سایر زبان ها

شهروند خبرنگار

صفحه نخست

سرویس خانواده شیعه

سرویس شیعه شناسی

دیده بان شیعیان

سرویس عکس

سرویس فیلم

صوت

سردبیر

صفحات داخلی

چرا«محمد حنفیه» در مدینه ماند؟

وقتی از امام صادق(علیه السلام) درباره ماندن «محمد حنفیه» در مدینه و عدم همراهی سیدالشهدا(علیه السلام) سؤال شد، ایشان به نامه امام حسین(علیه السلام) هنگام خروج از مدینه اشاره کرد.
کد خبر: ۴۶۶۹۷
۱۰:۵۶ - ۲۸ آبان ۱۳۹۱
SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز:

به گزارش «شیعه نیوز» به نقل از فارس، یکی از مواردی که اطلاعات درست و صحیحی را از زندگانی و نحوه شهادت امام حسین علیه‌السلام در اختیار ما قرار می‌دهد دسترسی به منابع مطمئن و متقن است. کتاب مقتل «لهوف» سید بن طاووس از جمله آثار مکتوب مستندی است که وقایع و جریاناتی را که شهادت حسین بن علی علیه‌السلام و هفتاد و دو تن از یارای باوفای ایشان رقم زد را به طور واقعی و به دور از هر گونه تحریف و خرافاتی بیان کرده است.

از این رو همزمان با فرارسیدن ایام شهادت حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام، بر آن شدیم تا با ذکر مطالبی از کتاب «لهوف» سید بن طاووس را برای عاشقان و علاقه‌مندان حسینی بازگو کنیم. بخش دوم این نوشتار در پی می‌آید:

* خطبه پر شور حسین(علیه السلام) و اشتیاق حضرت برای شهادت

امام حسین (علیه السلام) آن هنگام که آهنگ خروج از مکه را کرد، به پا خاست و (خطبه پر شوری خواند و) فرمود:

«حمد و سپاس مخصوص پروردگار است، خدایی که آنچه را که اداره کند عملی می‌سازد و نیرویی جز نیروی خداوند نیست. درود خداوند بر رسول گرامی او باد.

خط مرگ چونان اثر گردنبند در گردن دختران جوان، بر فرزندان آدم مسلم است. من به دیدار (اجداد و ) گذشتگانم آن چنان مشتاقم که یعقوب (علیه السلام) به دیدار یوسف (علیه السلام) اشتیاق داشت، قتلگاهی برای من مهیا گشته است که من می‌بایست بدان جا بروم.

گویا می‌نگرم که درندگان بیابان در سرزمینی میان نوامیس و کربلا، اعضای بدن مرا از هم پاره می‌کنند و می‌درند تا بدین وسیله شکم‌های گرسنه خویش را از من سیر کنند.

آری! راه گریزی از سرنوشت محتوم نیست. آنچه که خداوند بدان راضی هستم باشد، ما نیز به آن راضی‌ایم و در مقابل بلاهایی که بر ما می‌رسد صبوریم، و خداوند نیز بهترین پاداش صابران را به ما خواهد داد.

هرگز پاره تن رسول خدا (صلی الله علیه واله) از او جدا نخواهد شد و ما در بهشت در کنار آن حضرت (صلی الله علیه واله) خواهیم بود تا چشمان آن حضرت با دیدن ما روشن می‌شود و به این وسیله وعده الهی رنگ تحقق به خود گیرد، من صبح فردا از مکه عزیمت خواهم کرد، هر کس خواستار آن است که در راه من، خون خویش را نثار کند و مهیای سفر است، همراه من کوچ کرده و بیاید.»

* دل‌شان با تو، شمشیرهایشان علیه تو

روایت شده از «ابو جعفر محمد بن جریر طبری امالی» در کتاب «دلائل الامامة» که: «ابو محمد سفیان بن وکیع» از پدر خود «وکیع » و او از «اعمش» نقل کرده است که: «ابو محمد واقدی» و «زرارة بن خلج» گفتند: قبل از آن که امام حسین (علیه السلام) به سوی عراق عزیمت کند، ما به ملاقات ایشان رفتیم و از سست عهدی مردم کوفه به آن حضرت خبر دادیم و به او گفتیم: دل‌های کوفیان با شماست؛ اما شمشیرهایشان علیه شما!

آن حضرت پس از شنیدن سخنان ما، اشاره به آسمان کرد، در این حال درهای آسمان گشوده شد، و عده زیادی از ملائکه که تعداد آن‌ها را جز خدا کسی نمی‌داند، پایین آمدند، امام (علیه السلام) فرمودند: «اگر تقدیر و مشیت الهی این گونه نبود که چیزهایی نزدیک هم شوند و زمان شهادت من نزدیک نشده باشد، به کمک این ملائکه با این مردم می‌جنگیدم، اما من یقین دارم که قتلگاه من و اصحاب من در کربلاست و غیر از علی فرزندم، هیچ کس نجات نخواهد یافت!»

خروج از مکه در روز ترویه

از «معمر بن مثنی» در کتاب «مقتل الحسین» روایت شده است که: روز ترویه بود که «عمروبن سعد بن ابی وقاص (ابن سعد)» همراه لشکر عظیمی وارد مکه شد، او از سوی یزید مامور شده بود که اگر امام حسین (علیه السلام) جنگ را شروع کرد، او نیز با حسین (علیه السلام) به مقابله بپردازد و اگر در خود این توان و نیرو را دید، خود آغازگر جنگ باشد.

امام حسین (علیه السلام) در همان روز ترویه از مکه خارج شد.

* شکسته شدن حرمت حرم

در کتاب اصل «احمد بن حسین عمر بن بریدة» که او راوی معتمدی است این گونه روایت شده که او از اصل «محمد بن داوود قمی» نقل کرده که امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «شبی که در صبح فردایش امام عزم خروج از مکه را کرده بود، «محمد بن حنیفه» خدمت امام رسید و گفت: برادر جان! تو خود آگاهی که مردم کوفه با پدر و برادرت (چه رفتاری کردند و) چه حیله و نیرنگی به کار بردند. ترس من از این است که تو نیز دچار سرنوشت پدر و برادرت شوی، اگر قصد ماندن و اقامت در مکه را کنی، تو با عزت‌ترین مردم در این حرمی و هیچ کس نمی‌تواند به تو تعرض کند.

امام (علیه السلام) فرمودند: «برادرم! می‌ترسم که یزید بن معاویه، مرا غافلگیر کرده و به قتل برساند و با کشتن من حرمت حرم الهی شکسته شود!»

محمد بن حنیفه گفت: اگر از این جهت بیمناکی به یمن یا به بیان‌های اطراف پناه ببر؛ تا هم محفوظ باشی و هم دست یزید از تو کوتاه شود.

امام (علیه السلام) فرمودند: «من در این زمینه باید فکر کنم!»

* خدا می‌خواهد تو را کشته ببیند!

سحرگاه آن شب، امام حسین (علیه السلام) عزم رفتن نمود، هنگامی که خبر رفتن امام حسین (علیه السلام) به گوش محمد بن حنیفه رسید (شتابان) آمد و مهار شتری که حضرت بر آن سوار بود را گرفت و عرض کرد: (برادر جان!) آیا تو نگفتی که درباره سخنان من فکر خواهی کرد؟

امام (علیه السلام) فرمود: (آری)!

محمد گفت: پس چرا این همه در رفتن شتاب و عجله می‌کنی؟

حضرت فرمودند: «هنگامی که تو از پیشم رفتی، رسول خدا نزد من آمدند و فرمودند: «حسین جان! (از مکه) خارج شود (و به سوی عراق برو) زیرا که خداوند می‌خواهد تو را کشته ببیند».

محمد بن حنیفه گفت: انا لله و انا الیه راجعون، پس اگر به نیت کشته شدن می‌روی، زنان و کودکانت را چرا می‌بری؟

امام (علیه السلام) فرمودند: «رسول خدا (صلی الله علیه واله) به من فرمودند: «اراده خداوند بر این تعلق گرفته که خاندان مرا اسیر و گرفتار ببیند.»

امام (علیه السلام) پس از گفتن این سخنان، با محمد بن حنیفه وداع نموده و حرکت کرد.

* رسیدن به فوز عظیم شهادت

«محمد بن یعقوب کلینی» در کتاب «رسائل» خویش از «محمد بن یحیی» و او از «محمد بن حسین» و او از «ایوب بن نوح» و او از «صفوان» و او از «مروان بن اسماعیل» و این شخص از «حمزة بن حمران» روایت کرده است که ما در نزد امام صادق (علیه السلام)  صحبت از خروج امام حسین (علیه السلام) کردیم و در مورد ماندن محمد بن حنیفه در مدینه سؤال کردیم.

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «ای حمزه! حدیثی را بر تو عرضه می‌کنم که پس از آن دیگر نباید در این باره سؤال کنی»

هنگامی که امام حسین (علیه السلام) عزم حرکت نمود، دستور داد کاغذی برایش بیاورند و در آن نوشت:

به نام خداوند بخشنده مهربان

«نامه‌ای از حسین پسر علی به بنی‌هاشم، اما بعد، امروز هرکس همراه من بیاید به فوز عظیم شهادت می‌رسد و هر کس تخلف کند به پیروزی نخواهد رسید. والسلام.»
انتهای خبر/ ز.ح
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: