SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز:
به گزارش«شیعه نیوز» به نقل از فارس، «بنیاد هریتیج» در مقالهای به قلم «جیمز فیلیپس» نوشت: مصر، پرجمعیتترین کشور عربی، بازیگری مهم در سیاست، فرهنگ و ایدئولوِژی اعراب است. شورش مردمی علیه حکومت مبارک منجر به انقلابی آنی نشد، بلکه زمینهای شد برای یک کودتای نظامی در فوریه 2011 که نخبگان نظامی حاکم را در رابطهای سهجانبه با اخوان المسلمین و اصلاحطلبان لیبرال که نقش برجسته در مرحله آغازین انقلاب داشتند، قرار داد.
اما باتوجه به اندازه نسبتاً کوچک طبقه متوسط مصر و نخبگان غربزده، از همان ابتدا مشخص بود که جذابیتهای فیسبوک و توئیتر به عنوان رسانههای غربی همان جذابیت را برای بخش عمدهای از رایدهندگان مصری ندارد. بسیاری از مصریها طبق خواسته رهبران مساجد محلی با انتخاب تصاویر روی برگههای رای، رای دادند (تقریباً 30 درصد مصریها بیسواد هستند).
در نهایت اخوان المسلمین با سبقت گرفتن بر تشکیلات نظامی مصر، که به عنوان ترمزی روی قدرت آن بعد از اولین دور انتخابات مجلس مصر در سال 2011 عمل کرده بود، برتری سیاسی خود را تحکیم کرد. رئیس جمهور «مرسی» با بهرهبرداری از حملهای در آگوست 2012 از سوی شبهنظامیان اسلامگرا در سینای که منجر به کشته شدن 16 سرباز مصری شد، کودتای نظامی را با کودتائی دیگر معکوس کرد تا مقامات ارشد ارتش را پاکسازی کند و اولویت سیاسی بیقید و بند خود را برقرار کند
*روابط رئیس جمهور جدید مصر
رئیس جمهور مرسی که از اعضای قدیمی اخوان المسلمین است، از زمان به قدرت رسیدن خود در ماه ژوئن مصر را روی یک سیاست خارجی نگرانکننده جدید نگاه داشته است. دولت وی از واشنگتن فاصله گرفته است و در عین حال روابط خود با چین و ایران را تقویت کرده است. اولین سفر مرسی به خارج از خاورمیانه به چین بود. او در نشستی اسلامی در عربستان سعودی با آغوشی باز از رئیس جمهور ایران، محمود احمدی نژاد، استقبال کرد و زمانی که برای نشست جنبش غیرمتعهدها در آگوست 2012 به تهران سفر کرد اولین رهبر مصری بود که بعد از انقلاب 1979 از ایران بازدید میکرد.
*روابط مصر با اسرائیل و فلسطین
مرسی به صورت افراطی روابط مصر با حماس، شعبه فلسطینی اخوان المسلمین، را نیز تغییر داده است. حکومت پیشین مصر دیدگاهی خصومتآمیز و مظنونانه به حماس دشت. مرسی «اسماعیل هنیه» رهبر مصر را به قاهره دعوت کرد و محدودیتهای مرزی میان غزه و مصر را کاهش داد.
قاهره همچنین بطور پرخاشگرانه در بحران اخیر غزه نشاند. بعد از مقابله به مثل اسرائیل به صورت حملات هوائی به غزه که منجر به کشته شدن رهبر جبهه حماس و هدفگیری موشکی سایتهای تولیدی و ذخیرهسازی فلسطینیها، مرسی اسرائیل را توبیخ و سفیر مصر را از اورشلیم فراخواند.
وی همچنین نخست وزیر خود «هشام قندیل» را به غزه فرستاد تا وحدت مصر با حماس را نشان دهد. مصر همچنین در ایجاد آتشبسی که جنگ را در 21 نوامبر متوقف کرد میانجیگری نمود. مرسی از بحران غزه و اسرائیل برای تقویت موقعیت سیاسی خود در کشور، تضعیف روابط با اسرائیل و بالا بردن همکاری مصر با حماس بهرهبرداری کرده است.
دولت مرسی همچنین پیمان صلح 1979 مصر با اسرائیل را نیز تحلیل برده است. پس از اینکه شبه نظامیان اسلامگرا 16 نگهبان مرزی مصری را در 5 آگوست در سینای کشتند، قاهره تانکهایی را در مجاورت مرز اسرائیل مستقر کرد که نقض پیمان صلح محسوب میشد. طبق این پیمان، استقرار تانکها به غرب منطقه سینای در 30 مایلی کانال سوئز محدود میشد.
*نگرانیهای آمریکا درباره دولت جدید مصر
اعتراضات و حملات خشونتآمیز 11 سپتامبر به سفارت آمریکا در قاهره نگرانیهای ٱمریکا درباره دولت جدید مصر را بیشتر کرده است. برغم هشدار درباره نقشههای اسلامگرایان افراطی برای برپائی تظاهرات در 11 سپتامبر 2012، نیروهای امنیتی مصر به طور مشکوکی در مهار جمعیت سهلانگاری کردند. جمعیت تظاهرکننده به زمینهای سفارت حمله کردند، پرچم آمریکا را پاره کردند و پرچمی را جای آن آویختند که شبیه بنر سیاه القاعده بود.
*حمله به سفارت آمریکا در مصر
واکنش عمومی رئیس جمهور مرسی نسبت به این حمله تنها مشکل را پیچیدهتر کرد. مرسی به جای محکوم کردن آنی این حمله و اقدام برای تقویت امنیت سفارت آمریکا (همان کاری که رهبران لیبی و یمن بعد از حوادث مشابه انجام دادند)، یک روز بعد از این حادثه با لحنی آرام شورشیان را از طریق فیسبوک ملامت کرد.
رویکرد دوگانه مرسی به انجام تعهد قانونی مصر برای حفاظت از دیپلماتهای خارجی اطمینان خاطری برای واشنگتن فراهم نکرد. مرسی با تاخیر در تماسی تلفنی به باراک اوباما وعده داد که از دیپلماتهای آمریکا حفاظت خواهد شد و بیانیهای در بروکسل صادر شد.
پیشتر حملهای تروریستی در آگوست 2011 که آن نیز در منطقه سینای نشات گرفت، منجر به واکنش نظامی اسرائیل شد که آن نیز باعث کشته شدن 5 سرباز مصری شد. در نتیجه این انگیزهای شد برای حمله مردم مصر به سفارت اسرائیل در قاهره و دیپلماتهای اسرائیلی را وادار به تخلیه کردند.
انتخابات مصر نه تنها اخوان المسلمین را به قدرت نشاند، بلکه به سفلیهای تندروتر نیز قدرت داد. حزب نور آنها، که در انتخابات رتبه بعد از حزب آزادی و عدالت اخوان المسلمین را کسب کرد، نقشی برجسته در حمله 11 سپتامبر به سفارت آمریکا داشت.
یکی دیگر از گروههای سیاسی سلفی به نام «حزب سازندگی و توسعه»، متشکل از اعضای بازسازیشده «گروه اسلامی» است که یک گروه اسلامگرای انقلابی درگیر در فعالیتهای تروریستی است. این حزب به دنبال آزادی رهبر معنوی خود، «عمر عبدالرحمان» (که به وی «شیخ نابینا» نیز میگویند) است که به خاطر نقشش در نقشه بمبگذاری سازمان تجارت جهانی و هدفهای دیگر در شهر نیویورک در سال 1993 در حال سپری کردن مجازات حبس ابد در آمریکا است. این واقعیت که یک جنبش تندرو 13 صندلی مجلس را تصاحب کرده به عنوان «بن لادنیسم انتخاباتی» توصیف شده است.
*افراطیون در مصر
افراطیون اسلامگرا به شبه جزیره سینای هجوم آوردهاند که تبدیل شده است به فضائی بیقانون و کنترلنشده. شبه نظامیان اسلامگرا که با شبکههای قاچاق و بادیهنشینان بیزار از دولت مرکزی مصر کار میکنند، در کوههای دور دست یک منطقه عملیاتی ایجاد کردهاند که از آن به عنوان پایگاهی برای حمله به اسرائیل، نیروهای امنیتی مصر، توریستها و خط لولهای که گاز طبیعی مصر را به اسرائیل و اردن منتقل میکند، استفاده میکنند.
هرچند این حملات با فراهم کردن توجیه و دستاویزی برای پاکسازی نیروهای مسلح مصر به نفع اخوان المسلمین بوده است، اما در بلندمدت چنین حملاتی میتواند منافع مصر را با گسترش جنگ میان مصر و اسرائیل تهدید کند.
*تجدید حیات القاعده
القاعده از شورشهای عربی غافلگیر شد و نقشی نامحسوس در مراحل اولیه این شورشها داشت. رهبری ارشد این سازمان به خاطر جنگی فرسایشی از دستگیریها و حملات با هواپیماهای بدون سرنشین مقداری از کارائی خود را از دست داد زیرا رهبران آن وادار شدند در زمینهای قبلیهای و شهرهای پاکستان سر کنند و زمان و تلاش بیشتری صرف احتیاطهای لازم برای تضمین امنیت خود بکنند. حتی پیش از می 2011 و مرگ «اسامه بن لادن»، القاعده از سازمانی سلسله مراتبی متمرکز به شبکهای از وابستههای نسبتاً مستقل تبدیل شد.
*القاعده و شورشهای مردمی خاورمیانه و شمال آفریقا
زمانی که شورشهای مردمی خاورمیانه و شمال آفریقا را دربرگرفت، روایت غالب این بود که گروههای انقلابی اسلامگرا مانند القاعده ارتباطی با این شورشها ندارند زیرا اعتقاد آنها این است که تنها جهاد خشونتآمیز میتواند حکومتهای نادرست را سرنگون کند. این شاید در جائی که تظاهرکنندگان صلحطلب توانستند حکومتها را براندازند درست باشد، اما در کشورهایی که تظاهرات صلحآمیز به شکل جنگهای داخلی خونین درآمد، القاعده فرصتهایی جدید برای جذب مقلد و متحد و پیرو پیدا کرده است.
حتی در کشورهایی که «بهار عربی» و تحولاتی نسبتاً صلحآمیز را تجربه کردهاند، مانند تونس و مصر، القاعده ممکن است از ذخایر نیروهای بالقوه در میان اعراب جوان بهرهبرداری کنند، جوانانی که از شورش-های سیاسی تحریک شده و بعد از نتایج نابرابر این شورشها مایوس شدهاند. «بروس هافمان»، متخصص امور تروریسم گفته: «جمعیت هستهای القاعده همیشه جوانان به حاشیه راندهشده و محروم و سرخورده بودهاند.»
القاعده همیشه آماده بهرهبرداری از دولتهای شکستخورده در مالی، لیبی و یمن بوده است. سرنگونی حکومتهای استبدادی عرب و درگیریهای حزبی متعاقب آن در درون ائتلافهایی که آن حکومتها را سرنگون کردند منجر به ایجاد خلاءهای قدرتی شده که به عناصر القاعده در شمال آفریقا و یمن امکان بسط قلمروهای تحت کنترلشان را داده است. افزایش تنشهای فرقهای در سوریه نیز به القاعده و دیگر گروههای افراطی سنی فرصتهای خوبی برای توسعه و گسترش فعالیتهایشان را داده است
*فرصتهای خلقشده توسط بهار عربی برای القاعده
«جاناتان اوانز»، مدیرکل «سرویس امنیتی انگلیسی MI5» هشدار داده که «قسمتهائی از جهان عرب اکنون بیش از هر زمان دیگر محیطی پذیرا برای القاعده شدهاند». فروپاشی یا پاکسازی سازمانهای جاسوسی و ضدتروریستی در مصر، لیبی و تونس، بسیاری از محدودیتهای مهم برای رشد القاعده و دیگر گروههای تروریستی اسلامگرای مشابه برداشته شده است. بسیاری از تروریستهای خطرناک از زندان آزاد شده یا گریختهاند. القاعده و دیگر گروههای انقلابی فرصتی جدید برای نیروگیری، سازماندهی، جذب سرمایه برای آموزش و تحکیم پناهگاههائی امن برای حملات آتی پیدا کردهاند.
*ایجاد پایگاه برای جذب نیرو توسط القاعده
این از دیدگاه القاعده رشدی خوب محسوب میشود که در زمانی حاصل شده که مامنهایش در پاکستان به شدت مورد تهدید حملات هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا قرار گرفتهاند. باتوجه به ریشههای عربی القاعده، خاورمیانه و شمال آفریقا در مقایسه با نواحی دورتر خشک و مرتفع در امتداد مرز افغانستان و پاکستان (جائیکه بسیاری از نیروهای القاعده پس از سرنگونی حکومت طالبان در افغانستان در سال 2001 به آنجا گریختند) دسترسی بهتری برای جذب نیروهای عربی فراهم میکنند. کشورهایی که در نتیجه شورشهای عربی دچار بیثباتی شدهاند نیز میتوانند دسترسی بهتری به نیروهای القاعده مستقر در اروپا فراهم کنند، این نیروها با داشتن پاسپورتهای اروپائی و سهولت ورود آنها به جوامع غربی، خطرناکترین تهدیدها برای سرزمین آمریکا محسوب میشوند.
عناصر منطقهای القاعده سود قابلتوجهی در اثر شورشهای عربی در چند کشور به دست آوردهاند:
*بهرههای القاعده در یمن بعد از بهار عربی
یمن: اثرات شورشهای عربی آشکارا به نفع «القاعده در شبه جزیره عربستان» به بهای دولتی ضعیف بوده است. بحران مداومی که در نهایت «علی عبداله صالح»، رئیس جمهور یمن را وادار به کنارهگیری در فوریه 2012 کرد، توجه و منابع ارتش یمن و نیروهای امنیتی یمن را منحرف کرد. «القاعده در شبه جزیره عربستان» پیش از دولت جدید یمن کنترل تقریباً نیمی از این کشور را در دست داشت.
شاخه «القاعده در شبه جزیره عربستان» بزرگترین تهدید را برای سرزمین آمریکا داشته است. نقشه «بمبانداز اندرویر» که تلاش داشت یک هواپیمای مسافربری غیرنظامی را در دیترویت در روز کریسمس سال 2009 نابود کند توسط این گروه طراحی شده بود. ارسال بمبهای مخفیشده در کارتریجهای پرینتر به آمریکا با استفاده از شرکتهای باربری هوائی بازرگانی در سال 2010 و تلاش برای بمبگذاری در یک هواپیمای مسافربری غیرنظامی با نسخهای بهبودیافته «بمبانداز اندرویر» بدون قطعات فلزی که در ماه می 2012 کشف شد از دیگر نقشههای این گروه بوده است.
* شاخه «القاعده در مغرب»
لیبی: شاخه «القاعده در مغرب» (AQIM)، یکی از شاخههای ضعیفتر القاعده قبل از انقلابهای عربی، در ماههای اخیر رشد کرده و در حال حاضر یکی از ثروتمندترین و مسلحترین شاخههای القاعده محسوب میشود. سرنگونی حکومت «قذافی» در سال 2011 مشکلات زیادی را به دنبال داشت که القاعده از آنها بهرهبرداری کرده است.
مقادیر زیادی سلاح از جمله موشکهای ضدهوایی حملشونده توسط افراد یا سیستمهای پدافند هوائی قابل حمل توسط افراد (MANPADS) از انبارهای تسلیحاتی عظیم «قذافی» به غارت برده شد. برآورد شده حدود 800 MANPADS، که تهدیدی مرگبار برای هواپیماهای مسافربری تجاری است، پس از خروج از لیبی به دستان گروههای شورشی خارجی افتاده است. MANPADS های لیبی به دست نیروهای «القاعده در مغرب اسلامی»، گروه تروریستی «بوکو حرام» در نیجریه و حماس در غزه نیز افتاده است. این گروهها ممکن است از این تسلیحات برای حملات تروریستی علیه هواپیماهای مسافربری غیرنظامی استفاده کنند.
حمله به ماموریت دیپلماتیک آمریکا در بنغازی نشان دادن که افراطیون اسلامگرا چقدر قدرتمندتر شدهاند، به خصوص در شرق لیبی که از قدیم سنگری غیرت اسلامی بوده است. گروه «انصار الشریعه» که یک گروه اسلامگرای تندرو است و این حمله را پایهگذاری کرد با شاخه «القاعده در مغرب» ارتباط دارد و در ایدئولوژی خشونتآمیز این شاخه شریک است.
«انصار الشریعه» و دیگر شبهنظامیان اسلامگرا در دوره پس از «قذافی» رشد کردهاند زیرا دولت مرکزی ضعیف قادر نبوده شبه نظامیان متمرد را مهار کند، از اختلافات قبیلهای جلوگیری کند یا مانع بالا گرفتن تنشها میان اعراب و بربرها در غرب و اعراب و قبیله آفریقائی «توبو» در جنوب شود. به گفته یک حقوقدان لیبیائی: «ما دولتی داریم که تنها روی کاغذ موجودیت دارد».
*القاعده در مالی
مالی: سقوط «قذافی» همچنین منجر به هجوم صدها سرباز مزدور به شدت مسلح از قوم «طوارق» که پیشتر در استخدام حکومت وی بودند، به مالی شد. این افراد در مالی پیشگام شورشهای جدائیطلبانه طوارق علیه دولت مرکزی ضعیف مالی شدند. در نوامبر 2011، آنها «جنبش ملی آزادیبخش ازاواد» را راهاندازی کردند و خواهان تشکیل دولتی مستقل شدند.
آنها با همکاری شاخه «القاعده در مغرب اسلامی» و جنبش اسلامگرای «انصار الدین» کنترل شمال مالی را به دست گرفتند که قلمروئی به بزرگی تگزاس است و در حال حاضر بزرگترین مامن تروریستی در دنیا به شمار میآید. موفقیت شاخه «القاعده در مغرب» و جنبشهای متحد در مالی به پیشبرد هدف بلندمدت شاخه «القاعده در مغرب»، تبدیل ساحل به «یک سومالی وسیع و پرهرج و مرج»، کمک کرده است.
*القاعده در سوریه
سوریه: بیرون از یمن، سوریه شاید بهترین عرصه برای توسعه نفوذ القاعده باشد. اکثریت مخالفین حکومت علوی «اسد» را سنیها تشکیل میدهند که و ایدئولوژی القاعده مبنی بر تفوق سنی احتمالاً به شدت در جنگ داخلی جدائیطلبانه سوریه طنین مییابد. «جیمز کلاپر»، مدیر اطلاعات ملی در مقابل کنگره در سال 2012 شهادت داد که «ما معتقدیم القاعده در عراق در حال بسط دسترسی خود به سوریه است».
* شاخه «القاعده در عراق»
عراق: مقامات آمریکا و عراق برآورد کردهاند که تعداد نیروهای شاخه «القاعده در عراق» از یک سال قبل تاکنون تقریباً دوبرابر شده و به 2500 نیروی مبارز رسیده و در حال برنامهریزی برای انجام حدود 140 حمله در هفته در عراق است. رهبر شاخه «القاعده در عراق» آنقدر جسارت پیدا کرده که تهدید به انجام حملاتی در قلب آمریکا کرده است. «متیو اولسن»، مدیر «مرکز ملی ضدتروریسم» ارزیابی کرده که باتوجه به دستگیری چند عضو وابسته به این گروه تروریستی در آمریکا و کانادا در سالهای اخیر، این تهدید را باید جدی گرفت.
انتهای خبر/ ز.ح