* قطعاً اوباما برای حمله به غزه به نتانیاهو چراغ سبز نشان داده است
اسرائیل که نمیتواند به ایران حمله کند –یا از این کار بازداشته میشود- (یا توانایی قانع کردن آمریکا برای حمله به ایران را ندارد)، بالأخره باید موشکهای نظامیاش را روی سر کسانی هوار کند، پس چه جایی بهتر از غزه؟ نتانیاهو و لیبرمن این بار نیز مانند سال 2008 صبر کردند تا انتخابات ریاست جمهوری آمریکا پایان یابد، اما پیش از آنکه دولت جدید جاگیر شود و سیاست شفاف آمریکا نسبت به مسئله اسرائیل-فلسطین در دور دوم ریاست جمهوری اوباما تعیین شود. آیا نتانیاهو با واشنگتن قرار و مدارهایی گذاشته؟ هنوز مشخص نیست، هرچند که امکان ندارد بدون "رایزنیهایی" با واشنگتن و چراغ سبزی از جانب اوباما به این اقدام مبادت کرده باشند. اگر بخواهیم غیر این فکر کنیم در واقع خودمان را به آن راه زدهایم.
* شاید نتانیاهو سرخودانه عمل کرده یا خط قرمزهای اوباما را نادیده گرفته باشد
این احتمال نیز هست که اگر اوباما حمله نظامی اسرائیل را تأیید هم کرده باشد، محدودیتهایی برای آن مشخص کرده و خط قرمزهایی جدی کشیده که اسرائیل از آنها نگذرد، از جمله این خط قرمزها اجتناب از حمله زمینی نیروهای دفاعی اسرائیل به غزه است. این احتمال نیز هست که دولت اوباما –مشتاقانه یا کینهجویانه- به حمله با هواپیماهای بیسرنشین رضایت داده باشد تا هم میزان تلفات ارتش اسرائیل کمتر شود و هم اذهان عمومی مردم دنیا منحرف شود. ایده اصلی این است که در کوتاهترین زمان ممکن و با حداقل تأثیرهای منفی سیاسی و انسانی بر اسرائیل (و آمریکا)، بیشترین آسیب به فلسطین وارد شود. با این حال، همچنان این امکان نیز وجود دارد که نتانیاهو، به دلیل کینه غیرمنطقیای که نسبت به اوباما دارد، سررشته امور را به تنهایی در دست گرفته باشد، یا عامدانه گذاشته باشد که اوضاع بدتر شود تا منطق جنگ به نخست وزیر اسرائیل و وزر امور خارجه دیوانه او، لیبرمن، بهانهای برای تغییر قواعد بازی و تهاجم دهد. مسئله این است: تهاجم با نیروهای زمینی یا عدم تهاجم با این نیروها.
* ارتش اسرائیل در پی جبران دو حمله نظامی ناکام پیشین است
این حمله هوایی عظیم به غزه تصمیمی خودجوش نیست. درست است که این تهاجم نیز مانند بسیاری از جنگهای دیگر احمقانه به نظر میرسد، اما هر مرحله از این تهاجم را به دقت برنامهریزی کردهاند. ارتش اسرائیل در پی جبران دو حمله نظامی ناکام پیشینش است: جنگ سال 2006 با لبنان که طی آن حزبالله دماغ ارتش زمینی اسرائیل را به خاک مالید و حمله سال 2008 به غزه که طی آن اسرائیل بخش اعظم حمایت مردمی خود را از دست داد. استدلال آنها که جنگ بیشتر جنبه دفاعی داشت و ارتش اسرائیل از به بار آوردن تلفات غیرنظامی اجتناب کرد، با روشن شدن حقایق به وضوح دروغ از آب درآمد. اسرائیل چنان صدمهای دید که هنوز از آثار آن بهبود نیافته است.
* اسرائیل از همان ابتدا به لحاظ سیاسی در این جنگ مغلوب شده است
جای یک چیز این وسط خالی است و اسرائیل همچنان باید این نکته را خوب فرابگیرد که راهحلهای نظامی درمان درد و بحرانی که با فلسطین دارند نیست و به هیچ شیوه ممکن نمیتوان چهره زشت اشغال اراضی فلسطینی را بزک کرد. هر اتفاقی که در این میان بیفتد، اسرائیل باز دست بالای تواناییهای نظامی را خواهد داشت، اما از دیدگاه سیاسی جنگ را باخته است، همچنان که در جنگ سال 2006 با لبنان مغلوب شد (آنجا که حتی در جنگ نظامی هم پیروز نشدند) و از جنگ سال 2008 غزه هم پیروز بیرون نیامد. معلوم است که به هیچ وجه نمیتوان با بمباندازی به سوی صلح راه گشود.
* قصد اسرائیل ناممکن کردن هرگونه صلح با فلسطین است
همچنان که دیگر بر همگان آشکار شده، برنامه اصلی این بود که با حمله هوایی سریع، اما گستردهای، حماس را با خاک یکسان کنند، و با تضعیف حماس، بار دیگر هرگونه برنامه جدی برای صلح را ناممکن سازند. این همان مدل جنگی است که آمریکا نیز در یمن، پاکستان و غیره دنبال میکند –جنگ هوایی همراه با ترورهای هدفمند. آمریکا این کار را با هواپیمای بیسرنشین، و اسرائیل با جنگندههای اف-16 و موشکاندازهای دریایی میکند و بار دیگر غزه را با خاک یکسان میسازد.
* سریع و کثیف بودن جنگ مزایایی برای اسرائیل به همراه دارد
با به رخ کشیدن ناتوانی رژیمهایی که در نتیجه خیزش اعراب روی کار آمدهاند نسبت به این بحران، آنها را تحقیر میکند و در نتیجه در مصر، تونس، و لیبی تنشهای بیشتری بین دولتها و مردم به وجود میآورد.
به رژیمهای خاورمیانه –نخست مصر، و همچنین تمامی آنهایی که در کمپ آمریکا هستند- امکان میدهد که بدون تهدید تعهدات راهبردیشان به سیاست آمریکا، تا جایی که دوست دارند از فلسطینیها حمایت کنند. هر چه جنگ بیشتر ادامه یابد، مردم کشورهای عربی فشار بیشتری برای اقدامات سازمانیافته بر رژیمهایشان وارد میکنند. در چنین شرایطی، این رژیمها به دردسر زیادی میافتند.
هرچه جنگ طولانیتر شود، برنامههای دولت اوباما برای منطقه نیز پیچیدهتر خواهد شد. وقتی اسرائیل غزه را بمباران میکند، کل منطقه میداند که این تسلیحات پیشرفتهای که اسرائیل علیهشان استفاده میکند، مثل همیشه، در آمریکا ساخته شده است. آمریکا بمبهای خوشهای، بمبهای فسفری، و موشکهای قدرتمند را ساخته و همین ناقض مدعای واشنگتن مبنی بر این است که "میانجی صادقی" در درگیری اسرائیل و فلسطین است.
* گسترش یافتن جنگ هم برای اسرائیل مشکلساز است و هم آمریکا
اما اکنون کابینه دولت اسرائیل در حال مذاکره بر سر این موضوع است که آیا جنگ را وسعت بخشد یا نه. جنگی تمامعیار علیه غزه برای تمام کسانی که درگیر این مسئلهاند موقعیت متفاوتی ایجاد میکند. یک جنگ تمامعیار زمینی علیه غزه نه تنها موضع اسرائیل را تضعیف میکند، تنفر جهانیان را نسبت به اسرائیل عمیقتر میسازد، بلکه موقعیت دولت جدید اوباما را نیز پیچیدهتر میکند، دولتی که در عین رویارویی با بحران بودجه داخلی، با بحران خاورمیانهای دیگری روبرو شده است.
* در صورت گسترش جنگ، فلسطین نیز صدمات زیادی به اسرائیل وارد میکند
بنابراین، نتانیاهو و لیبرمن روی جنگی تند و تیز و سریع حساب کرده بودند –همچنان که بسیاری از رژیمهای عربی منطقه که در ظاهر وانمود میکنند طرفدار فلسطین هستند، اما در نتیجه میزان برد حملات موشکی، چشمانداز سیاسیشان تغییر کرده است. در صورتی که نتانیاهو تصمیم به حمله زمینی بگیرد، جنگ ناگزیر چهره زشتتری مییابد و اسرائیل دیگر دست بالایی را که به واسطه شروع جنگ پیدا کرده از دست میدهد. در زمان نگارش این مطلب (17 نوامبر 2012)، کابینه هنوز تصمیم نگرفته حمله زمینی ترتیب ببیند یا نه. اگر فلسطینیها موشکهای میانبرد پیشرفته داشته باشند، حتماً به موشکهای ضدتانکی که میتواند تانکهای اسرائیلی را نابود کند نیز دسترسی دارند. در این صورت اوضاع کاملاً به هم میریزد. تلفات اسرائیل بالا میرود و با توجه به جنگهای سال 2006 لبنان و 2008 غزه بار دیگر جنایات جنگی اسرائیل اجتنابناپذیر میشود.
* موشکهای میانبرد فلسطین معادلات جنگ را تغییر داده