سایر زبان ها

شهروند خبرنگار

صفحه نخست

سرویس خانواده شیعه

سرویس شیعه شناسی

دیده بان شیعیان

سرویس عکس

سرویس فیلم

صوت

سردبیر

صفحات داخلی

علامه ای که نصف کتاب هایش را به همسرش بخشید

زندگی خانوادگی علامه طباطبایی سرشار از نکات جالبی است که شاید کمتر دیده شده باشد.
کد خبر: ۴۶۵۰۰
۰۹:۴۸ - ۲۵ آبان ۱۳۹۱
SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز:
 
به گزارش «شیعه نیوز» به نقل ازمهر، علامه سیدمحمدحسین طباطبایی (ره) صاحب تفسیر المیزان همان قدر که زندگی علمی و مذهبی پرباری داشته، همان قدر هم در قامت یک پدر، زندگی خانوادگی پرنکته و خواندنی دارد. شاید خواندن برشهایی کوتاه از سبک زندگی علامه طباطبایی(ره) ما را با شخصیت منحصر به فرد علامه مهربانی ها بیشتر آشنا کند. این برشها  به نقل از خاطرات و کتابهای منتشر شده درباره زندگی علامه طباطبایی انتخاب شده است که در ادامه می آید:

نصف کتابها مال خانمم بوده

می‌‏گفت: «بنده خدا بایستی حق‏‌شناس باشد. اگر آدم حق مردم را نتواند ادا کند، حق خدا را هم نمی‌‏تواند ادا کند». یک بار دیگر هم درباره همسرش گفته بود: «این زن بود که مرا به اینجا رساند. او شریک من بوده است و هرچه کتاب نوشته‌ام، نصفش مال این خانم بود». بیماری همسر علامه، تمام فکر و ذکر علامه را به بیماری او مشغول کرد.27 روز تمام همه چیز را رها کرد و شبانه روز کنار همسرش به او می رسید.همسرش که از دنیا رفت هم، تا حدود چهار سال پس از فوت همسرش هر روز می‌رفت کنار مزارش. بعد از آن هم به طور مرتب دو روز در هفته (روزهای دوشنبه و پنجشنبه) سر مزار همسرش می‌رفت. به یک نفر هم پول داده بود که تا یک سال هرهفته شبهای جمعه در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) به نیابت از همسر مرحومش زیارتنامه بخواند.

 اهل امر و نهی نبود

با آن که علامه چهره ای علمی و همیشه و همه جا مورد احترام دیگران بود، اما هیچ وقت خودش را از کار خانه کنار نمی کشید و اهل امر و نهی نبود. درخانه، مهربان و بدون دستور بود و هر وقت به هر چیزی نیاز داشت خودش می‌‏رفت و می‌‏آورد. مهمان هم که می‌آمد، با شوق و هیجان می‌رفت کمک همسرش. همه کار هم می‌کرد. از مقدمات پذیرایی تا کارهای آشپزخانه. طوری کمک می‌کرد که همسرش حتی یک لحظه هم احساس خستگی از مهمان داری و پذیرایی نداشته باشد.

 امانت های خدا

برای صدازدن همسر و بچه هایش روش خاصی داشت. همیشه نام همسرش را با پسوند«خانم» همراه می کرد. برای صدا زدن دخترها هم اخلاق خاصی داشت.همیشه کنار اسمشان لقب «سادات» را هم بیان می‌کرد. می‌گفت: «حرمت دختر مخصوصاً سید باید حفظ شود. دختران امانت خدا هستند، هرچه آدم به این‌ها احترام بگذارد، خدا و پیغمبر خوش حال می‌شوند». خیلی وقت‌ها وقتی که خانم و یا یکی از بچه‌ها وارد اطاق می‌‏شد، بلند می‌شد و به نشانه احترام، تمام قد می‌ایستاد.

 با همسرش دوست بود

فرزند علامه می‌گوید: «رفتارشان با مادرم بسیار احترام‌آمیز و دوستانه بود. همیشه طوری رفتارمی‌کردند گویی مشتاق دیدار مادرم هستند. ما هرگز بگو مگو و اختلافی بین آن دو ندیدیم. به قدری نسبت به هم مهربان و فداکار و باگذشت بودند که ما گمان می‌کردیم این‌ها هرگز با هم اختلافی ندارند. آن‌ها واقعاً مانند دو دوست با هم بودند.»

 جلسه های خصوصی علامه با خانواده

غروب که می شد، همه کارها را تمام می کرد که به خانواده برسد. می گفت:« دیگرجلسه خصوصی است، بیایید بنشینیم حرف بزنیم.». این جلسه های گفت و گوی خانوادگی از هر جلسه ای برایش مهم تر بود. می گفت:« این ساعت(نشستن با اهل خانه) بهترین اوقات من است و تمامی ناراحتی‏‌هایم را برطرف می‌‏کند. ».
آن وقت علامه طباطبایی می شد پدر خانواده طباطبایی. برای بچه‌ها خاطره و حکایت تعریف می کرد. سر به سرشان می گذاشت و با ان ها شوخی می‌کرد. برایشان شعر می‌خواند. نقاشی یادشان می‌داد. برایشان سرمشق می‌نوشت. مثل همه مردهای خانواده. سعی می‌کرد آموزش‌های دینی و خانوادگی‌اش را در همین ساعت‌های دورهمی و طوری که بچه‌ها را دلزده نکند، به صورت غیرمستقیم یادشان بدهد. طوری که هنوز هم بچه های علامه از این جلسه های خصوصی خانوادگی کلی خاطره به یادماندنی دارند.

 زیارت خانوادگی

برنامه های دینی اش کاملا خانوادگی بود.صبح ها که دو تا دخترش با صدای قرآن او بیدار می شدند، هردو تا دختر را روی پا‌هایش می‌نشاند و آن‌ها را می‌فشرد و با نوازششان آرام بقیه قرآن را جوری که بچه‌ها هم بشنوند زمزمه می‌کرد. ماه رمضان برنامه مناجات خانوادگی می‌گذاشت. دعای سحر را دسته جمعی با اهل خانه می خواند.اعتقاد داشت عبادت و مناجات همراه با خانواده‌اش زود‌تر مورد پذیرش خداوند قرار می‌گیرد.

 حکایت بچه گربه افتاده در چاه

 دخترش می‌گوید: «یک روز به دیدنشان رفتم. دیدم خیلی ناراحتند. علت را پرسیدم. خانمشان گفتند: بچه گربه‌ای افتاده توی چاهک حیاط خلوت ایشان. از دیروز تا حالا پریشان است. همین طور راه می‌روند؛ نه غذا می‌خورند و نه استراحت می‌کنند. من خندیدم و گفتم: برای بچه گربه ناراحتید؟ ایشان به من گفتند: بشر باید عاطفه داشته باشد. آدم بی‌عاطفه یعنی با قرآن دوست نیست.» بعد هم کلی خرج کرد و چاهک را شکافت تا بچه گربه را دربیاورد.
 
انتهای خبر/ خ ن

 

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: