبارت "حلقه های معرفت" در ذهنم سوالی ایجاد کرد. عزم بازگشت کردم که همزمان با رسیدن من مقابل حلقه‎های معرفت، روحانی باهیبتی که وقار خاصی داشت بر صندلی نشست. حدوداً 60 نفر از زائرین دورش را گرفته بودند. گفت هرکسی سوالی دارد بپرسد. این جمله مرا در فکر فرو برد.
 
* نکته شگفتی در جمله "هرکس سوالی دارد بپرسد" وجود داشت؟!
 
بله برای من بسیار عجیب بود. پیروان اهل سنت و وهابیت حق ندارند کتب شیعیان را مطالعه کنند. در مکتب خانه ها، کسی حق پرسیدن سوال از استاد را ندارد. می‏گویند به کتب شیعی مراجعه نکنید، آن‎ها پُر از سحر و جادو هستند و موجبات خیانت شما به صحابه پیامبر(ص) را فراهم می‎سازد. همین‎ها باعث عدم شناخت حق از باطل می‎شود.
 
آقای تیجانی نقل کرده‎اند: روزی پدرم به من گفت که شیعیان مشرک و کافرند. دلیلش را پرسیدم که گفت، شیعیان به مدینه می‎روند تا بر قبور پیامبر(صلی الله علیه وآله) و خلفا مدفوع کنند. پرسیدم پدر ،شما دیدی؟ گفت، همه مردم می‎دانند و برای یکدیگر نقل می‎کنند. مدتی گذشت تا در مکتب خانه بودم و استاد نیز همین موضوع را نقل کرد. دستم را به نشانه سوال بالا بردم که با صدای بلند فریاد زد "اُسکُت"..! زیر لب گفتم، ای بابا سوال هم نمی توان پرسید؟! گذشت و گذشت تا خودم به مدینه مشرف شدم. گفتم به مزار خلفا بروم تا آنچه شنیده‎ام را با چشمانم ببینم. دیوارهای بلندی را دیدم که قبر خلفا را به شعاع چندین متری محاصره کرده بودند، درهای ورودی نیز قفل‎هایی به اندازه یک کتاب خورده بود. نزدیک دیوار که شدم، شرطه ها مانع از حرکتم شدند. به خودم گفتم چه تهمت‎ها که به شیعه نمی‎زنند. منِ سُنی نمی توانم به این دیوار حفاظتی نزدیک شوم، لابد شیعیان زمین را سوراخ کرده و به داخل راه پیدا می‎کنند(!).
 
حال، شما با تصور چنین فضایی که من در آن قرار داشتم، بشنوم یک روحانی شیعه به هم‎کیشان خود می‎گوید: هرکه سوالی دارد بپرسد... .
 
* حلقه‎های معرفت چه شد؟
 
مقابل حلقه معرفت که ایستاده بودم، به ذهنم خطور کرد که به آن روحانی پیشنهاد مناظره بدهم، قطعا او نمی‎پذیرد و من توشه راه خود به عربستان را تکمیل خواهم کرد. توجه داشته باشید که وهابیت خود را تنها مذهب برحق می‎داند. به خودم گفتم فکر بسیار خوبی است، بعد هم به عریستان می‎روم و در شبکه‎های ماهواره‎ای جار می‎زنم که شیعیان ضعیفند، من به حرم امام رضا(علیه السلام) قلب تشیع ایران رفتم و عالِم آن مکان حاضر به مناظره با من نشد. به حالاتم دقت کنید: پیش از حتی پیشنهاد مناظره به روحانی شیعه، تمام وجودم را حس پیروزی فراگرفته بود.
 
به یکی از خدام گفتم من سُنی هستم، به آن روحانی که رو صندلی نشسته بگویید حاضر به مناظره با من هست؟ گفت بله! شُکّه شدم ولی به خودم روحیه دادم و گفتم می‎خواهد تظاهر کند. خادم نزد او رفت و به گونه ای که زائران نشنوند به سخن پرداخت. گفتم نکند این روحانی مرا با دست نشان دهد و فریاد بزند که فلانی سنی است بگیرید و تکه تکه‏اش کنید! چند قدم به عقب‎تر رفتم و پشت پله‎ها ایستادم تا فرصت فرار داشته باشم.
 
"...سلام علیکم، برادر سنی بفرمایید". این صدایی بود که من از پشت دیوار شنیدم. با تعجب و قدم‎های فوق العاده آهسته، خود را نمایان کردم. نگاهم به جمعیت کثیری افتاد که دور او نشسته بودند و با جمله‎ای که گفت، تمام سرها به سوی من چرخیده بود. باز به فکر رفتم، گفتم شاید می‎خواهد با این سخنان مرا به جمع خود بکشاند و سپس کارم را یکسره کنند... .  
 
با احتیاط خاصی قدم برمی‎داشتم، دل به دریا زدم و به سمت‎شان رفتم. برخلاف انتظارم، زائران برایم کوچه باز کردند تا رفتم و کنار آن روحانی شیعه نشستم. جمعیت نزدیک تر آمد و زائران در کنارم نشستند. حاج شیخ خیلی مرا تحویل گرفت و طوری احوالپرسی می‎کرد که انگار چندسال رفیق بوده‎ایم. پرسیدم مناظره می‎کنی؟ گفت بله.  
 
اینکه چنین با سرعت و بدون هیچ هماهنگی جوابم را داد، جا خوردم. گفتم شرطی دارم، 1. تمامی استدلال‎هایت باید بر مبنای کتب معتبر اهل سنت باشد 2. اگر حق با تو بود که من شیعه می‎شوم ولی اگر حق با من بود، تو و تمام این جمع می‎بایست سُنی شوید. قبول کرد!!!
 
پیش خودم گفتم، علمای ما بدون هماهنگی به هیچ عنوان مناظره نمی‎کنند، اگر هم هماهنگی شود آنقدر شرط و شروط می‎گذارند تا عرصه بر طرف مقابل تنگ گردد. ضمنا اینکه اگر تمام بزرگان مذهب ما در مناظره شکست بخورند، احتمال اینکه زیر همه چیز بزنند زیاد است؛ دیگر چه برسد به اینکه مسوولیت تغییر مذهب مردمی را هم به عهده گیرند! مهم‎تر از همه اینکه علمای ما به هیچ عنوان حاضر به مناظره در میان خیل مردم نیستند.
 
* بالاخره مناظره را با آن همه اما و اگرها آغاز کردید؟
 
بله (با خنده). از ساعت حدودا 7 شب شروع شد و تا نیم ساعت مانده به صبح به طول انجامید.
 
* مناظره چطور بود؟
 
تمام اندیشه هایم درمورد بی سواد بودن طلاب و روحانیون شیعه نقش بر آب شد. من نجنگیده خود را پیروز می‎دانستم ولی وقتی به میدان مناظره آمدم، همچون سربازی بودم که به کوچه پس کوچه های شهر فرار کرده و به هرجا می‎رود با بن بست مواجه می‌گردد.
 
* فضای مناظره را برایمان تبیین کنید.
 
من هرچه اشکال وارد می‎کردم، حاج شیخ از نسخ قدیمی کتب خودمان پاسخ می‎داد و او هرچه می‌پرسید، من از این شاخه به آن شاخه می‎پریدم. بیشتر من سوال می‎کردم، از هر ترفندی استفاده کردم ولی بی جواب ماند. می‎فهمیدم که پیروزی در مناظره را از دست دادم، از آن لحظه به بعد فقط برای شکست نخوردن تلاش می‏کردم.
 
* یکی از سوالات مورد بحث را بیان کنید.
 
درمورد غدیر خم و بحث جانشینی حضرت علی(علیه السلام) بسیار بحث کردیم. هرچه دلیل و سند از کتب ما آورد که پیامبر(ص) پس از خود، ولایت بر مردم را به حضرت علی(علیه السلام) سپرده است؛ زیر بار نمی‎رفتم و خلط مبحث می‎کردم.
 
در آخر هم گفتم، پیامبر(صلی الله علیه وآله) هیچ کس را به جانشینی خود تعیین نکرد و هر چهار خلیفه به ترتیب توسط مردم انتخاب شدند. حاج شیخ گفت:پیامبر(صلی الله علیه وآله) انسان آینده نگری بودند یا خیر؟ گفتم، بله. گفت، ما درحال حاضر چقدر دستورات پزشکی از ایشان داریم که جامعه پزشکی دنیا تازه به آنها دست یافته است؟ گفتم: از این دست اتفاقات بسیار است.
 
گفت، "پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله) در مورد نحوه مسواک زدن که باید از بالا به پایین و از پایین به بالا صورت گیرد، سخن به میان آورده است. ایشان فرمورده‎اند که از مسواک زدن به صورت راست به چپ و چپ به راست اجتناب گردد. پیامبری که 1400 سال پیش در مورد یک مسئله کوچک سلامت بدن انسان، چنین دستورالعمل های موشکافانه‌ای ارایه می‌دهد، با علم به اینکه خاتم پیامبران(صلی الله علیه وآله) است؛ مردم را به حال خود رها کرده است؟! واقعا این عقلانی است؟!".
 
* بین دو راهی سرگردان بودید.
 
گنگ بودم. چیزی برای گفتن نداشتم و در مقابل، تمام سوالاتی که من از قرآن مطرح می‎کردم را با استناد به صحیح بخاری و صحیح مسلم پاسخ می‎داد. خواستم به بهانه‎ای از مجلس خارج شوم ولی گفتم پیامبر(صلی الله علیه وآله) را که قبول دارم. اگر پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود با اینکه حق را دیدی چرا به سویش نرفتی چه پاسخ بدهم؟! بگویم به خاطر تعصبات کورکورانه؟!
 
* پس سرانجام قانع شدید؟
 
در همان لحظه رو به حرم حضرت علی بن موسی الرضا(علیه السلام) ایستادم و "اشهد ان لا اله الا الله، اشهد ان محمداً‌ رسول الله، اشهد ان مولای امیرالمومنین و اولاده المعصومین حجج الله" را بر زبان جاری ساختم. الحمدالله که نجات یافتم.
 
* واکنش زائران نظاره‎گر این مناظره چگونه بود؟
 
به گرمی از من استقبال می‎کردند. همگی برای تبریک به سویم می‏آمدند و برخی می‎گریستند. به یکی گفتم، من کسی نیستم چرا انقدر مرا مورد احترام قرار می‎دهید؟ گفت، تو راه یافته اهل‎بیت(علیه السلام) هستی.
 
احساس می‎کنم در پس این حالات، ماجرایی نهفته است که اگر اجازه دهید بیان کنم.
 
* بفرمایید.
 
11 سال پیش (در سن 13 سالگی)، وقتی از مدرسه برمی‎گشتم، یکی از معلمان در جمع دانش آموزان گفت در فلان مسجد برنامه‎های فرهنگی داریم که هم قرآن یاد می‎گیرید و هم فوتبال بازی می‎کنید. از فردای آن روز، همه با هم به مسجد می‎رفتیم و در کنار یادگیری قرآن، تفریحاتی نیز داشتیم.
 
یکی از همین روزها، پس از اتمام کلاس قرآن، معلم گفت که فردا مراسم داریم و همه بیایید. شب وقتی به منزل رفتم، به مادر گفتم فردا به همراه دوستانم می‎خواهم در مراسم مسجد شرکت کنم. مادرم اجازه نداد و گفت پس از کلاس قرآن برگرد به منزل و در مسجد نمان.
 
روز موعود فرا رسید و من پس از کلاس قرآن، مقابل در مسجد ایستادم و به اضافه شدن دوستان در مراسم می‎نگریستم. دلم شکست و گفتم خدایا مگر من چه تفاوتی با بقیه دارم که مادرم حق شرکت در مراسم را به من نداده است؟! بسیار گریه کردم و به حال دیگر دوستان قبطه خوردم. پس از آن همه گریه، دلم آرام گرفت. آن شب، شب اول محرم بود.
 
چند روز قبل از اینکه به قم مشرف شوم(در سن 24 سالگی)، در حال استراحت در منزل بودم که فکرم مشغول شد. گفتم خدایا چه شد منی که برای نابودی شیعیان کمر همت را بسته بودم، تو مرا به حرم امام رضا(علیه السلام) رساندی تا شیعه شوم؟! ناگهان به فکر آن گریه زمان کودکی ام افتادم، آن گریه روز اول محرم.
 
جرقه‎اش آن روز زده شد. اتفاقات این دنیا بسیار عجیب است، همه چیز با هم رابطه های ماورایی دارد که فقط کافی است لحظه ای تفکر کنیم. شب اول محرم برای مراسم امام حسین(علیه السلام) گریستم تا اینکه این خاندان رحمی بر من کردند و شب اربعین حسینی نیز از منجلاب ظلمت نجاتم دادند. مناظره من در حرم سلطان طوس، مصادف با شب اربعین بود.
 
* شیعه شدن خود را چگونه با خانواده درمیان گذاشتید؟
 
وقتی به خوزستان بازگشتم، تا چند روز اول در برزخ فکری بودم. سعی می‎کردم با مطالعه کتبی همچون "شب‎های پیشاور"، "آنگاه که هدایت شدم"، "شیعه پاسخ می‎دهد" و ... آرامش بگیرم. وقتی به آرامش درونی رسیدم، دیگر وقتش بود تا خانواده ام را از این حقیقت مطلع سازم تا تصمیم بگیرند.
 
* چه راهی را برای تحقق این مهم برگزیدید؟
 
ما در منزل ماهواره داشتیم. پدر و مادرم بیشتر سریال های عربی را مشاهده می‎کردند، خواهر کوچکم کارتون می‎دید و برادرم نیز به تماشای فوتبال می‎پرداخت. من نیز پیش از آنکه شیعه شوم، فقط شبکه های وهابیت را دنبال می‎کردم و دیگر اعضای خانواده هیچوقت پای صحبت کارشناسان این دست برنامه‎ها نمی‎نشستند.
 
یک روز که عزم را برای گفتن حقیقت شیعه جذب کردم، به منزل آمدم و همه بودند. تلویزیون را روشن کرده و شبکه‎ای از اهل سنت که غالبا کارشناسان و مجریان افراطی در آن مقابل دوربین می‎رفتند، را انتخاب کردم. این بار فردی به نام «ملازاده» در حال صحبت بود و فحش های رکیک به شیعیان و نظام حاکم ایران می‎داد.
 
پدرم سریعاً سر برگرداند و پرسید این چه شبکه‎ای است؟ گفتم، شبکه اهل سنت. گفت، این کارشناس کیست؟ پاسخ دادم، از علمای بزرگ اهل سنت. با تعجب به من رو کرد و گفت، این پیرو سنت است که اینگونه رهبر و مراجع ایران را به فحش و ناسزا بسته است؟! گفتم، بله متاسفانه.
 
سپس، قرآن و کتب شیعه و سنی را آوردم. همانند همان روحانی مستقر در حرم امام رضا(علیه السلام)، ولایت حضرت علی(علیه السلام) را بر اساس قرآن و کتب معتبر اهل سنت برایشان اثبات کردم. آن‎ها نیز با دیدن حق و حقیقت، شهادتین را گفتند و شیعه شدند.
 
* از آن پس، مشاهده شبکه های اهل سنت در منزل قدغن شد؟
 
به چه شدتی(باخنده). یک روز همان شبکه را برای مشاهده واکنش خانواده انتخاب کردم. ناگهان صدای پدرم را شنیدم که فریاد زد "شبکه را عوض کن، نمی‎خواهیم چهره این ملعون‏ها را ببینیم". وانمود کردم که نمی‎شنوم، پدرم با غضب نگاهی به من کرد و کابل تلویزیون را از پریز برق کشید!!
 
* چه شد که طلبگی را برگزیدید؟
 
با فعالیت در این عرصه می‎خواستم از شیعه و تشیع بیشتر بدانم. الان بیش از 4 سال است که لیاقت سربازی امام زمان(علیه السلام) را پیدا کرده‎ام.
 
* کجا طلبه شدید؟
 
مشهد
 
* چندسال آنجا بودید؟
 
یکسال؛ بعد از آن به خوزستان آمدم. تا به حال این مدت طولانی از خانواده دور نشده بودم. کمی سخت گذشت.
 
* یکسالی که در مشهد بودید، حضور وهابیت را حس کردید؟
 
بله، باعث تاسف است که وهابیون در مشهد نمازجمعه نیز برگزار می‎کنند.
 
* نمونه‎ای از اقدامات ضدشیعی آنها که برای خودتان مشهود بوده را بیان بفرمایید.
 
حدوداً ساعت 1 بامداد یکی از شب‎های ماه مبارک رمضان عازم حرم امام رضا(علیه السلام) شدم. نمی‎دانم چطور بود که قسمت بازرسی ورودی حرم، زائران را آنطور که باید و شاید تفتیش نمی‎کرد.
 
گویا دو تن از وهابیون نیز از این فرصت استفاده کرده و از دو ورودی مختلف به همراه اجزای تفکیک شده یک بمب دستی، وارد حرم می‎شوند. وقتی از قسمت بازرسی عبور می‎کنند، در محلی به هم می‎رسیدند و اجزای تفکیک شده آن بمب دستی که میان یکدیگر تقسیم کرده بودند را در کنار یکدیگر قرار می‎دهند.
 
سپس خود را به ضریح رسانده و بمب دستی را به سمت آن پرتاب کردند. خیلی عجب بود؛ به مدد حضرت علی بن موسی الرضا(علیه السلام) بمب عمل نکرد و بر روی زمین آرام گرفت.
 
در همان لحظه یکی از زائران که صحنه را زیر نظر داشت، با گرفتن دست آن وهابی موجبات دستگیری‎اش را فراهم کرد. اما تا وقتی که خدّام خود را به آن وهابی برسانند، زائران کاملاً از خجالت این فرد ملعون درآمدند. اینجاست که باید گفت: با آل علی هرکه درافتاد؛ ور افتاد...
 
* در ابتدا گفتید که بدون اطلاع خانواده قصد سفر به عربستان را داشتید که پس از چندسال با دیدن شما در شبکه‎های ماهواره‎ای، از موقعیت مکانی‎تان مطلع شوند. اما در وصف حالت طلبگی که پس از شیعه شدن آن را انتخاب کردید؛ گفتید که تا به حال یکسال از خانواده دور نبودید و احساس دلتنگی می‏کردید. گویا تغییر مذهب موجب تغییر احساسات نیز شده است؟!
 
مقایسه جالبی کردید. تا به حال به این دو حسی که بیان کردید، فکر نکرده بودم. حالا که حالات قبل و بعد گرایش به تشیع را بررسی می‎کنم؛ انگار همینطور است که شما گفتید.
 
پس از آنکه شیعه شدم، خانواده برایم اهمیت زیادی پیدا کرده بود چراکه مذهب تشیع چنین سفارش کرده است. در وهابیت آنقدر که علمایشان از تنبیه زن برای تربیت سخن به میان می‎آورند، اصلا از چگونگی گرم کردن کانون خانواده حرفی نمی‎زنند.
 
* اعتقاد اهل سنت خوزستان نسبت به امامان و معصومین(علیهم السلام) چگونه است؟
 
اکثر اهل سنت خوزستان را مردم عوام تشکیل می‎دهند. از چیزی مطلع نیستند، به دنبال حقیقت نمی‎روند. همانطور که در صحبت‎های پیشین عرض کردم، عالمان اهل سنت از اینکه برحق نیستند مطلع‎اند، وگرنه به مردم نمی‎گفتند سمت کتب شیعی نروید. پس حتما ریگی به کفششان است. چطور شیعیان کتب اهل سنت را می‎خوانند، نه تنها نسبت به تشیع دلسرد نمی‎شوند بلکه پایبندی بیشتری پیدا می‎کنند.
 
این بنده های خدا هم بازیچه یک مشت عالم مزدور شدند که برای پست و مقام با اعتقادات یک ملت بازی می‎کنند. اهل سنت خوزستان، هم خلفا را قبول دارند و هم در ایام شهادت امامان شیعه، به مسجد و تکایا رفته و به عزاداری می‎پردازند.
 
* چه کسی در این میان از رفتن اهل سنت به دنبال حق و حقیقت جلوگیری می‎کند؟
 
وهابیت. همه جا وهابیون پای ثابت اینگونه شرارت‎ها هستند.
 
* کسی که سُنی باشد، با رفتن به مجالس روضه امام حسین(علیه السلام) یا شنیدن ماجرای شهادت حضرت زهرا(علیها السلام) حتما تحت تاثیر قرار گرفته و به شک می‎افتد. اینکه متحول نمی‎شود، کمی شک برانگیر نیست؟
 
همان که عرض کردم، تنها سلاح وهابیت شبهه افکنی است. آنان با طرح شبهات و توجیهات متعدد علیه تشیع، افکار اهل سنت را از مسیر اصلی منحرف می‎کنند.
 
* مثلاً چگونه شهادت امام حسین(علیه السلام) را توجیه می‎کنند؟
 
وهابیون از طریق بلندگوهای متعددی که صدای خود را به گوش اهل سنت می‎رسانند اعلام می‎دارند: رفتن امام حسین(علیه السلام) به کربلا اشتباه بود و می‎خواست انتقام پسرعمویش مسلم بن عقیل را بگیرد. حتی ابن عباس نیز به امام حسین(علیه السلام) گفت که نرو ولی ایشان توجهی نکرد. یزید هم نمی‏خواست جنگی صورت گیرد ولی ناچار شد چراکه اگر امام حسین(علیه السلام) به شام می‎رسید، مردم بیشتری کشته می‎شدند.
 
اینها هجویات است که وهابیون به خورد اهل سنت می‎دهند.
 
* جهاد در سوریه که ساخته وهابیت است، به خوزستان هم نفوذ کرد؟
 
بله متاسفانه، چند نفر از استان ما برای عمل به فتوای جهاد عازم سوریه شدند.
 
* الان که به مذهب شیعه قائل شدید، فتوای وهابیت را چگونه می‎بینید؟
 
واقعا مضحک است.
 
* خودشان این موضوع را احساس نمی‎کنند؟
 
به یقین عرض می‎کنم که وهابیت یعنی یهودیت، آنهم یهودیتی که مورد تایید اسراییل است. اسراییل هم مخالف اسلام است.
 
حالا خوب توجه کنید. اسراییل اگر بخواهد اسلام را بد جلوه دهد باید چه کند؟ باید اسلامی معرفی کند که غیرعقلانی بودنش برای همگان مشهود باشد. پس فرقه ای با نام وهابیت را به وجود می‎آورد تا با انجام اقداماتی همچون کشتار فجیعانه و صدور فتاوای مضحک ـ مثل "حرام بودن فوتبال"، "حرام بودن رانندگی و خرید میوه‎های مردانه یعنی خیار و موز و بادمجان توسط زنان" و ... ـ افکار مردم جهان را نسبت به اسلام مخدوش نماید و درنتیجه اسلام هراسی را ترویج دهد.
 
* اسطوره مبارزه با وهابیت در خوزستان کیست؟
 
آقای جزایری.
 
* چطور؟
 
ایشان به شدت در مقابل تبلیغات وهابیون ایستاده است. الحمدالله امروزه در خوزستان وهابی نداریم که علناً فرقه خود را اعلام کند. همه آنها در منازل آنهم بصورت مخفیانه به تبلیغ می‎پردازند.
 
آقای جزایری در برگزاری مجالس ایام فاطمیه، محرم و صفر اهتمام ویژه‎ای دارند و اکنون به گونه ای است که در ایام شهادت سراسر استان غرق در ماتم می‎شود.
 
* بزرگترین ضعف اهل سنت را در چه می‎بینید؟
 
عدم مطالعه و تحقیق. متاسفانه اهل سنت یکطرفه قضاوت می‎کنند درصورتی که باید به عنوان یک انسان (نه شیعه و نه سُنی) کتب را در مقابل گذاشته و باهم مقایسه کنیم.
 
* شبهاتی که زمانی خودتان مطرح می‎کردید را می‎خواهم بازخوانی کنم. با این تفاوت که شما امروز شیعه‎اید و باید رفع شبهه کنید.
 
بفرمایید.
 
فرض را بر این می‏گذاریم که شیعیان مشرک هستند. این را هم می‎دانیم که مشرکان از سگ نجس تر هستند. چرا علمای وهابی وقتی شیعیان وارد مکه می‎شوند دستور به قتل آنان نمی‎دهند؟! اینطور که اگر شیعیان نجس(!) به خانه خدا وارد شوند، همه جا را نجس می‎کنند.
 
وقتی با خود به عربستان ارز وارد می‎کنند مشرک و کافر نیستند، همین که از خانه خدا خارج می‎شوند، مشرک بوده و باید آنان را از دم تیغ گذراند؟! حالا که به شیعیان اجازه ورود به خانه خدا داده می‎شود پس نجس نیستند، پس کافر نیستند، پس اینگونه فتاوای وهابیون فقط وجهه سیاسی دارد نه دینی.
 
اینکه شیعیان 12 خدا دارند یعنی خدای اولشان حضرت علی(علیه السلام)، خدای دوم امام حسن(علیه السلام)، خدای سوم امام حسین(علیه السلام) و الی آخر.
 
اولاً: اگر شیعیان یکتا پرست نیستند، پس چرا به دور کعبه طواف می‎کنند؟! بروند به نجف، کربلا، مشهد و ... به دور حرم امامانشان طواف کنند. چرا چنین کاری نمی‎کنند؟!
 
ثانیاً: امام علی(علیه السلام) که وهابیون می‎گویند خدای اول شیعیان است، دعایی دارد به نام دعای کمیل. در این دعا که شرح حال امام اول شیعیان است آمده که "الهی أنا عبدک الحقیر الضعیف". مگر خدا نیز خدا دارد؟! از اول خلقت انسان تا کنون هیچ قومی نگفته که خدای من نیز خدا دارد چراکه اگر اینگونه باشد، خدای نهایی را می‎پرستد. پس اصلا عقلانی نیست.

سوره انفال، آیه 41 می‎فرماید: «وَ اعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‌ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبَى وَ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ مَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ ؛ بدانيد هر گونه غنيمتى به دست آوريد، خمس آن براى خدا، براى پيامبر، براى ذى القربى و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه (از آن ها) است؛ اگر به خدا و آنچه بر بنده خود در روز جدايى حق از باطل، روز درگيرى دو گروه (با ايمان و بى ‏ايمان) [روز جنگ بدر[ نازل كرديم، ايمان آورده‏ايد و خداوند بر هر چيزى توانا است».
 
* افراطیون در هر مذهبی وجود دارند. در این گفتگو از افراطیون اهل سنت بسیار سخن گفتیم، شبکه‎هایی در فضای ماهواره‎ای فعالیت می‎کنند که به اسم شیعه، تیشه به ریشه تشیع می‌زنند.
 
بله، دقیقاً به یاد دارم که شبکه های وهابی از اهانت‎های شبکه‎های شیعه‎نما به اهل سنت سوء استفاده ابزاری می‎کردند تا مردم سُنی از شیعیان کینه به دل بگیرند و به سوی وهابیت سوق پیدا کنند.
 
* زمانی که تحت تاثیر افکار وهابیت بودید، کلیپ مراسم‎های جشن مرگ خلیفه دوم به شما می‎رسید؟
 
بله، شبکه وهابی وصال بصورت مداوم این کلیپ ها را پخش می‎کرد تا تمام پیروان خلفا را تا سرحد جنون نسبت به شیعیان ،کینه توز کند.
 
* در این امر موفق هم بودند؟
 
صد در صد. نمونه بارز تاثیر پذیری خود بنده هستم که به خاطر همین کینه‎ای که از شیعیان داشتم، می‎خواستم در شبکه‎های ماهواره‎ای علیه شیعیان صحبت کنم.
 
به عبارت دیگر، هرکجای دنیا که قرار باشد پیروان اهل سنت و وهابیت را علیه شیعیان بشورانند، کافی است یکی از ویدئوهای مراسم عمرکشون را پخش کنند، دیگر نیازی به توضیحات نیست، خودش شیعه موردنظر را به فجیع ترین شکل ممکن از بین خواهد برد.
 
* گویا مسلمانان وهابی شبهه‎ای درمورد نماز شیعیان نیز وارد کرده‎اند؟!
 
بله. با یکی از وهابیون مناظره‎ای داشتم که گفت شما شیعیان پس از هر نماز سه مرتبه می‏گویید "خان الامین". دلیل را جویا شدم که گفت، شما جبرئیل را خائن می‎دانید چون وحی را به علی(علیه السلام) نداد و به پیامبر(صلی الله علیه وآله) داد. گفتم بیا نماز بخوانم ببین خان الامین می‎گویم؟! گفت خیر، در کتاب‎هایتان نوشته شده است. گفتم کدام کتاب؟ گفت در کتب سرّی‎تان!
 
گفتم شما نیز پس از هر نمازتان سه مرتبه "الشیطان ربّی و ربّ آبائی" را زمزمه می‎کنید. خود را به در و دیوار می‎زد که کذب محض است و این‎ها ساخته دست دشمنان ماست، بیا نماز بخوانم تا به یقین برسی. گفتم، می‎خواهی تظاهر کنی چون در کتاب‎هایتان این مطلب وجود دارد. گفت سریعا آدرس بده؛ در کدام کتاب؟ گفتم در کتب سرّی‎تان...!
 
* کتب اهل سنت مملو از تناقضات است که پیروان این مکتب با بررسی موشکافانه آن، می‎توانند از دروغ‎های عالمان خود مطلع می‎گردند.
 
همینطور است که می‎گویید. جا دارد که این خاطره را نقل کنم:
 
با یکی از اهل سنت بر سر همین موضوع بحث کردم. گفتم مذهبی که کتاب‎هایش دروغ می‎گوید، از بنیان ویران است. گفت با دلیل سخن بگو.  
 
گفتم، سوالی دارم که اندکی از بیانش خجالت‎زده می‎شوم، ناراحت نمی‎شوی اگر بپرسم؟ گفت، خیر. گفتم، اگر اجازه بدهی، میخواهم از مادرت شیر بخورم. رنگ از رخسارش پرید و گفت، خجالت نمی‎کشی؟ اهانت می‎کنی؟ شما شیعیان بی تربیت ترین مخلوقات هستید و ... . گفتم، حرف زشتی بود؟ گفت، این اهانت‎ها برای شما شیعیان بددهن عادی است. گفتم، آرام باش، مذهب تو این اجازه را به من می‎دهد. با کمال تعجب از من دلیل و سند خواست. گفتم، خوب گوش‎هایت را تیز کن:
 
این کتاب پیش روی من است، صحیح مسلم، معتبرترین کتاب اهل سنت، چاپ دارالفکر بیروت، سال 2010، باب تحریم الکذب، پیامبر(ص) فرمود «من کذب علىّ متعمّدا فلیتبوّء مقعده من النّار ؛ هر که به عمد بر من دروغ بندد جایش از آتش پر شود».
 
ابتدای همین کتاب آمده که «ما تحت أدیم السماء کتاب أصحّ من کتاب مسلم؛ در زیر آسمان کتابی صحیح‌تر از کتاب مسلم وجود ندارد».
 
در همین کتاب، باب رضاع الکبیر، حدیث 1453 آمده که «قالت عائشة: "إنَّ سَالِماً مَوْلَى أَبِى حُذَيْفَةَ كَانَ مَعَ أَبِى حُذَيْفَةَ وَأَهْلِهِ فِي بَيْتِهِمْ فَأَتَتْ - تَعْنِى ابْنَةَ سُهَيْلٍ-  النَّبِىَّ صلى الله عليه وسلم، فَقَالَتْ: إِنَّ سَالِماً قَدْ بَلَغَ مَا يَبْلُغُ الرِّجَالُ وَعَقَلَ مَا عَقَلُوا وَإِنَّهُ يَدْخُلُ عَلَيْنَا وَإِنِّي أَظُنُّ أَنَّ فِي نَفْسِ أَبِى حُذَيْفَةَ مِنْ ذَلِكَ شَيْئاً. فَقَالَ لَهَا النَّبِىُّ صلى الله عليه وسلم: "أَرْضِعِيهِ تَحْرُمِي عَلَيْهِ وَيَذْهَبِ الَّذِي فِي نَفْسِ أَبِى حُذَيْفَةَ" ؛ عایشه می گوید: سالم غلام آزاد شده ابوحذیفه، به همراه ابوحذیفه و خانواده او در خانه آنها  زندگی می‌کرد. دختر سهیل (زن ابوحذیفه) به نزد پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم آمد و گفت: همانا سالم (بزرگ شده و) به سن مردان رسیده و آنچه مردان (از مسائل شهوانی) می‌فهمند او نیز می‌فهمد و همانا او بر ما داخل می‌گردد و من گمان می‌کنم که در دل ابوحذیفه در این‌باره ناراحتی و ناپسندی وجود دارد. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نیز فرمودند: (سالم) را شیر بده بر او حرام می‌گردی (و او محرم تو می‌گردد) و آن ناراحتی و ناپسندی دل ابو حذیفه نیز دور می‌گردد. (زن ابوحذیفه به خانه‌اش) برگشت (و سالم را شیر داد)، زن ابوحذیفه می‎گوید من (سالم) را شیر دادم (الله) آن ناراحتی و ناپسندی که در دل ابوحذیفه بود را از بین برد».
 
گفتم این سه روایت همه از کتاب صحیح مسلم خودتان است، آدرس هم دادم، تا به اینجا را قبول داری؟ راهی جز مورد قبول بودن این سه روایت نداشت و فقط سری تکان داد.
 
گفتم، اگر قبول داری که صحیح مسلم معتبرترین کتاب در عالم هستی است، پس این روایت درست است و بگذار از مادرت شیر بخورم تا مَحرم مادرت و برادر تو بشوم. اگر روایت سوم را دروغ می‎پنداری، پس با توجه به روایت اول جای عایشه در قعر جهنم است چون به پیامبر(ص) نسبت دروغ داده است. کدام؟!
 
در دوراهی عجیبی گیر کرده بود، هرکدام را که انتخاب می‎کرد به ضررش تمام می‎شد. تنها یک جمله گفت و مفقود الاثر شد(باخنده): "دست از سرم بردار".
 
* آقای حلّی، بنده معتقدم اگر اهل سنت به همان اندازه که بدنبال توجیه اشتباهات سه خلیفه اول خود هستند، در فرمایشات خلیفه چهارم خود ـ حضرت علی(علیه السلام) ـ تفکر می‎کردند؛ از ظلمت تعصب خارج می‎شدند.
 
دقیقاً. این موضوع که شما می‎فرمایید در یکی دیگر از مناظره‎ها بر من ثابت شد. از یکی از اهل‎سنت پرسیدم اگر کسی علیه خلیفه اول شورش کند حکمش چیست؟ گفت، "کافر و مرتد است و می‎بایست اعدام شود". گفتم، اگر کسی علیه خلیفه دوم شورش کند حکمش چیست؟ گفت، "کافر و مرتد است و می‎بایست اعدام شود". گفتم، اگر کسی علیه خلیفه سوم شورش کند حکمش چیست؟ گفت، "کافر و مرتد است و می‎بایست اعدام شود". گفتم اگر کسی علیه خلیفه چهارم شورش کند حکمش چیست؟ گفت،"همچون سه مورد قبلی، کافر و مرتد است و می‎بایست اعدام شود".
 
گفتم، خودت حکم را صادر کردی. گفت چطور؟ گفتم جنگ جمل و صفین چه کسی علیه چه کسی شورش کرد؟ خودت حکمش را صادر کردی!!!
 
* تا به حال واسطه شیعه شدن کسی شده‎اید؟ البته به غیر از خانواده.
 
من با بسیاری از اهل سنت و وهابیون به مناظره نشسته‎ام. به یقین عرض می‎کنم که همه شبهاتشان را پاسخ دادم ولی حرفی برای گفتن در مقابل سوالاتی که از کتب خودشان مطرح می‏کردم نداشتند. با این حال به جای اینکه به دنبال حق باشند و راه حقیقت را پیش گیرند، بر تعصبات خود پافشاری می‎کنند.
 
به همین دلیل فقط توانستم یکبار واسطه خیر شوم و یکی از آنها که انسان منطقی بود را به مذهب تشیع سوق دهم.
 
* بی‎صبرانه مشتاق شنیدن این ماجرا هستیم.
 
سال گذشته برای حفظ قرآن کریم به شیراز سفر کرده بودم. در ترمینال بودم که برای اقامه نماز به نمازخانه رفتم. متوجه نماز خواندن یکی از افراد شدم که بدون مُهر اقامه کرده بود.  فهمیدم که سُنی است.
 
برای چگونگی شروع بحث به فکر فرو رفتم که خداوند عنایت کردند و از وی پرسیدم، برایتان مُهر بیاورم؟! گفت، نه متشکرم. پرسیدم، تعارف می‎کنید؟! گفت، نه عزیزم نیازی نیست. گفتم، واضح است که تعارف می‎کنید چون بدون مهر که نمی‎توان به نماز ایستاد. گفت، مذهب من با شما متفاوت است، من سُنی هستم.
 
گفتم، سنی چیست؟ با مذهب ما شیعیان متفاوت است؟ با این مقدمه وارد بحث شدیم. تمام کتابهایم را باز کردم. از قرآن و معتبرترین کتب اهل سنت برایش دلیل و مدرک آوردم. انسان بسیار منطقی بود. کم و بیش قانع می‎شد. در آخر، روضه حضرت زهرا(علیها السلام) و چگونگی شهادت این بهانه خلقت را تعریف کردم. از جراحات عمیقی که خلیفه دوم بر دختر رسول گرامی اسلام(ص) وارد کرد سخن گفتم و به ماجرای عیادت عمر و ابوبکر از حضرت زهرا(علیها السلام) که چه اتفاقاتی افتاد پرداختم.
 
درنهایت، با علم و یقین به حقانیت شیعه پی برد و شهادتین را بر لب جاری کرد. پیش از خداحافظی نیز نحوه وضو ساختن از منظر شیعه و چگونگی اقامه نماز را به او تعلیم دادم و رفت.
 
* واسطه عاقبت به خیر شدن یکی از مخلوقات خداوند، چه احساسی دارد؟
 
هرگز قابل توصیف نیست.
 
* بزرگ‎ترین خواسته‎ای که از اهل‎بیت(علیهم السلام) دارید چیست؟
 
به آدمیت برسم.
 
* حرف دل؟
 
به حرم هرکدام از ائمه معصومین(علیهم السلام) که مشرف می‎شوم عرض می‎کنم "حالا که مرا خریدید، به راحتی آزادم نکیند. اجازه دهید لذت نوکری کردن شما برایم مادام العمر باشد".
 
شکر خدا تا کنون هرچه طلب کردم، مرحمت فرمودند. از امام رضا(علیه السلام) کربلا خواستم، برات این سفر را امضا کردند و اربعین گذشته رهسپار سرزمین عشق شدم.
 
در کربلا هم از اربابم حسین بن علی(علیه السلام) خواستم عقیده‎ام را نسبت به مذهب غنی تشیع افزایش دهد و یاری ام دهد تا این ندای حق را به گوش همگان برسانم.
 
* گفتگوی بسیار مفیدی بود، امیدوارم بیش از پیش مورد الطاف و توجهات مولانا امیرالمومنین(علیه السلام) قرار بگیرید.
 
از اینکه چنین فرصتی را در اختیارم قرار دادید، کمال تشکر را دارم.

منبع: خبرگزاری حوزه

انتهای پیام/ ح . ا

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر:
غیر قابل انتشار: ۴
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۳۸
نظرات بینندگان
ازاد
۱۴:۲۵ - ۱۳۹۷/۰۴/۱۲
لطفا مناطق یا عشیره های سنی خوزستان را معرفی نمایید.
براهویی
۱۷:۳۷ - ۱۳۹۳/۰۶/۰۹
افتخار میکنم که شیعه مولا امیرالمومنینم.برادر گرامی تشرفت به مذهب حق اهل بیت(ع) گوارای وجودت باد.
ناشناس
۰۳:۲۰ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۳
قبول ولایت امیر المومنین گوارای وجودتان
ناشناس
۲۳:۵۳ - ۱۳۹۳/۰۲/۲۷
ضمن تبريك وأروي عاقبت بخيري انتضار مي رود در خوزستان سراع أن دسته إز إفرادي كه شما را به عنوان يك وهابي مي شنا ختند رفته وأنها را هدايت كنيد موفق باشىد
محمد
۱۶:۴۵ - ۱۳۹۳/۰۲/۲۷
از خدا میخواهم ما رو هم از در خونه ی خودش و اهل البیت جدا نکنه
محسن
۱۲:۰۳ - ۱۳۹۳/۰۲/۲۷
لبيك يا حسين
مسافر
۲۳:۴۷ - ۱۳۹۳/۰۲/۲۶
بهش قبطه می خورم این هم یکی از معجزات مولای ما امام رضا،کاش یه گوشه چشمی هم به ما بکنه
به قول حافظ:
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند/آیا شود که گوشه چشمی به ما کنند
انشاءالله حر سپاه امام زمان باشه
علی
۲۳:۴۴ - ۱۳۹۳/۰۲/۲۶
رمز هدایت این جوان محرم بود این یعنی مردم راه رو گم نکنید هدایت رو از سید الشهدا علیه السلام بخواهید سید الشهدا رمز هدایت بشر است فقط حسین بن علی است که قفلهای بسته را خواهد گشود
خدیجه
۲۱:۳۷ - ۱۳۹۳/۰۲/۲۶
تبریک به شما.
محسن از کزمانشاه
۱۳:۳۴ - ۱۳۹۳/۰۲/۲۶
لذت بردم ضمن عرض تبریک تقاضادارم ازاین به بعدبیشترمراقب خودت باش هرچندکه خداحافظ حق است.
ناشناس
۱۰:۰۳ - ۱۳۹۳/۰۲/۲۶
من نمیدونم این منفیها که میدن برای چیه؟
خب تو هم بیا شیعه شو تا بهت مثبت بدیم

زمشرق تا به مغرب گر امام است
علی تا مهدی اش ما را تمام است
سید علی
۱۹:۲۱ - ۱۳۹۳/۰۲/۲۵
اولا خدا از گناهانش بگذرد و امامان معصوم و رسول خدا آن را انشاء الله ببخشند
دوماً من یک عرب خوزستانی ام ساکن اهواز تا حالا وهابی یا سنی ندیدم آخه خوزستان ورود تشیع به ایرانه در کل خدا رو شکر که راه حقیقت را در پیش گرفت
عاشق بوشهر
۱۱:۵۵ - ۱۳۹۳/۰۲/۲۵
خوشا به سعادتت ...
بینام
۰۰:۰۱ - ۱۳۹۳/۰۲/۲۵
خوشا انان که الله یارشان بی به حمدوقول هوالله یارشان بی خدا قوت برادر
ناشناس
۱۷:۱۴ - ۱۳۹۳/۰۲/۲۴
متاسفانه اهل سنت در فضای ایجاد شده دهه های اخیر بشدت فعال شده و حتی در شهرهای مذهبی پایگاه تشیع مانند مشهد در حال گسترش هستند چه رسد به خوزستان و البته ما به اشتباه (و به خیال وحدت) عقاید شیعی خودمان از جمله برائت را حتی در خانواده ها و به فرزندانمان هم آموزش نمی دهیم چه رسد به مساجد و هیئتها که مداحان (و نه علما) همه کاره آنجاها شده اند. و طبیعی است که وهابیت هم در نهایت خوشه چین این ثمرات باشند
صادق
۱۴:۳۲ - ۱۳۹۳/۰۲/۲۴
کسی که داری منفی می ده می شه چه جوابی در مورد صحبت های این داداش تازه شیعه شدمان داری؟ چرا وقتی حق رو می بینی لجاجت به خرج می دی؟
محب الحیدر
۱۲:۰۵ - ۱۳۹۳/۰۲/۲۴
باز هم امام حسین علیه الصلاة و السلام معجزه کرد ...قضیه ی گریه سلمان حدادی و ایشان و شیعه شدن! وای «««حسینم»»» چه می کنی با این دلها؟؟؟
حسین40
۱۹:۳۰ - ۱۳۹۳/۰۲/۲۳
خوزستان دروازه شیعه به ایران خوزستان دارالمومنین
خوزستانی
۰۸:۴۴ - ۱۳۹۳/۰۲/۲۳
صدها سال در خوزستان زندگی میکنیم تا اونجا که میدونم اینجا سنی تداره و همگی اقوام عرب شیعه هستند کاش اسم عشیره خودش رو میگفت
عجب
۱۳:۴۱ - ۱۳۹۳/۰۲/۲۲
با اشک دیده می گویم چه کارها که میکند مصییبت زهرا (ع)برادرم هدایت اهل بیت گوارایت باد
شيعه كوچولو
۰۹:۱۰ - ۱۳۹۳/۰۲/۲۲
به اين برادر عزيز شيعه شده عرض مي كنم به دليل اين كه زمان ما . زمانه تبليغات اينترنتي است و براي افزايش برد باور حق خود . بهتر است كه همانند ساير مستبصرين شيعه ديگر . همانند آقاي زاهدي و .......... . بهتر است كه نسبت به ايجاد وب سايت مخصوص خود . اقدام كنند تا ضمن اطلاع رساني عام به ديگر حق جويان مستضعف . باعث راهنماي عده بيشتري در فشاي وب كه دسترسي به آن آسان و همگاني است بگردند !
حامد از تبریز
۲۲:۰۴ - ۱۳۹۳/۰۲/۲۱
با چشمان اشک آلود میگویم افتخار میکنم در اولین و بهترین شهر شیعه نشین(تبریز) زندگی میکنم
مهرسا
۲۱:۳۸ - ۱۳۹۳/۰۲/۲۱
اولاعربهای ساکن خوزستان شیعه هستند دوم اینکه مناظره استاد واعظی طبسی بایک وهابی درمکه رااینجااوردید به اسم این اقاکمی مطالعه بفرمایید
ناشناس
۱۸:۰۵ - ۱۳۹۳/۰۲/۲۱
حقیقت تلخ بود که نظرات منو منتشر نکردید ممنون برادر که فهمیدم حق با من بود.
نیما
۱۵:۴۳ - ۱۳۹۳/۰۲/۲۱
با تشکر از عوامل تهیه این قسم مطالب که واقعا تاثیر عمقی روی روح و روان یک انسان
ازاده میگذارد.ومن الله التوفیق
حسين
۱۴:۲۲ - ۱۳۹۳/۰۲/۲۱
خوشا به سعادت كه از قعر ذلت به اوج عزت و بندگي خداوند متعال رسيده اي .
گواراي وجودت باد . انشااله كه همگي در كنار حوض كوثر از دست پر بركت مولايمان سيراب گرديم . آمين يا رب العالمين
صبا
۱۲:۴۵ - ۱۳۹۳/۰۲/۲۱
شیعه شدن مبارکت باشه
فرهاد سیستانی
۱۰:۵۵ - ۱۳۹۳/۰۲/۲۱
عشق به حسین عشق به تمام خوبی هاست... واقعا" جذاب بود بغض ما رو ترکوند...یا حیدر مددی
مريم
۰۹:۵۱ - ۱۳۹۳/۰۲/۲۱
واقعا كه گواراي وجودتان بادانشاالله كه مادام العمردرخدمت اهل بيت (عليهم السلام)باشيد،ماشيعه هاوقتي اين اتفاقاتوميبينيم وميشنويم بيش ازبيش به مذهب حقه تشيع افتخارميكنيم،خدايامارودرپيروي ازمذهبمون ثابت قدم بدار
جواد
۰۰:۰۷ - ۱۳۹۳/۰۲/۲۱
گاهي آدم احساس جا موندن از قافله بهش دست مي ده.
خوشا به سعادتت
سید وحید
۱۹:۰۱ - ۱۳۹۳/۰۲/۲۰
خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم........قربون مرام اهل بیت علیهم السلام برم
السلام علیکم یا اهل بیت نبوه
شیعه ی مازندرانی
۱۸:۳۰ - ۱۳۹۳/۰۲/۲۰
از مستبصرین بیشتر مصاحبه و نقل احوال کنید.تشکر .
کاظم
۱۶:۴۴ - ۱۳۹۳/۰۲/۲۰
خیلی عالی بود
خدا خیرتون بده که این مطالب را مینویسید
خوشا بحال این دوستمون که سلطان امام رضا علیه السلام خریدتش
ناشناس
۱۶:۱۴ - ۱۳۹۳/۰۲/۲۰
خیلی زیبا بود
ابوعلی
۱۵:۳۶ - ۱۳۹۳/۰۲/۲۰
ولایت حیدرکرار علی المرتضی گوارای وجود(کلنا عباسک یا زینب)