در ايام بزرگداشت سيامين سالگرد ربوده شدن امام موسي صدر مطالب متنوع و جديدي منتشر شد که از آن ميان خاطرات آگوست باخوس نماينده سابق مجلس لبنان برايم جالب بود. از آنجا که اين مطلب در ايران منتشر نشده در ادامه خاطرات نابي که از شخصيتهاي لبناني ترجمه کرده بودم به دوستداران امام صدر تقديم ميکنم:
شايد بخشي از جذابيت اين مطلب براي من به رشته تحصيلي و دغدغه هاي فعليام در زندگي ميان مسيحيان لبناني برگردد اما اين حقيقت قابل انکار نيست که شخصيت امام صدر تنها تجربه موفق و شاخص ما در عرصه بينالملل بوده که در عين حفظ اصالت حوزوي و مباني اجتهادي و اصرار بر نقش روحانيت با واقعيت هاي اجتماعي عاقلانه کنار آمده بود. بررسي تجربه عملي او براي حفظ و ارتقاي شيعه که تقريبا در معرض حذف و نابودي کامل بود الگوي بينظيري در مسير تعامل حکيمانه با غير و نشر محبت و دوستي و جلب اعتماد است و مصداق بارز عمل به حديث مبارک جروا مودة الناس اليکم و الينا يعني محبت مردم را به خودتان و ما جلب کنيد. امروز مرور سيره عملي آن فرزانه مظلوم بيش از هر کس براي روحانيت ضروري است تا بداند و ببيند کار پيروي طريق اهلبيت و نشر معارف الهي به عمل بر ميآيد نه به سخنداني يا سخنراني و گفتارها و کردارهاي گاه يکسره متحجرانه و گاه يکباره منفعلانه و هر دو سبب شرمساري و تاسف و... تجربه امام صدر به عنوان يک مجتهد شيعه در برقراري ارتباط با غير مسلمانان يا غير شيعيان و بازخورد اين رفتار در آنان حقيقتا ارزش مطالعه و تامل دارد.
اين شخصيت سياسي اجتماعي مسيحي ميگويد:
" زماني که شهردار جديده بودم و به کار وکالت و رسيدگي به مسائل حقوقي شهروندان اشتغال داشتم به خاطر پيگيري کار اداري اسقف آشوريان به کاخ رياست جمهوري ميرفتم يک روز به امام صدر برخوردم او با اينکه براي اولين بار مرا ميديد مرا به گرمي در آغوش گرفت و گفت: من تو را از خودت بهتر ميشناسم! شيعيان ساکن در برج حمود (منطقه مسيحي) به من گفتهاند تو چگونه آنان را مانند فرزندان خود حمايت ميکني و ميان آنان و يک مسيحي ماروني فرق نميگذاري. سپس شروع کرد به نام بردن از خانوادههاي شيعه آن مناطق و يکايک ايشان را درست ميشناخت. او ادامه داد: ما همه بايد دست به دست هم بدهيم و با هم براي خدمت مشترک به نزديکي بين مذاهب و ايجاد زمينه زندگي مشترک ميان آنها تلاش کنيم.
چند روز بعد ناگهان کليساي مارمارون در بوشريه مورد سرقت واقع و به آتش کشيده شد در حاليکه بر تخته سياه مدرسه کليسا، عبارت لا اله الا الله را نوشته بودند. اين حادثه فضاي بسيار مسمومي عليه شيعيان و مسلمانان ايجاد کرد و منطقه را متشنج ساخت. پس از آن امام صدر با من تماس گرفت و از من خواست در سد بوشريه (منطقه مسيحي) و در محلي که قرار بود مسجد بسازند به ديدارش بروم.
آنجا در حضور جمعيت فراواني از شيعيان چنين گفت: امروز ميخواهيم پول جمع کنيم، اما هر چه جمع شود براي ساختن اين مسجد و کليساي مارمارون نصف ميکنيم!
اين کار هوشمندانه او مرهمي بر زخم مسيحيان بود و به سرعت آرامش را به منطقه بازگرداند. چند وقت بعد هم معلوم شد کسي که اين کار را کرده بود يک مسيحي بوده که ميخواسته فتنه درست کند.
ارتباطها و تماسهاي ما ادامه يافت تا اينکه من براي نمايندگي مجلس از آن منطقه نامزد شدم. تمام اهالي شيعه منطقه دور و برم جمع شدند و از من حمايت کردند و امام صدر مرا نامزد شيعيان در منطقه ناميد و همين باعث شد تا با راي بالايي به عنوان کانديداي مستقل به مجلس بروم و به عنوان رئيس تجمع نمايندگان جديد انتخاب شوم.
پس از آن بود که يکبار امام صدر را براي شام به خانهام دعوت کردم و بسياري از نمايندگان مستقل هم جمع بودند. يادم هست همسرم ناديا تابلوي صليب را بالاي در ورودي قرار دادهبود. امام صدر که آمد مرا صدا زد و از عکاسها خواست از ما زير صليب عکس بگيرند. او خطاب به حاضران گفت صليب هم مال ماست و هم مال شما! و بعد شروع کرد درباره نزديکي بين اسلام و مسيحيت براي نمايندگان مجلس صحبت کردن و آياتي از قرآن برايشان تلاوت کرد.
چندي بعد مطلع شدم که ايشان قرار است در کليساي پدران کبوشي سخنراني کند (سخنراني معروف و تاريخي با عنوان اديان در خدمت انسان که براي اولين بار در تاريخ کليسا يک روحاني مسلمان در روز يکشنبه در محراب کليسا براي مسيحيان موعظه کرد و عکس ايشان در زير صليب به شکل گسترده منتشر شد.) من با او به آنجا رفتم. هنگامي که سخنراني تمام شد و ميخواستيم برگرديم يکي از کشيشها دستم را گرفت و گفت: اين انسان امتداد روح مسيح است!
همواره در جلسات و گفتگوهايمان احساس ميکردم او بسيار روح بزرگي دارد و در اوج است و در او تعصب نيست و بين انسانها تفاوت قائل نيست. در سينه قلبي آکنده از محبت و برادري و بزرگواري و وطندوستي دارد همانطور که آن پدر روحاني به من گفته بود و به اين دليل معتقدم مسيحيان هم همان قدر با فقدان او ضرر کردند که شيعيان.