سایر زبان ها

شهروند خبرنگار

صفحه نخست

سرویس خانواده شیعه

سرویس شیعه شناسی

سرویس عکس

سرویس فیلم

صوت

سردبیر

صفحات داخلی

تاریخچه ومفهوم عزاداری

عزادارى بر سیدالشهدا و ریشه قرآنى آن

برخى از عالمان اهل سنت سوگوارى و گریه بر اموات را تحریم کرده و با آن مخالفت کرده اند، مستند آنها سخنى است که عمر از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نقل کرده است که: «انّ المیّت لیعذّب ببکاء اهله علیه؛ به گفته سعید بن مسیّب عایشه به هنگام فوت پدرش ابوبکر مجلس سوگوارى برپا نمود چون خبر آن به عمر رسید وى دستور داد تا از آن جلوگیرى کنند.
کد خبر: ۴۶۶۲۰
۱۳:۰۱ - ۲۷ آبان ۱۳۹۱
SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز:

«شیعه نیوز»: عزادارى سید و سالار شهیدان ابى عبداللّه الحسین(علیه السلام) از حقایق بى تردید در دین ماست.

معنا و مفهوم عزادارى
عزادارى مفهوم روشنى دارد، عزادارى یعنى در سوگ کسى اندوهگین بودن و ناله و زارى کردن و عزادار کسى است که غصّه دار و اندوهگین است. براى تبیین موضوع چند محور را مورد بررسى قرار مى دهیم:

1 مبانى مشروعیت اصل عزادارى بر اموات.

2 عزادارى بر سید الشهداء و ریشه هاى قرآنى و حدیثى آن.

3 نقش مجالس عزادارى.

4 تاریخچه مخالفت با عزادارى سالار شهیدان.


مبانى مشروعیت عزادارى

اسلام مکتب فطرت است، مکتب فطرى نمى تواند با عزادارى مخالف باشد زیرا حزن و اندوه به هنگام از دست دادن عزیزان امرى است که فطرت انسانى با آن سرشته است هرگز ممکن نیست که دین جهانى گریه و اندوه را در از دست دادن عزیزان تا وقتى که موجب خشم و غضب خداوند نشده تحریم کند.

 

پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) خود در عزاى عزیزان مى گریسته و هم دستور به گریستن مى داده است.

و اینک دلائل و شواهد از کتابهاى اهل سنت:

1 پس از درگذشت حضرت عبدالمطلب پیامبر بر جد عزیزش گریست، ام ایمن مى گوید:

«انا رأیت رسول اللّه یمشى تحت سریره و هو یبکى؛ من پیامبر را دیدم که در پى جنازه عبدالمطلب راه مى رفت در حالیکه مى گریست.»

2 امیرمؤمنان على(علیه السلام) مى فرماید: وقتى خبر رحلت پدرم ابوطالب را به پیامبر دادم ایشان گریست، آنگاه فرمود: «اذهب فاغسله و واره غفراللّه له و رحمه. او را غسل ده، کفن کن و بخاک بسپار خداوند او را بیامرزد و مورد رحمت خویش قرار دهد.»

3 روزى پیامبر قبر مادر عزیز خود آمنه را در ابواء زیارت کرد و به گفته مورخان، آن حضرت در کنار قبر مادر گریست و همراهان خود را به گریستن انداخت.

4 پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) به هنگام مرگ فرزند دلبندش ابراهیم مى گریست و مى فرمود: «العین تدمع و القلب یحزن و لانقول الّا ما یرضى ربّنا و انّا بک یا ابراهیم لمحزونون؛ چشم مى گرید و قلب مى سوزد و جز آنچه مورد رضایت خداست نگوئیم، اى ابراهیم، ما در فراق تو در اندوهیم.»

عبدالرحمن بن عوف به آن حضرت گفت مگر شما خودتان از گریه بر اموات نهى نکردید حضرت فرمود: «لا ولکن نهیت عن صوتین احمقین و آخرین صوت عند مصیبته و خمش وجوه و شقّ جیوب ورثه شیطان و صوت عن نغمة لهو و هذه رحمة و من لایرحم لایُرحم؛ نه اما از دو صداى جاهلانه و دو کار نهى کرده ام. داد و فریاد به هنگام وارد آمدن مصیبت و خراش دادن صورت و پاره کردن گریبان و صداى گریه اى که در حلق پیچانده شود که شیطانى است و صداى نغمه لهوآمیز اما این گریه من ناشى از عطوفت و رحمت است و البته کسى که رحم نکند بر او رحم نمى شود.

5 پیامبر(صلی الله علیه وآله) در مرگ فرزندش طاهر نیز گریست و فرمود: «انّ العین تذرف و انّ الدمع یغلب و القلب یحزن و لانعصى اللّه عزّ و جلّ؛  چشم گریان است و اشک ریزان و قلب سوزان و البته خداوند را عصیان نخواهیم کرد.»

6 فاطمه بنت اسد همسر حضرت ابوطالب و مادر حضرت امیرالمؤمنین على(علیه السلام) که نزد پیامبر بسیار محبوب بود در سال سوّم هجرى درگذشت. پیامبر که او را همچون مادر خویش مى دانست از رحلتش بسیار اندوهگین شد و گریست، مورّخان مى گویند: «صلّى علیها و تمرّع فى قبرها و بکى؛ پیامبر بر او نماز خواند و در قبرش خوابید و بر او گریست.»

7 وقتى در جنگ احد حمزه به شهادت رسید پیامبر(صلی الله علیه وآله) بسیار غمگین شد: «لما راى النبّى حمزة قتیلاً بکى فلما رأى ما مثل به شهق؛ پیامبر چون پیکر خونین حمزه را یافت گریست و چون او را مثله شده دید با صداى بلند گریه سرداد.»

8 در رحلت عثمان بن مظعون صحابى وفادارش اندوهگین شد، آورده اند: «انّ النّبى(صلی الله علیه وآله) قبّل عثمان بن مظعون و هو میّت و هو یبکى؛ پیامبر بر جنازه او بوسه زد و گریست.»

9 پیامبر پس از برگشتن از غزوه حمراء الاسد به دیدار خانواده سعد بن ربیع یکى از شهداى جنگ احد رفت و از حماسه و جانبازى سعد یاد کرد، خانواده سعد نیز با شنیدن سخنان پیامبر گریستند و اشک از چشمان حضرت سرازیر شد. و آنان را از گریستن نهى نکرد.

نه تنها شخص پیامبر در داغ عزیزان عزادار مى شد و مى گریست بلکه توصیه بر گریه مى کرد:
 
10 پس از پایان نبرد احد رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) راهى شهر مدینه شد، در آن هنگام زنان انصار در سوگ شهیدان خود مى گریستند، پیامبر(صلی الله علیه وآله) با شنیدن مویه عزاداران از شهادت و غربت عمویش حمزه یاد کرد و فرمود: «لکن حمزة لابواکى له؛اما عمویم حمزه گریه کننده ندارد.»

اصحاب از این جمله فهمیدند که پیامبر دوست دارد که حمزه هم گریه کننده داشته باشد تا خواهرش صفیّه احساس غربت نکند. لذا بعد اندکى صداى ناله و گریه زنان انصار بلند شد که براى حمزه مى گریستند.

11 پس از شهادت جعفر بن ابى طالب در جنگ موته پیامبر به خانه او رفت و با حضور خویش تسلّى دل خاندان او گردید، آن حضرت به هنگام خروج چنین فرمود: «على مثل جعفر فلیبک البواکى؛ باید گریه کنندگان بر همچون جعفر بگریند.»

12 روزى رسول خدا در تشییع جنازه یکى از مسلمانان حضور یافتند و عمر نیز به همراه ایشان حرکت کرد. عمر تا صداى گریه زنان را شنید برآشفت و آنان را از گریستن نهى کرد، رسول خدا(ص) رو به عمر کرد و فرمود: «یا عمر دعهنّ فانّ العین دامقه و النفس مصابة و العهد قریب؛ اى عمر کارى به آنان نداشته باش بگذار بگریند همانا که چشم گریان است و نفس مصیب زده است و پیوند با تازه درگذشته بسیار نزدیک».

با این دلایل تردیدى در جواز مشروعیت عزادارى باقى نمى ماند.

 تحریم عزادارى چرا؟

لیکن برخى از عالمان اهل سنت سوگوارى و گریه بر اموات را تحریم کرده و با آن مخالفت کرده اند، مستند آنها سخنى است که عمر از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نقل کرده است که: «انّ المیّت لیعذّب ببکاء اهله علیه؛ به گفته سعید بن مسیّب عایشه به هنگام فوت پدرش ابوبکر مجلس سوگوارى برپا نمود چون خبر آن به عمر رسید وى دستور داد تا از آن جلوگیرى کنند.

 

اما عایشه از دستور او سرپیچى کرد، عمر هشام بن ولید را مأمور ساخت تا نزد عائشه رفته و با زور شلّاق از نوحه و گریه عزاداران جلوگیرى نماید زنان چون از مأموریت هشام آگاه شدند مجلس را ترک کرده و پراکنده شدند آنگاه عمر این سخن را خطاب به آنان گفت: «ترون ان یعذّب ابوبکر ببکائکن انّ المیّت یعذّب ببکاء اهله علیه؛ مى خواهید با گریه خود ابوبکر را عذاب کنید همانا مرده با گریه نزدیکان خویش عذاب مى شود.»

در نقد این استدلال نکات ذیل گفتنى است:

1 این حدیث از عمر است نه از پیامبر(صلی الله علیه وآله).

نووى شارح صحیح مسلم مى گوید:

روایت فوق از نظر عائشه پذیرفته نشده او به راویان آن نسبت فراموشى و اشتباه مى دهد زیرا خلیفه دوم و پسرش عبداللّه این روایت را به صورت صحیح از پیامبر نگرفته اند چنانکه ابن عباس مى گوید: این روایات سخن خلیفه است نه سخن پیامبر(صلی الله علیه وآله).

2 بر فرض آنکه حدیث از پیامبر(صلی الله علیه و آله) نقل شده باشد بر اساس معیارى که خود حضرت داده است پذیرفتنى نیست. چون روایتى پذیرفتنى است که با قرآن در تعارض نباشد، این روایت با قرآن در تعارض است، چون قرآن مى فرماید:ولاتزر وازرة وزر اخرى؛هیچ گناهکارى بار گناه دیگرى را بر دوش نمى کشد.»

در عذاب افتادن میّت به وسیله گریه شخص دیگر چه معنایى جز کشیدن بارگناه دیگرى دارد؟

3 بر فرض صحت روایت، روایت را مى توان به گونه اى دیگر معنا کرد: این معنا را با روایتى از اهل سنت مى آوریم ابو داود

در سنن به نقل از عروة بن زبیر و او از عبداللّه بن عمر آورده است که جملهانّ المیّت لیعذب ببکاء اهله علیه از رسول خداست وقتى ماجرا به عائشه رسید گفت: وقتى پیامبر(صلی الله علیه وآله) از کنار قبر فرد یهودى مى گذشتند فرمودند صاحب این قبر معذّب است در حالى که بستگانش براى او مى گریند.

4 اگر این حدیث را عمر از پیامبر نقل کرده چرا خود به آن عمل نکرده است زیرا آورده اند:

«هنگامى که خبر مرگ نعمان بن مقرن المزنى به عمر رسید عمر از منزل خارج شد بر بالاى منبر رفت و این خبر را به مردم رساند آنگاه دست خود را به روى سر گذاشت و گریست.»

نیز آورده اند:

«برادر عمر زید بن خطّاب درگذشت و دوست او از قبیله بنى عدى بن کعب به مدینه آمد وقتى چشم عمر به او افتاد اشک از دیدگانش جارى شد و گفت زید را وانهادى و نزد من آمدى.»

روایت دیگرى که قائلان به تحریم عزادارى به آن استناد مى کنند اینست که از عائشه نقل شده است که با رسیدن خبر شهادت جعفربن ابى طالب، زید بن حارثه، و عبداللّه بن رواحة آثار حزن و اندوه در سیماى پیامبر(صلی الله علیه و آله) نمایان شد، من از گوشه اى او را که نشسته بود نظاره مى کردم در آن حال مردى به حضور ایشان رسید و گفت: اى رسول خدا زنان بر جعفر گریه مى کنند پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: «فارجع الیهن فاسکتهن فان ابین فاحث فى وجوههن التراب؛ برگرد و آنان را ساکت ساز اگر آرام نشدند خاک بر صورتشان بپاش.»

در نقد این استدلال نیز این نکات گفتنى است:

1 در سند این روایت شخصى به نام محمد بن اسحق بن یسار بن خبار وجود دارد که در نزد محدثان اهل سنت و علماى علم رجال آن طایفه مورد اعتماد نیست و آنان روایت ذکر شده توسط او را ضعیف و جعلى مى دانند.»

2 این روایت با دهها روایت دیگرى که در این زمینه از پیامبر بویژه در خصوص حادثه شهادت جعفر رسیده در تعارض است و آنها مشهورند و این روایت شاذ و گرفتنى نیست.

باین ترتیب این واقعیت بر مسند نشست که اصل عزادارى مشروعیت دینى داشته و هیچ دلیل قابل قبولى بر منع از آن نیست.

 

 عزادارى بر سید الشهداء و ریشه قرآنى آن

اینک که مشروعیت اصل عزادارى اثبات شد مى گوییم که عزادارى بر سالار شهیدان ابى عبداللّه (علیه السلام) نه تنها جایز بلکه برپایى از آن یک ارزش بزرگ است زیرا:

الف: تعظیم شعائر

عزادارى بر امام حسین(علیه السلام) مصداق بارز تعظیم شعائر است. شعائر به معناى علامت و نشانه است، شعائر اللّه یعنى نشانه هاى الهى، نهضت سید الشهداء از شعائر بى تردید دین است. این نهضت بود که دین را پر آوازه کرد و تا قیامت دین وامدار سالار شهیدان است. بنابراین: عزادارى بر سید الشهداء بزرگداشت شعائر دین است.

2 قرآن تعظیم شعائر الهى را از نشانه هاى تقواى دل مى داند «و من یعظّم شعائر اللّه فانّها من تقوى القلوب؛ آن کس که شعائر الهى را بزرگ دارد، این بخشى از تقواى قلب است.»

مفسران در مصداق این شعائر مطالبى گفته اند:

1 برخى گفته اند شعائر قربانى حج است که علامت گذارى شده باشد.

2 برخى عقیده دارند که شعائر تمام مناسک و اعمال حج است.

3 برخى مى گویند شعائر موضع و جایگاه اعمال و عبادات حج است.

4 گروهى دیگر مى گویند شعائر به معناى نشانه هاى دین و طاعت خداوند است.

اطلاق لفظ شعائر معناى چهارم را تأیید مى کند بنابراین هر چیزى که نشانه دین باشد شعائر است. و سه معناى دیگر و معناى دیگر از جمله برپایى عزاى سالار شهیدان از جمله مصادیق تعظیم شعائر الهى است که به عنوان یک ارزش مطرح است. مرحوم علامه طباطبایى در تفسیر المیزان مى فرمایند: «والشعائر هى العلامات الدالة و لم یقیّد بشى ء مثل الصفا و المروة و غیر ذلک فکل ما هو من شعائر اللّه و آیاته و علاماته المذکرة له فتعظیمه من تقوى اللّه ویشمله جمیع الآیات الآمرة بالتقوى.  شعائر عبارت است از نشانه هایى که انسان را به سوى خدا راهنمایى مى کند و منحصر به صفا و مروه و مانند آن نمى شود بنابراین هر نشانه اى که انسان را به یاد خدا بیاندازد تعظیم آن موجب تقواى الهى مى گردد و تمام نشانه ها را در بر مى گیرد.»

3 نتیجه آنکه برگزارى عزاى سالار شهیدان نشانه تقواى الهى بوده و استحباب ویژه دارد.

 ب :مودة فى القربى

عزادارى بر سید الشهداء امام حسین مصداق مودت قربى است که مزد رسالت است.

«قل لا اسئلکم علیه اجراً الّا المودّة فى القربى؛ بگو اجرى بر رسالت از شما طلب نمى کنم مگر دوستى اهل بیتم.»

دوستى نشانه دارد. دوست در شادى دوستش شاد است و در اندوهش اندوهگین است. در روایتى از حضرت امیرمؤمنان على(علیه السلام) آمده است: «ان اللّه تبارک و تعالى.... فاختارنا و اختارلنا شیعة ینصروننا و یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا و یبذلون اموالهم و انفسهم فینا اولئک منّا و الینا؛ خداوند متعال ما را از میان بندگان خویش برگزید و براى ما پیروانى انتخاب نمود که همواره در شادى و غم ما شریک اند و با مال و جانشان به یارى ما مى شتابند، آنان از مایند و بسوى ما خواهند آمد.»

حضرت امام رضا(علیه السلام) به پسر شبیب فرمود: «اگر دوست دارى که همنشین ما در بهشت باشى در غم و اندوه ما اندوهناک و در شادى ما شادمان باش و ولایت ما را بپذیر چه آنکه اگر کسى سنگى را دوست بدارد روز قیامت با آن محشور مى گردد.»

اشکى که در مجالس عزاى ابى عبداللّه ریخته مى شود نماد خالص ترین ابراز عشق به سالار شهیدان، همانکه پیامبر فرمود: حسین از من است و من از حسینم. مى باشد. پیام این اشک اینست که حسین جان آنقدر ترا دوست دارم که هیچ چیز جز این قطره زلال اشک نمى تواند آنرا به تصویر بکشد، قلم نمى تواند، بیان نمى تواند! هنر نمى تواند! فقط اشک مى تواند. این اشک، پیوند هدفى هم دارد.

اصولاً گریه و جریان قطره هاى اشک از چشم که دریچه قلب آدمى است چهار گونه است:

1 گریه هاى شوق: گریه مادرى که از دیدن فرزند دلبند گمشده خویش پس از چندین سال سر داده مى شود، این گریه شوق است.

2 گریه هاى عاطفى: اشکى که به هنگام مشاهده منظره کودک یتیمى که در آغوش مادر در یک شب سرد زمستانى از فراق پدر جان میدهد از چشم جارى مى شود گریه عاطفى است.

3 گریه پیوند هدف: گاهى قطره هاى اشک پیام آور هدف هاست آنها که مى خواهند بگویند: با مرام امام حسین(علیه السلام) همراه و با هدف او هماهنگ و پیرو مکتب او هستیم. ممکن است این کار را با دادن شعار آتشین، با سرودن اشعار و حماسه ها ابراز دارند، اما گاهى ممکن است آنها ساخته گى باشد ولى آن کس که احیاناً با شنیدن این حادثه جانسوز قطره اشکى از درون دل بیرون مى فرستد صادقانه ترین حقیقت را بیان مى کند. این قطره اشک اعلان وفادارى به اهداف مقدّس یاران امام حسین(علیه السلام) و پیوند دل و جان با آنهاست، اعلان جنگ با بت پرستى و ظلم و ستم، اعلان بیزارى از آلودگى هاست.

4 گریه ذلت و شکست: گریه افراد ضعیف و ناتوانى که از رسیدن به اهداف خود وامانده اند و روح و شهامتى براى پیشرفت در خود نمى بینند مى نشینند و عاجزانه گریه سر مى دهند.

گریه در عزاى سالار شهیدان از این گریه بدور است و حاشا که چنین گریه اى در شأن ساحت مقدّس ابى عبداللّه الحسین(علیه السلام) باشد که او امام عزیزان تاریخ است.

ج فریاد علیه ستم

مجلس عزاى ابى عبداللّه فریاد پرخروش ظلم ستیزى است آنهم ظلمى بى نظیر در تاریخ بشریت، پسر پیامبر(صلی الله علیه و آله) را دعوت کردن، لب تشنه کشتن، عزیزانش را به اسارت بردن، خیمه ها را به آتش کشیدن، اسب بر بدن عزیز خدا تاختن و...و... در کجاى تاریخ اینهمه ظلم یکجا سابقه دارد؟ باید علیه آن فریاد برآورد، مجلس عزاى ابى عبداللّه همان فریاد است، تریبونى است که از آغاز این حادثه دردناک تا کنون نگذاشته است که این ظلم فراموش شود و در کنار آن به احیاء اهداف ابى عبداللّه(علیه السلام) پرداخته است.

«لا یحبّ اللّه الجهر بالسوء من القول الّامن ظلم؛ خداوند متعال فریاد زدن به بدگوئى را دوست ندارد جز براى کسانى که مورد ستم قرار گرفته اند.»

از این آیه استفاده مى شود که خداوند متعال نه تنها به مظلومان اجازه فریاد و افشاگرى داده بلکه چنین فریادى محبوب ذات اقدس الهى قرار گرفته است.


عزادارى در گفتار و رفتار معصومین

سیره و سنّت قولى و فعلى معصومین(علیهم السلام) بر برپایى عزادارى ابى عبداللّه به عنوان یکى از راههاى احیاء نهضت ابى عبداللّه الحسین(علیه السلام) بوده است. هم سفارش به عزادارى بر سالار شهیدان داشتند هم خود مجلس عزا بر پا مى کردند. امامان شیعه براى حفظ مکتب، روشهاى مختلفى داشتند روشى که پس از شهادت سیدالشهداء به عنوان روش راهبردى استراتژیک بود احیاء نهضت ابى عبداللّه(علیه السلام) بود با روشهاى مختلف:

الف: دعوت شاعران به سرودن شعر در عزادارى ابى عبداللّه(علیه السلام).

ب: سفارش به زیارت سالار شهیدان.

ج تأکید بر استحباب سجده بر تربت امام حسین(علیه السلام).

د استحباب گریستن و گریاندن و حالت گریه کننده به خود گرفتن در عزاى امام حسین(علیه السلام).

ه.دعوت به برپایى مجلس عزا براى امام حسین(علیه السلام) و بر پا داشتن مراسم عزاى حضرت از سوى خود آنان.

 

در روایتى از حضرت امام رضا(علیه السلام) رسیده است:

«من تذکر مصابنا و بکى لما ارتکب منّا کان معنا فى درجتنا یوم القیامة و من ذکّر بمصابنا فبکى و ابکى لم تبک عینه یوم تبکى العیون و من جلس مجلساً یحیى فیه امرنا لم یمت قلبه یوم تموت القلوب . آن کس که مصائب ما را بیاد آورد و بر مصائب ما بگرید، در قیامت با ما و در درجه اى که ما هستیم خواهد بود و کسى که مصیبت ما را بیاد دیگران بیاندازد و خود بگرید و دیگران را بگریاند روزى که چشمها گریان است چشم او گریان نخواهد بود. و کسى که در مجلسى بنشیند که امر ما(مکتب ما) در آن احیاء مى گردد روزى که دلها مى میرد قلب او نمى میرد.»

در سیره معصومان مى بینیم در خفقانى ترین شرائط براى امام حسین مجلس عزا برپا مى کردند و گاه مجلس عادى را هم تبدیل به مجلس عزاى امام حسین(علیه السلام) مى ساختند.

امام سجاد(علیه السلام) در طول 35 سال امامت خویش در هر شرائطى کربلا و عاشورا را بیاد مى آورد.

امام صادق(علیه السلام) فرمود: «بکى على بن الحسین عشرین سنة و ما وضع بین یدیه طعام الّا بکى.  امام سجاد(علیه السلام) بیست سال گریه کرد و هرگاه در جلو آن حضرت غدائى گذاشته مى شد مى گریست.»

هرگاه غذائى نزد حضرت گذاشته مى شد چشمان مبارک حضرت پر اشک مى شد، روزى یکى از خدمتگزاران آن حضرت گفت: یابن رسول اللّه آیا هنوز زمان پایان حزن و اندوه شما فرا نرسیده؟ حضرت فرمود:

«ویحک انّ یعقوب کان له اثنى عشر ابناً فغیب اللّه واحداً منهم فابیضّت عیناه من الحزن و کان ابنه یوسف حیاً فى الدنیا و انا نظرت الى ابى و اخى و عمى و سبعة عشرین اهل بیتى و قوماً من انصار ابى مصرعین حولى فکیف ینقضى حزنى؛ یعقوب داراى دوازده فرزند بود خداوند یکى از آنان را از جلوى چشمش پنهان نمود در حالى که فرزندش زنده بود، چشمان یعقوب از اندوه سفید شد اما من در جلو چشمم شاهد بودم پدرم، برادرم، عمویم، هفده تن از اهل بیتم و گروهى از یاران پدرم را به قتل رساندند و سرهایشان را از تن جدا کردند چگونه اندوه من پایان مى پذیرد.»

«مالک جهنى مى گوید امام باقر(علیه السلام) درباره روز عاشورا فرمود:

«و لیندب الحسین و یبکیه و یأمر من فى داره بالبکاء علیه و یقیم فى داره مصیبته باظهار الجزع علیه و یتلاقون بالبکاء علیه بعضهم فى البیوت و لیعزّ بعضهم بعضاً بمصاب الحسین فانا ضامن على اللّه لهم اذا احتملوا ذلک ان یعطیهم ثواب الفى حجة و عمرة و غزوة مع رسول اللّه و الائمة الراشدین.  در روز عاشورا براى امام حسین زارى کرده و بگریید و اهل خانه را هم امر به گریستن به حضرت کنید، در خانه خود براى حضرت مجلس عزا برپا کرده و داغ خویش را ابراز کنید و ضمن دیدار و ملاقات همدیگر بر آن حضرت گریه کنید و یکدیگر را در داغ امام حسین(علیه السلام) تعزیت دهید و هر کس این عمل را انجام دهد براى او در نزد خدا ثواب دوهزار حج و عمره و جهاد در رکاب رسول خدا و امامان راشدین را ضمانت مى کنم.»

راوى مى گوید محضر امام صادق(علیه السلام) بودیم یادى از امام حسین بن على(علیه السلام) کردیم، حضرت گریه کرد ما هم گریه کردیم، سپس حضرت سرش را بلند کرد و فرمود امام حسین(علیه السلام) فرمود: «من کشته اشکهایم هیچ مؤمنى مرا یاد نمى کند مگر آنکه مى گرید.»

در روایتى آمده است روزى که نام امام حسین(علیه السلام) برده مى شد تا شب لبخندى بر لبان حضرت نبود.

زید شحام مى گوید همراه جماعتى از اهل کوفه در خدمت امام صادق(علیه السلام) بودیم

یکى از شعراى عرب بنام جعفر بن عفان وارد شد آن حضرت او را احترام نموده و در نزدیک خود جاى داد آنگاه فرمود اى جعفر! او عرض کرد لبیک! حضرت فرمود به من گفته اند تو اشعار نیکى درباره امام حسین(علیه السلام) سروده اى؟ عرض کرد،آرى حضرت فرمود: اشعارت را بخوان او شعر مى خواند و امام و اطرافیان مى گریستند به گونه اى که قطرات اشک بر صورت و محاسن آن حضرت جارى بود سپس امام فرمود:

«یا جَعفَر وَاللّهِ لَقَد شَهَدتَ مَلائکة اللّه المُقَرّبینَ ها هنا یَسمَعُونَ قَولَکَ فىِ الحُسَینِ وَ لَقَد بَکَوا کَما بَکَینا اَو اَکثَر....؛ اى جعفر فرشتگانى الهى در این مجلس حاضر شدند و شعرت را شنیدند و گریه کردند همانگونه که ما گریه کردیم بلکه بیش از ما گریستند...»

امام رضا(علیه السلام) فرمود: «کان ابى اذا دخل المحرّم لایرى ضاحکاً و کانت الکأبة تغلب علیه حتى تمضى منه عشرة ایام فاذا کان یوم العاشر منه کان ذالک الیوم یوم مصیبته و حزنه و بکائه؛ با فرا رسیدن ماه محرم پدرم موسى بن جعفر(علیه السلام) با چهره خندان دیده نمى شد و حزن و اندوه سراسر وجودش را فرا مى گرفت تا روز دهم فرا مى رسید آن روز روز مصیبت، اندوه و گریه آن حضرت بود.»

دعبل خزاعى شاعر بزرگ اهل بیت مى گوید: در ایام محرم بر امام رضا(علیه السلام) وارد شدم حضرت فرمود دوست دارم براى من شعر بخوانى، این روزها روز حزن و اندوه ما اهلبیت و شادى دشمنان ما بویژه بنى امیه است، پس از آن امام رضا(علیه السلام) برخاست پرده اى را جهت حضور خانواده در مصیبت جدشان حسین آویزان کردند سپس فرمود دعبل براى حسین مرثیه بخوان تا زنده اى یار و مدیحه سراى ما هستى، آنگاه گریستم به گونه اى که قطرات اشک بر صورتم جارى شد و این شعر را سرودم که: افاطم لوخلت الى آخر امام رضا(علیه السلام) گریست و بهمراه حضرت خانواده و فرزندان حضرت گریستند.

اینها تنها گوشه اى از رفتار و گفتار معصومین در رابطه با عزادارى سالار شهیدان بود. لیکن باید تاریخ عزادارى بر سید الشهداء را بسیار دیرینه دید و حداقل آنکه اولین برپا کننده عزاى حضرت، رسول اللّه (صلی الله علیه و آله) در روز ولادت حضرت و...و... بوده است. که تفصیل آن به درازا مى کشد مى گذریم.

نقش مجالس عزادارى

مجالس عزادارى ابى عبداللّه الحسین(علیه السلام) در طول تاریخ تریبونى گسترده براى معرفى اسلام ناب محمّدى(صلی الله علیه و آله) در پرتو نهضت آن حضرت بوده است.

این مجالس نقشى اساسى در احیاء نهضت ابى عبداللّه(علیه السلام) و تبیین آرمانهاى بلند آن شهید سرفراز داشته است، مى توان این مجالس را از مصادیق شجرهّ طیبه قرآنى نامید که قرآن ذکر مى کند:

«الم ترکیف ضرب اللّه مثلاً کلمة طیبة کشجرة طیبة اصلها ثابت و فرعها فى السماء. تؤتى اکلها کل حین باذن ربّها و یضرب اللّه الامثال للناس لعلهم یتذکرون؛ آیا ندیدى چگونه خداوند کلمه طیبه را به درخت پاکیزه اى تشبیه کرده که ریشه آن در زمین ثابت و شاخه آن در آسمان است، هر زمان میوه خود را به اذن پروردگارش مى دهد و خداوند براى مردم مثلها مى زند شاید متذکر شوید و پند گیرید».

شجره طیبه اى که در این آیه شریفه مشبه به قرار گرفته این ویژگیها را دارد:

1 موجودى است پاک و طیّب از هر جهت.

2 داراى نظام حساب شده است، اصل و فرع دارد.

3 اصل و ریشه آن ثابت و مستحکم است.

4 شاخه هاى این شجره طیّبه در یک محیط پست محدود نیست بلکه بلند آسمان جایگاه اوست.

5 این شجره طیّبه پر بار است.

6 در هر فصل میوه مى دهد.

7 میوه و دانش به اذن خداوند است.

مهم این نیست که آیا این شجره طیبه وجود خارجى دارد یا نه، مهم این وجه شباهتهاست، زیرا که تشبیهات زیادى در زبانهاى مختلف داریم که اصلاً وجود خارجى ندارد مانند:مثلاً مى گوییم قرآن همچون آفتابى است که غروب ندارد در حالى که مى دانیم آفتاب همیشه غروب دارد و یا اینکه هجران من همچون شبى است که پایان ندارد.

بهرحال هدف از تشبیه، مجسّم ساختن حقایق و قرار دادن مسائل عقلى در قالب محسوس است.

این ویژگیها را بخوبى و مراحل نهضت عاشورا و مجالس ابى عبداللّه (علیه السلام) مى توان دید.

ما میوه هاى شیرین این مجالس را از آغاز تا کنون فراوان دیده ایم. بقاء تشیع بویژه در ایران اسلامى مدیون این مجالس است. رضاخان را براى براندازى اسلام آوردند اما این مجالس حسینى بود که نگذاشت. فرزند خبیث او هم همین هدف را دنبال مى کرد اما به برکت این مجالس نتوانست و به فضل خداوند نخواهند توانست. و راز آنهمه تأکید اهل بیت(علیهم السلام) و اصرار آنها بر برپائى مجالس ابى عبداللّه(علیه السلام) همین است که این مجالس است که از آرمانهاى بلند سالار شهیدان پاسدارى کرده و مى کند و راز تأکید خلف صالح امامان، احیاگر آرمان بلند عاشورا در عصر و زمان ما امام خمینى (ره) برعزادارى سنّتى و برپایى مجالس حسینى همین است:

«الآن هزار و چهارصد سال است که با این منبرها، با این روضه ها، با این مصیبتها، و با این سینه زنیها ما را حفظ کرده اند تا حالا آورده اند اسلام را...هر مکتبى تا پایش سینه زن نباشد، تا پایش گریه کن نباشد، تا پایش سرو سینه زن نباشد حفظ نمى شود...»

مجالس حسینى به حق مصداق بوستان هاى بهشتى است که در روایات آمده است: «عن رسول اللّه (صلی الله علیه و آله) ارتعوا فى ریاض الجنة قالوا یا رسول اللّه و ماریاض الجنة قال مجالس الذکر؛ در باغهاى بهشت گردش کنید (از آنها بهره مند گردید) عرض کردند اى رسول خدا باغهاى بهشت چیست؟ فرمود: مجالس ذکر و یاد خداوند.»

نیز فرمود:

«اذا رأیتم روضة من ریاض الجنة فارتعوا فیها قیل یا رسول اللّه(صلی الله علیه و آله) و ماریاض الجنة فقال مجلس المؤمنین.  هرگاه باغى از باغهاى بهشت را دیدید از آن بهره مند گردید عرض شد اى پیامبر خدا باغ بهشت چیست؟ فرمود: مجلس مؤمنان.»

مجالس حسینى، هم مجالس یاد خداست و هم مجالس مؤمنان. مجالس حسینى گوهرى نفیس و ارزشمند براى حفظ اسلام است، لذاست که رهزنان دین پیوسته با آن مخالف بوده و در صدد تخریب برآمدند.

 تاریخ اولین مخالفت با مجالس حسینى

اولین گروه مخالف با عزادارى و مجالس حسینى بنى امیه که خود بانى جنایات در حادثه عاشورا بودند مى باشند. هشام بن عبدالملک بیش از سایر سلاطین اموى در این راه تلاش کرد، آنان تلاش کردند که روز عاشورا را روز جشن و شادى بسازند. «و هذا یوم فرحت به آل زیاد و آل مروان بقتلهم الحسین؛ این روز(عاشورا) روزى است که آل زیاد و آل مروان بخاطر کشتن امام حسین (علیه السلام) شاد بودند.» ابن حجر مى گوید نخستین کسى که روز عاشورا در حضور عبدالملک بن مروان و گروهى از صحابه و تابعین جشن گرفت حجاج بن یوسف ثقفى بود آنگاه اعلام شد که یادآورى قتل و شهادت حسین و مصائب آن بر گویندگان و خطباء حرام است.

بعد از آنان بنى العباس این راه را دنبال کردند و نمک خورها و نمکدان شکن ها به نام محبت اهل بیت مردم را به سوى خود فراخواندند و همانند بنى امیه با اهل بیت(علیهم السلام) برخورد کردند. شاعر عرب ابوالعطاء سندى مى گوید:

یا لیت ظلم بنى المروان دام لنو لیت عدل بنى العباس فى النّار

یعنى اى کاش ظلم و ستم بنى مروان برایمان ادامه داشت و عدالت بنى العباس در آتش بود.

آنان کینه بى پایانى با سالار شهیدان ابى عبداللّه الحسین(علیه السلام) داشتند. اولین اهانت به مرقد مطهر حضرت از سوى منصور عباسى و سپس فرزندش هارون صورت گرفت که دستور تخریب حرم امام حسین(علیه السلام) را صادر کردند و سپس در عصر متوکّل که بیشترین جسارتها بدستور او صورت گرفت مورخان نوشته اند: متوکّل در سالهاى 233، 236، 237، 247، 17 بار دستور تخریب حرم حضرت، شخم زدن، آب رها کردن بر مرقد نورانى ابى عبداللّه(علیه السلام) را صادر کرد.

ذهبى مى گوید:

«و فیها امر المتوکّل بهدم قبر الحسین بن على رضى اللّه منهما و هدم ما حوله من الدور و ان تعمل مزارع و منع النّاس من زیارته و حرثه و بقى صحرا و کان معروفا بالنصب فتألم المسلمون لذلک و فى ذلک یقول یعقوب ابن سکیت:

باللّه ان کانت امیة قداتتقتل ابن بنت نبیها مظلوماً

فلقد اتوه بنو عباس بمثلههذا لعمرک قبره مهدوماً

در این سال متوکّل دستور به نابودى حرم امام حسین(علیه السلام) و خانه هاى اطراف آن داد و دستور داد آنجا را شخم زدند و مردم را از زیارت امام حسین(علیه السلام) ممنوع ساخت، قبر را به کلى منهدم ساخت و گنبد و بارگاه حضرت تبدیل به یک بیابان صاف شد. متوکّل معروف به دشمنى با اهل بیت بود، یعقوب بن سکیت شاعر و ادیب معروف مى گوید: به خدا قسم اگر بنى امیّه پسر دختر پیامبر را مظلوم کشتند بنى العباس هم همانند آنها عمل کردند و قبرش را منهدم ساختند. آنها متأسف بودند از اینکه نبودند تا در قتل حضرت شریک باشند و آنرا با برخورد با استخوانهاى ابى عبداللّه(علیه السلام) جبران کردند.»

صاحب مقاتل الطالبین که از مورخان اهل سنت است نوشته که متوکّل این جسارتها را توسط فردى بنام دیزج که یهودى الاصل بوده به انجام رسانده است.این جسارت در دوره موفق عباسى در سال 269 و در دوره المسترشد در سال 526 صورت گرفت که بسیارى از اشیاء گران قیمت آن مضجع نورانى به سرقت رفت.

در کنار این اهانتها برخورد شدید با زائران و مجالس حسینى هم بوده است.

و بعد از آن برخوردها با عزادارى سالار شهیدان در سیره جباران و قلدران دیگر همانند رضاخان و صدام و تکفیرى هاى عصر ما همچنان ادامه دارد.

همسر رضاخان (که او هم زن فاسدى بود) مى گوید: «حسسینقلى خان اسفندیارى شوهر خواهرم که پزشک مخصوص رضا بود اعتقادى به حرفهاى مذهبى نداشت و حتى با عزادارى امام حسین(علیه السلام) هم مخالف بود و مى گفت در هیچ کجاى دنیا مردم براى دشمنان خودشان عزادارى نمى کنند این عربها دشمن ملت ایران بوده اند و به ما حمله کرده اند و جان و مال و ناموس ایرانیان را مورد تعرض قرار دادند و از این قبیل حرفها مى زد. رضا این حرفها را مى پسندید و مى گفت: من نمى فهمم چرا مردم براى عربها عزادارى مى کنند.»

او در پى این اعتقاد دستور اکید براى مبارزه با مجالس عزادارى که آنرا موهومات مى خواند صادر کرد.

در پرونده ننگین صدام این جلاد کم نظیر تاریخ برخورد با حرم سالار شهیدان نیز هست، در قصه انتفاضه شیعیان عراق صدام به بهانه مقابله با شیعیان توسط دامادش گنبد و حرم نورانى امام حسین(علیه السلام) را به توپ بست که البته هم دامادش سزاى این جنایت ننگین و دیگر جنایات ننگین خود را دید، هم صدام! تازه این دنیاست، عذاب الیم در انتظار آنان است! در کنار هتک حرمت به حرم سیدالشهداء جسارتهاى فراوان به مجالس عزادارى و عزاداران داشت.

به این ترتیب نتیجه اى که از این مباحث در پى آن بودیم اینست که عزادارى سالار شهیدان از حقایق و واقعیات بى تردید دین ماست، تشکیک در این امر تشکیک در امر بدیهى است، مجالس عزاى حسین، مجالس نورانى الهى است باید پیوسته بر شکوه آنها افزوده گردد ولى باید توجه داشت که همیشه گوهرهاى نفیس در معرض خطر ربوده شدن و آسیب دیدن هستند، باید مراقب بود از این مجالس در سمت و سو و جهتى که سالار شهیدان مى پسندد استفاده گردد.

منبع: مشرق

انتهای خبر/ خ.ن

برچسب ها: عزاداری مشروعیت
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر:
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۲
نظرات بینندگان
حسين
۱۹:۰۴ - ۱۳۹۱/۰۸/۲۷
بسم الله الرحمن الرحيم.عزاداري برمصائب حضرت ابا عبدالله عليه السلام دقيقا درراستاي هدف آن بزرگوار ازقيام الهي خويش است.در دوران حيات اميرالمومنين وامام حسن مجتبي ودوران ده ساله امامت حضرت سيدالشهدا عليهم السلام دردوران معاويه ملعون، مردمي كه بافرهنگ حكومتهاي غاصب، زندگي كرده بودند وساختار ديني خودرا پس از حضرت پيامبر اكرم صلي الله عليه واله باآموزه هاي غاصبان، شكل داده بودند،زيربار منطق واستدلال مبني بر انحراف وبطلان غاصبين منصب جانشيني رسول الله(ص) نميرفتند.حكومت يزيد لعنه الله عليه،تير خلاصي بود بر فرهنگ بلكه برحيات اسلام نبوي.تنهاسلاحي كه ميتوانست جلوي اين تير خلاص را بگيرد ويزيد وهمه آناني را كه مهياكننده شرايط براي اوبودند رسوا كند،معرفي چهره غير انساني ودرنده خويي وجنايت پيشگي آنان بود. سفارش به گريه بر مصائب سالارشهيدان(ع)بجز جنبه فطري وعاطفي آن،يك استراتژي حساب شده وكارآمد است.براي گريستن بر مظلوميت كسي بايد موارد ظلمي كه درحق اورواشده به ياد آورد.براي اينكه گريه ات بگيرد بايد رفتار آن خبيپان خلقت را با كودك شير خواره 6ماهه حضرت اباعبدالله(ع)بياد آوري.وقتي چنين كردي، بياد شهادت آن كودك 6ماهه در رحم مادر كه متولد نشده به شهادت رسيد نيز مي افتي.وچون چنين شد، درمي يابي كه عاملان چنين جنايتهايي، به هيچ وجه هيچ تناسبي با جايگاه رحمه للعالمين ندارند.پس غاصبانه بر اين مسند نشسته اند. اين استراتژي هم مثل همان وصيت اعجاز گونه حضرت صديقه شهيده سلام الله عليها است مبني بر دفن شبانه كه منجربه مخفي بودن قبرشريفشان شد كه در تمام طول تاريخ ، اين سوال مطرح باشد كه چرا قبر دختر پيغمبر(ص) كه آنهمه برحفظ حرمتشان سفارش مي شد،مخفي است؟ رمز مخالفت با عزاداري هم همين است.اين صداي همان غاصبان است كه از حلقوم سرسپردگان جديدشان بيرون ميايد براي جلوگيري از اين سوال ها. اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وال محمد واخرتابع له علي ذلك اللهم العن العصابه التي جاهدت الحسين وشايعت وبايعت وتابعت علي قتله اللهم العنهم جميعا. صاحب عزاي اين ايام، حضرت بقيه الله عجل الله تعالي فرجه الشريف هم فرموده اند :هرمومني در مجلس عزاي حضرت سيدالشهداء (ع)پس از ذكر مصائب آنحضرت براي من دعا كند من هم براي او دعا ميكنم. اللهم عجل لوليك الفرج. جهت عرض تسليت به محضر مقدسشان صلوات.
ناشناس
۱۴:۳۸ - ۱۳۹۱/۰۸/۲۷
و حضرت يعقوب (ع) در فراق فرزندش با توجه به علم نبوتى كه داشت و مى دانست روزى او بر مى گردد انقدر گريست كه نابينا شد ( قران) o