سایر زبان ها

شهروند خبرنگار

صفحه نخست

سرویس خانواده شیعه

سرویس شیعه شناسی

سرویس عکس

سرویس فیلم

صوت

سردبیر

صفحات داخلی

تجربه احرام بستن خانمها در مسجد شجره

وارد مسجد شجره که می شوم طنین صدای کاروانی که در حال محرم شدن است تنم را می لرزاند. اشک از چشمانم سرازیر می شود. خدایا همه آمده اند بگویند: من آمدم. خدایا من آمدم. من آمدم شریکی برای تو نیست آمدم.
کد خبر: ۴۴۰۶۶
۱۷:۲۸ - ۲۵ مهر ۱۳۹۱
SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز:

به گزارش «شیعه نیوز» به نقل از لبيك، لحظات معنوي احرام بستن در مسجد شجره را قلمي كرده است.

از دور صدای دلنوازی می اید . لبیک اللهم لبیک لبیک لا شریک لک لبیک...

جمعیت سفید پوشی لبیک گویان از کنارم می گذرد. به میقات رسیده ایم. اينجا مسجد شجره است.

جایی که پیامبر بزرگوار اسلام (صلی الله علیه و آله) در آن براي حج احرام بست. مسافراني كه عازم خانه خدا هستند و از مدينه حركت مي كنند اینجا محرم مي شوند.

اینجا همه چیز سفید است مثل بهشت. اینجا مسجد شجره است. انگار همه آمده اند روح و دلشان را هم سفید کنند. وقت، وقت بیعت است. با معبودی که از رگ گردن به ما نزديك تر است و مهرش از محبت مادر بع بندگانش عميق تر. بارها تكبير گفته اند هنگام نماز ، اما حكايت ديگري دارد اين لبيك ... لبیک، اللّهم لبیک...

 وارد مسجد شجره که می شوم طنین صدای کاروانی که در حال محرم شدن است تنم را می لرزاند. اشک از چشمانم سرازیر می شود. خدایا همه آمده اند بگویند: من آمدم. خدایا من آمدم. من آمدم شریکی برای تو نیست آمدم.

روبرویم  پیرزنی است که کهولت سن وادارش کرده بر ویلچر بنشیند. دستهایش رو به آسمان است. در حال نیّت کردن و محرم شدن. اشک می ریزد و عاشقانه کلمات را ادا می کند. کلماتی که مبلّغه ایرانی واژه به واژه می گوید و او تکرار می کند تا مُحرم شود. رو به بانوی مبلّغه می گوید: مادر، حضرت زهرا (س) مراد دلت را بدهد. ممنونم.

در دو سویم مسجد فرش شده، زنان زیادی مشغول خواندن نمازند. خانم مبلّغه را می شناسم و به سویش میروم. استاد برجسته ی جامعه الزهراست. به میقات شجره آمده تا به بانوان ایرانی کمک کند با آرامش خاطر محرم شوند. مبلّغه ها به کمک معینه ها می آیند تا برای هیچ خانمی سوال بی جواب نماند. مثلاً اگر مشکل يا سوال شرعی خاصّی دارند براي احرام بستن راهنمايي شوند.

سلامی می کنم و به دنبال جای خالی می گردم  تا نمازی بخوانم و سجده شکری بگذارم بر معبودی که مرا راهی این سفر کرده.

خانم هایی از ملیّت های مختلف اینجایند. از ترک و عرب و فارس و روس تا شرق آسیایی هایی که در بزرگترین کشور مسلمان زندگی می کنند، اندونزی یایی ها. امّا بعد از ظهر ها حضور ایرانی ها در میقات شجره پررنگتر است. پشت سرم گروهی اصفهانی نشسته اند. مدام به هم یادآوری می کنند: حاج خانم! نماز تحیّت مسجد را خواندی؟ هدیه به حضرت رسول (ص ) و حضرت زهرا (س) را چه طور؟ دیگری می گوید: نماز عشا را شکسته بخوانم؟
می پرسم شما محرم شده اید؟ با لهجه شیرین اصفهانیش پاسخ می دهد: هنوز نه! خانم آبرویی که کنار این خانم نشسته و تازه نمازش را تمام کرده، میگوید: گفتند بعد از نماز عشاء.

اینجا که هستید اوّل از همه از خدا چه میخواهید؟ بغض می کند و می گوید: اوّل فرج آقا(عج) ، بعد عاقبت به خیری.
 در کنارش خانمی است که پری شبیه پر خادمان امام رضا در دست دارد. پرسیدم حاج خانم شما معینه هستید؟ گفت: نه! این مال دخترم است که کمک یار کاروان است. رفته وضو بگیرد.

باز هم ندای لبیک در مسجد شجره طنین انداز میشود. و چه زیباست که ایرانی ها اینقدر منسجم و منظّم همراه هم هستند. معینه ی کاروان تلبیه را می گوید و بانوان زائر تکرار می کنند. شنیدنش هم شیرین است مثل عسل. حالا همه محرمند. حالا دیگر همه چیز حرمت دارد و فقط برای معشوق است. حالا به خود یادآوری می کنی موجود کوچکی هستی  که حتی جسمت به تو تعلّق ندارد و همه لطف خالق است که در اختیارت گذاشته شده. اجازه نداری بوي خوش استفاده كني، به آيينه نگاه كني يا حتي موري را بيازاري.

فقط و فقط جمال یار. همانگونه که حسین در این جا به عشق یار احرام بست و هیچ ندید جز جمالش.
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: