سایر زبان ها

شهروند خبرنگار

صفحه نخست

سرویس خانواده شیعه

سرویس شیعه شناسی

سرویس عکس

سرویس فیلم

صوت

سردبیر

صفحات داخلی

در سینه منکران خدا، سراب می بافند

تفاوت جوهر اعمال مخلصان و منکران، تفاوت آب و سراب است، سراب لباسی از آب پوشیده اما هیچ وقت به تشنه راه نمی دهد و سیرابش نمی کند.
کد خبر: ۷۰۶۴۵
۱۲:۴۴ - ۱۹ فروردين ۱۳۹۳
SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز:

«شیعه نیوز»: قرآن حکیم در آیه 39 سوره نور می فرماید: وَ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابِ بِقِیعَةٍ یحَْسَبُهُ الظَّمَْانُ مَاءً حَتىَّ إِذَا جَاءَهُ لَمْ یجَِدْهُ شَیًْا وَ وَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ فَوَفَّئهُ حِسَابَهُ وَ اللَّهُ سَرِیعُ الحِْسَابِ / اعمال کافران چون سرابى است در بیابانى. تشنه، آبش پندارد و چون بدان نزدیک شود هیچ نیابد و خدا را نزد خود یابد که جزاى او را به تمام بدهد. و خدا زود به حسابها مى‏رسد.

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می فرماید: بعد از آنکه خداى سبحان - در آیه 36 و 37 همین سوره- نام مؤمنین را برد و ایشان را توصیف کرد به اینکه در خانه‏هایى معظم ذکر خدا مى‏کنند و تجارت و بیع، ایشان را از یاد خدا غافل نمى‏سازد، و خدا که نور آسمانها و زمین است ایشان را به این خاطر، به نور خود هدایت مى‏کند و به نور معرفت خود گرامى مى‏دارد اینک در این آیه نقطه مقابل مؤمنین یعنى کفار را یادآورى کرده، اعمالشان را یک بار به سراب تشبیه مى‏کند که هیچ حقیقتى نداشته و غایت و هدفى که بدان منتهى شود ندارد.

و اگر فرمود: تشنه آن را آب مى‏پندارد با اینکه سراب از دور به نظر هر کسى آب مى‏آید چه تشنه و چه سیراب، براى این بود که هدف در این آیه بیان رفتن به سوى سراب است، و جز اشخاص تشنه کسى به دنبال سراب نمى‏رود، او است که از شدت تشنگى به این امید به راه مى‏افتد که شاید در آنجا آبى که رفع عطشش کند به دست آورد، و هم چنان مى‏رود ولى آبى نمى‏بیند.

و اگر نفرمود "هم چنان مى‏رود تا به آن برسد" بلکه فرمود: تا نزد آن سراب بیاید، براى اشاره به این نکته است که گویا در آن جا کسى انتظار آمدن او را مى‏کشد، و مى‏خواهد که بیاید، و او خداى سبحان است، و به همین جهت در ردیف آن فرمود:"وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ، فَوَفَّاهُ حِسابَهُ‏- خدا را نزد آن سراب مى‏یابد، خدا هم حسابش را تمام و کامل مى‏دهد".

و نتیجه این تعبیر این شده که این کفار، هدفشان از اعمالشان این است که به آن غایتى برسند که فطرت و جبلت شان ایشان را به سوى آن روانه مى‏کند، آرى هر انسانى هر عملى که مى‏کند به حکم فطرت و جبلت هدفش سعادت است، ولى ایشان را اعمالشان به چنین هدفى نمى‏رساند. و آن آلهه هم که اینان با پرستش آنها پاداش نیکى مى‏جویند حقیقت ندارند، بلکه آن اله که اعمال ایشان به او منتهى مى‏شود، و او به اعمال ایشان احاطه داشته و جزا مى‏دهد خداى سبحان است، و بس، و حساب اعمالشان را به ایشان مى‏دهد. و اینکه در آیه فرمود:"فوفیه" توفیه حساب کنایه از جزاى مطابق عمل است، جزایى که عمل آن را ایجاب مى‏کند، و رساندن آن به صاحب عمل به آن مقدار که مستحق آن است.

مفسر می افزاید: در آیه شریفه، اعمال تشبیه شده به سراب، و صاحبان اعمال تشبیه شده‏اند به تشنه‏اى که نزد خود، آب گوارا دارد، ولى از آن روى گردانیده دنبال آب مى‏گردد، هر چه مولایش به او مى‏گوید: آب حقیقى که اثر آب دارد این است، بخور تا عطشت رفع شود، و او را نصیحت مى‏کند قبول نمى‏کند و در عوض در پى سراب مى‏رود و نیز رسیدن مرگ و رفتن به لقاء خدا تشبیه شده به رسیدن به سراب، در حالى که مولایش را هم آنجا مى‏یابد، همان مولا که او را نصیحت مى‏کرد، و به نوشیدن آب گوارا دعوت مى‏نمود.

پس مردمان کفرپیشه از یاد پروردگارشان غافل شدند، و اعمال صالح را که رهنماى به سوى نور او است، و ثمره آن سعادت ایشان است، از یاد بردند و پنداشتند که سعادتشان در نزد غیر خدا، و آلهه‏اى است که به غیر خدا مى‏خوانند، و در سایه اعمالى است که خیال مى‏کردند ایشان را به بت‏ها تقرب مى‏بخشد، و به همین وسیله سعادتمند مى‏گردند، و به خاطر همین پندار غلط سرگرم آن اعمال سرابى شدند، و نهایت قدرت خود را در انجام آن گونه اعمال به کار زده، عمر خود را به پایان رساندند، تا اجلهایشان فرا رسید، و مشرف به خانه آخرت شدند، آن وقت که چشم گشودند هیچ اثرى از اعمال خود که امید آن آثار را در سر مى‏پروراندند ندیدند، و کمترین خبرى از الوهیت آلهه پندارى خود نیافتند، و خدا حسابشان را کف دستشان نهاد، و خدا سریع الحساب است، به خاطر این که احاطه علم او به قلیل و کثیر، حقیر و خطیر، دقیق و جلیل، متقدم و متاخر به طور مساوى است.

علامه طباطبایی در ادامه معتقد است: آیه شریفه هر چند ظاهرش بیان حال کفار از اهل هر ملت و مخصوصا مشرکین از وثنى‏ها است، و لیکن بیانى که دارد در دیگران هم که منکر صانع هستند جریان دارد، براى اینکه انسان هر کس که باشد براى زندگى خود هدف و سعادتى قائل است و هیچ تردیدى ندارد که رسیدن به هدفش به وسیله سعى و عملش صورت مى‏گیرد، اگر معتقد به وجود صانعى براى عالم باشد، و او را به وجهى از وجوه مؤثر در سعادت خود بداند، قهرا براى تحصیل رضاى او و رستگارى خویش و رسیدن به آن سعادتى که صانع برایش تقدیر نموده، متوسل به اعمال صالح مى‏گردد اما اگر قائل به وجود صانع نباشد و غیر او را مؤثر در عالم بداند، ناگزیر عمل خود را براى چیزى انجام مى‏دهد که او را مؤثر مى‏داند. که یاد هراست یا طبیعت و یا ماده، تا آن را متوجه سعادت دنیوى خود کند، دنیایى که به اعتقاد او دیگر ما ورایى ندارد.

پس این دسته مؤثر در سعادت حیات دنیاى خویش را غیر خدا مى‏دانند (در حالى که غیر از او مؤثرى نیست) و معتقدند که مساعى دنیایى ایشان را به سعادتشان مى‏رساند، در حالى که آن سعادت جز سرابى نیست، و هیچ حقیقت ندارد، و ایشان هم چنان سعى مى‏کنند و عمل انجام مى‏دهند تا آنچه از اعمال برایشان مقدر شده تمام شود، یعنى اجلشان فرا رسد، آن وقت است که هیچ یک از اعمال خویش را نمى‏یابند و بر عکس به عیان مى‏یابند که آنچه از اعمال خود امید مى‏داشتند جز تصورى خیالى یا رؤیایى پریشان نبود. آن وقت است که خدا حسابشان را مى‏دهد، و خدا سریع الحساب است.

تفسیر المیزان

منبع: خبرگزاری شبستان

انتهای پیام/ ح . ا
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: