سایر زبان ها

شهروند خبرنگار

صفحه نخست

سرویس خانواده شیعه

سرویس عکس

سرویس فیلم

شیعه شناسی

دیده بان

پادکست

سردبیر

صفحات داخلی

بهائیت در گرداب محکومیت(3)

مختصری از زندگینامه علی محمد باب

سجاد حائری نیا:
کد خبر: ۳۴۰۷۰
۱۶:۵۲ - ۳۰ فروردين ۱۳۹۱
SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز:

تولد

باب پیش از سحر اول محرم سال ۱۲۳۵ هجری قمری در محله بازار مرغ شیراز به دنیا آمد. پدرش محمدرضا پسر میرزا ابوالفیح و مادرش فاطمه بیگم بودند. پدر باب که بزاز بود و در محله بازار وکیل شیراز حجره داشت، در نخستین سال‌های زندگی باب وفات کرد. بعد از فوت پدرش در خانه دائیش علی محمد که وصی پدرش نیز بود بزرگ شد.

تحصیلات

دائیش او را در ۵ یا ۶ سالگی برای یادگیری مقدمات فارسی به مکتب‌خانه‌ای در قهوه اولیا فرستاد. معلم مکتب محمد نام داشت اما نزد مردم به «شیخ عابد» مشهور بود. شیخ عابد معلم آغازین وی شیخی بود. باب بعد از ۶ یا ۷ سالی تحصیل در یک مکتب خانه محلی، در سن پانزده سالگی تجارت خانوادگی را پی گرفت. او در این زمان به همراه داییش به بوشهر رفت. 

علی‌محمد باب مدتی در بوشهر شاگرد تجارتخانه دائیش بود. تقریباً ۲۰ ساله بود که جهت زیارت به عراق سفر کرد و نزدیک ۱ سال (1839-1840) را در آنجا و اکثرا در کربلا گذراند و در آن مدت به طور منظم در کلاس‌های سید کاظم رشتی پیشوای مکتب شیخیه شرکت کرد. وی کمی بعد به اصرار خانواده‌اش به شیراز برگشت. باب دست کم در دو جا در آثارش از او با عنوان معلمی، یاد می کند.

باب و حرکت شیخیه

در سال 1790 در ایران،شیخ احمد احسائی مکتب جدیدی را در زیر مجموعه شیعه بنیان نهاد که به شیخیه معروف است. پیروان او که شیخی نامیده می‌شدند، منتظر قیام مهدی موعود بودند. بعد از مرگ شیخ احمد احسایی، رهبری مذهب شیخیه به یکی از شاگردان او به نام سید کاظم رشتی(1739-1841 میلادی) واگذار شد.سید کاظم رشتی قبل از مرگ، به شاگردانش سفارش کرد تا دنبال قائم موعود بگردند. او می‌گفت که قائم موعود به زودی ظهور خواهد کرد. در میان شاگردانش فردی بود به نام  ملا حسین بشرویه ای سید کاظم او را مأمور کرده‌بود که برای مذاکره با سید شفتی و میرزا عسکری (از روحانیون برجسته آن روزگار) به اصفهان وخراسان برود بعد از برگشت او از ایران، استاد او دیگر در حیات نبوده‌است. از نظر ملا حسین بشرویه‌ای نه میرزا محیط کرمانی و نه میرزا حسن گوهر هیچ کدام نمی‌توانسته‌اند پیشوائی باشند که او انتظار داشته‌است. بدین جهت مطابق شریعت اسلام به مدت ۴۰ روز به حال اعتکاف در مسجد کوفه به سر برد. در این زمان یکی دیگر از علمای شیخی به نام ملا علی بسطامی با عده‌ای دیگر به مسجد وارد می‌شوند و آنها هم در اعتکاف شرکت می‌کنند. بعد از خاتمه ۴۰ روز ملاحسین که زودتر اعتکاف را شروع کرده‌بود با دوستان خود عازم ایران می‌شود و در بدو ورود به شیراز با علی محمد باب تصادفا برخورد می‌کند.

