برنامهاش این است بوی محرم که به مشام میرسد، اتاقک چرخش را به پا میکند و سیاهیهای عزا را میزند و از طلوع تا غروب آفتاب، کوچهگرد محله گلوبندک تهران میشود.
صبح هر روز بسمالله را میگوید و نان سفره هیئت را میخرد. خردههای نان را که روی چرخش باقیمانده جمع نمیکند تا برکت سفره روز بعد هیئت شود.
میگوید که از بچگی، کارش در ماه محرم همین بوده، شاید 30 سال است که همین است. نان سنگک را که به سفره امام حسین (علیه السلام) میرساند با چرخَش در کوچهها میگردد و کمکهای مردم برای هیئت را جمع میکند تا دوباره با کمکها و نذر مردم، فردا برای هیئت، نان بخرد. این است وصف گردش مالی چرخ محرم او.
ضبط ماشین و باطری موتور هم همراه این روزهایش است راه که میرود صدای روضه و نوحه از چرخش بلند است.
گوش محله به این صدای چندینسالهاش عادت کرده است. رهگذران تازه وارد، سؤال پیچش میکنند اما تنها با آرامش از عشقش به سالار شهیدان میگوید که هنوز این سنت را نگه داشته است.
از خستگی راه از او میپرسیم که اشک در چشمانش حلقه میزند و میگوید: «معنی خستگی را در این ماه نمیفهمم، فقط عشق است که قدمهایم را پیش میبرد.»