الْكَلَامُ إِذَا خَرَجَ مِنَ الْقَلْبِ وَقَعَ عَلَى الْقَلْبِ وَ إِذَا خَرَجَ مِنَ اللِّسَانِ لَمْ يُجَاوِزِ الْآذَان؛[1]
سخن وقتي از قلب خارج شود، به قلب هم مينشيند و اگر فقط از زبان خارج شود، از گوشها هم تجاوز نميکند.
اگر کسي وصل شود، هرچه از خدا، انبيا و ائمه بگويد، در قلب مينشيند؛ اما آنهايي که مثل من وصل نيستند، فقط حرف ميزنند و حرفشان از اين گوشها تجاوز نميکند، از اين گوش ميرود و از آن گوش در ميآيد. ما قابل نيستيم که بخواهيم فضايل امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) را بگوييم؛ لکن در عين حال «تا ريشه به آب است اميد ثمري هست». اميدواريم حضرت، ما را هدايت فرمايد.
* حکمت تأخير فرج حضرت بقية الله (عجل الله تعالی فرجه)
يکي از سؤالات مطرح دربارة حضرت مهدي (عجل الله تعالی فرجه) اين است که حکمت تأخير فرج چيست؟
در روايات و زيارات متعددي ميفرمايد:
يَمْلَاُ الْأرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا بَعْدَ مَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْما؛[2]
[حضرت] دنيا را پر از عدل و داد ميکند، بعد از آنکه پر از ظلم و جور شده است.
عدل واقعي را که از زمان حضرت آدم تا الآن پياده نشده است، حضرت بقيةالله (عجل الله تعالی فرجه) پياده ميکنند.
اما حالا که ظلم و جور همه دنيا را گرفته است؛ پس چرا حضرت تشريف نميآورد؟ چقدر دعاي ندبه ميخوانيم! چقدر به جمکران و حرمهاي اهلبيت (علیهم السلام) ميرويم و «يا بن الحسن، يا بن الحسن» ميگوييم! چرا حضرت نميآيد؟
* ظهور حضرت به خواست خدا است
در جواب، عرض ميکنيم: اولاً امر ظهور به دست حضرت حق است. هر موقعي که پروردگار مصلحت بداند، حضرت ظهور ميکند. خداوند متعال که حکيم است و هر کاري بکند، طبق حکمت و مصلحت است.
ظهور حضرت بقيةالله يکي از احکام الهي است. حضرت حق، بايد حکم بکند تا حضرت بقية الله -روحي له الفداء- ظهور کند. چرا خداوند متعال اجازه ظهور نداده است؟ حکمتش چيست؟ ما نميدانيم. همانطور که حکمت احکام ديگر را نميدانيم. مثلاً نماز ظهر و نماز عصر چهار رکعت است، نماز مغرب سه رکعت است. چرا؟ ما علت احکام الهي را نميفهميم. زکات به نُه چيز تعلق ميگيرد. يکي از آنها گوسفند است. کساني که گوسفند دارند با شرايطش، اگر تعدادشان چهل تا شد بايد يکي از آنها را زکات بدهند و اگر تعدادشان به صد و بيست و يک رسيد بايد دو رأس گوسفند زکات بدهند. حالا چرا صد و بيست و يک گوسفند بايد باشد، حکمتش را خدا ميداند.
تأخير ظهور حضرت بقيةالله -روحي له الفداء- که به اجازة حق است، طبق حکمت حق است. او اين طور مصلحت ميداند.
* نبود تقاضا به اندازه کافي
در روايات متعدد آمده است که براي تعجيل در فرج دعا کنيد.[3] خداوند امر فرج را به يک شب اصلاح ميکند؛[4] يعني اگر حضرت حق اراده کند، مطلب تمام است. اراده حق هم متوقف بر تقاضاي من و شما است. اگر تقاضا باشد، قطعاً عرضه خواهد بود. داستانهاي متعددي در اين زمينه نقل شده است. روايت شده است که قوم بنياسرائيل در کمال شدت و ناراحتي قرار گرفته بودند و ميدانستند که رفع گرفتاري آنها به آمدن حضرت موسي (ع) است. مدتي از شهر بيرون آمدند و شروع کردند به استغاثه کردن. به واسطه همين تضرع و زاري، خداوند از چهارصد سال که قرار بودن سرگردان باشند، صد و هفتاد سال کم کرد.
حضرت صادق (علیه السلام) ميفرمود: خداوند به حضرت ابراهيم وحى فرستاد كه به زودى فرزندى براى تو متولد خواهد شد. ابراهيم هم به ساره (همسرش) خبر داد. ساره گفت: «من پير زن هستم». با اين وصف خداوند به سوى ابراهيم وحى فرستاد كه ساره به زودى فرزندى مىآورد و اولادش چهار صد سال گرفتار خواهند بود.آنگاه حضرت فرمود: چون گرفتارى بنى اسرائيل به طول انجاميد، چهل صبح به درگاه الهى رو آورده، به گريه و زارى پرداختند. خدا هم به موسى [و برادرش] هارون وحى فرستاد كه [با امداد غيبى] آنها را از شر فرعون نجات دهند و صد و هفتاد سال از چهار صد سال گرفتارى آنها را برداشت.
* امام ششم (علیه السلام) فرمود:
شما هم اگر مثل بنى اسرائيل در درگاه خداوند به گريه و زارى بپردازيد، خداوند فرج ما (اهل بيت (علیهم السلام) )را نزديك خواهد كرد؛ اما اگر چنين نباشيد، اين سختى تا پايان مدتش، طول خواهد کشيد.[5]
وقتي تقاضا باشد، عرضه هم به دنبالش ميآيد. اگر ما فرج کلي را از حضرت حق درخواست کرديم، حضرت حق عنايت ميکند؛ و گرنه از فيوضات خاص خداوند و امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) محروم ميشويم.
مرحوم حاج محمد علي فشندي نقل ميکرد: در مسجد جمكران قم اعمال را به جا آورده، با همسرم ميآمدم. ديدم آقايي نوراني داخل صحن شد و قصد دارد به طرف مسجد برود.
با خودم گفتم: «اين سيد در اين هواي گرم تابستان، از راه رسيده و تشنه است».
ظرف آبي به دست او دادم تا بنوشد؛ پس از آنكه ظرف آب را پس داد، گفتم: «آقا شما دعا كنيد و فرج امام زمان را از خدا بخواهيد، تا امر فرجش نزديك شود».
فرمود: «شيعيان ما به اندازه آب خوردني، ما را نميخواهند. اگر بخواهند، دعا ميكنند و فرج ما ميرسد».
اين را فرمود و تا نگاه كردم آقا را نديدم. فهميدم وجود اقدس امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) را زيارت كردم و حضرتش امر به دعا کرده است».
* خارج شدن مؤمنان از صلب پدران
در جنگ صفين، اميرالمؤمنين (علیه السلام) با معاويه جنگ کرد. اين جنگ، طولانيترين جنگ در صدر اسلام شد. البته در زمان ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه)، جنگهاي 7، 8، 9 ساله اتفاق ميافتد و در ،نهايت اسلام پيروز ميشود. حدود 18 ماه جنگ صفين طول کشيد. مردم در طول اين مدت 18 ماه معجزههايي از حضرت امير (علیه السلام) ديدند.
يک شب معاويه تصميم گرفت جنگ را يک سره کند. شجاعان لشکرش را که هزاران نفر بودند انتخاب کرده، غرق آهن نمود و به خط مقدم فرستاد، تا جنگ يک سره شود. اصحاب بلند شدند تا بجنگند. حضرت فرمود: «کار من است، شما کنار برويد». حضرت به جنگ آمد و هر کسي را که به درک ميفرستاد، يک تکبير ميگفت. آن شب هزار تکبير از حضرت شنيده شد.
مالک اشتر هم جنگيد و از او هم نهصد و نود و نه تکبير شنيده شد. موقعي که برگشت به حضرت عرض کرد: «يا اميرالمؤمنين! خسته نباشيد. شما يک تکبير بيشتر از من گفتيد». حضرت فرمود: «بله؛ تو همه را از تيغ ميگذراندي؛ ولي من هر کس که مقابلم ميآمد تا هفتاد پشتش را نگاه ميکردم، اگر يک شيعه در نسلش بود و بنا بود به دنيا بيايد، او را نميکشتم و زخمياش ميکردم تا از صحنه جنگ کنار برود. فرق من و تو همين است»
از حضرت سجاد (علیه السلام) پرسيدند: «يابن رسول الله! چطور شد ضربات پدر شما روز عاشورا، يک ضربهاي بود؟ هر کس مقابل حضرت بود، يک ضربه ميخورد و احتياج به ضربه دوم نداشت؛ اما خيليها زخمي ميشدند و کنار ميرفتند، علتش چه بود؟ پدرتان بعضي را زخمي ميکرد تا کنار بروند؛ اما بعضي را که يک ضربه ميزد کشته ميشد و در قعر جهنم قرار ميگرفت؟»حضرت فرمود: «پدرم نگاه ميکرد تا هفتاد پشت افراد اگر يک شيعه به دنيا ميآيد او را فقط زخمي ميکرد؛ و گرنه ضربه هاي پدرم يک ضربهاي بود».
همچنين حضرت نوح (علیه السلام) چند سال عمر کرد؟ دربارة سنش اختلاف است. صريح قرآن است که تبليغش 950 سال طول کشيد. در اين مدت هشتاد نفر به دين او ايمان آوردند. اين تعداد را بر مدت تبليغ حضرت نوح تقسيم کنيد، ببينيد سالي چند نفر به او ايمان ميآوردند؟ حضرت نوح در سال چند نفر را توانسته است موحد کند. حدوداً هر دوازده سال يک نفر را توانسته به دين خدا جذب کنند. چرا؟ براي همين جهت بود؛ يعني عذاب قوم حضرت نوح تأخير ميافتاد تا ديگر هيچ مؤمني در صلب آنها نباشد.حضرت نوح هم در قرآن تصريح ميکند:
إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبادَكَ وَ لا يَلِدُوا إِلاَّ فاجِراً كَفَّاراً؛[7]
چرا كه اگر آنها را باقى بگذارى، بندگانت را گمراه مىكنند و جز نسلى فاجر و كافر به وجود نمىآورند.
عذاب اينها که تا اين مدت طولاني به تعويق افتاد براي همين علت بود. اينهايي که متولد ميشدند، اگر 100 سال ديگر يا 150 سال ديگر، در نسل اينها يک مسلمان بود و بنا بود بيرون بيايد، اينها را مهلت ميدادند تا آن مسلمان بيرون بيايد، بعد اينها را بکشند. اگر يک نفر مسلمان در نسل پنجاهم يا هشتادم کافري بود، آن کافر را به احترام آن شيعه نميکشتند.
حالا هم همينطور است. خيليها مهدور الدم هستند که اگر حضرت ظهور کند، قتلشان واجب است؛ اما ممکن است در نسل همينها که واجب القتل هستند، فرزند صالحي باشد؛ مثل خليفه اول که وضعيتش معلوم است؛ لکن فرزندي دارد به نام محمد بن ابي بکر که بازوي اميرالمؤمنين (علیه السلام) است.
محمد بن ابي بکر آنقدر مقرب درگاه حضرت امير (علیه السلام) بود که حضرت فرمود بگوييد: محمد بن علي ممکن است در پشت خيلي از اين کفار و مشرکاني که اگر به دست ما برسند، هزارتايشان را يک روزه ميکشيم، شيعياني بعداً به وجود بيايند که به درد ميخورند.
لذا من حق ندارم که اشکال کنم که: خدايا! چرا حضرت را نميفرستي؟ ما چه کاره هستيم که در کار خدا دخالت کنيم؟ ما بايد تسليم باشيم. بهترين حالات، اين است که انسان تسليم حق باشد. به حضرت حق عرض کند: پروردگارا! آنچه تو صلاح ميداني، مطيعم.
براي خدا ناراحتي ها و مشکلات زمان غيبت را تحمل کن؛ اجر و مقام داري. لکن دعا براي تعجيل فرج را فراموش نکن؛ زيرا اين دعا معرّف خواست قلبي ما است و از آن طرف اگر در فرج تأخير شد، بايد راضي به رضاي الهي باشيم.
البته به واسطه کثرت گناهان ما ممکن است، امر فرج تأخير بيفتد. خدا ميداند. انسان مؤمن، بايد مقداري بيشتر حواسش را جمع کند و به حضرت، بيشتر دعا کند.
[1] . مجموعه ورام، ج2، ص 153.
[2] . كشف المحجة، ص 106؛ إثبات الهداة، ج2، ص 120.
[3]. براي نمونه ر.ک: إحتجاج، ج2، ص471؛ إعلام الورى، ص453؛ بحارالأنوار ، ج52، ص 92.
[4]. إعلام الورى، ص 435؛ كمال الدين، ج2، ص 377؛ بحارالأنوار، ج51، ص 156.
[5] . بحارالأنوار ، ج52، ص132؛ البرهان، ج3، ص 125؛ الميزان، ج10، ص331.