سایر زبان ها

شهروند خبرنگار

صفحه نخست

سرویس خانواده شیعه

سرویس شیعه شناسی

سرویس عکس

سرویس فیلم

صوت

سردبیر

صفحات داخلی

آخوندی که قرار بود در نماز شب طعمه شیر شود

ناگهان آقايان غرش و نعره شيري را از نزديك شنيدند و در صدد بر آمدند كه چه بكنند. ديدند شير به سوي آن پيرمرد مي رود، گفتند: « إنا لله و إنا إليه راجعون » هيچ كاري نمي توانستند انجام بدهند، شير رفت و رفت و رفت تا چند قدمي آن آقا ايستاد.
کد خبر: ۷۱۱۰۹
۱۲:۰۰ - ۲۶ فروردين ۱۳۹۳
SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز:

به گزارش «شیعه نیوز»،  بهره مندی و درس گرفتن از رهنمودهای علما و صلحا چراغی فرا روی آنان که قصد طی طریق دارند. امروز هم به قصد بهره مندی از زندگی عارف سالک حضرت آیت الله بهجت ره به بیان خاطراتی از زبان شاگردان وی می پردازیم.
 
 ارزش كار خالصانه
حجت الاسلام و المسلمین قدس از شاگردان آیت الله بهجت ره مي گويد:« روزي آقا در رابطه با پاداش عمل صالح اگر چه اندك باشد، فرمود:يكي از علماي نجف روزي در مسير راهش به فقيري يك درهم صدقه داد ( البته بيشتر ازآن نداشت ) شب در خواب ديد او را به باغي مجلل و داراي قصري بسيار عالي و زيبا دعوت كرده اند كه نظير آن را كسي نديده بود. پرسيد اين باغ و قصر از آن كيست؟ گفتند: ازآن شماست تعجب كرد كه من در برابر اين همه تشريفات، عملي انجام نداده ام. به او گفتند: تعجب كردي؟ گفت:آري. گفتند: تعجب نكن. اين پاداش آن يك درهم شماست. كه خالصانه و با حسن عمل انجام گرفته است.»
 
 
نقش مقتضيات در نحوه زندگي بزرگان
هم او مي گويد:« روزي آقا فرمود: چند نفر از بازاريان تهران به نجف مشرف شدند و جهت پرداخت خمس اموال خود خدمت شيخ انصاري(قدس سره) رسيدند، وقتي وضع ساده خانه و بي آلايش شيخ را ديدند، آهسته به يكديگر مي گفتند: اين است معني پيشوا و مقتدا. يعني علي گونه زيستن، نه مانند ملا علي كني با خانه بيروني و اندروني و با تشكيلات و تشريفات آن چناني.»
شيخ در حال نوشتن بود، و كاملاً به سخنان آنان توجه داشت، نخست كلمه خيلي زننده اي به آنها گفت، سپس فرمود: چه مي گوييد؟ من با چند نفر طلبه سروكار دارم و نيازي به تشريفات بيش از اين ندارم، اما آخوند ملا علي كني با امثال ناصرالدين شاه سر و كار دارد. اگر آن گونه نباشد ناصرالدين شاه به خانه اش نمي رود، آخوند ملا علي اين كارها را براي حمايت از دين انجام مي دهد.»
 
 
توجه امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) به شيعيان واقعي
و نيز مي گويد:« روزي آقا فرمودند: دكتري متدين اهل ولايت و شيعه مدتي در صدد پيدا كردن ياران حضرت حجت عليه السلام مي گشت حتي مي خواست اسامي آنها را بداند. روزي در مطب خود كه در خانه اش قرار داشت تنها نشسته بود، شخصي وارد شد و سلام كرد و نشست و فرمود: حضرت آقا، ياران حضرت حجت عليه السلام عبارتند از... و شروع كرد به شمردن نامهاي آنان و تند تند همه را نام برد و نام يكي نيز « بهرام » بود. به هر حال در طول چند دقيقه همه سيصد و سيزده نفر را شمرد و گفت: اينها ياران مهدي (عج) مي باشند و بلند شد و خداحافظي كرد و رفت.
دكتر مي گويد: او كه رفت من تازه به خودم آمدم كه اين چه كسي بود؟ و آيا من خواب بودم يا بيدار؟ از همسرم كه در اتاق مجاور بود پرسيدم: آيا كسي با من كاري داشت و پيش من كسي آمد؟ گفت: آقايي آمد و تند تند حرف مي زد. دكتر مي گويد: تازه فهميدم كه من خواب نبودم و او از افراد معمولي نبود. »
 
 
توجه تام به حضرت حقّ
باز مي گويد:« روزي آقا فرمود: در نجف رسم بود كه طلاب در ايام زيارتي، دسته دسته و بسياري از اوقات با پاي پياده براي زيارت عتبات عاليات مي رفتند و شب را در بين راه به جهت خواندن نماز شب توقف و هر يك در گوشه اي مشغول نماز شب مي شدند.

در يكي از سفرها آقاي روحاني پير مردي كه همراه آنها بود بيشتر فاصله گرفت و مشغول نماز شب شد، ناگهان آقايان غرش و نعره شيري را از نزديك شنيدند و در صدد بر آمدند كه چه بكنند. ديدند شير به سوي آن پيرمرد مي رود، گفتند: « إنا لله و إنا إليه راجعون » هيچ كاري نمي توانستند انجام بدهند، شير رفت و رفت و رفت تا چند قدمي آن آقا ايستاد، آقا هم ظاهراً در ركعت وتر بود، شير چند دقيقه كنار آقا ايستاد و آقا را نگاه مي كرد، آقا هم مانند مجسمه ايستاده بود و هيچ تكان نمي خورد، بعد از دقايقي شير حركت كرد و رفت.

چون قدري دور شد آقايان دوان دوان به خدمت آقا رفتند و بعد از تمام شدن نماز وتر به او گفتند: آقا! از شير نترسيدي؟ شگفت اينكه پا به فرار نگذاشتي، أحسنت! عجب دل قوي و با جرئتي داري؟ آقا فرمود: بله من ترسيدم، خيلي هم ترسيدم اما ديدم با فرار كردن از چنگال او نجات نمي يابم، لذا به خود گفتم كه پس چه بهتر حال كه بايد طعمه شير شوم، در حال مناجات و راز و نياز با قاضي الحاجات باشم. و با اين حال خوب از دنيا بروم. »

حجة الاسلام و المسلمين آقاي تهراني يكي از شاگردان آقا جريان فوق را به صورت ذيل از آيت الله بهجت نقل ميكند:« حضرت استاد اين قضيه را مكرر به اين صورت نقل مي فرمودند كه در نجف معروف شده بود كه فلان آقا از شير نمي ترسد و در بيابان شير را ديده نترسيده است.
 
از خود آقا در اين باره سؤال مي كنند مي فرمايد: نه، من نيز خيلي از شير مي ترسم، ولي وقتي در بيابان مشغول نماز بودم ناگهان شيري از بالاي كوه به سوي من سرازير شد، با خود گفتم: بهتر است اينك كه قدرت بر رهايي از شير را ندارم فكر فرار را كنار گذارم و همچنان به نماز مشغول شوم، و چه بهتر كه مرا در حال نماز بدرد، لذا از نماز دست بر نداشتم و هيچ عكس العملي از خود نشان ندادم، تا اينكه شير نزديك من آمد و ديد من كاري نمي كنم، دورادور من گشت و رفت.»

منبع: جام

انتهای پیام/ ز.ح

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: