سایر زبان ها

شهروند خبرنگار

صفحه نخست

سرویس خانواده شیعه

سرویس شیعه شناسی

سرویس عکس

سرویس فیلم

صوت

سردبیر

صفحات داخلی

"خداحافظ بچه" سیاهه ای از دروغ و گناه !

کد خبر: ۳۹۹۶۷
۱۱:۳۳ - ۰۲ شهريور ۱۳۹۱
SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز:

به گزارش «شیعه نیوز» به نقل از انتخاب ، هر ساله در ایام ماه مبارک رمضان، سریال های مختلفی مهمان سفره افطار ایرانیان بوده اند و این سنت همواره توانسته خیل عظیمی از بینندگان را به پای تلویزون بکشاند. البته این رسم تانیمه های دهه 80 شمسی طنزگونه و همراه با واقعیات اجتماعی بود و بدین ترتیب کارگردانی مانند رضا عطاران با ارائه سریال هایی نظیر خانه به دوش، متهم گریخت، بزنگاه و.. مردم را به خندیدن در پای سفره افطار عادت داده بود.

اما این رویه در چند سال اخیر فروکش کرد و به دلیل خداحافظی رضا عطاران با تلویزیون دیگر ژانر طنز،آنگونه که باید و شاید در محتوای سریال های ماه رمضانی نگنجید و یا اگر هم وجود داشت فاقد جذابیت و گیرایی لازم در بین مخاطبین بود و بدین ترتیب پرداختن به  دنیای پس از مرگ مورد توجه کارگردانان واقع شد!

ساخت سریال های مناسبتی معمولا یک رویه درتلویزیون است والبته پیشنهاد این کارها به دلیل قراردهای خوب از همه نظر! برای هر کارگردانی وسوسه انگیز. در سال جاری نیز تلویزیون فارغ از این ماجرا نبود و به نوعی سنت خویش را دنبال کرد اما شاید تفاوت سریال های امسال با سالهای گذشته عدم پرداختن به دنیای پس از مرگ بود که در سال های اخیر به اشکال مختلفی به آن پرداخته می شد و دست بر قضا مورد اقبال عموم هم واقع نمی گشت.

امسال سریال های " راز پنهان " ساخته فلورا سام از شبکه یک سیما، " چمدان" به کارگردانی خسرو ملکان از شبکه دو سیما، " خداحافظ بچه" ساخته منوچهر هادی از شبکه سه سیما و " شاید برای شما هم اتفاق بیفتد" به کارگردانی راما قویدل از شبکه پنج روی آنتن رفتند.

در بین این سریال ها- طبق نظرسنجی های خود صداو سیما- خداحافظ بچه با اقبال مردمی بیشتری نسبت به سریال های دیگر مواجه شد و بینندگان بیشتری را متوجه درام خود کرده بود.

در این مطلب قصد داریم تا با نگاهی جامعه شناختی به این سریال نسبتا مورد توجه بپردازیم.

خداحافظ بچه روایت یک زوج است که برای آنکه بچه دار شوند حاضرند هر کار غیر مترقبه ای انجام دهند تا به خواسته یا هدف خویش یعنی " بچه " برسند.

شهرام حقیقت دوست و مهراوه شریفی نیا نقش این زوج با کاراکترهای مرتضی و لیلا را بازی کردند که از قضا در ایفای نقش خود بسیار موفق ظاهر شدند زیرا در مدت سی شب مخاطب خود رابه خوبی جذب روایتهایشان از ماجراهای زیاد زندگی خویش نمودند.

اما آنچه که قرار است در این مقال به آن پرداخه شود ساختار ضعیف محتوای فیلم نامه از بعد جامعه شناختی است.

در قسمت های ابتدایی این سریال شاهد بودیم که لیلا به هیچ وجه بچه دار نمی شد و پزشکان معالج هم وی را ناتوان در تحقق این امر شناختند تا جایی که اگر بخواهد بازهم به این روند( بچه داری طبیعی) ادامه دهد ممکن است مرگ وی فرارسد. علاقه مرتضی به لیلا یک مانع و به نوعی عاملی است تا توصیه پزشکان را گوش دهند و دیگر لیلا باردار نشود! اما قصه تازه از این جا کلید می خورد؛ جایی که یک زوج قادر نیستند از راه طبیعی صاحب نوزاد شوند.

عوامل زیادی دست به دست هم می دهند تا لیلا بخواهد به هر نحوی بچه دار شود و آن هم عشق افراطی و بیش از حد وی به مادر شدن است عشقی که منجر به آن می شود تا لیلا چشمان خود را بر روی بسیاری از واقعیت های موجود در جامعه ببندد.

یک عامل بیرونی نیز علاوه بر علاقه شدید لیلا به بچه وجود دارد تا روایت داستان به سمت بچه داری به هر شکلی پیش رود و آن هم خانواده های این زوج هستند!

خانواده های مرتضی و لیلا به شدت به بچه علاقه دارند و البته در بین خانواده لیلا این امر جز "امور قدسی" محسوب می شود و وجود بچه که قرار است به عنوان ندیده مادر بزرگ یا همان ننه نصرت باشد، قرار است زمینه به بهشت رفتن این پیرزن را فراهم  کند.

رواج خرافه گرایی و پایبندی به سنت های روستایی( سرخ دره) و رواج آن در زندگی شهری یکی از عوامل لای منگنه قرار دادن مرتضی و لیلا در امر بچه دار شدن است.

حال نگاهی بیاندازیم به وضعیت اجتماعی زوج ماجراساز سریال؛ مرتضی یک کارمند ساده شرکت است و لیلا نیز یک زن خانه دار! درآمد آنها، این زوج را در طبقه متوسط جامعه قرار می دهد طبقه ای که عمده افراد جامعه ایرانی در درون آن قرار می گیرند.

زندگی این طبقه با کوچکترین اتفاق موجود، مثل بچه داری یا اخراج از محل کار وارد بزرگترین بحران خود می شود و در واقع موجی از نگرانی و ندانم کاری را برای افراد عضو آن به وجود می آورد.

مرتضی و لیلی نیز از این قاعده مستثنی نیستند و بچه دار نشدن و نگاه سنگین دیگران و به بهشت نرفتن! "ننه نصرت" همه از جمله اتفاقاتی است که خرافه گرایی جامعه ایرانی را که عمدتا در درون این طبقات اجتماعی(متوسط،متوسط رو به پایین و پایین) وجود دارد با درجه های شدت و ضعف متفاوت،به ما یاد آور می شود و این سیاهه در واقع بر گرفته از آنچه می باشد که امروز در جامعه سنتی و شبه صنعتی ما در حال رخ دادن است.

آنچه که مسلم است کارگردان سریال برای آنکه این پایبندی به خرافات را در جامعه ایرانی نشان دهد به باورهای روستایی روی آورده است، اما زمانی که همگان انتظار دارند این باور رنگ و بوی واقعیت به خود بگیرد( در قسمت آخر) ناگهان پیرترین فرد روستا(ننه نصرت) از باور خرافی خویش روی برمی گرداند و پس از یک خواب عمیق، ارزش های چند صد ساله را زیر پا گذاشته و ناگهان می گوید کردار انسان است که فرد را روانه بهشت می کند نه دیدن ندیده! و به نوعی همگان ارشاد می شوند. این تغییر و تحولات آنی در سریال کم دیده نمی شود و جایی که ناگهان لیلا از اعمال سراسر گناه خود به ناگاه دست می کشد و قید بچه دزدیده شده را می زند و عطایش را به لقایش می بخشد ویا تبدیل شدن نفرت به عشق مابین احمد و گیتی(دوستان مرتضی و لیلی) در یک آن از جمله این تغییر و تحولات است.

زوج اصلی فیلم! برای رسیدن به هدف مجبورند وسیله ها را توجیه کنند و بهترین توجیه، بچه دار نشدن لیلاست در حالی که وی عاشق بچه است! این توجیه تا پایان ماجرا همانند یک سپر در برابر همه گناههایی که این زوج مرتکب می شوند ایستادگی می کند. مرتضی یک فرد سابقه دار است و دوران سیاهی را در زندگی قبل از ازدواج خود تجربه کرده اما با حضور لیلا و ازدواج با وی، سیاهی ها از بین می رود و زندگی پاکی را این دو تجربه می کنند تا ماجرای بچه دار نشدن پیش می آید و از این جا به بعد است که لیلا جای مرتضی را می گیرد و آمر به انجام گناه می شود و مرتضی هم با توجیه عشق به لیلا عامل گناه! و این رویه فانتزی و سرد و بی روح تا پایان ادامه می یابد.

 آنها گناه های خود را در دفترچه ای ثبت می کنند تا در آینده مثلا آنها را جبران کنند.

گناه کردن از دروغ کلید می خورد و به بچه دزدی ختم میشود و در واقع این بدرفتاری را کسانی انجام می دهند که قرار است مثلا پدر و مادری نمونه برای فرزندشان باشند و البته یک فرد دیگر را که دم مرگ است به بهشت بفرستند.

با کمی اکراه می شود گفت گناه و ارتکاب به آن درون مایه اصلی فیلم است و به نوعی مخاطب اگر پیش از این در سایر فیلم ها و سریال ها، ارتکاب گناه را بیشتر از جانب بد من ها می دید، در این سریال بدعت شکن مجبور بود از جانب پدر و مادری که یکی سفید است(لیلا) و دیگری خاکستری(مرتضی) ببیند! شخصیت های تاثیرگذار و محوری سریال، همگی به طور وحشتناکی سیاهند وهمه سر یکدیگر را کلاه می گذارند حتی لیلا نیز به مرتضی دروغ می گوید!

تفاوت فرهنگی و نداشتن زبان مشترک میان خسرو وهمسر اول وی از جانب فیلم نامه یکی از دلایلی عنوان می شود تا وی اقدام به ازدواج دوم کند در حالی که در عمل هوس بازی مرد ایرانی به نمایش گذاشته می شود زیرا خسرو از داشتن یک ارتباط کلامی ساده و صمیمی با همسر دوم خود نیز ناتوان است و اساسا بچه ای که دزدیده می شود ماحصل ازدواج دوم اوست که به هر مکر و حیله ای از برملا شدنش جلوگیری می کند حتی اگر لازم باشد آن بچه را به قتل برساند!
 مجتبی( شاگرد خسرو) نیز از قسمت هایی که وارد داستان می شود هم عاشق رعنا شده و هم حاضر است برای این عشق که بیشتر کمیک است هر کاری بکند. همه این افراد به نوعی درگیر دروغ، باج خواهی، عدم داشتن وفا و صداقت در زندگی مشترک و در نهایت بچه دزدی و به اصطلاح آدم ربایی هستند.

باید گفت تنها کاراکتر سفید این سریال رعنا خواهر لیلاست که قرار است برای ادامه تحصیل به ایتالیا سفر کند و در واقع این شخصیت گناهکاران را به راه راست هدایت می کند تا از عمل ناصواب خویش دست بکشند. رعنا نمونه افرادی است که از سیاهی های درون جامعه خسته شده است که هم تعدادشان اندک است و هم برای رفتن بی قراری می کنند!

یادمان باشد همه این اتفاقات در جامعه ای که نامش ایران است و در زمانی که قرار است رنگ و بوی معنویت در ماه رمضان! نمایان شود، رخ می دهد.

در سریال خداحافظ بچه نام و نشانی از مهرمادری ایرانی وجود ندارد و احساسات شرقی به هیچ وجه نمایش داده نشده است.

 دروغ و گناه عادت ایرانیان به ویژه پدر و مادر ایرانی توصیف شده است نسخه ای که خیلی ها معتقدند در جدایی نادر از سیمین پیچیده شد و فریاد "وااسفا" را به عرش رساند اما حالا باید دید آن گروه از منتقدان که آن روزها فیلم نامه جدایی نادر از سیمین را سیاه نمایی جامعه ایرانی می خواندند آیا امروز حاضرند خداحافظ بچه را نیز تخطئه کنند که سی شب مشق دروغ و نیرنگ می کرد؟

سیاه نمایی کردار و البته گفتار ایرانیان در این سریال به وضوح نمایش داده شده است چیزی که قطعا کارگردان و نویسنده فیلمنامه به فانتزی بودن آن اعتقاد دارند!

خداحافظ بچه روایتی تلخ از بچه داری است و حتی متحول شدن فشرده همه کاراکترهای سیاه سریال در قسمت آخر که به نوعی قصد نمایش دادن فرجام شیرین سریال را داشت نیز نتوانست جبران خسارت کند.

شاید بتوان گفت نخستین قشری که از دیدن این سریال متضرر شدند زوج هایی هستند که به هر شکل و علتی بچه دار نمی شوند زیرا باید تلخ ترین اقدامات را از هم دردانشان( مرتضی و لیلی) برای بچه دار شدن نظاره می کردند.
برچسب ها: خداحافظ بچه
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر:
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
نظرات بینندگان
محمد علی
۱۷:۰۲ - ۱۳۹۱/۰۶/۰۵
چراهیچ کس دراین صفحه نظری نمیدهد؟؟؟