ملا حسین بشرویه ای در تاریخ  23می ۱۸۴۴ به شیراز می‌رسد و در آنجا با باب دیدار می‌کند. ملا حسین به مانند سایر شیخیه ها بدنبال جانشین احتمالی سید کاظم رشتی بود. در دیدار به ملاحسین، باب توانست تا بشرویه‌ای را متقاعد نماید که او قائم موعود است. بشرویه‌ای به باب ایمان می‌آورد.به دنبال او عده‌ای دیگر از شیخیان به شیراز می‌آیند و از ایمان آورندگان به باب شده و از حروف حی (حواریون باب) می‌شوند.

حروف حی

نوشتار اصلی: حروف حی

حروف حَی، لقبی است که به ۱۸ نفر از اولین مومنان به سید علی محمد شیرازی اطلاق می‌شود. حرف در آثار باب، در معنای مومن به ظهور الهی به کار رفته‌است. به طور مثال، منظور از حروف «انجیل» و حروف «فرقان» در آثار او، مومنین به ظهورمسیح و محمد هستند.

لفظ «حی» بمعنای زنده‌است. شوقی افندی، ولی امرالله در دین بهائی، عبارت «حروف حی» را «Letters of The Living» ترجمه کرده‌است.

لفظ «حی» بدون احتساب تشدید از لحاظ ارزش عددی در حساب جمل برابر با ۱۸ است و لذا عبارت «حروف حی» بمعنای ۱۸ تن مومنین اولیه‌است. همچنین باب، خود و ۱۸ نفر حروف حی را واحد اول شریعت بیان نامیده‌است. ملا حسین بشرویه ای، اولین کسی بود که به باب ایمان آوردپس از ایمان آوردن او تا مدت ۵ ماه، ۱۷ نفر دیگر نیز به باب ایمان آوردند. این ۱۸ نفر از پیروان اولیهٔ او حروف حی نامیده می‌شوند. در میان این افراد یک زن نیز وجود داشت که نامش زرین تاج برغانی بود و بعداً به او لقب «طاهره» داده شد.  ملا حسن بجستانی، یکی از این حروف، بعدا در عقیده اش به باب متزلزل شد و از اعتقادش برگشت.

بعد از اینکه تعداد حروف حی به ۱۸ نفر رسید، سید علی محمّد باب به همراه قدوس(۱۸امین حروف حی) برای زیارت خانهٔ کعبه عازم شد و پس از مدتی دوباره به بوشهر بازگشت. کل مدّت سفر او ۹ ماه طول کشید.

دستگیری

حکومت و روحانیون ابتدا توجه زیادی به حرکت بابی نکردند اما در اواخر تابستان ۱۸۴۵ وقتی از گسترش سریع آن آگاه شدند، تصمیم به کنترل آن گرفتند. لذا باب که تازه ازمکه به بوشهر آمده بود به شیراز برده شده محبوس گردید..

به همین خاطر حاکم فارس عده‌ای از مأموران خود را از شیراز عازم کرد تا هرکجا که می‌توانند او را بیابند و توقیفش کنند. هنگامی که باب از تصمیم حسین خان آگاه شد، بوشهر را به قصد شیراز ترک گفت. در بین راه به مأموران رسید و گفت من همان کسی هستم که برای یافتنش تلاش می‌کنید. او را نزد حاکم فارس بردند و حاکم نیز بسیار با او بدرفتاری کرد. بعد از آن، سید علی محمد باب به ضمانت دایی خود به منزل او رفت. قدوس که به دستور سید علی محمد باب به شیراز رفته بود و یکی دیگر از بابیان را در آن شهر به دستور حاکم فارس دستگیر شدند و شکنجهٔ بسیار تحمل کرده و از شیراز تبعید شدند.

تبعید به اصفهان

پس از مدتی، بیماری وبا در شهر شیراز مُسری شد و در همین حین، باب از شیراز خارج شد. وی در تاریخ سپتامبر ۱۸۴۶ به اصفهان تبعید شد. در ابتدا در اصفهان در منزل امام جمعه آن شهر ساکن شد.حاکم اصفهان در آن موقع منوچهر خان معتمدالدوله بود و او علی‌محمد باب را با احترام پذیرفت و مدت یک سال از او مهمانداری و حمایت کرد.

تبعید به ماکو



بازمانده‌های قلعه ماکو در سال ۱۳۸۷

پس از مدتی و در ژانویه ۱۸۴۷ به دستور محمد شاه قاجار به سمت تهران حرکت کرد. اما صدر اعظم او حاجی میرزا آغاسی از حضور سید علی‌محمد باب در تهران نگران شد و با شاه تصمیم گرفتند بدون این که باب وارد تهران شود او را به ماکو، واقع در شمال غربی ایران بفرستند.

به همین دلیل سید علی محمد باب بعد از گذراندن مدت زمانی در خارج از شهرتهران و بدون آنکه بتواند با شاه ملاقات داشته باشد، بنا بر نامه‌ای از طرف شاه به تبریز تبعید شد و سپس در قلعهٔ ماکو در منطقه‌ای به همین نام زندانی شد. آن مکان به گمان حاج میرزا آغاسی از این جهت مناسب بود که اکثر مردم آنجا سنی مذهب بودند و در نتیجه کسی به سوی باب جذب نمی‌شد. ولی حتی در ماکو هم نتوانستند که باب را از تماس با طرفدارانش ممانعت کنند و در آنجا نیز نامه هائی به باب می‌رسید و یا طرفدارانش به ملاقات او می‌امدند.

تبعید به چهریق

باب را مجدّداً به تبریز فرستادند و به علما دستور داده شد تا حکم نهایی را در مورد او صادر نمایند. علما هم مجلسی تشکیل دادند و در آن مجلس از باب سوالاتی در مورد ادعای او پرسیدند. بگفته عباس امانت، استاد تاریخ دانشگاه بیل، ناصرالدین میرزا، ولیعهد آن زمان پس از محاکمه تبریز حس کرد یا می‌باید در برابر روحانیون قدرتمند تبریز بایستد یا از آن خطرناکتر منتظر ناآرامی از طرف پیروان باب باشد. در این بین مشاوران وی تدبیری پیشنهاد کردند که پزشکان خود را بفرستد تا باب را معاینه کنند. تشخیص آنها قابل پیش‌بینی بود و به گفته ویلیام کورمیک، یکی از پزشکان مخصوص وی، تدبیری مصلحت آمیز برای نجات جان باب بود. آنها با نظری دایر بر جنون باب، خواستند جان باب را نجات دهند. کورمیک سال‌ها بعد نوشت: « گزارش ما در آن موقع به شاه به گونه‌ای بود که جان او [یعنی باب] را نجات دهد.» بگفته مک ایون باب به صورت غیر رسمی در مجلس علما از سوی بسیاری از علمای حاضر محکوم به مرگ شد. اما رای بر جنون در این زمان مطرح شد تا مانع اعدام باب شوند.

مرگ محمد شاه

در اکتبر سال ۱۸۴۷ میلادی محمد شاه، پادشاه ایران درگذشت. مخالفت بابی‌ها و علما به حدی رسیده بود که حاکمان ترس کشتاری عظیم را در کشور داشتند. پس از به سلطنت رسیدن ناصرالدین شاه، در شهرهای یزد،نیریز، زنحان و ولایت مازندران بابی‌ها طغیان کردند و از این وقایع درواقعه زنجان، چیزی نمانده بود که تمام قوای دولتی ایران از شورشیان شکست بخورند.

مرگ



محل تیرباران باب و جایی که جسدش در آن انداخته شد در سربازخانه تبریز

فرمان اعدام

با این که باب در شورش‌ها و کشتارهای واقع شده بین بابیان و قوای دولتی مداخله‌ای نداشت و نقشه آن‌ها نیز از سوی باب طرح نشده‌بود و در انجمن‌های انان نیز شرکت نمی‌کرد اما دولت تصور می‌کرد که باب منشاء شورش هاست.میرزا تقی خان امیر کبیرکه در زمان ناصرالدین شاه، صدر اعظم دولت ایران بود، به امید این که دیگر بابی‌ها دست به قیام و شورش نزنند، به شاه پیشنهاد اعدام باب را داد.

بدین ترتیب از سوی شاه به تبریز امر شد که باب را از زندان خارج کنند و او را حسب الظاهر محاکمه کنند و سپس به قتل برسانند. بنا به این دستور ناصرالدین شاه، باب را چند ساعت در کوچه و بازار تبریز گرداندند و نوکرهای حکومت و بعضی از مردم و طبقه روحانیون او را مورد انواع تحقیر قرار دادند و قبل از غروب آفتاب او را به محل اعدام بردند.

در محل اعدام عده کثیری از ساکنین تبریز جمع شده‌بودند. برخی به خاطر علاقه به باب، برخی از روی خصومت با او و این که بتوانند مرگ او را ببینند و عده‌ای هم به خاطر کنجکاوی به آن جا امده بودند. جمعی از تماشاچیان وقتی که جوانی باب را دیدند و مشاهده کردند که او خود را نباخته‌است به او علاقه‌مند شدند، با این که قبلا نسبت به او بی‌اعتنا و یا دشمن بودند.

باب را به همراه محمد علی زنوزی یکی از مریدانش، در فاصله چند قدمی یکدیگر آویزان نمودند. پس از شلیک تفنگ‌ها، دود چند لحظه آن دو نفر را از نظرها پنهان نمود.پس از متفرق شدن دود باروت مردم توانستند محل اعدام را مشاهده کنند، ندای حیرت و وحشت از مردم بلند شد، چون باب آنجا نبود؛ زیرا گلوله‌ها فقط به طناب‌ها خورده بود و سبب بازشدن طناب و نجات باب شده‌بود. باب را در اطاقی یافتند و دوباره به محل اعدام آوردند و مثل سابق بستند. اما این بار سربازان از امر شلیک سرباز زدند. گروهی دیگر را آوردند و فرمان شلیک دادند و این بار باب کشته شد.

محل دفن جسد

جسد باب و انیس که با او تیرباران شده‌بود در خندقی انداخته شد. حتی گفته شد که سگ بدن آنان را خورده است. این کار جاستین شیل نماینده وقت انگلیس در ایران را بر این داشت که در نامه‌ای به نخست وزیر انگلستان این عمل را وحشیانه بنامد. در عین حال منابع بابی می‌گویند که جسد باب با تلاش سلیمان خان میلانی به تهران منتقل شده و در مکانی مخفی در امام زاده حسن دفن شد. ازلیان معتقدند جسدش در همانجا مانده است. از سوی دیگر منابع بهائی معتقدند باقیمانده های جسد با دستور بهاءالله از امام زاده حسن خارج شده و برای ۵۰ سال مخفیانه از جایی به جای دیگر برده شده و سرانجام در کوه کرمل در مقام اعلی دفن شده‌است.
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر:
غیر قابل انتشار: ۱۷
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۳۵
نظرات بینندگان
یارقیه(س )
۰۸:۰۳ - ۱۴۰۱/۰۷/۲۱
باعرض سلام راه حق وحق مداری همین است که درحکومت ولایت فقیه جریان داردوبس
یا حسین
۲۳:۰۵ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۸
بهجت هم می گفت پیر مردها امام زمان خواهند دید پس چه شد
روشنک
۱۹:۴۷ - ۱۳۹۹/۰۲/۱۶
سید محمد علی تاجر شیرازی ملقب به باب در اصل ظهور کارل مارکس و مذهب کمونیسم را پیش بینی نموده و نه ظهور بهاالله را.
خاتونه
۱۲:۴۸ - ۱۳۹۸/۱۲/۱۴
با سلام به نظر من جنبش بابیه توسط دولت امپراتوری بریتانیا تشویق و تحریک شده است که از آن طریق توجه دولت و مردم ایران را از اهمیت زیربنائی علم اقتصاد به روبنایی نام آوری دینی کج و منحرف نموده و پیشرفت ایران را چند قرن به عقب بیندازند و منافع دولت انگلیس را بهتر تعمین نمایند. نام آوری دینی طوریکه شاهد آن هستیم با ظهور مرحوم خمینی به اوج خود رسید و خوشبختانه بعد از او یک ایرانی دینی هرگز به چنین مقام نام آوری دینی در ایران نخواهد رسید. برای پیشرفت هر جامعه ای پیشرفت علم و صنعت مهم تر و حیاتی تر است از نام آوری دینی.
حسین رجبی
۲۲:۱۲ - ۱۳۹۷/۱۱/۲۴
باب از آنجا که کلمة الله را عیسی می دانست جانشین و پیامبر بعد از خود که آن خاتم انبیا است را آن میدانست اما تاریخ نشان داد که آن هم آن نبود و میتوان گفت دین هر پیامبری یا نشانه ای قدرت جذب دلها را ندارد اما باید گفت جانشین پیامبران علم آنهاست نه حکمت آنان
سمیرا
۰۹:۵۹ - ۱۳۹۷/۱۱/۰۲
وقتی با بهائیان صحبت میکنیم اونا رو آدمای صلح طلب میبینم و عقیده خودشون رو رسوندن ایران به زیبا ترین و مرکزیت جهان میدونن یکی دیگه از اهدافشون برداشتن مرزهای جهانی و سلاح های کشتار جمعیه و غایت این دین صلح جهانیه.
ناشناس
۰۷:۴۸ - ۱۳۹۷/۰۹/۱۱
به امید روزی که بهایی ها دست از اشتباه بردارند و توبه کنند
آرش
۰۸:۱۸ - ۱۳۹۷/۰۸/۲۷
این تاریخچه اشکالاتی دارد خصوصا در چایی که گفتید "باب به ماموران گفت من هستم آن کسی که دنبالش می گردید" طبق مدارک بابیان است و کلا مظلوم نمایی دارد.
ناشناس
۱۸:۱۸ - ۱۳۹۶/۰۹/۲۶
باسلام یعنی بهاییت آنچه مطالب مثبت و خوبیهای اسلام بوده برداشته به اسم خودشون استفاده کردن بابا از خودشون هیچی ندارن بروید مطالعه کنید متوجه این امر میشین فقط یکسری مطالب رو برای ضربه زدن از جمله بی غیرتی و .. رو ترویج دادن که این کار باعث مسخره شدن دینشان شده
میرزاعباس تهرانی
۲۳:۵۱ - ۱۳۹۶/۰۱/۰۱
استاد بزرگوار حقیر فردی هستم فاقد علوم عربی امابعض کتب فارسی مکتب سیخیه را خوانده ام جمله ای حضرتعالی در اول مطلب آورده بودید که بعض نویسندگان نیز چنین کرده اند(سید کاظم رشتی معتقد بود حضرت مهدی ظهورشان نزدیک است واز شاگردان خواسته بود دنبال ایشان بگردند و.....) بدون اینکه استناد خود را بیان کنند اما اینکه ایشان همچون زمان حاظر منتظر ظهور بوده و در این مورد دعا میخواندند در این شکی نیست اما اینکه ظهور در آن زمان حتمی و شاگردان را از پی پیداکردن ایشان فراخواندند را مستندا با ذکر کتاب و صفحه و نباید طولانی باشد اگر امکان دارد متن را کپی کنید چون بدون دلیل چیزی را پذیرفتن خصوصا اگر تهمت باشد گوینده جایگاهی جز آتش ندارد و من نمیخواهم چنین جایگاهی شامل بنده و شما بشود استدعای موشکافی مستند کنید
سعید خوشدل
۲۲:۵۶ - ۱۳۹۵/۰۹/۰۱
خیلی جالب بود در این باره اطلاعاتی نداشتم برایم بسیار مفید بود
ناشناس
۱۸:۳۴ - ۱۳۹۵/۰۹/۰۱
سلام به نظرمن محمدعلی باب یه ابله بود با ادمهایی ابله تر ازخودش اخه خریت تاچه اندازه دم امیرکبیر گرم زودتر ازاینا باید به درک واصل میشد
نوین ولیزاده
۱۴:۰۳ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۱
با سلام به نظر بنده باب وپیروانش یکی از عوامل ضربه به مذهب شیعه وایران بودندآنها یا جاسوس بودند یا از لحاظ عقلی دچار جنون چون خریت هم اندازه داره
ناشناس
۰۹:۴۷ - ۱۳۹۵/۰۸/۱۷
سلام خداوند در قرآن می فرمایید ماه های سال 12 ماه است چطور بهائیان 19 ماه درند ؟ و...؟
حیات الله
۱۲:۵۹ - ۱۳۹۵/۰۸/۱۲
من از آئین بهائیت اندکی مطالعه دارم ، ازاین رو اگر انسان مجبوربه پذیرش دینی باشد تنها بهائیت این شایستگی دارد که به او اعتماد نمود و با مشورت ها و نکته نظریاتش امورات زندگی را تنظیم نمود. البته نقایص دارد که قابل تآمل است .
ناشناس
۱۴:۴۰ - ۱۳۹۵/۰۵/۲۵
درود خدا بر امیر کبیر
ناشناس
۱۲:۰۳ - ۱۳۹۵/۰۲/۲۵
ببین شاه کی بوده که پزشک مخصوصش (ایادی) و خیلی از سران مملکت رو از بهایی ها انتخاب می کرد.
مسعود
۱۱:۰۶ - ۱۳۹۴/۰۶/۱۵
باب اصلا يك ديوانه رواني بود. اگه پيغمبر بود. چرا از ترس تفنگهاي سربازان رفت تو اصطبل اسبها قايم شد. و چرا توبه نامه نوشت.
ناشناس
۱۴:۱۹ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۳
اگر رمز ها را بدانید اینطور قضاوت نمیکنید
پگانه
۰۹:۳۲ - ۱۳۹۴/۰۴/۲۲
خیلی جالب بود.
سارا
۲۲:۴۱ - ۱۳۹۴/۰۳/۲۰
بره به درک .کثیف ترین دین که نه عقیده است یعنی چی ازدواج با محارم؟چه غلطا
علی
۲۲:۵۸ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۵
رابطه باب در هدایت بهاییان مثل اینکه کوری عصاکش کوری دیگر باشد.
کوروش
۰۴:۱۶ - ۱۳۹۳/۰۶/۱۳
خریت تا چه اندازه . شیطون ظالم یعنی انگلیس.
ناشناس
۱۳:۵۶ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۵
به درک میسپرمت باب
anna
۰۸:۵۳ - ۱۳۹۳/۰۴/۰۸
جالب بود اما کامل نبود...من شنیده بودم یهودی هستند
آنها از ایران آمدند بر علیه ایران
برای به دست آوردن ایران چه کارها کردند
ایران ثروتمند و ایران زیبا
ماهان
۰۲:۳۷ - ۱۳۹۳/۰۲/۰۱
من درمورد آیین بهایی مطالعه داشتم ...خدا وکیلی خودشون هم از بی اساس بودن وخنده دار بودن محتوای عقاید بهاییت متعجب نیستن؟؟؟؟آخه چی واسه گفتن دارن......
نا شناس
۱۷:۴۶ - ۱۳۹۲/۱۱/۲۷
خوب بود
یاهووووووووووو
۰۱:۱۶ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۶
نکبتی ترین وبدبخت ترین ادما بهاییان هستند باافکار مسخره وجلف رهبر رقاصشان شوقی افندی اواخواهر
ناشناس
۰۴:۲۳ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۵
چرا نظر مرا نذاشتید؟
محمد
۱۲:۰۳ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۴
الان بابیها می گویند که امیرکبیر عمل بدی انجام داد ونتیجه اش مرگ بدش بود اما یک نکته که بامش بیش برفش بیش امیرکبیر بزرگترین خدمت رو به شیعیان ایران کرد.
ناشناس
۱۳:۵۴ - ۱۳۹۲/۱۰/۰۳
خیلی جالب بود
ناشناس
۲۰:۱۵ - ۱۳۹۲/۰۸/۲۵
به حرحال یه اش
خزائنه
۲۰:۰۷ - ۱۳۹۲/۰۷/۲۱
بیچاره باب هم قربانی خریت خود شد وسلام
ناشناس
۰۲:۲۱ - ۱۳۹۱/۰۲/۰۱
بسم الله الرحمن الرحيم
لطفا در نوشتن يا ذكر مطالب به جمله بندي ها و الفاظ دقت نماييد. با خواندن اين متن شروع كنيد. والسلام