مسعود گفت: چرا برای امام حسین [علیه السلام] گریه میکنی؟
چیزی نگفتم
بازهم مسعود گفت: او الآن به بهشت رفته است و از نعمت های خدا شاد و خوشحال است. تو هم باید شاد باشی نه ناراحت و گریان!
بازهم چیزی نگفتم.
شش ماه بعد، وقتی پدر مسعود را خاک میکردند، بالای قبر پدرش سخت گریه میکرد و با بیتابی اشک میریخت.
با خودم گفتم: بیچاره پدرش حتماً جهنمی بوده! وگرنه این فرزند، با عقیدهای که دارد باید به جای گریه کردن بخندد و شادی کند!