به همین منظور با حجتالاسلام والمسلمین «حمزه شریفی دوست» مدیرگروه عرفانهای نوظهور نهاد رهبری در دانشگاهها در خصوص نقد محتوایی «انجیل شیطانی» سلسهگفتوگوهایی انجام دادیم که به تفکیک در 6 بخش ارایه میشود. بخش نخست این گفتوگو از نظر میگذرد:
*به طور کلی جریانات نقد شیطانپرستی امروزه در چه قالبی به فعالیت خود میپردازند؟
- در تحلیل شیطانپرستی جدید، چهار محور اساسی باید مورد کاوش قرار گیرد که عبارت است از: 1. بزرگنمایی عهدین (انجیل و تورات) از شیطان 2. نقص و ناکارآمدی مسیحت در غرب 3. دینستیزی نظام سرمایهداری 4. خلأها و نواقص نظام تمدن غرب. هرکدام از این چهار بخش اگر نادیده گرفته شود، تحلیل شیطانپرستی مدرن ناقص خواهد بود.آنچه برای فهم این جریان به تحلیل و کاوش کمتری نیاز دارد، دو محور زیر است: 1. نمادهایی که امروزه در خدمت این مسلک قرار گرفته است 2. ظواهر و پوشش (مد لباس و مو) که با نام این جریان شهرت یافته است.
متأسفانه در کشور ما جلسات نقد شیطانپرستی هیچگاه ضابطهمند و هوشمندانه برگزار نشده است، کسانی که قصد نقد این فرقه را داشتهاند، بیشتر به تبلیغ این جریان دامن زدهاند؛ نه نقد و آسیبشناسی صحیح، علت این است که بیش از آنکه به ایدئولوژی شیطانگرایان بپردازند، به توضیح نمادها پرداختهاند و از قضا این همان کاری است که شیطانپرستان میخواهند، توضیح نماد و تفسیر آن، توصیف است نه آسیبزدایی، ناقدان این جریان (که اتفاقأ دلسوزانه این کار را کردهاند) همواره در کشور ما یا به مد لباس و مو گیر دادهاند و یا به رمزگشایی از نمادهایی پرداختهاند که اصالتاً از آن شیطانپرستان نبوده است.
بسیاری از نمادهای شیطانپرستان متعلق به این گروه نیست
کسانی که قصد مبارزه با شیطانپرستی از طریق نمادها را دارند، باید در باب نمادها سه نکته اساسی را مورد توجه قرار دهند، غفلت از این سه امر، ممکن است به شناخت و تحلیل ناصواب این فرقه منجر شود و یا باعث ترویج ناخواسته آیین شیطانی شوند:
اول این که جریان شیطانی، بسیاری از نمادهایی را که در دیگر آیینها و مسلکها ریشه دارد، امروزه به سود خویش و در خدمت خود به کار گرفته است، بسیاری از نمادهایی که امروزه به نام شیطانپرستی مشهور شده، متعلّق به جریان شیطانی نیست و آنها این نمادها را تصاحب کردهاند، هدف از این تردستی، اثبات ریشهدار بودن آیینشیطان پرستی و تثبیت آن و اعتماد بخشی به یاران شیطان است.
پارهای از این نمادها در تمدنهای باستانی مصر و یونان ریشه دارد و بعضی دیگر متعلّق به شرق است؛ چنانکه «آنتوان لاوی» در کتابش «کالی» و «شیوا» را که در میان هندوها و یوگیها جایگاه خاصی دارند و از خدایان هندو به حساب میآیند، همان شیطان معرفی میکند، بعضی از نمادهای ماسونها یا کابالا نیز اکنون در خدمت این آیین قرار گرفته است.
هر چند جریان شیطانی محصول عرفان یهود و فراماسونری و نتیجه نامشروع این دو جریان است، جریان شیطانی، امروزه خود را آیینی برخوردار از سنّتهای منحصر به فرد، نمادهای ویژه، مبانی مجزّا و در یک کلمه، یک «جریان مستقل تاریخی» معرفی میکند.
نمادهای شیطانی نه ریشه واحد دارند و نه معنای واحد
دوم اینکه؛ نمادها لزوماً معنای واحد ندارند، علّت این است که فرهنگهای مختلف از هم دیگر تأثیر پذیرفتهاند و اقوام و ملتها، در تعامل با دیگر فرهنگها، دست به اقتباس زده و به سود خود، تغییراتی در محصولات دیگران ـ البته به نسبت آرمانها و ارزشهای بومی خود ـ دادهاند و به مرور این فرآورده جدید، نماد ارزشها و باورهای ایشان شده است؛ بنابراین نمادها نه ریشه واحد دارند و نه معنای واحد.
استفاده ابزاری از نماد شیطانی در جهت خوی استکباری
نکته سوم اینکه؛ چون نماد ابزاری قوی و نافذ است و چون برخورداری از نمادهای گویا و متنوّع، قدرتی بیبدیل محسوب میشود، نسبت دادن نمادهای دیگر آیینها به شیطانپرستی، تلاش غیر مستقیم برای تبلیغ این مرام انحرافی و کمک ناخواسته به آن است؛ بنابراین منظور از نمادهای شیطانپرستان، نمادهایی است که امروزه شیطانگرایان به سود خود استخدام کردهاند، آنچه نباید از آن غفلت شود، این است که نمادهایی که امروزه در خدمت این جریان ضد دینی و ضد توحیدی ایفای نقش میکند؛ باید برای انتساب این جریان به عقبه سیاسی خود و فهم ریشهها و مبانی استکباری آن مورد توجه قرار گیرد؛ نه استقلال دادن به این جریان و در نتیجه تبلیغ و تثبیت آن.
از سوی دیگر آنچه تاکنون مورد غفلت قرار گرفته، نگرشهای مؤسس این جریان در باب جهانبینی و هستی شناسی است، «آنتوان لاوی» که شخصیت مطرح جریان شیطانی است و سهم زیادی در پیریزی این بنای ضد دینی داشته است، افکارش را در کتاب مقدس شیطانپرستان مطرح کرده و تلاش دارد از حیث نرم افزاری این جریان را تقویت کرده و به مرز قبول نزدیک کند.
* شیطانپرستی معاصر یا به تعبیر خود مبتلایان «شیطانگرایی» چگونه شکل گرفت؟
- شیطانپرستی معاصر با بحرانهای بعد از جنگ جهانی دوم پیوند خورده است، جنگ جهانی دوم شرایطی ناامیدکننده ایجاد کرده بود، فریاد مبارزه و اعتراض از هر کوی و برزن بلند بود، جوانان دریافتند که نظام سرمایهداری، جهان را به مرز نابودی و انهدام رسانده است، ظلم و خفقان شدید باعث شد گروهی از جوانان عصیان کنند و اعتراض خود را با ترویج هیپیگری نشان دهند؛ بلکه بتوانند با طرح تفکری نو در حوزه اخلاق و امنیت اصلاحگری کنند، سرانجام جوانان، به ویژه دانشجویان برخاستند و با استفاده از ظرفیت موسیقی، با شعار «سرانجام اصلاحی باید» جنبش متال را به وجود آوردند، شاید اولین گام در به انحراف کشاندن این حرکت اصلاحی، استفاده از این ابزار (موسیقی) بود.
نظام سرمایهداری برای مهار بحران جنگ جهانی دوم به ترویج شیطان پرستی روی آورد
در دهه اول موسیقی متال، تقریباً تمامی اشعار و ترانههای آن دارای خمیر مایه اعتراضآمیز بر ضد جنگ، عشرتطلبی و سلطه سیاسی بود، در این ترانهها مبارزه با مدرنیته و سلطه تجاری موج میزد و بخش قابل توجهی از محتوای ترانهها هم مربوط به مسائل معنوی، بیداری ضمیر انسانها و ندای درون بود.
اما گردانندگان و طراحان نظام سرمایهداری بیکار نبودند، مهار بحران برای آنها بسیار حیاتی بود، سرانجام با کشاندن کنسرتهای اعتراض به دامن شیطانپرستی، توانستند از همراهی توده مردم با این جنبش جلوگیری کنند و با ترویج نمادها و پوششهای شیطانی در پارهای از کنسرتها، عملاً به شناساندن این مرام به مردم کمک کنند، یقیناً خواست اولیه جوانان معترض، ترویج و گسترش شیطانپرستی نبود، خواننده مشهور گروه انگلیسی «بلک سبت» یعنی «آزی آزبورن»؛ اولین کسی بود که به این ایده واکنش نشان داد، او در سال 1976 در مصاحبهای تأکید کرد: «من و بچهها هرگز دنبال تفکرات شیطانی نرفتهایم... من به آفرینندهام ایمان دارم، بلک سبت هرگز گروهی شیطانپرست نبوده است، من از دیدن بعضی از طرفدارانمان که با لباسهای سیاه و صورتی رنگ شده و شمعی در دست در سالن کنسرت حضور پیدا میکنند، واقعاً میترسم.. واقعاً ما آنگونه که آنها فکر میکنند نیستیم، ما فقط معترضیم».
ترویج سبکهای موسیقی «راک» و «متال»
اما کار از کار گذشته بود، دستان پشت صحنه توانستد با نفوذ عوامل خود به کنسرتهای موسیقی و به دنبال آن پوشش رسانهای در تلویزیون و روزنامهها، توجه به شیطان را در کانون توجه توده مردم قرار دهند و زمینهای فراهم کنند که گروههای جدید هم با تحمل این هزینه و قبول بر چسب شیطانگرایی به گروههای «راک» و «متال» ملحق شوند، در پی آن گروههای جدید به جای اینکه به آرمان اولیه جنبش پایبند باشند، به تخلیه انرژی اعضای خود و پرداختن به محتوای شیطانی در کنسرتها سرگرم شدند، در نتیجه یکی از فراگیرترین جنبشهای ضدسرمایهداری در غرب که در ابتدا با آرمانهای انساندوستانه شروع شد، نه فقط مهار که با ایده شیطانپرستی تغییر ماهیت یافت. چنین دستکاری در ماهیت این حرکت، چنان رسوایی بپاکرد که هوادران «متال» هم در تاریخچه آن از این لکه ننگ یاد میکنند: «موسیقی «متال»به عنوان نوعی جنبش هنری ـ اجتماعی، به مانند تمام مقولات بشری، پس از گذشت مدتی کوتاه از روزهای آغازین خود بازیچه دست سودجویان شد، گویی دالانی کثیف و تو در تو که به جیب سرمایهداران و ابرقدرتهای بزرگ ختم میشود و هیچکس را توان راهیابی به آن نیست، مگر در جهت برآورده ساختن اهداف آنان».
از کلیسای شیطان تا معبد ست
* در خصوص جریانات مهم شیطان پرستی توضیحاتی را ارایه بفرمایید؟
- باید دانست که دو جریان اصلی در شیطانپرستی حضور دارند و شیطانپرستی با این دو نگرش شناخته میشود؛ به عبارت دیگر امروزه شیطانپرستی در قالب دو جریان و شاخه رواج دارد:
1-سِیتنیسم (Satenism): همان شیطانگرایی لاوایی است و با سرکردگی «آنتوان ساندور لاوی» شناخته میشود، او کلیسای شیطان را در 1966 تأسیس و خود را پاپ کلیسای شیطان معرفی کرد و در سال 1969 انجیل شیطانی را منتشر کرد.
کلیسای شیطان |
این گروه معتقدند که موجودی به نام شیطان وجود خارجی و عینی ندارد و شیطان فقط نماد هوا و هوس، آرزوها و لذّتطلبی انسان است.
«آنتوان ساندور لاوی» و سِیتنیسم |
2ـ شاخه ستیانیسم (setians): این شاخه از سوی «مایکل اکینو»، دوست «آنتوان لاوی»، پایهریزی شد، وی «معبد سِت» را در سانفرانسیسکو با نگاهی متفاوت از لاوی نسبت به وجود شیطان، بنا نهاد، «مایکل آکینو» برخلاف «لاوی» قائل به وجود خارجی شیطان و قدرت شگرف شیطان در تدبیر جهان هستی بود.
معبد ست |
«اکینو» برای تسلّط خارجی شیطان بر هستی و زمینهسازی برای این تسلّط، مسیر خود را از «لاوی» جدا کرد و در مقابل «کلیسای شیطان» لاوی، «معبد ست» را تأسیس کرد.
«مایکل اکینو» و شاخه ستیانیسم |
ادامه دارد...
منبع : فارس